رام کردن دختر سرکش

1394/05/22

اين داستان خيلي وقت پيش اتفاق افتاده و اصل مطلب در مورد رابطه من و دختر عمومه که اولش تحويلم نميگرفت. اين وسط پسر عموم هم يه نقشي داره و خلاصه بي نصيب نميمونه.
همه مون نوجوون بوديم: سن احساسات و فکر کردن با مغزهائي که همه چي رو به شکل کس و کير و کون مي بينه.
وقتي مادر بزرگم از دنيا رفت مجبور شديم اسباب بکشيم خونه اونا چون پدربزرگ هيچ رقم حاضر نبود بره پيش کسي. آدم خوبي بود. تنها عيبش اين بود که شبا خوابش نمی برد و تلويزيون روشن ميکرد و چون گوشش سنگين بود صداشو تا ته واز ميکرد و نميذاشت بخوابيم. بابام مجبور شد يه سري قرص خواب مرد افکن بگيره به اسم ويتامين شبي يکي بخوردش بده تا بتونيم بخوابيم.
هنوز درست جا نيفتاده بوديم که سر و کله عموم هم پيدا شد با زنش و دخترش و پسرش که هم سن و سال ما بودن. لابد ترسيده بودن بابام خونه رو تنهايي صاحب بشه. دختر عموم فقط چند ماهی از من بزرگتر بود و خيلي مغرور که هيچ رقم تحويلم نميگرفت. قر و غمزه زیاد میومد. جلوی ما موهاشو میریخت تو صورتش که مثلا پشت گردنش هوا بخوره خنک شه اونوقت از لای موهاش نکاه میکرد که ما نگاهش میکنیم یا نه. یا تو هال یه جوری راه میرفت که باسنش تکون بخوره که دلم آب میشد. ولی بلد نبودم چطوري باهاش ارتباط برقرار کنم. بیشتر گند میزدم و کار خرابتر میشد.
دنبال فرصت بودم که پر و پاچه شو ديد بزنم به عنوان سوژه جق. يه دفعه که دورهم نشسته بوديم ورق بازی يه تيکه نون سوخته انداختم وسط داد زدم: سوسک، سوسک! از ترس لنگاشو بلند کرد و تونستم زیر دامنشو شو ديد بزنم و همونجا شيطون تو گوشم گفت: امير تو بايد محتويات شورتشم تبرک کني! اما چطوری؟ با زبون خوش که نمیشد. با زور هم که اصلا. شاید موقعی که خوابه بشه کاری کرد. نه، اینم نمیشه، بیدار میشه و آبرو ریزی. . . بالاخره نقشه کشيدم با قرصاي بابابزرگ همه رو بخوابونم و برم سراغ مريم شاید بشه کاری کرد.
يه شب که مامور شدم براي شام دوغ آماده کنم ده تا قرص خواب انداختم تو پارچ دوغ. فلفل و نعناش هم زیاد کردم که معلوم نشه. مزه شو تست کردم چیزی معلوم نبود. سر سفره مواظب بودم همه دوغشونو بخورن. واسه دختر عمو و پسر عموم بیشتر دوغ ریختم تا بهتر نتیجه بگیرم. خودم فقط تظاهر به خوردن کردم.
زودتر از همیشه خوابیدم تا نصفه شب سرحال بیدار شم. ساعت یک با زنگ ساعت زیر بالش از خواب بیدار شدم. بعد از خفه کردن ساعت یه نگاهی به پسر عموم که با هم تو یه اتاق میخوابیدیم انداختم ببینم بیدار شده یا نه. یواش صداش کردم. طاقباز خوابیده بود و واکنشی نداشت. شونش رو آروم تکون دادم دوباره صداش کردم. فقط یکنواخت نفس میکشید. با خودم گفتم دست به کیر و کونش بزنم شاید اونجاها حساستر باشه. این آزمایشا لازم بود تا وقتی سراغ مریم میرم غافلگیر نشم. آروم به کپلش زدم و صداش کردم: منوچ! وقتی خبری نشد از رو پیژامه کیرشو یه کم فشار دادم: منوچ! بازم خبری نشد ولی حس کردم کیر آقا منوچهر تو دستم یه هوا بزرگتر شد. عجب! یعنی آدم تو خوابم تحریک میشه؟ به صورتش خیره شدم تا اگه آثار هشیاری داره برم سراغ جلق خودم و پروژه رو شکست خورده اعلام کنم ولی هیچ نشونه ای از هشیاری نبود. کیرش رو که مرتب قد میکشید فشار میدادم. معلوم بود که شورت پاش نیست. با این که هچوقت به فکر رابطه با پسرا نبودم وسوسه ی عجیبی به پیشروی تحریکم میکرد. دستمو کردم تو پیژامش کیرشو که کامل سیخ شده بود گرفتم. انگار یکی مال خودمو گرفته باشه حس سکسی بهم داد. به نظرم اندازه مال خودم بود حدود ده سانت. میخواستم ببینمش با مال خودم مقایسه کنم. دیگه ترسم ریخته بود. شلوارشو یه کم دادم پائین. چه کیر خوشکلی! یه کم باریکتر و روشنتر از مال من بود. موهاشم کمتر بود. تحریک شده بودم. میل شدیدی داشتم کیرمو یه جائی فرو کنم. البته تا اون موقع بیشتر لای بالش و پتو فرو کرده بودم. یه دفعه هم لا پای یه دختر کوچیک که نزدیک بود آبرو ریزی بشه. بی اختیار دستم رفت طرف کیرم مشغول جلق زدن شدم. وسطای کار بود که یاد پروژه مريم افتادم. شلوار منوچهر رو کشیدم سر جاش و رفتم سمت در اتاق. کلید شو یه چرخ دادم تا باز شد.
بیرون سکوت بود و نور ملایمی که از پنجره هال میومد. نوک پا سمت اتاقی رفتم که خواهرم ومریم میخوابیدند. پشت در صدای گرپ گرپ قلبمو میشنیدم. یک لحظه گفتم از خیرش بگذرم ولی فشار شهوت فتیله ی عقل رو کشیده بود پائین. آهسته دستگیره رو پائین دادم. به آخر که رسید به جلو فشار دادم ولی باز نشد. دوباره و سه باره زور زدم ولی نشد. لعنتی! تو سوراخ قفل نگاه کردم که مایوس کننده بود: در از تو قفل بود و کلید توی قفل. با عصبانیت به اتاقم برگشتم و در رو از تو بستم.
دلخور و اسير شهوتي که به هیچ نتیجه ای نمی رسید جز جلق همیشگی. دستم به طرف کیرم رفت و نگاهم به منوچ که حالا یکوری قوز کرده بود. گفتم اقلا آبمو لای پای این خالی کنم که زیادم داماغ سوخته نباشم. یواش یواش دمرش کردم و با احتیاط شلوارشو کشیدم پائین تا زیر باسنش. اولین باری بود که یه کون لخت رو با خیال راحت میدیدم. لمبراش به هم چسبیده بود و خط زیر باسنش با روناش حالت تحریک کننده ای داشت. شورتمو دادم پائین، زانوهامو گذاشتم دوطرفش تا کیرم میزون شکاف کونش بشه. یه کم فشار دادم ولی لاش نمیرفت. فشار بیشترم فایده نداشت. کیرمو تفی کردم تا رفت لاش. خوش خوشانم شد. مشغول عقب جلو شدم که یه دفه صدائی از طرف در دلمو ریخت. با ترس برگشتم طرف در اتاق که دیدم کلید از جاش در اومده افتاده رو روزنامه که جلوی در بود تا مثلا موکت کثیف نشه. به نظرم باد کولر یا چیز دیگه در رو لرزونده بود و کلید انداخته بود. از رو منوچ بلند شدم. رفتم گوشمو چسبوندم به در ببینم صدائی میاد یانه. خبری نبود. بی خیال شدم که برگردم کارمو تموم کنم که فکرم جرقه زد: با روزنامه میشد کلیدی رو که افتاده روش از زیر در کشید بیرون. به امتحانش می ارزید. دست به کار شدم. شلوار منوچ رو کشیدم بالا، یه مغزی خودکار ورداشتم و با روزنامه رفتم طرف اتاق خواهرم. سکوت بدی بود. خش خش روزنامه که از زیر در میکردم تو رو اعصاب بود. بعد با مغزی خودکار کلیدو فشار دادم تا افتاد زمین. قلبم اومده بود تو گلوم. روزنامه رو آروم کشیدم تا با کلید ظاهر شد. کلید رو ماچ کردم آروم انداختم تو سوراخ. قفل تلقی وا شد. از شدت هیجان داشتم میمردم. با احتیاط کامل در رو واز کردم.
مریم و خواهرم با فاصله یه متری خوابیده بودن و ملافه نصفه نیمه روشون بود. محض احتیاط خواهرمو صدا کردم مطمئن شم بیدار نیستن. در رو از تو قفل کردم و پاورچین رفتم طرف مریم. ملافه رو یواش کنار زدم. منظره رونای سفید و شورت کوچولوئی که نصف کونش ازش بیرون زده بود عقل از سرم پروند وگرنه همونجا میتونستم جلق بزنم و خودمو خلاص کنم. ولی حالا اين کیر راست شده ام بود که تصميم ميگرفت و دستور میداد. دستمو آروم گذاشتم رو کونش که لخت بود. بله، کون لخت مریم که این همه قیافه میگرفت. احساسم مثل پیروزی تو جنگ بود. یه کم صبر کردم. اتفاقی نیفتاد. پر رو شدم و شرو کردم به مالوندن. یه کم از کونش یه کم از روناش. باید شورتشو در میوردم. ریسکش زیاد بود. انگشتمو انداختم زیر کشش یه کم دادم پائین. سخت بود چون شورتش از یه طرف به دشک گیر بود. چند دقیقه ای طول کشید تا کونش کاملا لخت شد. محض تبرک انگشت کشیدم لاش. چه حالی داشت. بعد سر کیرمو مالیدم لای قاچش. اگه ادامه میدادم آبم میومد. ولی دلم کس میخواست. باید تاقبازش میکردم. شورتشو کامل در اوردم. دست انداختم زیر زانواش و آرروم کشيدم بالا تا از حالت یه وری در اومد و تاقباز شد. خیس عرق بودم. لنگاشو یه کم باز کردم. یه کس واقعی با شکافی بسته جلو چشمم بود. بالاش یه کم مو داشت. چند تائی هم رو لباش مو در آورده بود. یه ماه گرفتگی شکل لوبیا طرف راست کسش جلب توجه ميکرد. یه نگاه به صورتش انداختم. اثری از هشیاری نبود. سرمو بردم جلو لبامو چسبوندم به کسش. محشر بود. بوی زنانگی و توده نرم کس آب دهنمو راه انداخته بود. زبونم لای کسش جولون میداد. خدا میدونه چه مدت کسش تو دهنم بود و میک میزدم و لاش زبون میکشیدم. گردنم دیگه خشک شده بود. بلند شدم ببینم دیگه چکار میتونم بکنم. زانو زدم روش کیرمو چسبوندم به کسش. اینقدر خیس بود که راحت رفت لای روناش. سرشو اوردم بالا کشیدم لای چاکش. اولین تماس کیر حسرت کشیده با یک کس واقعي. دنبال سوراخش کیرمو بالا و پائین میکردم ولی پیداش نمیکردم. همونجور به مالوندن کیرم به چاک کسش ادامه دادم. کیرم خیلی حساس شده بود و دیگه نمیتونستم خودمو نگهدارم. آبم ریخت رو کسش. بی حال بلند شدم. کیرم هنوز سفت بود. رفتم بالا سرشو که هنوز ازش آب میچکید مالیدم به لباش. تو دلم گفتم باید آبمو بخوری. چونش رو یه کم کشیدم عقب تا دهنش واز شد. سر کیرمو کردم توش. داغتر از کسش بود ولی دیگه حال نمیداد. باید تعطیلش میکردم. شورتشو که میخواستم بکنم پاش اشتباهی شورت خودمو کردم. اولش دمغ شدم بعد نقشه ای شکل گرفت: فردا براش یه داستان میسازم که اون تو خواب اومده سراغ من و شاید بتونم مجبورش کنم…
برگشتم به اتاق خودم در حالی که کیرم دوباره راست شده بود. منوچ همونطوری که ولش کرده بودم خوابیده بود. فکر این که بزارم لای کونش آب بدم زیاد حال نمیداد. دلم سوراخ میخواست ولی اگه میکردمش حتما بیدار میشد. بازم نقشه: منوچ رو کم کم قل دادم طرف رختخواب خودم. شلوارشو در اوردم و یه وریش کردم. کیرشو مالیدم تا راست شد. پشتمو کردم بهش کیرشو گذاشتم لای پاهام و سرشو محکم مشت کردم. با دست دیگم از رونش اونقد وشکون گرفتم و صداش کردم تا بعد از یکی دو دقیقه بالاخره بیدار شد. گیج گیج بود. گفتم: حالا دیگه تو خواب ترتیب ما رو میدی ناکس.
کیرشو که محکم گرفته بودم طوری ول کردم که انگار از تو کونم در میاد. گفت: چي شده، چه خبره. گفتم: تو باید بگی گیرت با کون من چیکار داره، ناجنس. فردا به همه میگم.
با زاری گفت من که خواب بودم نمیدونم چی شده. گفتم: ولی انگار کیرت بیدار بوده، بیخود خودتو نزن به اون راه. فقط یه راه داره که به همه نگم: منم تلافی کنم تا بی حساب شیم. زودباش حوصله ندارم.
بالاخره راضی شد. دمر خوابید. کیرمو تف زدم روش خوابیدم و سعی کردم بکنم تو کونش. ولی توش نمیرفت. گفتم کونشو بده بالا. حالا سوراخشو میدیدم. دوباره تفکاری کردم و سرشو با سوراخش میزون کردم. یه کم که فشار دادم آخش در اومد. گفتم: جیک نزن، من صدام در نيومد پس تو هم ميتوني تحمل کنی. اونقد فشار دادم تا سرش رفت تو. خودشو جمع کرد و التماس که درش بیارم. گفتم، باشه زود تمومش میکنم ولی باید بزاری آبش بیاد تا تموم شه. ساکت شد و با خیال راحت به کارم ادامه دادم. تا ته میکردم توش تا کونش به شکمم بخوره که خیلی کیف داشت. بعد یواش یواش میکشیدم بیرون دوباره میکردم توش. بیشترین کیفش موقعی بود که سرش میخواست بره تو و اون خودشو جمع میکرد. چند دقیقه ای تلمبه زدم تا آبم اومد. بعد با کیرش بازی کردم تا آب اونم بیاد زیاد ناراضی نباشه. از روش که بلند میشدم گفتم: خوب حال کردی ها. از شوک اوليه در اومده بود و منم امیدوار بودم که اگه با خواهرش به جائی نرسم این لنگه کفش تو بیابون نعمته.

روز بعد مریم رو تنها گیر اوردم. گفتم: دیشب خوب خوابیدِي، خوش گذشت؟ گفت: منظورت چیه؟ گفتم: امانتی ما رو نمیخوای پس بدی؟ گفت: کدوم امانتی؟ گفتم خودتو به کوچه علی چپ نزن، همون شورتی رو میگم که دیشب از بس هول بودی اشتباهی پوشیدی؟ منم مجبور شدم شورت تو رو پام کنم. شلوارمو دادم پائین تا شورت خودشو پام ببینه. با عصبانیت گفت: پسره هیز، لباس من پيش تو چیکار ميکنه، بزار به مامانت بگم تا حالتو جا بیاره.
نقشه ام نگرفته بود و داشتم تو درد سرم میفتادم. باید یه راهی پیدا میکردم. گفتم: باشه، تو هر چی دلت میخواد برو بگو. منم قضیه رو به همه میگم که دیشب اومدی تو اتاق من که خواب بودم. شلوارمو کشیدی پائین کیرمو اونقدر خوردی تا بيدار شدم ولي از ترس خودمو زدم به خواب چون میترسیدم آبرو ریزی بشه. بعدشم نشستی رو کیرکم اینقدر کستو مالیدی بهش تا آبت اومد. نشونیش هم این که شورتت رو با من عوض کردی که لابد به یاد کیرم باهاش حال کنی. نشونی دیگش هم این که يه ماه گرفتگی رو کست هست که شکل لوبیاست.
خودم از پرروئی خودم و به زبون اوردن اسم کیر و کس جلوی مریم متعجب بودم. ولی چاره ای نداشتم جز زدن به سیم آخر. مریم یه کم شل شده بود ولی هنوز تسلیم نشده بود. گفت: اینا همش مزخرفه. گفتم: باشه، حالا می بینیم کی مزخرف میگه.
با صدای بلند منوچهر رو صدا کردم در حالی که میدونستم اونطرفا نیست. گفتم: جلوی خودت همه چی رو بهش میگم. گفت: خفه شو کثافت،…نه صبر کن ببينم.
معلوم بود گیج شده و نمیدونه چیکار کنه. از فرصت استفاده کردم و گفتم: چیز زیادی نمیخوام، فقط یه دفه دیگه همون برنامه رو تکرار کن. بعد از نهار که همه میخوابن تو زیر زمین، فقط پنج دقيقه، قبول؟ قول میدم دیگه چیزی ازت نخوام تازه تو هم که دوست داری. بخدا من آدم بدی نیستم، خودت منو به هوس انداختی. راستی شورتم هنوز پاته؟ میشه ببینم؟
یه لحظه دامنشو زد بالا و شورت دیگه ای که پاش بود رو نشونم داد و گفت: نه خیر، مال خودم پامه، مال تو رو انداختم تو رخت چرکا.
برای بعد از ظهر همه چی ردیف بود. بزرگترا یا سر کار بودن یا خواب، میموند منوچهر که اونم فرستادم دنبال نخود سیاه: پول دادم دوچرخه رو ببره نوارپیچی که يکي دو ساعتی طول میکشید.
تو زیر زمین دل تو دلم نبود که مریم اومد. سلام کردم و دستشو گرفتم: ببین، اگه راضی نیستی … گفت: معلومه که راضي نيستم ولي معامله کردیم دیگه. تو هم که به این سادگی دس وردار نیستی. مجبورم دیگه. گفتم: قربون مرامت.
دستامو دور گردنش حلقه کردم و یه بوس کوچولو به لپش چسبوندم. بعد سرمو گذاشتم رو سینش گفتم: بذار ببینم قلبت چی میگه. ولی هدفم سینه نرمش بود که بدون سوتین از رو پیرن حسش میکردم. در حالیکه دستشو گذاشته بود رو سرم که دورم کنه گفت: از کی تا حالا اینقده رمانتیک شدی؟
دستامو بردم پائین و باسنش رو لمس کردم. دامنشو کشیدم بالا و روناشو نوازش کردم تا رسیدم به کونش که شورتی بهش نبود. دست کشیدم لاش و کفتم: چیزی نپوشیدی؟ گفت: بعدش اونی که پیشت مونده میکنم پام. دستمو اوردم جلو کسشو مالوندم. انگشتمو که لاش کشیدم حالم خراب شد. دکمه پيرنشو واز کردم. سینه هاش بزرگ نبود ولی نوکشون برجسته بود. تو مشتم گرفتم و شرو کردم به مکیدن. کیرمو در اوردم گذاشتم لاي پاهاش و به کسش مالیدم. مقاومتي که نميکردهيچي، همکاري هم ميکرد. شاید واسه اينکه زودتر کار تموم شه. لبامون رفته بود تو هم، دستای اون دور کمرم منو میکشید طرف خودش. منم باسنشو گرفته بودم و کسشو به کیرم فشار میدادم. پاهام سست شده بود و باید دراز میکشیدیم. ولو شديم تو بغل هم. در گوشش گفتم: میخوام خوراک لوبیا بخورم. خندش گرفت و گفت: یه دونه بیشتر ندارم. گفتم همون برام بسه. عوضش یه پرس سوسیس بهت میدم که بي حساب شیم. گفت: این زبونو از کجا اوردی؟ گفتم اونش مهم نیست، حالا ببین کجاها میره. همين شوخیا باعث شد اونم يخش آب شه.
کیرمو گرفت تو دستش و محکم فشارش داد و گفت: انگار سوسیست آماده خوردنه. بی معطلی کرد تو دهنش حالا بخور کی نخور. با موهاش بازی میکردم و هنوز باورم نمیشد تا اینجا تونسته باشم پیش برم. بعد نشست رو کیرم و گفت: همینو میخواستی دیگه. هی کسشو میمالوند به کیرم، عقب و جلو، چپ و راست، با تموم وزنش. سینه هاش افتاده بود بیرون و دلم میخواست بخورمشون. سرمو اوردم بالا گفتم بزار دهنم. چه حالی میداد. یهو موهامو چنگ زد و طوری کسشو به کیرم فشار داد که گفتم الان تخمام میترکه. یه دقیقه بی حرکت موند که فهمیدم یه سری ارضا شده. از حس آب دادن اون آب خودمم اومد. شکمم شده بود دریاچه. خودمونو تمیز کردیم. دلم میخواست بکنم تو کسش. جامونو عوض کردیم. خوابیدم روش کیرمو انداختم لاي کسش و فشار دادم که لیز خورد رفت بين روناش. سعی کردم با دست میزون سوراخش کنم که گفت چکار میکنی؟ گفتم میخوام بکنم توش. گفت مگه خل شدی!
کیرمو گذاشت روکسش و گفت همینجا خوبه و کمرمو گرفت و فشار داد به خودش. لب تو لب شدیم و خودمونو بهم میمالوندیم. داشتم ارضا میشدم که منوچهر صدام زد. حالم گرفته شد. خوشبختانه در رو از تو بسته بودیم. مالوندنو ادامه دادم تا آبم اومد. مریم گفت خب بی حساب شدیم و خلاص. فوری بلند شدیم و طوری که کسی نفهمه از انباری زدیم بیرون. معلوم شد دوچرخه سازی بسته بوده.
حرف آخر مریم که گفت دیگه بی حساب شدیم یه آب سردی بود رو تنم و همش فکر میکردم این رابطه چطور ادامه پیدا میکنه.
شب منوچهر گفت: امشب بده بستون نداریم؟ گفتم انگار بهت مزه کرده. گفت: راستش آره ولی دیشب من تو خواب بودم و چیزی نفهمیدم میخوام تو بیداری باشه. گفتم حالشو ندارم. گفت من حالت میارم. تا به خودم بجنبم کیرم تو دستش بود و مالید تا راست شد. گفت: دیدی حالشو داری. اول تو بکن بعد من. بلافاصله دمر شد و شلوارشو داد پائین. گفتم نه از به پشت بخواب. با تعجب تاقباز شد. گفتم: هوس کس کردم خانوم، پاهاتو بده بالا تا سوراخت بیاد جلو کیرم. تف زدم و اینقدر فشار دادم تا سرش رفت تو. گفتم: چه کس تنگی و چشامو بستم و کس سفید مریم رو مجسم کردم که دارم میکنم. چنگ انداختم به پستوناش که آخش در اومد. گفتم: پاهاتو و حلقه کن به کمرم و حرفم نزن تا آبم بیاد. تا ته میچپوندم توش و درش میوردم و دوباره از اول میکردم. دفعه آخر روش خوابیدم و محکم فشار دادم تا قطره آخر آبم خالی شد تو کس خیالی مریم.
اون روش سنتی رو ترجیح میداد. براش قنبل کردم تا کارشو بکنه. تا وقتي توش نکرده بود خوب بود ولي بعدش درد داشت البته نه زياد شاید چون کیرش کلفت نبود. در هر صورت اصلا حال نميداد. تازه رون شده بود و دردش رفته بود که آبش اومد و از شرش خلاص شدم. اين دومين و آخرين کون کونک بازي بود که کلا تجربه کردم.
مریم دیگه پا نمیداد. یه دفعه که خیلی اصرار کردم گفت فقط دلش ميخواد بدونه شب اول چجوری بوده و چرا اون هيچي يادش نمياد. گفتم باشه میگم ولی به شرط خوراک لوبيا، وگرنه نميگم.
تو زير زمين داستاني رو که قبلا سر هم کرده بودم براش تعريف کردم: من تو رو خيلي دوست دارم و دلم ميخواست با هم باشيم ولي تو باهام سرد بودي واسه همين تصميم گرفتم با تجاوز بهت ازت انتقام بگيرم. شبونه اومدم تو اتاقت ولي صورت معصومانه تو رو که ديدم اروم خوابيده بودي پشيمون شدم و به خودم گفتم آدم به کسي که دوست داره آسيب نمي رسونه. پيشونيت رو بوس کردم و توِ گوشت گفتم: تو رو خدا با من مهربون باش، آدم با کسي که دوستش داره اينقدر بد تا نمي کنه. نیم ساعت بعدش تو اومدي سراغم، حال عجيبي داشتي، چشات بيشتر بسته بود تا واز. جرئت نداشتم هیچ کاری بکنم. مثل آدم آهني باهام عشقبازي کردي و رفتي.
نقشه ام گرفته بود چون برخوردش عوض شد. بهم گفت که فکر نميکرده من اصلا احساسي داشته باشم. براي بعد از ظهر قرار گذاشتيم. زير زمين که رفتيم. نميدونستيم از کجا شروع کنيم. همديگه رو بغل کرديم و پائين تنه هامون رو به هم چسبونديم. لب داديم و لب گرفتيم و گردن و سينه خورديم و دستامون تو سر و سينه و کون و کپل رفت و آمد ميکردند. دستم راهشو زير دامن و تو شورتش پيدا کرده بود و آمادگي خوراک لوبیا رو مي سنجيد. گفتم: روصندلي يا رو فرش؟ خودش رو فرش تاقباز خوابيد. دامنش رو آروم آروم بالا زدم تا روناي سفيدش کم کم معلوم بشن. دوست داشتم مخصوصا طولش بدم تا بيشتر کيف کنيم. پاهاشو نوازش ميکردم و ميرفتم بالا تا به شورتش رسيدم. برجستگي لباي کسش از رو شورت هم هوس انگيز بود. با لبام گرفتمشون و يه کم فشار دادم. يه نفس عميق کشيدم تا هرچي بوي کسه بکشم تو سينه ام. شورتش رو کم کم پايين کشيدم. عجب کسي در انتظارم بود: صاف و صوف و بدون مو. همون چند تار مو رو هم برداشته بود. گفت که با تيغ نزده، با موچين برداشته تا بعدا سيخ سيخ نشه. اين دخترا چه رمز و رموزی دارن ها! کسشو به رگبار بوسه بستم، از بالا تا پايين. چوچولش يه کم از اون لا زده بود بيرون. بين لبام گرفتم يه کم خوردمش. اون موقع نميدونستم اونجا حساسترين نقطه تحريک دختراست. با اين که کار سختي بود خودمو از کسش دور کردم و رفتم سراغ سينه هاش تا عشقبازيمون طولاني تر بشه. با سابقه اي که از مريم داشتم ميترسيدم که این آخرين بار باشه. دکمه هاي پيرهنشو يکي يکي باز کردم تا سينه هاش افتاد بيرون. با کف دست نوازششون کردم. از چپ به راست، از راست به چپ و از بالا به پايين و برعکس. حس ميکردم نوکشون هی بزرگتر و سفت تر میشه. سينه راستش رو مشت کردم و صورتم رو گذاشتم رو سينه چپش تا صداي قلبشو بشنوم. نرم و پر حرارت بود و چقدر تحريک کننده و تنها چيزي که نشنيدم صداي قلب بود.
ديگه طاقت نداشتم. بعد از يک لب جانانه به پايين تنه کوچ کردم. خودم پاهاشو دادم بالا و با تمام دهن به تمام کسش هجوم بردم. ميخواستم همش و هميشه تو دهنم باشه. کسشو تکه تکه ميخوردم مي مکيدم و ميليسيدم و لاش زبون ميکشيدم. وقتي به چوچولش ميرسيدم ناله اش در ميومد و کپلشو بالا ميداد و تشويقم ميکرد اونجاشو بيشتر بخورم. ولي بيشتر دلم ميخواست زبونمو بکنم تو سوراخش. کار سختي بود چون بايد خيلي پايين ميرفتم و گردنم خسته و خشک ميشد. کنارش دراز کشيدم و گفتم: حالا تو بشين پشت فرمون!
مريم کيرمو آزاد کرد، يه کم از سرش خورد و بعد با کسي که خيس و لغزنده شده بود و با تموم وزنش روش نشست. با حرکات دايره اي و عقب و جلو رفتن خيلي زود به اوج تحريک رسيد و چنان فشاري وارد کرد که از تحمل من هم خارج بود تقريبا همزمان ارضا شديم. يکي دو دقيقه روم دراز کشيد و همديگه رو نوازش کرديم تا دوباره روبراه شديم. يه کم با کيرم بازي کرد تا دوباره شق و رق شد. کسشو باش ميزون کرد تا سرش بره تو سوراخش. فشار و گرماي مجرای تنگش تحريک کننده بود. از حالت چشام انگار فهميد که خوش خوشانم شده. بهم گفت فقط مواظب باشم توش آب ندم. در امتداد کيرم یواش یواش بالا و پايين ميرفت و هر دفعه عمق بيشتري رو تجربه ميکرديم تا وقتي که کامل رو بدنم نشست و همه ي کيرم توي کسش بود. ماهیچه های کسش دور کيرم قفل شدند. با اين که يه دفه آب داده بودم نميتونستم خودمو نگهدارم. “داره مياد، داره مياد.” اين تنها چيزي بود که تونستم بگم و مريم بلافاصله خودشو بالا کشيد. کيرم که از کسش در اومد دوباره روم نشست و با هم ارضا شديم.
هيچوقت نفهميدم اون باکره بوده يا نه. حدسم بيشتر اينه که قبلا يه کارايي کرده بوده، خود ارضايي با چيزي يا شايدم با کسی باتجربه تر از من. رابطه ما تا وقتي پيش ما بودن ادامه داشت که البته چند ماهي بيشتر نبود. وقتي که خيلي صميمي شديم داستان واقعي شب کذایی رو براش گفتم، البته با سانسور قسمت منوچهرش. يادمه که بازومو محکم گاز گرفت ولي دوستيمون بهم نخورد.
این تجربه تو رابطه های بعدی خیلی به دردم خورد چون با مریم بود که فهمیدم بدون ارتباط عاطفی رابطه سکسی اگرم جور بشه معنی و مزه ای نداره.

نوشته: bj


👍 0
👎 1
78440 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

467771
2015-08-13 13:31:55 +0430 +0430

نخوندم چون معلوم بود نویسنده یک جغی هست که داستان پلیسی زیاد میدیده…کون گشاد این چیزارو نگو فک میکنن قرص خواب آور باعث بیهوشی میشی هشیاری کم میشه ولی اونطور بیهوش نه…کصخل…
آلت اسب توو ماتحتت

2 ❤️

467772
2015-08-13 13:55:27 +0430 +0430
NA

مطمعنم داستان واقعی نبود حوصله هم نداشتم تا اخرش بخونم چون زیاد بود… ولی کس مشنگ تو دوغ ماده کشنده ریختی یا خواب اور ؟؟؟ کونکش همرو تو خواب گایید هیچیم نشد

1 ❤️

467775
2015-08-14 10:00:24 +0430 +0430

بچه جون از بس خندیدم دهنم درد گرفت,تو دیگه کی هستی؟دست چرچیلو از پشت بستی!کاری به دروغ بودن داستانت ندارم,با این ذهن فعال و نقشه کشت میتونی راحت دکترای قالطاقی بگیری biggrin خدا خیرت بده خیلی وقت بود اینقدر نخندیده بودم… اما داستان,دروغ بود,مشخصه…اما دروغی با نمک…مرسی

0 ❤️

467776
2015-08-14 18:09:21 +0430 +0430
NA

دهنت سرویس چقد نوشتییییی://///

0 ❤️

467777
2015-08-14 19:08:20 +0430 +0430

اين نسخه اخر عمليات غير ممكن بود كه به علت خشونت زياد هيچ گاه اجازه پخش پيدا نكرد

0 ❤️

467778
2015-08-14 19:38:32 +0430 +0430

کاری با راست و دروغه داستانت ندارم.
هرچند چرت گفتی چون سیلدنافیلم بخوری انقد زود راست نمیشه ولی خب باز همینکه قد وزن تو داستانت نبودو غلط املایی نداشتو هیکلت فیتنس نبود جای شکرش باقیه به داستانت 15 میدم

0 ❤️

467779
2015-08-15 02:58:00 +0430 +0430
NA

تورو خدا کس شعر نگو
آخه کسخول 10قرص خواب میندازی تو دوغ نمگی یه دفعه یکی مرد
دیوث تو کردی نمیدونی باکره هست یانه
کیرم تو مغزت تو گی کردی یا سکس
کیرم تو کوس مریم چرا این همه لاف میزنی

0 ❤️

467780
2015-08-15 05:11:12 +0430 +0430
NA

به عنوان یه داستان خیالی خوب بود

1 ❤️

467781
2015-08-15 08:25:05 +0430 +0430

به عنوان یه داستان خیالی خیلی خوب بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها