دوران کودکی یا نوجوانی شیرین من

1400/06/10

الان مدت زیادیه که از اون دوران میگذره
گاهی اوقات که یادم میفته دلم میخواد همچیزو بدم و برگردم دوباره تو اون دوران ولی امکانش نیست و چیزی که گذشت دیگه گذشته
بگذریم بریم سر داستان
اون موقعها خونه ما تو پادگان بود یعنی پادگان مسکونی تو شهر مراغه که اسم پادگانشم امام رضا بود خیلی همه خانواده ها اونجا بهم نزدیک بودن چون اکثرا از شهرای دور میومدن و کسی رو جز همسایه ها نداشتن
زنای خونه بعد از اینکه شوهراشون میرفتن صبح سر کار میموندن تو کوچه و فقط هرزگاهی برای سر زدن به غذا به خونه میرفتن
و بماند که ما تو تابستونا اونمواقع چکارا که نمی‌کردیم
داستان من مال زمانیه که ما تو محلمون یک پسر داشتیم که خیلی بامزه بود قیافش و خداییش چهره زیبا و هیکل لاغر با یک کون برجسته و خوشگل داشت
این پسر اسم مستعارش میلاد بود و منم یک برادر داشتم که ازمن 4 سال کوچیکتر بود بودکه با اون رفیق بود و با هم هم سن بودن من شنیده بودم که این میلاد به یک نفر تو خیابون بعدی ما داده و گفتم چرا پس به هم محلی خودش نداده و رفته به یک غریبه داده سر همین به داداشم گفتم امروز میلادو باخودت بیار خونه کارش دارم وقتی داداشم میلادو آورد تو خونه من کشوندمش یک گوشه حیاط وقتی داداشم رفت داخل خونه که آب بیاره بهش قضیه رو گفتم وقتی فهمید من میدونم خندید انگار خوشحال شده بود که تو محلشون یکی هست که میتونه نیازشو برطرف کنه همون موقع بود که حس کرد این احتمالا از اینکار وبرنامه لذت میبره و اونروز گذشت تا چندوقت بعد پدرومادر من رفتن شمال واسه یک هفته منم به داداشم گفتم میخوای تنها نباشی و پلی استیشن 1 که اونموقع آخرین مدل دستگاه سونی بود و همه عاشقش بودن رو تنهایی بازی نکنی شب به میلاد بگو بیادش اینجا اونم همینکارو کرد. من از بچگی از جوراب بلند بالا زانو مشکی شیشه ای خیلی خوشم میومد و با بدبختی یک جفت کوچیکشو که مال خواهر دوستم بود ازش گرفتم اون دوستمم اینقدر په په بود که واسم آورد شایدم بخاطر صمیمیتی که باهم داشتیم آورد خلاصه بگذریم اون شب میلاد وقتی وارد خونه ما شد همش زیر چشمی می‌خندید دادلش من معمولا شبا ساعت 11 نهایت می‌خوابید و من قبلش به میلاد گفته بودم که داداشم خوابید تو نخواب اونم گفت باشه
شب شد جاها رو انداختم و میلادو جاشو وسط گذاشتم و بعد از اینکه خیالم راحت شد داداشم خوابه با دست تکونش دادم میلادو گفتم بلند شو بیا بریم تو اون اتاق و زیر پتو یک بالشت گذاشتم که داداشم اگر بیدار شد فکر کنه سر میلاد ومن زیر پتو و خوابیم
بردمش تو اتاق آخری و بغلش کردم اونم زود اومد تو بغلم و لباشو خوردم خیلی خوردنی بود با اینکه من بدم میومد از پسر لب بگیرم ولی نمیدونم مال این چرا اینقدر حال میداد بعد اینکه لب گرفتم ازش بهش جورابا و یک دامن کوتاه دادم گفتم بپوش اونم قبول کرد اصلا براش مهم بود نمیدونم چرا بعد اینکه پوشید بهش گفتم از امشب تو زن من میشی اونم یک نیش خند زد لباسارو پوشید و رفتیم تو تخت وازلین با خودم داشتم و اونموقع نمیدونستم قرص کمر و… چیه اصلا تازه اونموقع فکر کنم 16 سالم بود واوج شهوتو تو خودم میدیدم خلاصه تو رختخواب بغلش کردم و لباشو دوباره خوردم و با دستام لپای کونشو فشار میدادم چه حسی لذت بخشی بود بعد سرشو دادم پایین که واسم ساک بزنه اونم شروع به ساک زدن کرد ولی بلد نبود همش دندون میزد خوابوندمش رو شکم ویک بالشت گذاشتم زیر کیرش که کونش بیاد بالا و خوب سوراخشو وازلین زدم و بهش گفتم کسی تا حالا داخلت کرده گفت آره ولی دردم اومد نذاشتم بعدش
اینو که گفت یکم لیدوکایین با وازلین دم سوراخش قاطی کردم و آروم هی کیرمو کشیدم نوکشو به سوراخش و گفتم تا بی حسی یکم بهتر کار کنه یکم لاپایی بکنمش و همینکارم کردم وباز دوباره کیرمو گذاشتم دم سوراخش دیدم دردش میاد رفتم یک خیار کوچیک آوردم آروم کردم تو کونش گذاشتم خیار تو کونش بمونه و از روبرو و بغل خوابیدمو کیرمو گذاشتم لاپاش لاپایی کردم خیارم عقب جلو می‌کرد تا حس کردم جاش باز شده خیارو در آوردم دوباره خوابوندمش رو شکم کیرمو گذاشتم دم سوراخش یکم سوراخش باز شده بود منم آروم فشار دادم داخلش که اولش با دست هی پسم میزد و یک صدای آخخخخ آروم زمزمه می‌کرد منم آروم نوکشو هی فشار میدادم داخل تا اینکه دیدم دیگه چیزی نمیگه و بیشتر فرستادم داخلش تا نصفه کیرمو شروع کردم به عقب جلو کردن من از این پوزیشن خوشم میومد و همونجوری ادامه دادم تا دوباره پاهاشو کشیدم لب تخت که شکمش رو تخت باشه و رو دو زانو پایین تخت و باز کردم توش بغلش کردم و کیرمو تندتند تو کونش میکردمو تا نوکش بیرون میوردم و باز همینکارو میکردم که داشت آبم میومد و با فشار ریختمش تو کون خوشگلش و کیرمو درآوردم. وقتی کارمونو کردیم خواستیم بریم بخوابیم دیدم داداشم از پشت شیشه داره نگاه میکنه تا مارو دید که فهمیدیم اون داره نگامون میکنه اومد جلو میلاد می‌خندید و احتمال دادم اون قبلش قضیه رو بهش گفته و داداش منم گفت منم میخوام گفتم چی میخوای گفت همون کاری که با میلاد کردی باید منم بکنم منم گفتم باشه بریم تو رختخواب تا صبح هرکاری میخواین بکنین که اونا هم دریغ نکردن
اگر دوست داشتین بقیه داستانو بهتون بگم بگین چون خیلی داستانای طولانی و باحالی هست
من زیاد دست به قلم نیستم یعنی اصلا نیستم و بابت این عذر میخوام اگر بد نوشتم
یک چیزیم بگم این حرفا خواب وخیال نیستن بلکه یک خاطراتین که دوستشون داشتم پس حرف چرت نزنین لطفا

نوشته: علی وینچستر


👍 9
👎 10
15201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

829372
2021-09-01 02:53:03 +0430 +0430

تو با میلاد رفتین تو اون اتاق بعد اون اتاق تخت داشت رفتین تو تخت سکس کنین بعدش گفتی رفتین تو رخت خواب آخرش تخت یا رخت خواب اینو مشخص کن تصوراتم گوزید چجوری رفتین تو تخت بعد رفتین تو رخت خواب

1 ❤️

829461
2021-09-01 14:59:08 +0430 +0430

جالب بود

0 ❤️

829568
2021-09-02 00:55:31 +0430 +0430

عجب

0 ❤️

841011
2021-11-05 18:24:51 +0330 +0330

خیلی خوب بود.
بعد از خوندن حدود 20 تا دلستان منو حشری کرد.
منم دوست داشتم جای تو بودم تو 16 سالگی یه بچه بدون مو و خوش کون بهم میداد.

حیف که گزشته اون دوران و الان منمو پسر دایی کونیم :)

0 ❤️