دوران عاشقی (۳)

1400/03/18

...قسمت قبل

دوستان سلام.ممنونم از نظرات شما. من همیشه انتقاد پذیر بودم هستم خواهم بود.اما درد میگیره قفسه سینم وقتی میبینم یه سره فحش و بدوبیراه تو این سایت هست.چه ما بخوایم چه نه ، زنپوش هست گی هست بی غیرت هست سکس با محارم هست همه جوره عاشق ظالم بکن بده.ما اول باید یاد بگیریم به اعتقاد هم به علایق هم احترام بذاریم.نمیخونی دوس نداری نخون ولی بدون همه هفت میلیارد جمعیت دنیا هرکس به یه چیزی علاقه داره.نمیتونیم محکوم کنیم یا فحش بدیم.
بگذریم. ادامه داستان واقعی زندگی من…
شب بود و مثل همه شبا چت میکردیم. گفت جون جون امشب کاری کردی که من دیگه اسیرت شدم.گفتم چی گفت غیرتی شدی درو بستی.خیلی قیافت معصومه.هر کاری میکنم بهت بدی کنم بری دنبال زندگیت تو جوابمو باخوبی میدی.گفتم دیوونه چرا برم؟ من انقد عاشقتم که دنیا مال بقیه تو واسه من.راضی ام.گفت اینو بهت میگم اگه موندی که هیچ.اگه رفتی خدا به همرات.من تو زندگیم پسری مثل تو ندیدم و یه عمر با خاطره تو زندگی میکنم. گفتم دیوانه بگو دیگه.گفت ب من تجاوز شده. من دختر نیستم.یه لحظه تمام بدنم یخ زد.سرد بی حال‌.که کی جرات کرده چرا اینکارو کرده. دو سه دقیقه نشد. من تو اون حال هیچ جوابی ندادم.گفت دیدی گفتم من بدرد تو نمیخورم؟ موفق باشی تو همه مراحل زندگیت شب بخیر. گفت و آفلاین شد.پا شدم موتورو سوار شدم رفتم زیر پنجره.همونجا که دوس داشت. پیام دادم sms.منظورمه.حالا یه عده نگن آفلاین بود چطوری پیام دادی. گفتم کفترم من زیر پنجره ام‌. مثل کفتر بال زد سریع اومد تو تراس. گفتم دختر خوب واسه خودت میبری میدوزی که چی بشه. خنده و گریه ش قاطی شد‌. گفت دورت بگردم من میمیرم بدون تو چاره ای برام نمنده بود.گفتم منم میمیرم بدون تو.فردا صبح سر جاده منتظرتم.اگه اومدی برام کشمش و گردو با دستای خوشگلت پوست گرفتی که هیچ وگرنه میرم که میرم.صدای خنده شو شنیدم دلم اروم شد که این دختر امشب درد نکشیده میخوابه. صبح شد من طبق معمول سر جاده یه ساعت زودتر وایساده بودم. زنگ زدم گفت کله پوک خنگول اومدم .دیوونه این حرفاش بودم.رفتیم همونجای همیشگی. تا رفتیم تو آلاچیق محکم بغلش کردم. گفتم انقد دوست دارم که حاظرم همین الان برات بمیرم. ولی جون من هر چی بوده تو گذشته فراموش کن اما اول ب من بگو کی باهات اینکارو کرده.گفت نمیگم. گفتم جون من بگو.گفت اول قسم بخور که پی اون نمیری بگم.گفتم باشه جون تو نمیرم. گفت پسر داییم.گفت همون دوتا دختر و زنداییم یادته.گفتم اره. گفت اونا یه ساله دورو بر من میپرخن راضی شم زنش بشم یا شکایت نکنم.گفتم زرشک.مگه از روی جنازه من رد بشن.انقد نازش کردم بوسش کردم میگفت من دلم نمیخواد این ساعتای پیش تو تموم شه.آرامش منی.آهنگ حمید هیراد هست که میگه گفته بودم که آرامشم میرود نقطه امن آسایشم میرود… اونوهمیشه گوش میداد و موقعی که منو بغل میکرد تو گوشم میخوند.بغض امونمو بریده. انگار خدا منو اونو واسه هم آفریده بود‌. من هیچ مقاومتی جلوش نداشتم. دوستای خوبم نمیدونم خوبه با بد. ولی آرزو میکنم تجربه کنید عشقی که همش واقعی باشه‌. اونروز تموم شد و پیوند بین قلب ما بیشترو بیشتر. یه روز من مریض شدم.انقد بد که افتادم رو صندلی دیگه هیچ کاری نتونستم بکنم.صفر مطلق.خدا میدونه حتی نمیتونستم اب بخورم.اما شوق دیدن عشقم نمیذاشت برم خونه. اومد و با شاگرد مغازه رو چرخوند مثل شیر.من نفهمیدم. ففط چشم باز کردم دیدم یه فرشته بالای سرمه . بهم گفت سلام بیدار شدی جونم؟ بوسم کرد.انقد مهربون و انقد گرم که انگار همون لحظه تمام درد و مرض من رفت. گفت جون جون مردم زنده شدم خوبی؟ گفتم دردت ب جونم تمام کارا افتاد گردنت.شرمنده. سرمو گرفت تو بغلش. بوسم کرد موهامو ناز کرد.گفت امشب فهمیدم تو اگه چیزیت بشه من میمیرم.پاشو واست سوپ درست کردم بخور خوب شی‌. دستاشو انقد بوسیدم گفتم وای جیگر کفترمو بخورم واسم سوپ آورده. دوباره از اون حرفای خاصش زد گفت لوس زبوندراز پیر مرد زشت‌. پاشو ببینم رو دادم باز بهش. چقد خندیدیم بعدش‌. عاشق این حرفاش بودم. گفت فردا بخواب نیا. نمیخوام حالت بدتر شه. گفتم من خوبم نترس هیچی نمیشه. رفت خونه و منم اونشب تو مغازه خوابیدم. هنوز اون لحن صداش اون برق چشماش که اومد بالای سرم جلوی چشممه. نه من نه اون دیگه یه لحظه هم طاقت دوری همو نداشتیم. تا اینکه یه روز قرار شد باخانوادش بره مشهد.منو عزا گرفته بود.من یه هفته عشقمو نبینم.چطوری؟ ُشبش تا صبح چت کردیم من اصلا نخوابیدم صبحم اومدم مغازه کارمم زیاد بود. ساعت شش عصر قرار بود برن‌. ساعت پنج بود من گفتم یه ساعت بخوابم سرحال شم وقتی میره ببینمش خدافظی کنم باهاش. بیدار شدم دیدم ساعت هفت غروبه.وای جمعه دلگیر خواب موندم و اونم رفته.به شاگردمون گفتم چه خبرا. خانوم رفت؟ گفت اره تو کشو برات یادداشت گذاشت .کلید کشو دوتا بود یکی دست من یکی خودش.رفتم بار کردم دیدم نوشته دورت بگردم انقد ناز خواببده بودی دلم نیومد بیدارت کنم. من رفتم میدونم از خواب پا میشی ویفر با اب پرتقال دوس داری واست گذاشتم بوستم کردم و رفتم.دیدم رو دستمال کاغذی اسممو نوشته بوسیده جای رژ لبش رو دستماله. نوشته جلوی شاگرد چطوری ببوسمت آخه. دوستای خوبم چشمام پر از اشک شده و دیگه توان نوشتن ندارم. منو ببخشید ادامه داستان تو فرصت دیگه.ازتون عذر خواهی میکنم اصلا حال خوبی ندارم. فعلا خداحافظ…‌

ادامه...

نوشته: امیر


👍 13
👎 1
5501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

814223
2021-06-08 07:31:22 +0430 +0430

داستانت خیلی زیباست، به شخصه عاشق داستانت شدم
به شدت منتظر ادامش هستم، امیدارم حالت خوب بشه
موفق باشی

1 ❤️

814236
2021-06-08 08:24:45 +0430 +0430

خوب بود

1 ❤️

814247
2021-06-08 10:30:48 +0430 +0430

داداش گیری دادیا😂
کسی بهت فحش نداده اصلا اول هر داستان داری میگی اینو

0 ❤️

814252
2021-06-08 11:49:55 +0430 +0430

آرزوی خوشبختی برات دارم🌹👌👍

1 ❤️

814254
2021-06-08 12:12:27 +0430 +0430

داداش تهش میگیریش یا نه

0 ❤️

814304
2021-06-08 20:31:05 +0430 +0430

عالیه منتظر ادامشیم همچنان🌹👌

1 ❤️

814385
2021-06-09 01:54:24 +0430 +0430

اوووف

0 ❤️

814501
2021-06-09 21:28:21 +0430 +0430

ای بابا کُشتیمون که مشتی…خوب بگو دیگه این حال خرابیت دلیلش چیه؟
البته اون لحظه که گفت "به من تجاوز شده " واقعا برای بعضیا تمام و کمال ویران کننده س…خوبه که شما مشکلی با این قضیه نداشتی.

0 ❤️