دلیل چرخش زمین نیست جاذبه (۱)

1399/09/23

به مملی روکردم گفتم : ممد دادا میبینی چقدر بدبختیم کسیو نداریم تنهاییم . تنهای تنهای تنها . نیشش رو باز کرد جواب داد : آره داش خدا کنه امیر سوپر رو بیاره . زنگ خورد امیر اومد همراه خودش حسینم اورده بود . حسین یه ساک دستش بود . نشستن به شوخی داد زدم : امیر کجا موندی نفله حاج آقا خوابش برد . امیر نالید : بابا دم بود گیر بیوفتیما . تیپمون عین دزدا بعد یه ساک دستمون بود همه شک کردن بهمون . ساک رو از حسین گرفت از تو ساک عرق رو در اورد .
سلامتی …
سلامتی …
سلامتی …
ساقی کی بود حسین نامرد . بعد از مستی که بهترین حال بدبختاست رسیدیم به اینکه به حاجی ها مون یه حالی بدیم . یه دی وی دی در اورد . گذاشت به دستگاه دیجیتال سینی دیسک هم سی دی داشت . از یه تلوزیون که زورش میاد یه کانال رو درست نشون بده هم ماهواره و هم دیجیتال وصل کردیم که ایران و جهان رو رصد کنیم .
آقا گذاشت بعد یه مقدار درگیری با باتری های کنترل . بلاخره فیلم اومد . کل فیلم سیزده دقیقه بود . موشک ها رو آماده کردیم .
فضای فیلم سکس پارتی بود . اولتا اوشن تو بار بود یه یارو بی مرووت قد غول اومد باهاش حرف زد . انگلیسی هیچ کودممون خوب نبود از طرفی صدای تلوزیون کم بود که یه وقت همسایه ها نفهمن . یه دفعه بشریت بر حشریت غلبه کرد . بلند شدم کاپشن و سیگارفندک و گوشی مو برداشتم زدم بیرون .


اعصابم خورد بود . چرا باید یه مشت بچه پولدار که هیچ کاری نکردن فقط خوردن خوابیدن باید رو دور باشن ؟ لعنت به این زندگی . یه دفعه یاد فیلم قیصر افتادم :
احترامت واسم واجبه خان دایی ولی واسه من حرف از مردونگی نزن که خوشم نمیاد کی واسه من قد یه نخود مردونگی کرد که من براش یه خروار رو کنم . این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی . به هر کی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو جگرم . این رسم روزگاره خان دایی نزنی میزننت .
_ساکت باش . تو چی میدونی ؟


به خودم اومدم تو یه بازارچه بودم . دیدم یه بچه کار دستفروش داره التماس میکنه تا ازش یه چیزی بخرن . جای کمربند روی دستاش معلوم بود . قشنگ معلوم بود بابای حروملقمه اش معتاده به زور اینو میفرسته سرکار . رفتم جلو یه نگاه کردم ببینم چی داره . جاکلیدی و چیزای تزئینی و چشمم خورد به یه ساز دهنی . خوشم اومد ازش برداشتمش گفتم : آقا پسر گل این چنده ؟
_15 هزار تومن آقا .
گفتم باشه . دست کردم تو جیبم بعد به پسره چشمک زدم و گفتم : تولد این پسر گل کیه ؟
_دوماه دیگه . چطور آقا ؟ اگه نمیخری بزار زمین برو .
گفتم چرا چرا میخرم . بعد پولامو در اوردم 25 تومن دادم بهش گفتم : بفرمایید .
_این که زیاده آقا .
گفتم : این کادو تولدته پسر گل . پسری به خوبی تو باید کادوی تولدشو زود تر تحویل بگیره .
چشماش برق زد . خوشحال بود .
_آقا دست شما درد نکنه خدا از بزرگی کمتون نکنه .
گفتم : بروخونتون امشب هوا خیلی سرده . خداحافظ .
از بازارچه اومدم بیرون . یه پارک نزدیک بود . رفتم اونجا و نشستم رو نیمکت چشمام رو بستم . ساز دهنی رو در اوردم وقتی ده سالم بود بابام بهم یه سازدهنی داد . بابام سه تار میزد . منم ساز دهنی رو از بابام یاد گرفتم تا دوازده سالگی میزدم تا با یکی رفیق شدم . اون پسره من فکر کردم آدم خوبیه ولی حیف . تا اینکه ساز دهنی من گم شد هر جا گشتم نتونستم پیداش کنم . تا سه ماه بعد دیدم همون پسره که من دوست صداش میزدم . با سازدهنی من که دست ساز بود و روش طرح داشت . به رفیقاش پز میداد . کشیدمش کنار . بهش گفتم : عه ساز منو پیدا کردی ؟ دمت گرم بده بیاد . که یهو یکی زد تو گوشم گفت : اینو بابام برام خریده و من تو با هم دوست نیستیم . چون بهم عنگ دزدی زدی .
دنیا رو سرم خراب شد چطور یکی میتونست از اعتماد من سو استفاده کنه . یه روز زنگ ورزش رفتم بررسی کنم دیدم خود ساز منو چون روش علامت گذاشته بودم سازو گذاشتم سرجاش چون به این آدم اعتماد نداشتم یهو میرفت به مدیر میگفت . شب قضیه رو به بابام گفتم خیال میکردم درکم میکنه که یهو کمر بند رو مثل شمشیر از جا کشید بیرون گفت : واسه چی مواظب نبودی ها؟ واسه چی حواست به مالت نبود؟ پاشو گمشو نبینمت احمق خاک بر سر .
ساز دهنی رو گذاشتم رو دهنم آهنگ نگران منی مرتضی پاشایی رو زدم :
یه غرور یخی یه ستاره سرد
یه شب از همه چی به خدا گله کرد
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد
آهنگ رو تموم کردم . چشمای بستم پر اشک بود . دیدم مردم دورم جم شدن دارن برام دست میزنن . منم ساز دهنی رو کردم تو جیبم و رفتم تو خیابون ملت هم منو ول کردن . دیدم یه ماشین مدل بالا جلو یه دختره وایساد بعد دختره خم شد برا صحبت کردن بعد با اشتیاق سوار شد . از اول تا آخر ماجرا رو خوندم . باز دلم گرفت و یهو تو عالم و ذهن خودم داد زدم : خدایا واسه چی باید از سر فقر یه دختر پاک بدنشو بده دست یه حرومی !
با دلی پر از خون راه افتادم سمت خونه . ننه صدیقه منتظرم بود . اون مادرم نبود ولی از جونش واسم مایه گذار بود .
نزدیک پل هوایی بودم که دیدم یه دختر کنار پله های پل مشغول زدن سه تاره که هر کی که رد میشد تو کلاه پشمی که به شکل کاسه بود یه پولی مینداخت .
آهنگی که میزد رو حفظ بودم . ساز رو از جیبم در اوردم رفتم طرفش نشستم لب جدول درست رو به روش . ساز رو گذاشتم رو لبم . با ریتم سه تار هماهنگ کردم و زدم . تو حال خودش بود که دید من اومدم دارم مینوازم . خوشحال شد بهم یه چشمک زد . بعد شروع کرد با صدای دل انگیزش خوندن :
آهنگ ماهی گیر از مازیار
این همه اون دستات رو بالا پایین نکن
لب بچه ماهی رو با قلاب خونی نکن
ماهی گیر ماهی گیر ماهی گیر
اشک این بچه ماهی توی آب ها ناپیداست
فریاد اون توی آب یه فریاد بی صداست
بزار تا بچگی رو بزاره اون پشت سر
بتونه عاشق بشه وقتی میشه بزرگتر


مردم جمع شده بودن . دست میزدن سوت میزدن . یکی داد زد : بزن به افتخار این زوج هنرمند . همه کف زدند .
دختره لپاش گل افتاد . منم خندم گرفته بود . دختره خم شد و اون کلاه پشمی رو که حالا پر اسکناس های نسبتا درشت شده بود گذاشت تو کوله اش. من حواسم بهش بود که دیدم یه پسر با موهای مدل خامه ای داره با چشمای پر هوسش نگاش میکنه . رفتم نزدیک اون دختر بهش گفتم : پسره رو نگاه کن . تو که نمیخای اون اذیتت کنه . دختره داشت میترسید . کوله شو برداشت و دستش رو گذاشت تو دست من مثل زنو شوهرا راه میرفتیم . از مردم و شلوغی که دور شدیم . دستشو از دستم کشید بیرون . وایسادیم جلو هم . کولشو از شونش در اورد و یه مشت پول داد بهم .
گفت : کارت خوب بود با استعداد .
خندیدم . این همون دختر رویا هام بود . باید میگرفتمش . کوله شو انداخت رو شونش و داشت میرفت که گفتم :
نمیخای به حرف مردم عمل کنیم ؟
روشو برگردوند و گفت : در دروازه رو میشه بست ولی دهن مردمو …
گفتم : اونم میشه بست . اجازه میدین بانو ؟
_اوه اوه اوه . بچه پرو رو نگاش کن . من از اون دخترا نیستم که زودی خر شم ؟
گفتم : عه عه عه بانوی من این چه حرفیه شما میزنین ؟ شمام گول میخورین ولی زمان میبره .
بعد گوشی رو در اوردم گفتم : شماره تونو میدین من تنها نباشم ؟
اخماش رفت تو هم . گفت : به یه شرط . باید فردا شب هم با من همکاری کنی ؟ در ضمن من دنبال این کثافت بازیا نیستما .
جلوش روی یه پا زانو زدم مثل این شوالیه ها بعد گفتم : حتما بانو شما جون بخاین .
_ایش بلاخره این شیوه شما پسرا جواب داد .


این داستان ادامه دارد و…

نوشته: میلاد رییس


👍 4
👎 1
4401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

781508
2020-12-13 00:34:42 +0330 +0330

خوب بود

1 ❤️

781529
2020-12-13 01:33:07 +0330 +0330

فعلا که چیزی نداشت و جذبم نکرد. یه کم دچار شعارزدگی شدی و فضاهایی که ترسیم کردی، به شدت تکراری و کلیشه ایه.
کماکان غلطهای املایی بدجور توی چشم می زنه.

  • این رو نمی گفتم، آروم نمی گگرفتم!!😊
    «لب بچه ماهی رو با قلاب خونین نکن» درسته. خونین و پایین قافیه ان.
1 ❤️

781549
2020-12-13 04:00:49 +0330 +0330

اه
کلیشه
تکراری
قدیمی
خواب اور …

2 ❤️

781557
2020-12-13 08:03:37 +0330 +0330

میلاد رییس
صرفا جهت مُشت نمونه ی خروار، اینها اشتباهات تایپیه فقط:
بلاخره
مرووت
کودممون
جم
بزار
عنگ
تا وسطاش یه نگاه انداختم.نگو «هیچی نداشت، غلط هم نداشت»

0 ❤️

781602
2020-12-13 18:44:01 +0330 +0330

پوله ک زمینو میچرخونه
جالبه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها