دوسر برد؛ دوسر باخت (۱)

1400/05/12

دوستان این یه خاطرست که با مونولوگای ذهنم ترکیب شده و احتمالا قراره طولانی بشه … اگر سلیقتون نیست وقت هدر ندید❤

من حسام هستم و ۲۹ سالمه
بخاطر جوو دوستام و بدنم که از ۱۲ سالگی ورزشو شروع کردم و رو فرم اوردمش سکسو از سن پایین تجربه کردم و اونقد انجام دادم که نمیشه گفت زده شدم اما تقریبا سیر شدم و سکس و تحریک جنسی جایی تو تصمیما و رفتارای روزمرم نداشت و به نوعی از جنس مخالف کم کم دورم کرد
خصوصا اینکه فهمیده بودم سکس نیاز به دوستی و رابطه انچنانی نداره و چطور میشه تو مدت خیلی کمتر یا حتی بدون داشتن رابطه احساسی خاصی سکس کرد
رفته رفته رابطه اجتماعیم با جنس مخالف کمتر میشد و دیگه کم کم فکر میکردم نمیتونم رابطه طولانی با کسی داشته باشم یا چیزی جذبم کنه و همین ظاهرا باعث میشد کیسای بیشتری واسه سکس به سمتم کشیده شن
این روال ادامه داشت تا ترم هفتم دانشگاه روزی که سر کلاس مشغول کشیدن طرحای همیشگیم گوشه جزوم بودم و صدای مخالفت مکرر دختری از ته کلاس با استاد توجهمو جلب کرد
مخالفتا از لج نبود یا حتی شاید مخالفت هم نبود فقط یه جور دیده جدید و شهوته اعلام حضور بود
واسه اولین بار شهوتیو دیدم که جنسی نبود
تو حرف زدنش مدل ایستادنش و حرکت دستاش میشد لذتی که از این متفاوت نگاه کردن و این شهوته دیده شدن میبرد رو دید
اما قبل از مخالفت مکررش چیز دیگه ای توجهمو جلب کرد
اینکه ته کلاس نشسته بود و جدا از تمام دخترا …! اونجا معمولای جای مناسبی واسه دخترا نبود
پاتوق محسوب میشد
ساعت مچی بزرگ و نقره ای رنگ ، خودکار و سر رسید و کیف و کفش و … مشکی با رژ قرمز
تفاوتی که هدفش جلب توجه چنتا پسر نبود
هدفش لذت بردن از تفاوت بود ، نه میشه گفت تیپ و رفتارش مردونه بود و نه زنونه
به قول خودش استایلش نگینی بود استایلی مختص به شخص خودش یعنی نگین
و انگار این داستان که وقتی نخوای کسی رو جذب کنی ادما بیشتر جذبت میشن برعکسش یعنی روی خودمم جواب داده بود و ازون به بعد همیشه چشمم خط مسیرشو دنبال میکرد
اما اینکه از سن کم ادما بیان سمتت یه بدیه بزرگ داره…فرصت یاددگیریو از دست میدی فرصت اینکه یادبگیری چطور میشه اول جلو رفت یا با همچین ادمی دستو پنجه نرم کرد پس نتیجه معلوم بود…دنبالشو نگرفتم…تا اونروز … سه ماه بعد سه شنبه روزی که بارون بدی میبارید و تاکسی جلو در دانشگاه نبود … فقط یه ماشین و دختری که ترجیح داده بود به جای سلف غذاشو تو ماشین بخوره و پسری که سعی نمیکرد جایی واسته که خیس نشه و فقط تلاش میکرد سیگارو تو گودی دستش روشن نگه داره ینی من … واسه چند لحظه همو نگاه کردیم و بعد نوره سو بالای ماشین چشممو زد
+حسام درسته؟
_بله…خوبین؟
+من اره تو خوبی؟تب داری؟
_ …!
+بیخیال ،بشین سرده
تو ماشین خلاف تصورم کلی تزعینات دخترونه بود کلی چیزای مخملی و روکشای سفید و کرم و بوی عطر زنونه ، انگار اونقدام استایلش پسرونه نبود
+کجا میری؟
_دور میزنم…دو ساعت دیگه کلاس دارم…میخواستم یه قهوه ای چیزی بخورم که بارون گرفت
+منم همینطور پس بریم
و بدون اینکه تاییدی از من بگیره راه افتاد، نزدیک ترین کافه ته یه ورود ممنوع بود باید از کوچه بالایی وارد میشدیم
یه نگاه به تابلو کرد و با یه خنده کوچیک وارد خیابون شد
از متر متر اون خیابون ورود ممنوع لذت میبرد ، بعد ها فهمیدم ازینکه تا اون سن رابطه نداشته بیشتر لذت میبرده از تلاش بقیه و از دست نخورده بودنش
ازین که ته کلاس بشینه از زدن ادکلن پسرونه از دور زدن بیشتر از نشستن تو کافه از اب بیشتر از نوشابه و …
بعد های ینی از اون تایم تا ترم بعد و یکم قبل از نامزدیمون
تو این مدت هر روز همه چیز مارو داعم نزدیک تر کرده بود ، حسی شبیه به شانس اخر همدیگه بودن
روزی که رفتیم برای صحبت یه لباس مجلسی سفید بلند و یه شلوار راحت و ازاد پوشیده بود و خیلی گرم اما خیلی موب و متین با خانوادم صحبت میکرد انگار جزعی از افراد عادی یه مهمونی بود
علی رقم اصرار خانوادش و موافقت خانواده من مهریه نگرفت
نه اینکه گل رز و آینه شمدون بخواد نه
کلا نخواست، گفت دوسش دارم معامله نیست
اما حق شغل و مسکن و مهاجرت رو خواست.
توی دفتر اسناد رسمی وقتی متن عقد رو خوندن
ایستاد گفت اشتباه شده من حق مهاجرت و مسکن و شغل رو خواستم حق طلاق جزوش نبود
×ینی نمیخواید؟
+نه اگه همو نخوایم جدا میشیم، حق شغل و مهاجرتم گرفتم که دو روز دیگه تو فرودگاه و مصاحبه ازم وکالت نخوان که نه در شان منه نه همسرم
خوب انگار درست حدس زده بودم اون با چیزی مخالفت نمیکرد فقط دیدگاه خودشو داشت عین من ، و بین تمام تفاوت هامون این تنها شباهتمون بود، اینکه با بقیه متفاوت بودیم.
بعد از مراسم کوچیک نامزدی تو همون دفترخونه به بهونه دور دور رفتیم دوتا پیتزا گرفتیم و مستقیم رفتیم خونه مجردی من
انگار هیچی عوض نشده بود انگار نه انگار که نامزد شدیم،
نه اینکه فرقی با دوتا ادم عادی نداشته باشیم نه،
انگار از قبل زنو شوهر بودیم امروز فقط دوتا کاغذو امضا کرده بودیم
همه چیز عین قبل بود جز یه چیز
بعد مدت ها کشش زیادی به سکس حس میکردم
تا قبل این زیاد پیش هم بودیم اما سکسی نبوده ینی نه من خواسته بودم نه اون گفته بود.
نصفه های غذا بود که حولمو برداشت و رفت حموم
خیلی زود برگشت با حوله ی من که حتی استیناش براش چند سایز بزرگ بود و نشست رو پام و گفت بسه چقد میخوری؟به پیتزا حسودیم شد خوب :(
اولین بار بود که با این لحن دخترونه حرف میزد و به نظر تفاوت زیادی با بقیه دخترا نداشت،
_میدونی ک با بقیه فرق دارم و حرفمو رک میگم و رک میخوام بشنوم ، الان که دیگه نامزدیم ، میخوام واسه اخرین بار بپرسم ، هیچ رابطه ای؟نه عقب نه جلو؟
+عزیزم قبلا که گفتم من …
_اره اره گفتی ،بازم بگو،فقط قبلش بدون گذشتت قرار نیست اذیتم کنه اما ندونستن گذشتت چرا، گذشتت به خودت مربوطه اما این معنیش اینه که به خودت مربوطه چیکار کردی ولی معنیش این نیست که راجب کاری که کردی دروغ بگی،هیچوقت نگو نه راجب گذشتت نه هیچ چیز
+نداشتم ، گفتم که بوس اره بغل اره اصن استخر پارتی اره اما نه هیچ رابطه سکسی نداشتم
و بلافاصله زل زد بهم و نرمی دستشو رو کیرم حس کردم
هیچ حرفی نزد و اروم گردنمو بوسید ، رفت پایین تا رسید به شکمم
ایستاد و حوله رو عین یه روکش مخملی از روی یه مجسمه مرمر سفید انداخت پایین
تناقض سرخی بیش از حد سر سینه هاش موهای نرم و کم پشت روی کصش و سفیدی و بی مو بودن بدنش بیشتر از همیشه به چشمم میومد،
نشست بین پام دکمه هارو وا کرد و سرش کیرمو گذاشت بین لباش هیچوقت بیشتر از این انجام نداده بود ، اما همینو هم انقد با عشوه و علاقه انجام میداد و با اون حجم غرورش طوری ازون پایین بین پاهام بهم زل میزد و کیرمو میبوسید که بیشتر از تمام سکس های قبل از آشناییمون ارضا کننده بود .
تو همین فکر بودم که سوزش کوچیکی حس کردم بعد دوباره و دوباره …
نگاش کردم انگار واقعا بلد نبود معلوم بود تلاششو میکنه که به دندوناش نخوره اما نمیتونست
حس کرد داره از سفتیش کم میشه و دردناکه
سرشو بوسید و همینطور که نگام میکرد با زبونش رفت سمت تخمام و با سرعت شروع کرد به بوسیدن.
انگار نمیخواست ریسکه اینکه کاری کنه که باز درد بگیره رو قبول کنه فقط میبوسید و نوک زبونشو سفت روی تخمام فشار میداد
کشیدمش بالا و زل زدم بهش
دستامو روی ساق سفید و نرمش حرکت دادم و هر سانت از روناشو هزار بار لمس کردم
عین مخمل بود
دستاشو بردم بالا سرش و قفل کردم، سینه های نرمش عین دوتا بالش کوچیک و تپل کنار هم جفت شدن و تکون خوردن ، از شکمش لیس زدم تا سر سینه هاش و شروع کردم به خوردن سینش،
صدای ناله هاش خیلی ظریفو نرم بود و با پاهاش کمرمو فشار میداد
رسیدم زیر گردنش و اروم و متوالی بوسیدم .
همیشه میگفت کبودش نکنی …
تو این فکر بودم ک گفت چیکار میکنی؟گفتم چی؟گفت مهر بزن دیگه ، نگران چی مگه ندیدی مامانم چه با خنده گفت خوش بگذره ؟
خیلی نگذشت که میشد تیکه های سفید رو روی گردنش پیدا کرد چون بیشترش کبود بود و قرمز
زبونمو روی گوشش میکشیدم و کونشو تو دستم فشار میدادم که حس کردم سر کیرم داعم خیس میشه و فشار داده میشه ، که یهو در گوشم گفت دیگه نمیتونم فقط بکن…
برش گردوندم و رو تمام کمرش دستمو کشیدم دلم نمی خواست هیج جای تن نرمش دست نخورده بمونه
تا رسیدم به کونش و لپاشو باز کردم
یه سوراخ کوچیک و قرمز
اونقد تنگ که حتی با کلی توف به انگشتم راه نمیداد و بعد چنبار بازی کردن با انگشت کوچیکم حس کردم هربار که نوک انگشتمو داخل میکنم بدنش یه تکون کوچیک میخوره و انگار درد میکشه اما نمیگه .
انگار راست میگفت…سکس نداشت
با صدای اروم گفت گلم از دهن افتاد چیکار میکنی
_بازش میکنم
+اشتباه گرفتیا پایین تره😂
_کصت؟
+پس کجام…تا شب که وقت نداریم نکنه منتظری دسمال سفید بیارم خون بمالی روش؟بجنب دیگه
_مگه نگفتی پرده داری؟
+اوففف خوب بزن دیگه انقد لفت نده الان که خانواده ها در جریانن چقد مگه میتونیم بیایم اینجا که نصفشم هربار سوراخ باز کنیم منم که نگفتم نه ،اوکی چشم ولی ‌کون باشه بعد ازدواج کلی وقت داریم اروم اروم اوکی میکنیم
_باشه ، من چون گفتی میخوای تا نسبتی نداریم سکس نکنی تعجب کردم
+گفتم ،ولی نگفتمم تا بعد ازدواج،الان میدونم کیم میشی کیت میشم چیکاره ایم …
تو همین حین که حرف میزد از شهوت کاراش دیوونه شده بودم و یه مقدار سرشو تقریبا فرستاده بودم داخل
با بوسیدن لباش حرفشو قطع کردم و وزنمو انداختم روش یه اخخخخ طولانی گفت و پشتمو چنگ کشید خواستم بلند شم که بغلم کرد و محکم نگهم داشت
+اخ اخ خاطره شد لاشی، فک نمیکردم اینجور بسوزه مگه نمیگفتن همش یه لایه چربیه😞
یه قطره اشک گوشه چشمش بیرون اومد بغلش کردم و بوسیدمش خواستم عذرخواهی کنم که گفت : چقدر تو تصوراتم دلم میخواست همینقد غیر منتظره باشه ، فقط نکشش بیرون بزار هردو از نبض زدنش لذت ببریم
یکم خودمو کشیدم بالا و نگاش کردم
یه مرمر سفید با سینه بزرگه نرم زیر کیرم خوابیده بود، دوتا پا که دو طرفم به سمت بالا بود و سفیدی ساقش برق میزد و وسطش کیرم که تا نصفه فرو رفته بود داخل، یه قطره خونه کوچیک از کنار رونای تپل و نرمش رفته بود پایین و دوتا دست سفید با لاک قرمزه دیوونه کننده که بالای کیرمو نگه داشته بود که بی هوا بقیشو ندم داخل ، و شکمی که نفس نفس میزد از هیجان و درد درست زیر بدنم و دختر مغرور و متفاوت و دیوونه کننده ای که عاشقونه نگام میکرد و داشت از همش حتی دردش لذت میبرد
از اینکه فرصت ندادم خودشو تمیز کنه ، ازینکه دستمو گذاشتم روی روناش و بی توجه به اه و نالش اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدن و فقط از ااااه بلند و چشماش میفهمیدم باید بیشتر بدم داخل و بزارم لذتو تو اولین سکسش با درده باز شدن مسیر جدید زندگیش باهم تجربه کنه
و اینور من …
منی که نمیدونست پشت اون نگاه و این جنون چه داستانی داره نوشته میشه

ادامه داره …

نوشته: لیفون سیسیته


👍 6
👎 1
8601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

823818
2021-08-03 03:08:05 +0430 +0430

اینقدر کلیشه ای بود که حتی نظر هم نمیشه داد، دیوث حتما فکر میکنی چقدر هم خاصی

1 ❤️

823849
2021-08-03 07:20:06 +0430 +0430

سکس را از سن پائین شروع کردی حتما دوستات و بچه محله ات کونت میزاشتن که از سن کم شروع کردی و ازش سیر شدی ههههههه چون فقط پسرای کم سن هستند که دوران نوجوانیشون مورد تجاوز قرار میگیرن و هیچ زنی نمیاد با یه پسر بچه سکس کنه

1 ❤️