سلام. من یه دوستی دارم به اسم سعید و اسم زنش لیلا هست. چندسالی ازازدواجشان گذشته ولی من زنشو ندیده بودم. تا اینکه چندروز مونده به عید رفته بودم پیش رفیقم بطور اتفاقی گوشیشو گرفتم عکس دونفره خودشو خانومش روصفحه گوشی بود. ازهمون لحضه رفتم تو فکرزنش. واقعا عروسک بود. خب اونشب بابهونه های مختلف گوشیشوگرفتم تااینکه دوتاعکس ازخانومش فرستادم براخودم. بعدبهم گفت یک روزبعد عید بیاببرمون یه جای تفریحی توبرگرد 3روز بعدبیا دنبالمون چون خودش ماشین نداشت. منم ک ازخدام بود فوری قبول کردم. دوروز بعدعید شدوساعت 9صبح رفیقم زنگ زدم گفت بیا. منم آماده شدم ورفتم. رسیدم درخونه رفیقم بیرون بود یکم منتظرشدیم تا عروسک بیاد ازلای دریه لحضه دیدمش وای که چ تیپی و استایلی. خلاصه اومد سوارشدن سلامی باهام کردوشروع کرد ب شوخی کردن بحث کردن بامن. من که تو ابرا بودم. خلاصه رسیدیم مقصد پیاده ک شدتازه توجه کردم ب پشتش باسنش طاقچه ای بود ک تاحالا مثلش ندیده بودم مانتوشم تا روباسنش بود. من برگشتم. 3روزبعد رفتم آوردمشون. گذشت تا حدود 2ماه بعد شب یکی پیام دا دولی معرفی نکرد. دوباره تماس وبازم حرف نزد. خودم زنگ زدم حرف زد ی خانوم بود شروع ب شوخی کرد فهمیدم خودشه عشقم لیلا بود. میدونستم اونشب شوهرش سرکاره پیش خودم گفتم امشب کوس لیلا رو افتادم. ولی بعدکلی حرف زدن اززبونش کشیدم خیلی جلوتر ک من اونو ببینم اون منو دیده وعاشقم شده ازشوهرش شنیده بود ی دوس خانوم دارم. همش درباره اون حرف میزد. میگفت از سکس هاتون بگو. بعدگفت اگه میخوای باهات بمونم درخواست سکس نکن. گذشت تا پدرمادرم مسافرت بودن اونم یه شب گفت فردا صبح آماده میشم اگه خواستی بیا دنبالم بیام خونه پیشت. منم ازخداخواسته صبح رفتم خلاصه سوار شد اومدیم. همین ک رسیدیم خونه لباساشودرآورد بایه تاپ وساپورت درازکشید. گفت بیا توبغلم. دراز کشیدم پیشش اول کمی حرف زدیم بعددیدم دمرخوابی ک باسنو نشون من بده. گفت حالایکم درازبکش روم. خوابیدم روش وای ازباسنش. چند دقیقه بعدگفت برودستمال بیارحالی بهت بدم. گفتم نه بیخیال ولی اون اصرار میکرد. خلاصه دستما آوردم دید خودش لباسشو درآوردگفت بیا جلو ولی نگام نکنی. منم رفتم روش ولی نگاش نمیکردم تااینکه خودش کیرموگرفت آروم سرشوگذاشت درکوسش ب حدی تنگ بود ک بزور رفت داخل. خلاصه چنددیقه تلمبه زدم گ بلندشو ساک بزنم واست. آخ ک چطور میخورد کیرمو. ازساک زدنش فهمیدم واقعا دوسم داره. چشمم ب کوس وکونش بودکه لیس بزنم براش روم نمیشد بهش بگم دیدم خودش با پروویی گفت کوسم رو بوس کن. وای به آرزوم رسیدم اول لای باسنش روباز کردم یه دل سیر بوش کردم. وای که شروع کردم به خوردن زبونمو میکردم داخل سوراخ باسنش. هرچی میگفت بسه من ول نمیکردم. تااینکه بلندشدم کیرمو گذاشتم توکوسش هرچی میزدم ارضانمیشدم. کمرم سفت بود. خودش گفت میخوای ازپشت بدم بهت الکی گفتم نه دوباره گفت بزارش پشت تا ارضا شی. منم قبول کردم. باشوق رفتم اول یکم سوراخشو لیس زدم. بعدیه تف انداختم روسوراخش گذاشتمش درش یواش یواش رفت داخل گفت درد داره. باسن تپلش مثل ژله میلرزید تلمبه زدم تا ارضاشدم ریختمش داخل سوراخ باسنش. فرداش خانوادم برگشتن. گفتمش حیف شد کاش هنوز خونه خالی بود میومدی. فرداش خودش گفت بیا دنبالم بریم. رفتم دنبالش گفتم ماکه جا نداریم گفت جاهست با دوستش هماهنگ کرده بود خونشو خالی کرده بود برامون. رفتیم اونجا سوپرایزم کرد. ی لباس گیپور سکسی پوشیده بود. از انگشتای پا تا کف سر تما بدنش رو لیس زدم. اونروزم حسابی از جلو و عقب کردمش هی میگفت فدای اون کمرت بشم دردت بجون سعید.
خونه دوستش شد پاتوق ما از اون موقه الان 9ساله عشقم لیلا مال منه و این 9سال همه مدلی گاییدمش چون دوسم داره نمیذاره چیزی به دلم بمونه. و ازوقتی بامنه نمیذارم با سعید سکس کنه. ولی ازبس ازپشت کردمش وریختم داخل باسنش و روسینه هاش،سینه و باسنش عجیب قلمبه شدن. خلاصه بهش گفتم تا ابد باید بهم بدی وقراره یه بچه هم برام بیاره. سعید هم همچنان باهام دوسته. دوستان سعید خودش خانوم خوشگلش روباهام میاورد بیرون ویه جورایی خودش زنش روبمن وصل کرد و تقدیمش کرد بمن. فدای اون باسن زنش بشم الهی. داستان کاملا واقعیه بخدا

نوشته: جاوید