راز يك روز گرم تابستاني

1394/01/09

این داستان به نوعی ادامه نوشته قبلی ما تحت عنوان " راز شب سرد پاییزی " است، و ماجراهای این نوشته در یك روز تابستانی و حدود ٧ ماه پس از اولین دیدار من و بابك با مونیكا و توماس اتفاق افتاده است ( كاملیا).

الف- مونیكا و توماس ما را برای تعطیلات اخر هفته به ویلای تابستانی شان در كنار دریاچه دعوت كرده بودند. حدود ساعت ١١ صبح بود كه به ویلایشان رسیدیم. احوالپرسی و روبوسی كردیم و انها درون ویلا و طبیعت اطراف انرا به ما نشان دادند. از ایوان ویلا تا دریاچه تنها ٢-٣ دقیقه راه بود. لباس های شنا را پوشیدیم و در زیر افتاب دراز كشیدیم. از بابك خواستم بدنم را لوسیون ضد افتاب بزند.توماس داوطلب شد و بابك هم توافق كرد و لوسیون را به او داد. به ارامی لوسیون را بر تمام تنم مالید. با تماس وی از خود بیخود شده بودم اما خودم را كنترل كردم . فاصله انها با همسایه ها زیاد نبود و میدانستم كه روز طولانی است و فرصت های دیگری هم خواهد بود چرا كه قصد داشتیم شب را انجا بمانیم. دستهایش را گرفتم و خطاب به وی گفتم: این دستها برای ماساژ عالی است . پاسخش خنده بود و بوسه ای كوچك بر گو نه هایم و این جمله كوتاه كه : حتما! مونیكا و بابك لبخند زدند و همگی شیشه های ابجو های خنكمان را بالا بردیم و جرعه ای به سلامتی نوشیدیم.

حدود دو ساعتی در زیر افتاب و یا در اب به شنا و بازی مشغول بودیم. گرمای تنمان را با ابجو خنك و یا اب پاشی بر روی هم كاهش میدادیم و موزیك ملایمی كه از تابلت توماس پخش میشد فضا را بیش از بیش رمانتیك میكرد. ارامش و شادی عمیقی داشتیم، درعین حال از ان كه اخر هفته را كنار دوستانمان میگذراندیم هیجان زده بودیم. بدنهای سكسی مونیكا، توماس و بابك را در لباس شنا تماشا میكردم و هزاران فانتزی در مغزم گذر میكرد. شكی ندارم كه ان سه نفر هم چنین احساسی داشتند. حوله ام را جمع كردم و به ویلا باز گشتم. بقیه هم بدنبال من به اتاق پذیرایی امدند. بابك و مونیكا بغل هم توی كاناپه فرو رفتند. توماس پتوی نازكی را روی زمین پهن كرد و من را به انجا برای ماساژ دعوت كرد. بدنم را از قید مایو یی كه به تن داشتنم رها كردم و برهنه با شكم روی پتو خوابیدم و موهایم رو به یك طرف گردنم انداختم. توماس با ماساژ گردنم شروع كرد و با شانه ها و كمرم ادامه داد. تنش ماهیچه هایم كمتر و كمتر میشدند. روغن ماساژ خوش بویی را به دستهایش و كمرم مالیده بود و برای همین دستهایش با ارامی روی بدنم حركت میكرد. دستهایش از بالا به پایین و پایین تر میرفتند و بدنش را روی بدنم حس میكردم. دستش را ارام روی كپلم كشید و انها را مثل خمیر ماساژ داد. پاهایم را كمی باز كرد و كشاله و پشت رانم را با قدرت فشار میداد. خستگی از بدنم در رفته بود و احساس رختی و ارامش داشتم. كف پا و تك تك انگشتانم نیز از ماساژ بهره بردند. حسابی شهوتی شده بودم ، اما منتظر حركت بعدی وی بودم. بدنم را به ارامی برگرداند و برای اولین بار در انروز لبهایش را روی لبهایم گذاشت و چندین بوسه عمیق از من گرفت . حالا سنگینی بدنش را روی خودم بیشتر حس میكردم. با حركات چرخشی انگشتانش نوك ممه هایم را تحریك كرد و سپس شروع به لیسیدن و خوردن سینه هایم كرد. چندین بار نوك انگشتانش را روی سینه ها و شكمم كشید. هیچگاه احساس نكرده بودم كه نوازش شكم اینقدر میتواند تحریك كننده باشند. حالا نوبت به ماساژ كسم رسیده بود . انگشتانش را بر روی لبهای واژنم میكشید. دو انگشتش را وارد واژنم كرد و با لرزش انها لبهای واژنم را تحریك میكرد. سپس با زبانش این كار را ادامه داد و بدنبال پیدا كردن حساس ترین نقطه ام بود و من در اوج لذت بودم. بیش از بیش خیس شده بودم. از حركات او لذت میبردم ولی دستم را روی سرش گذاشتم و كمی او را از كسم دور كردم و او را به طرف صورتم كشیدم. كمی گیج شده بود و نمیدانست كه چكار باید بكند و چرا از پایین تنه ام او را دور كردم. او را دوباره به طرف سینه هایم و سپس لبهایم كشاندم. لبهایش را روی لبهایم گذاشت و مرا چندین بار بوسید. مزه كس خود را در دهانم حس میكردم چرا كه زبانش چند لحظه بیشتر درون كس خیس من بود و این احساس فوق العاده ایی بود.سرش را میان سینه هایم فرو برد. دستهایم را دور كمرش حلقه زدم و سپس از زیر مایو یی كه هنوز بر تن داشت باسنش را نوازش دادم و كیرش را لمس كردم. چرخی زدم و حالا او در زیر و من در روی او بودم. صد و هشتاد درجه چرخیدم و سرم را به پایین تنه اش نزدیك كردم و مایویش را از پایش بیرون كشیدم. حالا متوجه شده بود كه بدنبال چه پوزوسیونی هستم. حالا وقت ان بود كه از خجالت توماس در ایم. اگر یادتون باشد در ان شب سرد پاییزی و در اولین دیدارمان در اپارتمانشان وقتی كیرش را روی لبهایم گذاشته بود من با بی اشتهایی فقط چند بار نوك انرا لیس زدم .امروز دوست داشتم اون هم بتونه همون لذتی را ببره كه من میبردم. زانوهایم را اطراف گردنش گذاشتم و بر روی كیرش چمباته زدم. الت وی را در دستهایم گرفته بودم و نوك انرا خیس میكردم. دستهام را دوربیضه هاش میكشیدم و نقطه حساش كه پایین بیضه هایش بود را فشار میدادم. انگشتانم را دور الت او حلقه زده بودم و ان كیر خوشكل و سفت را از بالا به پایین ماساژ میدادم. جای دست هایم را عوض میكردم و گاها یكی از دستهایم را به طرف كشاله ران و یا بیضه هاش میبردم و انها را نوازش میدادم . الان كاملا روی توماس سوار بودم و با لذتی فوق العاده كیر توماس را توی دهان گذاشتم. همانطور كه قبلا بابك نوشته بود من اگر بخواهم و سر حال باشم حاضرم ساعتها با كیر بازی كنم و این روز تابستانی یكی از انروزها بود. من با اشتیاق زیاد كیر توماس را در دهانم فرو میبردم و ان كیر همه دهانم را پر كرده بود. زبان و دهانم را بر روی كیرش مچرخاندم و سفتی كیرش را در زیر زبانم و در دهانم حس میكردم.

اما از انطرف، كسم را روی صورت توماس گذاشته بودم. زبانش را روی لبهای كسم فشار میداد. احساس فوق العاده ای داشتم. حركت زبان وی مثل بهترین مرحم خنك كننده ای بود كه خارش لبهای واژنم را ارام میكرد. كسم را با شدت بیشتری لیس میزد و نقطه حساسم را پیدا كرده بود. زبانش را روی كسم میچرخاند در حالی كه دستهایش را با فشار بر روی كپلهایم فشار میداد و كمی انها را از هم باز كرده بود. اما من هنوز بیشتر طلب میكردم. روغن ماساژرا از روی زمین برداشتم ، كمی چرخیدم و انرا در دستهای توماس گذاشتم كه هنوز كپلهایم را محكم گرفته بود. منظورم را متوجه شد و همانگونه كه از پشت بر زمین خوابیده بود دستهایش را روغنی كرد و مقدار زیادی هم روغن روی باسنم مالید. با كف دستهایش كپلم را كه من ان را قدری بالا كشیده بودم نوازش داد.كناره دستش را در میان شكاف كونم از بالا به پایین حركت میداد. با هر تماس دست وی با سوراخ كونم بدنم حركتی نا خوداگاه میكرد و رعشه ای به من دست میداد. مقدار بیشتری روغن به دستهایش زد و انرا بر روی سوراخ كونم مالید. میخواست كه مطمیین شود كه سوراخ مقعدم چرب باشد. پس از لحظه ای بازی با سوراخ كاملا تحریك و چرب شده من، انگشتش را در سوراخ كونم فرو كرد. حالا انگشت اشاره وی را در درون خود احساس میكردم. حركات جلو و عقب رفتن انگشتش ارام و بی نهایت تحریك كننده بود. حالا كه وی سوراخ مرا پیدا كرده بود، بدن خود را مقداری پایین اوردم و كس داغم را دوباره به صورتش چسباندم و همزمان به بازی با كیر وی ادامه میدادم. در اوج لذت و در اوج اسمانها بودم. همه تن برهنه من درگیر بود و لذتم بی انتها. ارزو داشتم كه به اوج ارگاسم برسم اما در عین حال مایل بودم كه بتوانم ساعتها بدون وفقه از این عشق ورزی لذت ببرم. بدن خود را از توماس رها كردم و چرخی زدم و این بار صورتم را به طرف وی برگرداندم. حالا پس از مدتها صورت مونیكا و بابك را هم می دیدم كه هنوز در كاناپه در بغل هم به ما خیره شده بودند و شاید منتظر نوبت خود بودند. از اینكه ان دو در كنارمان بودند و ناظر ماجرا احساس خوبی داشتم. همیشه این فانتزی را داشته ام و دارم كه یك فرد دیگر ناظر عشق بازی من باشد.اما این بار فانتزی نبود و واقعی بود. از پشت به زمین خوابیدم و پاهایم را باز كردم و اماده پذیرایی از كیر توماس شدم. توماس خودش را بر روی من خم كرد و كیر وی كه كاندومی را بر ان پوشانده بود بر روی كس خیس خود احساس میكردم. با دستهایش پا هایم را كمی بالا اورد .فشار زیادی لازم نبود تا ان كیر وارد كس خیس و داغ شود. كس مرطوب و اماده من كیر توماس را به درون خود كشید. احساس محشری داشتم ولی میخواستم كه انرا عمیق تر و عمیق تر احساس كنم. پا هایم را كمی بالا تر اورد . حالا پا هایم كمی به عقب خم شده بودند و تقریبا بر روی شانه های توماس بودند. با این پوزیسیون و با پاهای بالا و خم شده،نه تنها كیر توماس بلكه تمام وجود توماس را در خودم حس میكردم. توماس با ریتم مرتب در من تلمبه میزد و در اوج هیجان، شادی ، و لذت فریاد میزدم و دستهایم را بر پتو چنگ میزدم. طولی نكشید كه من و توماس ارضا شدن خود رافریاد زدیم و هر دو بی حال بر زمین افتادیم.

ب - نمیدانم كه چند دقیقه از حال رفته بودمو یا خواب بودم اما وقتی چشمهایم را باز كردم ، پتوی نازكی بر روی تن لختم بود و با پشتم بر روی سینه های توماس تكیه داده بودم . دستهایش را در زیر پستانهایم حلقه زده بود و خود وی هم كمرش را به دیوار تكیه داده بود. بابك در كاناپه روبرویی نشسته بود و مونیكا در حالیكه روی همان كاناپه بود بر روی وی خم شده بود. سر، گردن و بیشتر بدن وی در یك طرف پاهای بابك، شكمش روی پاها ی وی و باسنش كه انرا بالا داده بود در طرف دیگر پای بابك بود. بابك دستش را برروی باسن مونیكا به شكل چرخشی حركت میداد. بابك صدایش را بالا برده بود به مونیكا میگفت كه از رفتار وی ناراضی است و وی مقصر است و نیازمند تنبیه. مونیكا كه صدای خود را بچه گانه كرده بود با ناز و عشوه انكار میكرد و بر بیگناهی خود اصرار میورزید. بابك دستش را كمی بالا برد و با كف دست ضربه ای ملایم بر روی كپلهای لخت مونیكا كوبید. مونیكا اصرار بر بیگناهی میكرد، بابك چندین بار دیگر همان حركت را انجام داد و هر بار پس از فرو اوردن دستهایش انرا بر روی كپل مونیكا به چرخش میاورد. همان پرسش و همان پاسخ، همان صدا و همان عشوه و همان حركت دست. نمیدانم این كار چند بار تكرار كردند اما باسن سفید مونیكا كمی سرخ شده بود و اخرین بار مونیكا تقاضای بخشیدگی كرد و پذیرفت كه اشتباه كرده است و مقصر است. معلوم بود كه هر دو از این بازی لذت میبرند. بابك مونیكا را به یك شرط بخشید . سر وی را بالا اورد و در گوشش نجوا یی كرد. مونیكا كه گویا منتظر بود با صدایی بلند كه ما هم بشنویم گفت: با كمال میل ! مونیكا بر زمین نشست و بر روی بابك خم شد، سرش را میان پاهای وی برد و كیر بابك را از زیر مایوی وی در اورد و با ان شروع به بازی كرد. مونیكا دقیقا نقاط حساس یك مرد را میدانست و میدانست چگونه انرا ماهرانه نوازش دهد. با نوك زبانش انرا خیس میكرد و گاها انرا در دهانش میگذاشت. بیضه هایش را لیس میزد و دو باره به سراغ كیرش میرفت و دستانش را دور ان حلقه میزد و انرا ماساژ میداد. نقطه حساس مابین مقعد و بیضه را فشار میداد و دوباره كیر او در دهانش فرو میبرد. او اینكار را ده - پانزده دقیقه ای ادامه داد. او بابك را به اوج و به استانه انفجار رسانده بود. بابك كه قصد زود ارضا شدن را نداشت ، مونیكا را بلند كرد، الت خود را در دست گرفت و به مونیكا دستور داد كه انرا با كاندوم بپو شاند و ماده نرم كننده ای بر ان بمالد. سپس از مونیكا پرسید اگر كس او به اندازه كافی خیس و اماده است. مونیكا دستش را بر روی كس خود كشید و انگشتانش را با افتخار به نشانه خیس بودن به وی نشان داد. بابك كه قصد شیطنت داشت از وی خواست كه این تست را دوباره انجام دهد و انرا به ما هم نشان دهد. مونیكا دوباره همان كار را انجام داد. و اینبار مونیكا قصد شیطنت داشت و در حالی كه رو به ما كرده بود دوباره دستنانش را درون خود برد و همان تست را برای سومین بار انجام داد. بابك مونیكا را بر روی كیر خود نشاند. مونیكا با اندام ورزشكاری خود سوار بر كیر بابك بالا و پایین میرفت. چند بار اندو از هم جدا شدند، اما باز همدیگر را مانند قفل و كلید پیدا میكردند. انچه من و توماس میدیدیم تنها پشت مونیكا، كمی از باسن وی، پاهای بابك و بخشی كوچكی از الت خم شده بابك بود كه وارد كس مونیكا نشده بود. دیدن این صحنه برای من لذت بخش بود و ارزو داشتم من جای مونیكا بودم. كم كم انرژی از دست رفته را باز می یافتم و احساس عجیبی در بدنم در حال غلیان بود. مدتی بعد اندو پوزیسیون خود را تغییر دادند و مونیكا بر روی همان پتویی كه من مدتی پیش دراز كشیده بودم چهار دست و پا ودر حالت سگی ( داگی )نشسته بود و بابك در پشت مونیكا خود را در وی فرو میكرد. حركات انها موزون بود. صورت زیبای مونیكا به طرف ما بود و ان صورت زیبا كه اكنون زیبا تر و سكسی تر شده بود، ان اه و ناله هایی كه میكرد، و ان حركاتی كه انجام میداد نشان از اوج لذت وی بود. فوران خون را در تك تك سلولهای بدنم احساس میكردم و دوست داشتم در ان لذت شریك انها بودم . گیج شده بودم. در یك لحظه دوست داشتم كه میتوانستم جای هر دوی انها باشم و این احساس عجیبی بود. فریاد بلند انها و ارام دراز كشیدنشان در روی زمین گویای ان بود كه هردوی انها با هم به ارگاسم رسیده اند. مونیكا دستهایش را باز كرده بود و با شكم بر روی زمین خوابید و بابك طاق باز در كنار او دراز كشید.حس میكردم من هم با انها ارگاسم خفیفی داشتم. خودم را از بغل توماس بیرون كشیدم . برهنه و چهار دست و پا خودم را به ان دو نزدیك مردم. دستی به سر و صورت بابك كشیدم ، او را نوازش دادم و لبهایش را بو سیدم. سپس دستم را میان موهای مونیكا بردم و به ارامی سر وی را نوازش دادم. بازوان و كمرش را لمس كردم و دستم را بر روی كپلش كشیدم. دستش را چند دقیقه ای در دست گرفتم و فشار میدادم. نفسهایش ارامتر شده بود ند. در گوشش چیزی گفتم. او را به ارامی از زمین بلند كردم و در حالی كه لبخند میزدیم هر دو به طرف حمام رفتیم. ساعت تازه حدود ٥ بعداز ظهر بود و خوشحال بودم كه شبی طولانی و روزی دیگر را در انجا خواهیم بود. وان حمام را پر از اب كردیم و هر دو در وان حمام پر اب و پر كف فرو رفتیم.

پ- از اشنایی من و بابك با مونیكا و توماس الان بیش از ٢ سال میگذرد. دو سال هیجان انگیز كه رازهای زیادی را برای ما روشن كرده است. رابطه من و با بك از هر زمانی دیگر بهتر است هم از لحاظ عاطفی و هم از لحاظ سكسی. ما هر دو تجربه های جدیدی بدست اورده ایم و از سكس و نزدیكی با یكدیگر لذت بیشتری میبریم. من هم بدن خودم و هم در مجموع بدن زنها و مردها و هم فیزیو لوژی سكس و عشق ورزی و امیزش را بیشتر شناخته ام. من اولین سكسم را با شوهر سابقم داشتم ولی هیچگاه خاطره لذت بخشی از اون نداشتم. تا مدتها فكر میكردم سكس دهانی یعنی اینكه مرد كیرشو تو دهان زن فرو كنه و بعد ابشو روی سینه هام و یا شكمم بریزه، كاری كه شوهر سابقم میكرد. اگر میخواست خیلی حال بده توی سوراخم تلمبه میزد. از سكس انال متنفر بودم چرا كه همیشه مترادف درد بود. نمیدونستم كه زن هم میتواند از این گونه رابطه ها میتونه و باید لذت ببره. نمیدونستم كه سكس دهانی فقط ساك زدن نیست . بعد از طلاقم با یكی دو نفر دیگر هم رابطه كوتاه مدت جنسی داشتم ولی بابك خیلی كمكم كرد كه من از امیزش لذت ببرم و یاد بگیرم كه یك زوج میتوانند و باید از همدیگر لذت ببرند. مدتها طول كشید كه خاطرات لذت بخش جنسی و روحی جایگزین خاطرات درد ناك سكسی ام شد. او همیشه تلاش میكرد كه من هم به ارگاسم برسم. اولین ارگاسم واقعی را با اون تجربه كردم. اما رابطه با مونیكا و توماس رازهای نادانسته دیگری را برایم اشكار كرد.مونیكا در مورد ماساژ الت مردها خیلی رازها را برایم بازگو كرد و در عمل نشانم داد. من تا اون موقع نمیدانستم كه مردها نقطه حساسشان مابین سوراخ مقعد و پایین بیضه هاشون است. من نمیدانستم كه نوازش و لیس زدن بیضه مردها برای انها تحریك كننده است. مونیكا همه تكنیكها را نشانم داد. من حالا متوجه شده ام كه بدنهای ما هر كدام تفاوت های اساسی دارند. بابك سكس در پوزیسیون سگی را دوست داره و وقتی این كار را با مونیكا انجام میده اوج لذتش است. اما من نمیتونم این كار را به همان خوبی انجام بدم. به نظر میاید سوراخ واژن من از مقعدم فاصله دارد و وقتی بابك در این حالت من فرو میره من تا عمق اون را احساس نمیكنم و هیچكدوم نمیتونیم به اوج برسیم. من خوشحالم كه بابك این لذت را با مونیكا میبره و من هم شاهد اوج لذت وی باشم. قبل از اشنایی با مونیكا، تماس من با یك زن تنها خلاصه میشد به دوره دبیرستانم در ایران وقتی كه هم كلاسی و هم نیمكتی ام دستش را از روی مانتویم به میان پاهام میبرد و من هم همان كار برای او انجام میدادم. هر بار هم اون كار را انجام میدادیم ترس و اضطرابش بیشتر از لذتش بود. ترس از معلم، مدیر، هم كلاسی و خانواده. اگر هم اینكار را انجام میدادیم بیشتر به خاطر نیاز بود نه اینكه لزبین باشیم. الان ان هم نه من و نه مونیكا هیچكدام لزبین نیستیم اما یك كنجكاوی هست كه از این طریق راضی میشه. خیلی وقتها فقط با نوازش و تماس بدنی ما میتونیم چهار پنج ساعت را باهم باشیم- كاری كه معمولا با یك مرد نمیشه كرد. از تماس فیزیكی و عشق ورزی با هم لذت میبریم ولی هر دویمان نمیتوانیم ان را جایگزین رابطه با یك مرد بكنیم. اما این رابطه خیلی كمك میكنه كه ما ناشناخته های بدنمون را بیشتر بشناسیم چرا كه هر دو ما از انجا كه زن هستیم بدن و احساس یك زن دیگر را بهتر درك میكنیم. این رابطه من را بیشتر برای رابطه بهتر با بابك اماده میكنه و در عین حال برای بابك عزیزم هم هیجان انگیزو وسوسه انگیز است. تا انجا كه از مونیكا و توماس شنیده ایم انها هم پس از اشنایی با ما رابطه عاطفی و جنسی به مراتب بهتری را تجربه میكنند.

ث - این داستان دومین و اخرین قسمت نوشتار " راز شب سرد پاییزی" و " راز روز گرم تابستانی " بود. نه من و نه بابك در حال حاضر قصد ادامه نوشتن بقیه ماجرا ها را نداریم. فكر میكنیم میتونه تكراری بشه، مگر اینكه انها كه ان را میخوانند نظر دیگری داشته باشند. هم من و هم بابك میدونیم كه نوشته طولانی شد و گاه مجبور میشدیم به حاشیه بریم بخصوص در قسمت اول داستان. چاره ای نبود و بر این اعتقاد بودیم كه این حواشی و فضا سازی به درك مطلب و درك تجربه ما كمك میكنه. اگر توجه كرده باشید سبك ٢ داستان كمی تفاوت دارند. قسمت اول را بابك نوشت و قسمت دوم را من. تصحیح و تنظیم قسمت اول و دوم را به ترتیب من - كاملیا- و بابك انجام دادیم. با اصرار من در قسمت اول كلماتی از قبیل “كیر، كس، كون” حذف شدند و از “الت، مهبل، باسن” استفاده كردم. اما اكنون بر این باورم كه شاید با توجه به محتوی نوشته تصمیم درستی نبود و در قسمت دوم از این كلمات و اسامی طبیعی ( كیر، كس ، كون ، سوراخ كون و كیر ) و همچنین كلماتی نظیر " واژن، الت، كفل" استفاده كرده ام. تلاشم بر این بود كه تنوع و توازن در استفاده از كلمات موجود باشد. در هنگام نوشتن متوجه شدم كه نمیشود از نوشتن این كلمات دوری كرد. اما به خاطر این اشتباه ، بابك به من گفته است كه به محض پایان تایپ كردن ، باید روی كاناپه حاضر شوم و منتظر تنبیه خود باشم. تنبیه ای كه من بی صبرانه منتظر ان هستم. خود را در جای مونیكا و در ان ویلای تابستانی تصور میكنم. هیچوقت تهدید به تنبیه مرا اینقدر شهوانی نكرده بود.

شاد و خرم باشید!

نوشته كاملیا تتنظیم از بابك


👍 2
👎 0
100361 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

457086
2015-03-30 02:05:23 +0430 +0430
NA

جالب بود ولذت بردم از نوشته ها شما وامیداورم همیشه شاد وخوش باشید من هم امیداروام که روزئ منم از این کشور بتونم خودمو ازاد کنم وبقیه عمرم را در یکئ از کشور ها بغیر ایران بگذورونم وفعلا مقدرو نیست

0 ❤️

457087
2015-03-30 03:33:24 +0430 +0430

عالی بود
یکم صمیمی تر بنویس

0 ❤️

457088
2015-03-30 04:08:51 +0430 +0430

جالب بود… بسيار زيبا

0 ❤️

457089
2015-03-30 05:46:39 +0430 +0430
NA

aslan tahrik konande nis dastanat ye kam samimi tar benevis

0 ❤️

457090
2015-03-30 17:00:11 +0430 +0430
NA

نمیدونستم سوئد تابستونایی به این گرمی داره … علم جغرافیا تو با کلیه سلسله جبال موجود

رو کره زمین تو کس مامان گرامیتون

0 ❤️

457091
2015-03-30 20:48:18 +0430 +0430
NA

داستان فوق العاده ای بود
من که لذت بردم

برای هر دوی شما آرزوی خوشبختی دارم

و زندگی ای که هر دوی شما در آن هستید پر از سورپرایز های جالب و رسیدن به آرزو ها و تجربه های جدید باشه

مرسی

0 ❤️

457093
2015-04-02 03:39:41 +0430 +0430
NA

دنبال ی زن خوشکل میگردم واسه صیغه قدم190 وزنم82 ساکن تهران

0 ❤️

457094
2015-04-07 06:51:21 +0430 +0430
NA

جالب بود.مرسی

0 ❤️

956538
2023-11-05 19:24:12 +0330 +0330

💗

0 ❤️