یادم آید دوره تحصیل علم!
توی دانشگاه تهران بودهام
در میان دختران بیشمار
سخت حیران و پریشان بودهام
دخترانی با هزاران رنگ و بو
لاغر و چاق و سفید و سبزه گون
هر یکی عطری دگر رنگی دگر
با مدلهای لباس گونه گون
آن یکی با مانتوی باز و بلند
این یکی ساپورت پوشیده چه تنگ
آن دگر نیمی ز زلفش خود عیان
از پس یک شال تور سرخ رنگ
من چه گویم جمع مه رویان همه
بودهاند آنجا بدون هیچ شک
دلربا و خوشگل و زیبا و ناز
میکشیدم بر همه یک یک سرک
از میان آنهمه اما یکی
دختری طناز، رعنا، ناز بود
گیسوانش ریخته بر پشت او
گردنش پیدا و شالش باز بود
کرده پنهان زیر خود یک چشم او
زلف پر پیچ و خمش بر صورتش
با لبان سرختر از خون من
وه چه زیبا بود روی لعبتش
بس لباسش تنگ بود و چسبناک
سینه هایش چون هلو برجسته بود
با تکان کوچکی همچون فنر
تند میلرزید و میرقصید زود
باسن گردش چو پستانهای او
چون قدم میزد بسی لرزنده بود
چشمهای ناز و مست و سبز داشت
بس نگاهش نافذ و برنده بود
من بسی حیران رویش بودهام
دائما در جستجویش بودهام
منتظر بودم برای فرصتی
تا مگر راهش زنم در خلوتی
عاقبت در پشت دیواری بلند
دیدمش تنها بدون روسری
شانه میزد موی خود در آینه
با هزاران ناز و عشوه دلبری
رفتم و از پشت سر بگرفتمش
سخت در آغوش خود بفشردمش
خواست تا لب وا کند جیغی کشد
از دو دستم در رود بیرون پرد
لب به لبهایش زدم آرام شد
همچو آهویی به دستم رام شد
شانه را بگرفتم از دستان او
کردم انگشتان در انگشتان او
دکمه هایش یک به یک وا کردهام
تا که دیدم سینه لرزان او
لخت کردم دختر ناز و قشنگ
بوسه دادم آن لبان سرخ رنگ
بردم و روی زمین خواباندمش
دست مالیدم به ساق و ران او
سینه بندش را زدم بالا سپس
لب نهادم بر نوک پستان او
برده ام دستی به زیر دامنش
تا بمالم بر کُس جانان او
پس در آوردم ز پا شلوار او
تا دگر یکسر نمایم کار او
کیر خود را هم در آوردم برون
بس بلند و سخت چون خودکار او
گفتمش یک چند نوش جان کند
با لبان سرخ مرمروار او
پس فرو کردم تمام کیر خود
در دهان تنگ خوش گفتار او
حلقه زلفش گرفتم من به دست
او همی میخورد کیرم را چه مست
بعد از آن که کیر ما را سیر خورد
آمد و بر روی کیر ما نشست
حلقه کردم دست دور سینه اش
بوسه دادم بر دو کتف و شانه اش
دست بردم بر نوک پستان او
کیر خود را در کُسش کردم فرو
چون فنر بالا و پایین میپرید
در کُسش کیرم چو مته میخزید
بعد از آن خواباندمش روی زمین
سخت گاییدم کُس آن نازنین
آنقدر گاییدم و مالیدمش
آب من پاشید روی سینه اش
دخترک را کردم آخر وای من
شد تمام این قصه زیبای من
نوشته: Xxx_Man
حوصلم نکشید بخونم ولی چون تنوعی بود تو داستان های شهوانی لایک
شعر که قشنگ بود ولی منطق نداست…
دخترا با شال مانتو و رنگ وا رنگ تو دانشگاه تهران نیستن دانشگاه ازادشم اینطوری نیست…دوم اینکه پشت کدوم خراب شده ای موهاشو شونه میکرد و همونجا هم سخت گائیده شد !
سوم اینکه آره ارواح عمه اومد جیغ بکشه ی دفعه نمیدونست چی شد نشست روش !
لیک دانم که در کف مانده ای
تف به کیرت زده جنبانده ای
آن غزال تیز پا که تو دیده ای
زیر کیر دیگری مینالدو تو وامانده ای
شعرت خوب بود اما بدان و آگاه باش :
در صف شاعران دلیرم من
کون سپر دار که گرز کیرم من
نخوندم ولی بابت کسشعرت لایک میدم چون زحمت کشیدی و این شعر رو نوشتی