دورهمی دخترونه

1399/12/02

شیما میخواست بره لابیا پلاستی کنه.تو جمع همیشگیمون نشسته بودیم.یه جمع صمیمی دخترونه که نزدیک ۱۵ سال کنار هم بود.از بین ما فقط سمیرا شوهر داشت.بقیه بجز من توی شناسنامه دختر بودن.من چند سال بود که طلاقم رو گرفته بودم و تنها زندگی میکردم.دورهمی اون شب خونه‌ی من بود. شیما میخواست با هممون خداحافظی کنه!چندروز دیگه عمل لابیا پلاستی داشت.میخواست یه قسمت از لابیای کصش رو کوچیک کنه. من و سمیرا هم دست گرفته بودیم که الا و بلا باید بذاری ما کصت رو ببینیم! شیما هی رنگ عوض میکرد.ذاتا دختر نجیبی بود.خیلی زبر و زرنگ و امروزی به نظر میومد اما حیا چیزی نیست که بشه وانمودش کرد.هرجا گیر می‌کردیم اولین کسی که باهاش تماس میگرفتیم شیما بود.همه جا آشنا داشت.از پلیس راه چالوس بگیر تا فرودگاه امام!انگار همه مدیونش بودن! محال بود به کسی رو بندازه و طرف روشو زمین بندازه.
شیما یه مشت تخمه از ظرف روبروش برداشت و گفت:“چه غلطی کردم به شماها گفتم!”
فرشته که اون سر سالن نشسته بود و داشت پرتقالش رو پوست میکند گفت:“بالاخره که میفهمیدیم.تازه میخوایم بیایم دم بیمارستان برات پلاکارد بزنیم:شیمای کیون طلایی، لابیای قهوه ای نو مبارک!”
شیما از جاش بلند شد و گفت:“خل بازی در نیاریدااا!از این کارا نکنید.”
سمیرا دستش رو گرفت و بین خودم و خودش نشوندش‌.
آروم دستم رو روی پاش گذاشتم و گفتم:“الان خیلی آروم میخوام لگ چسبون طلاییت رو دربیارم!مقاومت نکن.مقاومت فقط واسه فلسطینیاس!”
شیما قهقهه میزد. سمیرا دستاش رو گرفت.شیما با همون خنده و سرخوشی گفت:“اما ما مقاومت را صادر کرده‌ایم!”
و هممون به این شوخی‌اش خندیدیم. میدونستیم شوگر ددی شیما آدمیه که واقعا به این کصشعرای انقلاب و صادراتش ایمان داره اما همزمان هم دلش میخواد دست تو دست یه دختر لوند و قدبلند کنار دریاچه چیتگر قدم بزنه و ناهارش رو توی چلوکبابی رفتاری صرف کنه.برای شام هم انتخابش هرچی شیماجون بگه‌اس!
شیما گفت:" برم قلیون رو بچاقم و بیام.بخاری که از میزبان گرم نمیشه!"
راست میگفت.من میزبان خوبی نبودم.شاید برای مهمون‌های نا آشنا بهترین میزبان بودم اما برای دوستای صمیمی خودم اصلا حس میزبان و میهمان رو درک نمیکردم.
شیما که بلند شد.سمیرا با دست زد به کونش.یه لگ براق طلایی پوشیده بود و برجستگی کونش خیلی خوشگل خودش رو نشون میداد. یه تاپ ساده‌ی سفید بندی هم پوشیده بود. دولا که میشد خط سینه‌اش کاملا معلوم بود.
شیما که پاش رسید به آشپزخونه،نطق سمیرا هم باز شد"" آخه چرا میخوای عمل کنی؟اگه میل جنسیت کم بشه چی؟میدونی چقدر ریسکیه؟"
فرشته که چهارزانو روی مبل نشسته بود گفت:“میل جنسیش کم بشه تازه میشه مثل آدمای عادی!به نظرم تو و پریسا هم عمل کنین!شاید یکم عادی بشید.راستی هنوزم وقتی ایمان میره ماموریت نوتلا میمالی به نوک ممه‌هات و سعی میکنی زبونت رو بهشون برسونی؟”
یه پرتقال پرت کردم سمتش.یجوری انداختم که اگه واقعا حواسش نبود تو صورتش نخوره. آخه صورتش سه تا بخیه خورده بود.

فرشته از هممون کوچیکتر بود.یه دهه هفتادی زبل و زرنگ که همیشه بیشتر از سنش میفهمید. بخیه‌ها یادگاری آخرین پارتنرش بودن. البته فرشته هم کم نیاورده بود. دفعه قبل که پسره زده بودتش بهش یاد داده بودم که اونم بزنه! گفته بودم زن اونی نیس که وایسه یه گوشه از یه نامرد کتک بخوره! گفتم زن باش و صورتش رو چنگ بنداز.مث یه زن از خودت دفاع کن! بذار فردای کتک کاری که از خونه میره بیرون ببینن رو صورتش جای چنگ زن مونده…هیچی واسه یه مرد بدترین ازین نیس که رفقاش بفهمن از یه زن کتک خورده اما کافیه یکم باهوش باشه تا بفهمه بدترین چیز برای یه مرد،اینه که روی زن دست بلند کنه…
فرشته اولش ترسیده بود.حتی اولش از کتک خوردن خودش چیزی نگفته بود. همه چی رو به سکس خشنش با سعید ربط می‌داد.
اولین بار، سمیرا جای کبودی رو پشت پاش توی استخر دیده بود.ازش پرسیده بود و فرشته من من کرده بود. سمیرام قاطی کرده بود و گفته بود اگه نگی کی باهات اینکارو کرده بدتر از اینو خودم سرت میارم!

بعدش واسه سمیرا تعریف کرده بود که پارتنرش سعید دست بزن داره.اصلا مثل اینکه فانتزی آقا زدن دخترای کوچولو موچولوعه!
فرشته جثه‌ی ریزی داشت.صورتش هم ریزنقش بود.تا حالا موهای بلندش رو رنگ نکرده بود و کاملا دخترونه به نظر میرسید.وقتی دبیرستان بود پدرش رو از دست داده بود و همراه مادر و خواهرش زندگی میکرد.
سعید رو از یه طلافروشی نزدیک تهرانسر پیدا کرده بود. در واقع سعید اون رو پیدا کرده بود.پسره قد و بالای خوبی داشت اما اون چیزی که باید منتقل کنه رو به من منتقل نکرد و من گنداخلاق هم توی همون قرار اول انزجارم رو نسبت بهش بروز دادم!
به فرشته چیزی نگفتم.هرچند که خودش فهمید…وقتی هم از فانتزی‌های جنسی پسره و تجربه‌ی چندتا از اونا باهامون حرف زد گفتم این آدم به درد روحیه‌ی صورتی تو و تمایلت به سکس وانیلی نمیخوره که نمیخوره!
اما قبول نکرد.فقط سعی میکرد وقتی هستم کمتر از سعید حرف بزنه. سعیدی که دلش میخواست فرشته رو به تخت ببنده و باهاش سکس کنه.سعیدی که سینه‌های فرشته رو کبود کرده بود.سعیدی که میگفت عاشق سوراخ کون تنگه!
بعدش فانتزی‌هاش رنگ و بوی خشن‌تری گرفت.ضربه‌هاش بدتر بود.فیزیکی باعث آزار فرشته میشد.چندبار متفق القول گفتیم فرشته اینو بذارش کنار! این جفت تو نمیشه! این سبک تو نیس!
اما گوش نداد که نداد!
کم کم رفت توی فاز با کی بودی و کجا بودی و اصلا چرا بودی! جواب این سوالا هم که معلومه:“به تو چه!”
و این بار واقعا، نه فقط از روی شهوت، بلکه از روی ذهن بیمارش فرشته رو جوری زیر باد کتک گرفته بود که اگه مادرش و خواهرش یکم دیرتر میرسیدن اصلا معلوم نبود چه بلایی سر فرشته کوچولوی ما میومد.

شیما با قلیونش اومد و نشست روی زمین. من و سمیرا و فرشته هم کنارش نشستیم.
گفتم:“یعنی اگه لابیای اونطرفی که میخوای عمل کنی رو بکشیم مثل آدامس کش میاد؟انقدر فرسوده شدی گلم؟”
شیما شلنگ قلیون رو از دهنش دور کرد و گفت:“انقدر تو کص من نباش!مگه خودت نداری؟”
گفتم:“دارم.مثنکه خوبشم دارم!!!اما میخوام بدونم مال تو مگه چقدر ضایعه که میخوای عملش کنی؟”
همه بچه‌ها زدن زیر خنده.
گفتم:“بابا من باید قبل عمل و بعد عملت رو ببینم که بتونم باهم مقایسه کنم یا نه؟”
سمیرا شلنگ قلیون رو از دست شیما قاپید و گفت:“نکنه دوست پسرت مهدی خان گفته که باید عمل کنی؟از کص همایونی خوششون نمیاد؟”
شیما گفت:“نه بابا! دیوونه…من خودم واسه دل خودم میخوام عمل کنم!”
گفتم:" نکنه تو جق زدن مشکل پیدا کردی؟هاااا نکنه موقعی که کیرشو میکنه تو کصت اون لابیا میره تو سولاخت دردت میاد؟"
شیما که از خنده سیاه شده بود گفت:“ببین هرچقدر مسخره بازی دربیارید محاله من لخت بشم شما حشری‌ها کصمو ببینین!”
فرشته زد روی دوتا پاش و گفت:“شت! راه نمیده لامصب!”
سمیرا پک عمیقی زد و شلنگ قلیون رو به سمتم گرفت و گفت:" براش پلاکارد بزنیم؟"
گفتم:“چرا که نه!”

نوشته: شنل قرمزی


👍 11
👎 4
16301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

792792
2021-02-20 00:51:13 +0330 +0330

تکراری بود

0 ❤️

792802
2021-02-20 01:03:28 +0330 +0330

قبلا خونده بودم

0 ❤️

792822
2021-02-20 01:48:55 +0330 +0330

چ خاطره ای
کلا پسر ی بچه خوشگل باشه دختر رو سرشو هم ببره کاریش ندارن
بازم میدن بهش،اخرش هم دختره میاد میگ همه پسرا مثل همن و شکست عشقی دیگری رو میخورن
البته الان فقط پول حرف اول رو میزنه

0 ❤️

792874
2021-02-20 07:44:28 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

792954
2021-02-20 21:08:59 +0330 +0330

داستان ننوشتی که
کس گفتی زن کس گفتی

1 ❤️

793171
2021-02-21 22:29:21 +0330 +0330

تکراری بود ولی ازش دوباره خوندنو داشت بامزه بود یه اصطلاحایی که توی شوخیاش استفاده میکرد رو نفهمیدم منظورش چیه البته 😬

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها