راز شب پاییزی

1394/01/04

در رستوران
در يك شب سرد پاييزي با دوست دخترم كامليا براي صرف شام وارد يكي از رستورانهاي شهر استكهلم درسوئد شديم. در اندرون رستوران منتظر راهنما مانديم تا ما را به ميزمان هدايت كند. يك زوج سوئدي هم در انجا منتظر بودند. با ورود ما انها، لبخندي زدند و كمي جابجا شدند تا ما هم امكان ايستادن در انجا را داشته باشيم. چند لحظه بعد راهنماي رستوران ان زوج را به ميزشان هدايت كرد. ناگهان من متوجه كيف پول كوچكي شدم كه بر كف زمين افتاده بود. ان را از زمين بلند كردم. در ان يك كارت شناسايي و دو كارت اعتباري و مقدار كمي پول موجود بود. به نظرم صاحب ان همان مرد بلند قدي بود كه چند لحظه پيش در كنارمان ايستادن بود. به طرف ميز انها رفتم و پرسيدم اگر كيف پولشان گم شده است. هراسان جيبهاي خود را جستجو كرد و تاكيد كرد كه نميتواند انرا پيدا كند. بي نهايت خوشحال شد كه كيف را به وي بازگردانده بودم. دهها بار از من سپاسگزاري كرد.
اتفاق جالب اينكه راهنماي رستوران چند لحظه بعد من و كامليا را در ميزي در كنار - در حدود نيم متري - همان زوج سوئدي نشاند. خود را در صندلي هايمان جا داديم و منوي رستوران را براي انتخا ب مشروب ورق ميزديم. اينبار مرد سوئدي از صندلي خود نيم خيز شد و خود را به طرف ميز ما كشاند و با لبخندي گفت: من توماس هستم. اجازه دهيد كه امشب نوشيدني را كه شما مايليد بنوشيد من براي شما پرد اخت كنم. وي ميخواست از تحويل كيف پول خود قدر داني كرده باشد . وي خود و همسرش مونيكا را به ما معرفي كرد. ما هم خود را معرفي كرديم با انها دست داديم و من كه ميدانستم اين يك تعارف نيست و سوئدي ها اهل تعارف نيستند از وي تشكر كردم و گفتم كه ما قصد سفارش يك بطري شراب را داريم. پاسخ داد با كمال ميل و دو شراب را در ليست توصيه كرد. جالب اينجاست كه هر دو اين شرابها از گرانترين شرابهاي رستوران بودند! من يكي از انها را انتخاب كردم و چند لحظه بعد گارسون با دو بطري در كنار ميزهايمان ظاهر شد: يكي را در سر ميز ما و ديگري را در سر ميز ان زوج باز كرد. انها هم همان بطري شراب را سفارش داده بودند. ليوانهايمان را پر كرد و هر چهار نفر از راه دور پياله هايمان را به سلامتي بالا برديم. اين سر اغاز اشنايي ما بود.

يكساعتي را در رستوران بوديم. غذا و شراب خوب، محيط گرم رستوران با موزيك ارام در زمينه، و از همه مهمتر سرما و باد شديد خارج از رستوران ما را در نشستن ترغيب ميكرد. كم كم خود را براي پرداخت صورت حساب اماده ميكرديم. مجددا توماس به ارامي به كنار ميز ما امد و گفتگويي را اغاز كرد كه به شكل غير منتظره اي سير حوادث شب را دگرگون كرد.

  • شما به چه زباني صحبت ميكنيد؟ اين زبان بسيار ارام و جذاب و سكسي است و به مانند شعر خواني ميماند!

  • فارسي، زباني كه در ايران صحبت ميشود. پاسخ كوتاه ما به اقاي توماس بود.
    راستش را بخواهيد ، اين ارام و شاعرانه صحبت كردن را بايد به حساب كامليا گذاشت. صدا و شيوه صحبت كردن ارام و شمرده وي وي يكي از سه وجهه ظاهري كامليا است كه مرا به وي جذب كرد. چشمهاي سياه، و چاك سينه اي كه مابين سينه هاي نسبتا بزرگ وي است دو وجهه زيبايي ظاهري ديگر در كامليا است. يكي از دوستان زن كامليا روزي به ما گفت: من كه زن هستم وقتي ان سينه ها و چاك سينه را ميبينم حشري ميشوم و ووسوسه، حالا ببين پسرها چه حالي پيدا ميكنند. كامليا از اين موضوع اگاه بود و معمولا لباسهايي را انتخاب ميكرد كه اين زيبايي بيشتر جلوه كند و هيچ تلا شي در پنهان كردن ان نداشت. امشب هم سينه هاي وي فوق العاده سكسي بودند. وي فارسي را شمرده و ريتمييك صحبت ميكند و انرا با “اه كشيدن” مخلوط ميكند. مدت كوتاهي در راديوي ايران به عنوان گوينده كار كرده بود، اما همان سكسي صحبت كردن وي باعث شده بود كه قرار دادش تمديد نشود. و نا گفته نماند اه و ناله اي كه در هنگام عشق ورزي از خود ابراز ميكند به اندازه خود نزديكي فيزيكي تحريك انگيز است.

  • توماس پس از انكه پاسخ سوال خود را دريافت كرد، ادامه داد: شما زوج جذاب و دوست داشتني هستيد. هم من و هم مونيكا شيفته شما شده ايم. دوست داريم كه مراودت داشته باشيم و همديگر را بيشتر بشناسيم. دوست دختر شما بسيار جذاب و زيبا است و شما هم فرد درست كار و دوست داشتني هستيد. اميد وارم كه شما هم در مورد ما احساس متقابلي داشته باشيد. حالا مونيكا هم كمي خود را به طرف ما كشيده بود ولي هنوز بر روي صندلي خود نشسته بود.
    هم من و هم كامليا از صحبتهاي وي شوكه شده بوديم. سوئد ي ها معمولا افراد كم صحبتي هستند و با افراد غريبه راحت ارتباط بر قرار نميكنند. در ذهنم تلاش ميكردم تا ببينم وي قصد دارد بحث را به كجا ببرد. لبخندي زدم و به وي گفتم: شما هم همسر بسيار زيبا يي داريد. هر دو شما افراد ورزيده و جذابي هستيد. ما هم از دوستي با افراد خوب دريغ نداريم، اما شما چگونه دوستي و نزديكي را در نظر داريد؟

  • ما انسانهايي هستيم كه اهل ماجراجويي و كشف نا نهفته ها هستيم. ميتوانيم با هم به رستوران و يا سينما و يا تتاتر برويم اگر شما اهل ان باشيد. ما ميتوانيم در تابستان به قايق سواري برويم و در جزاير استكهلم شنا بكنيم، ما براي هر كاري امادگي داريم . دهها كار مشترك ميتوان انجام داد اگر همه افراد از ان لذت ببرند. ما دوست داريم كه امشب شما را براي كيك و نوشيدني به خانه مان دعوت كنم. امشب تولد مونيكا است و من كيك كوچكي براي وي تهيه كرده ام. اگر شما به ما ملحق شويد مطمعنا مونيكا بسيار خوشحال ميشود. اين بهترين هديه به وي خواهد بود. او به شدت به شما علاقه مند شده است. مونيكا كه تا اين موقع فقط لبخند ميزد و با سر صحبت ها را تاييد ميكرد گفت : من واقعا خوشحال ميشم كه كيك تولد امسال را با شما تقسيم كنم.

  • هم من و هم كامليا تولد مونيكا را تبريك گفتيم. اما من در ذهنم دنبال كلمات ميگشتم و بالاخره گفتم: ايا اين علاقه شما و عمل مشتركي كه نام ميبريد، شامل علاقه فيزيكي هم ميشود؟ علاقه فيزيكي مبتني بر احساس؟

  • حتما! توماس پاسخ داد ، اما اين به نظر همه افراد بستگي دارد. و مونيكا ادامه داد: ما بسيار مايليم كه در اين دوستي تجربه هاي خوبي را به اشتراك بگذاريم، از جمله تجربه فيزيكي. اين يك فانتزي قوي و راز ناشناخته براي من و توماس بوده است!

  • اما رفتن به اين راه مستلزم شناخت و اعتماد است. نه ما و نه شما همديگر را نميشناسيم. كامليا از طرف هر دوي ما پاسخ داد.

  • براي همين ما شما را به منزلمان كه در پنج دقيقه اي اين جا است دعوت ميكنيم. ما ادمهاي حقيقي هستيم نه يك ايميل، و يا فيس بوك و يا صندوق پستي. وي كارت ويزيت خود را در اورد و به من داد:

  • توماس … وكيل برجسته. كارت مونيكا را هم به من داد: مونيكا… روانشناس و …
    ما ميتوانيم صحبت كنيم و ببينيم كه ايا علاقه مشترك و دو جانبه اي پيدا ميكنيم. اگر اين علاقه مشترك بود عالي است . اگر چنين علاقه اي نبود، حداقل همديگر را بيشتر شناخته ايم! و ادامه داد: ايا بهتر نيست كه اين بحث را در خانه ما ادامه دهيم ؟ من كنياك عالي دارم كه انرا مايلم با شما بنوشم.

  • من در جواب گفتم: اجازه دهيد كه ما چند دقيقه با هم تنها يي و به فارسي صحبت كنيم. انوقت به شما ميگوييم كه ميتوانيم امشب را به خانه شما بياييم يا نه!

  • انها اين پيشنهاد را پذيرفتندو به طرف ميز خود بازگشتند و من و كامليا شروع به فارسي صحبت كردن كرديم.

  • عزيزم نظرت چيست؟ از كامليا پرسيدم.

  • بابك جون، منظورشون سكس ضربدري است؟ كامليا پرسيد.

  • په نه په! ميخواهند يك قل دو قل بازي كنند. با اين همه مقدمه چيني راجع به دوستي ، معلومه كه هدف اونجاست! تو رختخواب رفتن!

  • انوقت كي ترتيب چه كسي را ميده؟ كامليا با شوخي پرسيد. وقتي كامليا شهوتي ميشد از اين گونه شوخي ها ميكرد و سينه هايش بر جسته تر ميشدو چاك سينه اش نماينتر و گونه هايش كمي سرخ ميشد. همه علايم نشانگر ان بود كه اين گفتگو باعث تحريك وي شده است. پاسخ دادم: ظاهرا من بايد ترتيب اون دختره

  • نميخواستم اسمي برده شود

  • را بدهم. ان اقا هم ميخواهد ترتيب شما را بدهد؟ ان هم جلو همديگر! حاضري؟

  • خنديد و گفت: نميشه اون خانم ترتيب من را بده؟ حالا اگر تو هم خواستي بازي باشي من كه از خدامه! تو كه ميدوني من هميشه اين فانتزي را داشتم كه با يك زن ديگه باشم . حتا وقتي با تو هستم هميشه فكر ميكنم يك زن ديگه داره ما را ديد ميزنه.

  • حالا اگر خواستي ميتوني وارد مذاكره بشي با اين دو تا و شرط و شروط بگذاري. بگي كه ميخواهي با اون خانمه باشي ولي اگر ان اقا خواست ترتيب تو را بده چه واكنشي نشون ميدي؟

  • سخته! همه اش واهمه و دلهره دارم. نميدونم چطور عمس العمل نشون ميدهم. ولي فكر كردن به اون تحريك انگيزه. واقعا ناراحت نميشي اگر من را تو بغل اين اقا ببيني؟ ويا در حالت ديگري عميقتر از بغل؟

  • گفتنش هم سخته ولي اگر دوست داري اين تجربه را داشته باشي من هستم. راستش بخواهي من هم دوست دارم اين تجربه را داشته باشم. هر دو تجربه را…دوست داري؟
    پاسخي نداد. به نظر ميامد هر دوي ما در حالت شوك و بهتان هستيم در عين حال هر دو در باره اين قضيه هيجان زده بوديم. هر دو شهواني شده بوديم، در عين حال واهمه داشتيم. واهمه از ناشناخته و تجربه اي غريب. شيفتگي بود يا فريفتگي؟و يا هر دو؟ پالتوهايمان را بر داشتيم و با مونيكا و توماس از رستوران خارج شديم. با هم سوار تاكسي شديم و پنج شش دقيقه بعد در اپارتمان مجلل و دوبلاژ انها بوديم.
    در اپارتمان

  • زمان با گفتگو از هر دري به جلو ميرفت. از كارمان گفتيم، از كجا و از اين كه كي به سوئد امده ايم. توماس مقدمات كيك را اماده ميكرد و براي همه كنياك سرو كرد. مونيكا تنها شمع روي كيك را فوت كرد و دوباره به وي تبريك گفتيم. وي با من و كامليا رو بوسي كرد. پوست سفيد و نرمي داشت و تصور اينكه من اگر بخواهم ميتوانم اين پوست را لمس كنم مرا بيش از بيش بيخود كرده بود. مونيكا موهاي كوتاهش را شرابي رنگ كرد بود. قد بلند بود با بدني ورزيده و ورزشكاري. سينه هاي نسبتا كو چكي داشت اما هر بار خم ميشد تا پياله و بشقاب خود را از روي ميز بردارد ميشود انها را ديد زد. اشكار است كه سينه بند ندارد. من و كامليا روي يك كاناپه در كنار هم نشسته بوديم و مونيكا روبروي ما روي كاناپه ديگر. توماس هم بيشتر در حال رفت و امد به اشپز خانه بود و مدام جاي خود را عوض ميكرد.

  • مونيكا و توماس ميخواستم سوالي بپرسم: چطور شد كه ما را انتخاب كرديد؟ اتفاقي؟ ايا قبلا هم به زوج ديگري پيشنهاد داده بوديد؟
    اين بار مونيكا جواب داد:

  • نه ما به هيچ كس ديگر پيشنهاد نداده بوديم. فانتزي ان را داشتيم. فكر كرده بوديم حتي توي روزنامه با اسم مستعار اگهي اشنايي بزنيم ولي ادم نميدونه چه كسي جواب ميده. ادمهاي واقعي بهتر از ادمهاي مجازي هستند و شناختنشون راحت تره. قضيه شما كاملا اتفاقي بود. ما از شما خوشمان امد، هم رفتارتان، هم ارامش و متانت شما. وقتي كيف پول توماس را به وي دادي اين هزار معني داشت. به علاوه شما هر دو براي ما جذاب هستيد.من هميشه به مرد ها و زنهاي شرقي كشش داشتم. من وقتي كامليا را ديدم و اون چشمهاي سياه و اون سينه هاي سكسي رو، به توماس گفتم من كه يك زنم حالي به حالي شدم. امشب من اين پيشنهاد را به توماس دادم. و اون هم با اصرار من قبول كرد. كار ساده اي نبود كه رو در رو به شما بگه. ولي توماس عزيز من اين كار رو براي من كرد و پا جلو گذاشت.
    كامليا كمي سرختر شد و سينه هايش ديگر در قالب لباس تنگش سخت جا ميگرفتند.
    من ادامه دادم: اعتماد و احترام توي اين رابطه خيلي مهمه. براي همين ما ميخواهيم كه همه چيز بر اين اساس باشه. يك “نه” يعني “نه” و بايد بهش احترام گذاشته بشه. همه چيز بر اساس توافق. ما ميخواهيم كه در هر اتاقي كه هستيم هر دومان حضور داشته باشيم. من كامليا را تنها نميگذارم. ضمنا همه چيز بايد بهداشتي و محافظت شده باشي. و نكته اخر اينكه اون چيزي را كه شما راجع كامليا و زيباييش گفتيد، زنان ديگري هم گفته بودند. اون طبيعتا به هيچ كس تا كنون پاسخ مثبت نداده ولي الان كه اينجا هستيم فكر نميكنم به مونيكا جواب منفي بده!
    مونيكا گفت : من بسيار خوشحال ميشم كه كامليا اين افتخار رو به من ميده. و توماس در حالي كه جعبه كوچكي شامل چند كاندوم و روغن نرم كننده ، دستمال كاغذي، و حوله را بر روي ميز ميگذاشت ادامه داد: من با هر چيز كه شما گفتيد موافقم. خوشحالم كه توافق وجود داره و كشش بخصوص بين مونيكا و كامليا. همان طور كه مو نيكا گفت اون بيشتر اصرار به اين كار داشت و من بيشتر مايلم يك تماشگر باشم تا بازيگر. اگر كسي مرا به بازي دعوت كرد، ان لحظه جواب خواهم داد. و با گفتن اين كلمات دست مونيكا را گرفت. به وي كمك كرد كه ار كاناپه بلند شود و وي را تا كاناپه ما همراهي كرد. در انجا مونيكا را به روي زانوهاي من نشاند و چند لحظه بعد لبهاي داغ وي روي لبهاي من بودند. بوسه هاي ما داغتر، عميق تر ، و خيس تر ميشدند.
    مونيكا لباس استين حلقه اي با يك شلوار به تن داشت و من بازوان لخت وي را نوازش ميدادم و ارام دستهايم را بر روي ران وي و ميان پاي وي بردم.
    توماس از چند متري شاهد اين صحنه بود و كامليا در كنار من اما بدون هيچ عملي نشسته بود. مونيكا كه به نظر ميامد از همه ما بيشتر اوضاع را در كنترل دارد

  • شايد روانشناس بودن وي به ياري اش ميرسيد. دستهاي كامليا را گرفت و انرا به طرف سينه هاي خود برد. چند لحظه بعد دستهاي كامليا از زير لباس سينه هاي مو نيكا را نوازش ميدادند. من هم كمر مونيكا را بغل كردم و دستهايم از زير بلوز ش به پشت كمرش رساندم. مدتي بعد دستهايش را بالا بردم و به ارامي تنش را از بلوزش رها كردم. سينه هاي كوچك و مرمرين وي زيبا يي خاص خود را داشتند. كامليا هم همچنان با سينه هاي مونيكا بازي ميكرد. دستم را بر روي دستان كامليا گذاشتم و هر دو با هم سينه هاي وي را نوازش ميداديم.
    مونيكا ارام ارام از روي زانوان من به پايين خزيد ، بر روي زمين زانو زد و سرش را به ميان پاهاي من فرو برد. تكمه شلوارم را باز كرد . شلوارم را از پايم در اورد و با نوك زبانش شروع به نوازش الت من دارد. وي زبانش را از زير به بالا ميكشيد و مدتي بعد ريتم را پيدا كرد و با حركات موزون و ريتميك سرش را جلو و عقب ميبرد. كامليا هم دستانش را روي سر مونيكا گذاشته بود و به ريتم وي كمك ميكرد. كم كم خود كامليا هم وارد اين بازي سه نفره شد و هر دو وسط پاهاي من چمپاته زده بودند. حركت سريع خون در بدنم را احساس ميكردم و اماده انفجار بودم ، اما نميخواستم كه اين شب و اين لذت زود تمام شود. بدنم را بالا كشيدم و با دست هر دو را كمي عقب زدم. به نظر امد زود سيگنال را گرفتند و توجه شان از من به همديگر معطوف شد. مونيكا صورت كامليا را گرفت، وي را به طرف خود كشيد و شروع به بوسيدن وي كرد. پاسخ كامليا بوسه هاي عميق بود و وي مونيكا را به روي خود كشيد در حالي كه با كمر روي زمين دراز كشيد. حالا مونيكا در همه جاي كامليا بود. و چند دقيقه بعد ، هيچ لباسي بر تن وي نمانده بود. مونيكا مدتي را به مك زدن و نوازش سينه هاي كامليا پرداخت و سپس خود را پايين برد و با زبانش در ميان كشاله ران كامليا مشغول شد. من از روي كاناپه و توماس از راه دورتر شاهد اين عشق ورزي بوديم. صداهاي كامليا بلند تر و نفسش عميقتر ميشد. چند لحظه بعد ارامش بدنش نشان از اولين ارگاسم آن شب داشت.

مونيكا همچنين با زانو روي زمين چمباته زده بود و باسن خود را بالا گرفته بود. من خود را از پشت به وي نزديك كردم و شلوار چسبانش را از پايش در اوردم. ابتدا با دست و سپس با زبان با باسن سفيدو سفتش بازي كردم. او را به پشت خواباندم و با زبانم لبهاي پاييني اش كه كاملا التهاب داشتند را نوازش دادم. با كف دستم مهبلش را نوازش دادم و نوك انگشتانم را در اطراف مهبلش دايره وار چرخاندم و به ارامي انرا وارد مهبل كاملا خيس وي كردم. كاندوم را به روي التم كشيدم و اينبار دوباره مونيكا را چرخاندم به شكلي كه هم كامليا و هم توماس را ميتوانست ببيند. باسنش را كمي بالا اوردم و در حالت سگي خود را با تمام وجود در وي فرو بردم. با جلو و عقب رفتن هاي من او هم جلو و عقب ميرفت. به توماس نگاهي كرد و بالاخره توماس به ما نزديك شد و دستي بر صورت وي و بدن عريان وي كشيد و از وي حالش را پرسيد و اين كه چه احساسي دارد؟ مونيكا فرياد زد كه بهتر از اين نميشود و حركات خود را تند تر كرد و چند لحظه بعد هر دوي ما پس از فرياد بلندي بر روي زمين ارام گرفتيم. حالا من و مونيكا نزديك تر و كامليا كمي دور تر هر سه در كنار هم در روي زمين دراز كشيده بوديم. توماس لباسهايش را از تنش در اورد و خود را روي كامليا خم كرد و بدن لختش را به روي بدن كامليا كشيد. سرش را ميان سينه هاي او گذاشت و زبانش را بر روي انها به حركت در اورد. كامليا كه تا بحال ارام و منفعل بود و به ارامي دستهايش را به طرف الت توماس برد و ان را ميان دستهايش گرفت و شروع به نوازش دادن ان كرد. چند لحظه بعد توماس الت خود را به طرف لبان كامليا برد . كامليا با زبانش نوك انرا خيس كرد اما به نظر ميامد كه مايل نيست انرا در دهان خود بگذارد. اين يكي از اخلاقهاي كامليا بود كه اگر در مزاج مك زدن بود انرا به نحو احسن انجام ميداد در غير اين صورت با زبانش انرا تر ميكرد و با تمام وجود اماده پذيرايي ان الت در لبهاي پايين اش ميشد.
توماس بر روي بدن كامليا خزيد و سرش را ميان پاهاي او به حركت در اورد. من و مونيكا همچنين در بغل هم ناظر ان دو بوديم. مو نيكا خودش را به كامليا رساند و سر وي را كمي بالا اورد . پاهايش را به شكل بالش در اورد و سر كامليا را روي ان گذاشت. با موهايش و گردنش بازي ميكرد و من هم به انها نزديك شدم و سينه هاي كامليا را در دست گرفتم. حالا نفسهاي كامليا را ميتوانستيم به خوبي احساس كنيم. توماس پاهاي وي را كمي با لا اورد تا تسلط بيشتري براي دخول داشته باشد. كاندومي روي الت خود كشيد و لبهاي پاييني كامليا انرا به داخل كشيدند. حركات ان دو موزون و ريتميك شده بود من ميتوانستم فرو كردن و بيرون اوردن الت توماس در داخل كامليا را ببينم . مونيكا هم بيكار ننشسته بود و انگشتا نش را داخل دهان وي گذاشته بود و او هم انها را مثل پستانك مك ميزد. حالا هر دوي انها- توماس و كامليا - در استانه انفجار بودند. فرياد توماس خبر ار انفجار وي ميداد و شل شدن نوك پستانهاي كامليا كه هنوز در دستان من بود و پايان مك زدن وي به انگشتهاي مونيكا نشانه از دومين ارگاسم كامليا در اين شب داشت. شب سرد پاييزي كه به مانند هيچ شب سرد پاييزي ديگري نبود. انچه در پنجاه-شصت دقيقه بعدي ان شب گذ شت، سكوت، ريكاوري، نوشيدن اب پر تقال و نوشابه، و دوش گرفتن بود. مونيكا اولين كسي بود كه سكوت را شكست . وي هر سه نفر ما به اغوش كشيد، لبهايمان را بوسيد، و در حالي كه دستهاي توماس را به شكل عاشقانه اي گر فته بود و انها را بر روي قلب خود گذاشته بود گفت: فوق العاده بود. از همه شما متشكرم. شب تولد به ياد ماندني بود. اميدوارم كه براي شما هم همينطور باشد و بتوانيم باز هم همديگر را بزودي ببينيم. من كه نميتوانم تا يك سال ديگر تحمل كنم!

ادامه…
نوشته: بابك - كامليا

  • نامها و مكانها و حرفه افراد در اين نوشته واقعي نيستند تا هويت افراد مشخص نباشد. * بابك اين داستان را نوشته است و كامليا انرا تصحيح و تنظيم كرده است.

👍 2
👎 0
87461 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

456739
2015-03-24 17:05:57 +0430 +0430
NA

تا خط اول که گفتی کاملیا و سوئد بیشتر نخوندم… چون میدونم اگه اونور اب باشی نمیای وقتتو صرف ما و داستان نوشتن کنی میری کاباره واینجورجاها عشق میکنی.
بنابراین یه مجلوقی بیش نیستی
داستانتم مطمئنا کسشعره.کیرم تومغزت blum3

2 ❤️

456740
2015-03-24 17:20:26 +0430 +0430

تا نیمه ی داستان خوندم اما نحوه نوشتارتون بصورت کتابی از جذابیته داستان کم میکرد . ولی خوب نوع آشنایی تون برام جذاب بود . کاش اینجا هم میشد بدون ترس از آبرو و یا عدم اطلاع از واکنش طرف مقابل پیشنهاد داد

0 ❤️

456741
2015-03-24 18:16:54 +0430 +0430

داستان قشنگی یود.حال کردم ولی خیلی تو جزییات رفته بودی.داستان رو هم نباید با زبون کتابی نوشت تا راحت تر قابل تجسم باشه.در کل خوب بود

1 ❤️

456742
2015-03-24 18:30:15 +0430 +0430
NA

در کل خوب بود ولی من ی سوال دارم به نظر خودت اسم داستانت مال ی فیلم سینمایی نبوده؟

0 ❤️

456743
2015-03-24 21:38:17 +0430 +0430
NA

چ طرز نوشتنه…
اه اه

حالم بهم خورد
چند کلاس سواد داری جقی… استکهلم… هههههه

0 ❤️

456744
2015-03-24 21:41:02 +0430 +0430
NA

بچها چرا من تاپیک میزنم پاک میکنن و من محدود میکنن

0 ❤️

456745
2015-03-25 02:09:37 +0430 +0430

داستان قشنگ بود ولی
1.خیلی کتابی بود باید صمیمی تر مینوشتی
2.ویرایش میکردی

1 ❤️

456747
2015-03-25 12:58:27 +0430 +0430
NA

اوه اوه خيلی ببخشيد(بچه پايين شهر)رو يادم رفت.

0 ❤️

456748
2015-03-25 14:15:57 +0430 +0430
NA

نخوندم جلققققققی استهلکنی

1 ❤️

456749
2015-03-25 16:08:16 +0430 +0430
NA

دوست عزیز … بدو برو تو کونم تا سگ نگرفته بخوردت

0 ❤️

456750
2015-03-25 18:36:35 +0430 +0430
NA

آقای (فیلتر شده) … چاکرم …سال نوی شماهم مبارک باشه …

0 ❤️

456751
2015-03-26 23:33:31 +0430 +0430
NA

متاسفانه بیشتر ب یک ترجمه شبیه بود…
در فارسی، گوینده رو آخر نقل قول نمیارن :/ لذا خوب هم ترجمه نکرده بودید!

0 ❤️