دو روز در شمال (داستان گی گروهی من)

1395/06/04

سلام دوستان!
این داستانی که میخوام بگم مربوط میشه به 6 سال پیش که من 22 ساله بودم. همیشه با دیدن سکس های گروهی که چند مرد سیاه یه زن سفید رو میکنن، حشری میشدم! من از چند سال قبلش سکس گی داشتم ولی تا اون موقع گروپ تجربه نکرده بودم. یه روز در یکی از اتاق های چت رووم پیام دادم که:«دنبال سکس گروپ هستم» چند بار که فرستادم یکی اومد تو یاهو و گفت اگه واقعا اهلش هستی من میتونم یه پیشنهاد خوب بدم بهت که همه مون حال کنیم. گفتم: همه مون؟؟؟ گفت: ما سه نفریم در یکی از شهرهای شمال دانشجو هستیم. خونه دانشجویی داریم و هر سه گی هستیم. اگه توافق کردیم میای و یکی دو روز باهم عشق و حال میکنیم.
خلاصه عکس رد و بدل کردیم و همدیگه رو پسندیدیم. سعید، آرش و مرتضی به ترتیب بچه تهران و اصفهان و کرمان بودن. هر سه تا 19 ساله و هر سه تا کیر کلفت!
برای هفته بعدش قرار گذاشتیم که سه شنبه من اونجا باشم. سه شنبه و چهارشنبه کلاس نداشتن. منم کارمو ردیف کردم و دوشنبه آماده شدم که برم یعنی حموم رفتم و شیو کردم و ساکم رو حاضر کردم. توی ساکم انواع لباس زیر و لوازم اقامت دو روزه بود. سه شنبه صبح زود از تهران راه افتادم رفت رشت و بعد به شهرشون که فاصله نزدیکی داشت تا رشت. حدود ساعت 12 بود که در ماشین، از رشت به سمت شهر اونا می رفتم. از صبح، آرش که هماهنگ کننده بود، یکی دو بار اس داده بود که راه افتادی؟ و کجایی؟ و…
آرش دوباره اس داد: «بچه کونی! کجا موندی پس؟»
گفتم: «دارم میرسم و یک ربع دیگه ایستگاه سواری ها باش.» گفت: «باشه!»
خلاصه رسیدیم و ماشین که ایستاد بهش اس دادم: «من رسیدم!»
از ماشین داشتم پیاده میشدم که گوشیم زنگ خورد. آرش بود. جواب دادم: «سلام! کجایی؟»
گفت: «اینور خیابونم. چی پوشیدی؟»
گفتم: «شلوار جین و کاپشن قهوه ای»
گفت: «دست تکون میدم… دیدی منو؟»
برگشتم و دیدمش و تلفن رو قطع کردم و رفتم طرفش… دست دادیم و احوالپرسی کردیم. بعد گفت بریم. رفتیم سوار تاکسی شدیم و کنار هم نشستیم. دلم داشت تاپ تاپ میکرد. چون بار اول بود که میخواستم سکس گروپ رو تجربه کنم. اونم در یک موقعیت کاملا زمان دار و با سه تا بکن حشری که یک هفته بود منتظر بودن تا جرررررم بدن!
آرش به راننده تاکسی گفت: «ما همین بغل پیاده میشیم»
پیاده شدیم و رفتیم داخل کوچه. یه خونه ویلایی و نیمه بزرگ. آرش زنگ درو زد و در باز شد و گفت: برو تو…
از حیاط گذشتیم و رو پله ها که می رفتیم بریم داخل، آرش از پشت انگشتم کرد. گفتم: «عجله داری؟؟؟؟» گفت: «جوووووووون!!!»
درو باز کردم و رفتم داخل… سعید و مرتضی با تی شرت و شلوارک رو کاناپه نشسته بودن. تا ما رو دیدن پا شدن و دست دادیم و احوالپرسی کردیم. لبخندهاشون حاکی از تب بالای حشریت بود!
آرش اتاق رو نشونم داد و گفت برو وسایلت رو بذار و یه دوش بگیر.
سریع رفتم ساکم رو گذاشتم و حوله رو برداشتم و اومدم هال. آرش گفت: «حموم اونجاست» مستقیم رفتم سمت حموم. شیر آب رو باز کردم و یه دوش گرم گرفتم تا خستگیم بره و آماده بشم برا سکس. از حموم اومدم بیرون و خودمو خشک کردم و یه شورت قرمز پوشیدم و اومدم بیرون. واییییییییییی… هر سه تا کیرشونو درآورده بودن و منتظرم بودن. رفتم اتاق که حوله رو بذارم… سعی کردم زیاد متعجب نشون ندم. تازه داشتم حوله رو آویزون میکردم که آرش اومد تو اتاق و از پشت یه درکونی محکم بهم زد و گفت: ببین بچه کونی! زیاد قیافه نگیر. آوردمت که دو شب و روز بکنیمت! سعی کن کنار بیای با قضیه و آبروی منو جلو دو
ستام نبری! گفتم: چشم! گفت: زانو بزن و کیرمو ببوس! از پررویی اش تعجب کرده بودم. زانو زدم و بوسیدم و سر کیرشو به زور کرد دهنم و لبخند زد. گفت: حالا پاشو بیا…
دستمو گرفت و منو برد تو هال… سعید و مرتضی داشتن کیراشونو می مالیدن… تا رسیدم نزدیکشون، آرش دستمو ول کرد و یه درکونی محکم دیگه زد به کونم و گفت بشین بخور!
زانو زدم جلو سعید و مرتضی و شروع کردم به خوردن کیراشون… یعنی یکی رو میخوردم و با دو دستم کیر اون دوتای دیگه رو می مالیدم… تند تند جا عوض میکردن…
صدای آه و ناله شون بلند شده بود و در عین اینکه دهنمو میگاییدن، به نوبت درکونم میزدن… آرش محکم تر و بیشتر می زد… کونم سرخ شده بود و درد هم میکرد…
کیر سعید دهنم بود و کیر آرش و مرتضی رو داشتم می مالیدم که آرش کیرشو کشید از دستم و به سعید گفت: بشین رو کاناپه تا بخوره برات و منو 4 دست و پا کرد. مرتضی هم از رو میز ژل لوبریکانت رو که قبلا خریده بودن، داد به آرش و آرش رفت پشتم… اول ژل رو ریخت رو سوراخم. با حس سرمای ژل بدنم مور مور شد. بعد آرش یکی دو تا محکم زد در کونم و داشت سوراخمو انگشت میکرد… بعد سر کیرشو چسبوند به سوراخم و نصف کیرشو فشار داد داخل… دردم گرفت و ناخودآگاه حرکتی کردم که کیرش دراومد. بعد کمرمو گرفت و گفت: بچه کونی! خیلی کُرکُری میخوندی، دارم برات! و دوباره اینبار تا دسته گذاشت تو کونم. یعنی و
اقعا حس کردم دارم پاره میشم از وسط. سعید هم سرمو از پشت گرفته بود و کیرشو فشار می داد تو حلقم. مرتضی هم فعلا داشت نگاهمون میکرد. آرش شروع کرد به تلمبه زدن… تلمبه های محکم و عمیق… صدام دراومده بود و همون اول کار به التماس افتاده بودم. مرتضی به آرش گفت: تنگه؟؟؟ آرش گفت: بد نیست… هر چی هم تنگ باشه، جررررش میدیم و هر سه خندیدن!
سعید پا شد و جاشو داد به مرتضی که بشینه رو مبل و بذاره دهنم که آرش بهش گفت صبر کن! میخوام گربه رو دم حجله بکشیم. خیلی پرروبازی درمی آورد و دیدین که وقتی اومد چه قیافه ای گرفته بود. بذارین حسابشو بذارم کف دستش تا بفهمه اینجا چیکاره است! سعید رفته بود پشتم و آماده بود که آرش دربیاره و اون بکنه که آرش کیرشو درآورد و اومد جلو صورتم… موهامو گرفت و کیرشو تا ته گذاشت دهنم… چشام پر اشک شده بود. آرش داشت لبخند میزد و به سعید و مرتضی اشاره میکرد تماشاش کنین! بعد درش آورد و به مرتضی گفت حالا بشین بذار دهنش. سعید هم که پشت منتظر بود، کیرشو گذاشت رو سوراخم که آرش گایید
ه بود و تا ته فشار داد. هرچند کیر آرش باز کرده بود سوراخم رو ولی باز درد داشت! کیر مرتضی رو داشتم میخوردم و سعید تلمبه میزد تو کونم… تا همینجاش هم بدجور گاییده شده بودم و صدام کل خونه رو پر کرده بود… دقایقی بعد نوبت مرتضی بود که بکنه منو. آرش به سعید گفت: مستقیم از کونش دربیار و بذار دهنش و جاتو بده مرتضی. آرش موهامو گرفته بود و سعید کیرشو کرد تو دهنم. چند بار که کرد و درآورد آرش سرمو آورد بالا و در حالی که هر سه نگام میکردن، گفت: کون و دهنت یکی شد؟؟؟ همینو میخواستیم بچه پررو!
حالا مرتضی داشت تلمبه میزد تو کونم و من کیر سعید و آرش رو میخوردم…
بعد اینکه مرتضی هم در حالت سگی منو کرد، پوزیشن رو عوض کردن و سر پا خم شده بودم رو کاناپه و به نوبت تلمبه میزدن تو کونم… آرش مسابقه گذاشته بود و نفری 30 تا تلمبه تند و عمیق میزدن… سعید می گفت: کونش اندازه دهنش شده و هر سه تا می خندیدن.
مرتضی می گفت: می چززونیمت بچه کونی!
آرش می گفت: رحم نکنین بهش تا رام کیرمون بشه و دفعه بعد وقتی گفتیم بیا لفتش نده!
بعد دوباره پوزیشن رو عوض کردن و منو خوابوندن رو کاناپه و پاهامو دادن بالا… به نوبت میکردن… ضمن اینکه برا اونای دیگه ساک میزدم. آب مرتضی اولش اومد و ریخت رو شکمم. آرش بهش گفت: خرابش کردی. و رو به سعید کرد و گفت ما می ریزیم رو صورتش!
جاشونو عوض کردن و سعید اینبار داشت وحشیانه تلمبه میزد و من کیر آرش رو می خوردم. اب سعید داشت می اومد که پا شد و کیرشو آورد سمت صورتم و پاشید رو صورتم. در حالی که آب کیر سعید رو صورتم بود، آرش داشت تلمبه میزد. موقعی که آبش میخواست بیاد اومد و اونم ریخت رو صورتم. صورتم پر اب کیر بود و کونم داشت میسوخت. خصوصا که بدجور داشتن تحقیرم میکردن و میخندیدن… بعد پا شدم که برم حموم. تا دم در حموم درکونی خوردم از ازشون…
حموم بودم که آرش اومد درو زد و اومد تووو… یه بار هم تو حموم منو کرد.
اون شب تا صبح یکی یکی داشتن میکردن… یعنی تو عمرم اینقدر گاییده نشده بودم و اینقدر سوراخم باز نشده بود…
نزدیکای صبح بود که خوابیدیم و طرفای ظهر بیدار شدم و گفتم من باید برم… یعنی داشتم در می رفتم… نذاشتن! و گفتن باید یه بار دیگه سکس گروپ داشته باشیم… خلاصه یه سکس گروپ وحشتناک دیگه رو تجربه کردم و عصرش برگشتم تهران…

امیدوارم خوشتون اومده باشه! چون داستان واقعی واقعی بود…

نوشته: محسن


👍 16
👎 1
40534 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

553935
2016-08-28 03:49:40 +0430 +0430

فارغ از محتوا، داستان بدک نبود…

0 ❤️

553989
2016-08-28 13:46:13 +0430 +0430

سهیل جوم من میتونم کمکت کنم

0 ❤️

556617
2016-09-16 19:51:03 +0430 +0430

چه بد گاییدنت… خخخخخخخ

2 ❤️

556619
2016-09-16 19:53:10 +0430 +0430

تیکه های جالبی داشت:
آرش به سعید گفت: مستقیم از کونش دربیار و بذار دهنش و جاتو بده مرتضی. آرش موهامو گرفته بود و سعید کیرشو کرد تو دهنم. چند بار که کرد و درآورد آرش سرمو آورد بالا و در حالی که هر سه نگام میکردن، گفت: کون و دهنت یکی شد؟؟؟ همینو میخواستیم بچه پررو!


آرش مسابقه گذاشته بود و نفری 30 تا تلمبه تند و عمیق میزدن… سعید می گفت: کونش اندازه دهنش شده و هر سه تا می خندیدن.
مرتضی می گفت: می چززونیمت بچه کونی!

0 ❤️

579651
2017-02-16 14:09:00 +0330 +0330

تیکه های جالبی داشت:
سعید پا شد و جاشو داد به مرتضی که بشینه رو مبل و بذاره دهنم که آرش بهش گفت صبر کن! میخوام گربه رو دم حجله بکشیم. خیلی پرروبازی درمی آورد و دیدین که وقتی اومد چه قیافه ای گرفته بود. بذارین حسابشو بذارم کف دستش تا بفهمه اینجا چیکاره است! سعید رفته بود پشتم و آماده بود که آرش دربیاره و اون بکنه که آرش کیرشو درآورد و اومد جلو صورتم… موهامو گرفت و کیرشو تا ته گذاشت دهنم… چشام پر اشک شده بود. آرش داشت لبخند میزد و به سعید و مرتضی اشاره میکرد تماشاش کنین!

0 ❤️

736766
2018-12-22 12:34:37 +0330 +0330

خوش به حالت منم میخوام اینطوری کون بدم

2 ❤️

740755
2019-01-11 00:36:09 +0330 +0330

جالب نوشتید بازم از فانتزیاتون بنویسید …خوب تصویر سازی میکنید تشکر از داستانتون

0 ❤️

778676
2020-11-25 17:08:00 +0330 +0330

این کردنه خشنشون بود؟ منو وقتی اروم میکنن هم خشن تر از اینه

0 ❤️