راننده آژانس

1388/09/05

اسم من میثم است. سال 82 بود كه خدمت سربازی ام تمام شد و دنبال یه لقمه نون حلال بودم ولی متاسفانه به هر دری زدم نتونستم كه شغل مناسبی گیر بیام تا اینكه تصمیم گرفتم كه ماشین بابامو بگیرم و تو آژانس كار كنم.

یه آژانس كه مال یكی از دوستای بابام بود رفتم و خودمو معرفی كردم و اون هم با توجه به شناختی كه از پدرم داشت گذاشت كه من در اونجا كار كنم.

كار بدی به نظر نمی رسید در آمدشم هی بدك نبود و میشد زندگی كنی.

اردیبهشت ماه بود و من ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم و دیدم كه باران شدیدی شروع به باریدن كرده است من هم شال و كلاه كردمو زدم بیرون و ماشینو برداشتمو رفتم آژانس كه دیدم فقط یه راننده تو آژانس نشسته چونكه روزهای بارانی معمولا مردم زیادتر از روزهای معمولی ماشین میخواستند.

رفتم تو و جلو بخاری ایستادم تا كمی گرم شم كه تلفن زنگ زد و راننده ای كه قبل از من اومده بود رفت سرویس و من تنها تو آژانس موندم.

همین طور كه كنار بخاری وایساده بودم و بیرون رو نگاه میكردم یهو دیدم كه یه دختر ناز و مامانی از اون طرف خیابون به طرف آژانس داره میاد.

درو باز كرد و اومد تو سر تا پاش خیس شده بود سلام كرد و من هم جوابشو دادم و گفت كه یه ماشین میخواد برای یكی از روستاهای اطراف شهر كه تا اونجا حدودا 40 تا 45 كیلومتری راه بود.

منم اسم و فامیلشو و مقصدی كه می خواست بره ازش پرسیدم و توی دفتر آژانس یادداشت كردم اسمش سارا بود و بعد راهنمایی اش كردم به طرف ماشین خودم كه سوار بشه اونم سوار شد و به راه افتادم.

من كلا آدم نسبا خجالتی هستم و اصلا عادت ندارم كه مثلا تو خیابون به یه دختر متلك بگم و از این جور كارا.

از شهر خارج شده بودیم كه من با ترس و لرز و دلهره هر از چند گاهی از تو آینه ماشین نگاش میكردم خیلی خوشگل بود سن و سالش تقریبا با من یكی بود و شاید هم یك سال بزرگتر یا كوچیك تر چشای خیلی قشنگی داشت كه با نگاه كردنش كیر هر جوونی رو میتونست از خواب بیدار كنه حسابی نگاش كردم جون میداد برای گاییدن.

من همیشه خودمو بادیدن فیلم سوپر ارضا میكردم و لذت كس كردنو هنوز تجربه نكرده بودم.

در همین حال و هوا بودم كه یهو بهم گفت: ببخشید آقا میشه این نوار رو بزارید.

منم نوار رو ازش گرفتم و داخل ضبط ماشین گذاشتم آهنگ با تو حكایتی دگر سیاوش قمیشی بود.

بعد از حدود 5 دقیقه گفت اگه میشه ماشین كنار جاده نگه دارید و منم همین كار رو كردم هنوز در فكر این بودم كه چیكار میخواد بكنه كه یهو دیدم اومد و در صندلی جلو و كنار من نشست من كه خیلی خجالتی بودم خودمو جمع و جور كردم و بدنم عین یه تیكه یخ سرد شده بود و نمی دونستم باید چیكار كنم آخه تا به حال در همچنین موقعیتی قرار نگرفته بودم در همین حال بودم كه صدای سارا منو از خود بی خود كرد و گفت كه چرا راه نمی افتید منم زدم تو دنده و راه افتادم.

تو فكر سارا بودم و با خودم می گفتم كه با شرم و حیا و خجالت رو باید بزارم كنار و باهاش صحبت كنم این فرصت با خصوصیات اخلاقی من ممكن بود یك بار اتفاق بیفته و الان اون اتفاق افتاده بود.

مطمئن بودم كه از اون دختر های مغرور نیست كه فقط خودشونو قبول داشته باشن اینو از اومدن و كنار من نشستن فهمیدم.

خلاصه دلو به دریا زدمو سر صحبتو باز كردم و ازش پرسیدم كه چه كسی رو تو اون روستا داره و اونم گفت كه به دیدن مادر بزرگ پیرش اومده و گفت كه اهل این شهر نیست و از تهران اومده و در تهران هم درس میخونه.

اونم از من خیلی سوال پرسید و من هم جواب می دادم.

بعد از كلی صحبت یه دفعه موضوع صحبت رو عوض كرد و گفت شما ازدواج كردید یا نه؟ منم جواب منفی دادم و من هم همین سوال رو از اون كردم جواب داد ازدواج نكردم ولی اگه یه مورد خوب پیدا بشه حتما این كار رو میكنم.

بالاخره لحظه موعود فرا رسید و سوالی كه من جرات پرسیدنش رو نداشتم سارا ازم پرسید و گفت :آقا میثم شما تا به حال با كسی رابطه جنسی هم داشتید؟ این سوال رو كه پرسید دلم هری ریخت پایین رنگم مثل گچ سفید شده بود یكم به خودم اعتماد به نفس دادم و گفتم: نه… و من هم ازش همین سوال رو پرسیدم ولی اون با شجاعت تمام و بدون اینكه خجالت بكشه گفت كه تا به حال چهار دفعه سكس داشته و از این كار هم بدش نمیاد.

من كه دیدم همه چیز درست میشه بهش گفتم : افتخار میدید كه من هم بهره ای از وجود شما ببرم یكم منو من كرد وگفت : دلم می خواد ولی…

و من هم گفتم ولی چی… گفت اخه كجا تو این بیابون بی اب و علف؟

من كه دیدم حق با اونه كمی به فكر فرو افتادم كه ناگهان فكری به خاطرم رسید.

تقریبا 5 كیلو متر به روستایی كه سارا میخواست بره یه تفریگاه كوچیك با پنج شیش تا درخت بود كه فقط جمعه ها عده كمی به اونجا میرفتند و بقیه روزهای هفته هیچ كس اونجا نبود برای رفتن به اونجا باید دو سه كیلومتر راه خاكی رو میرفتی.

به سارا گفتم كه من جاشو پیدا میكنم تو حاضری اونم گفت با تمام وجود در اختیارتم منم گاز ماشین گرفتم و رفتیم تا این كه رسیدیم به غیر از من و سارا هیچ كس در اونجا نبود بارون هم دیگه بند اومده بود.

بعد از صندوق عقب ماشین روكش پارچه ای ماشین رو برداشتم و رو زمین پهن كردم و گفتم كه من آمده ام و اونم اومد جلو گفتم از كجا شروع كنم و اونم گفت از هر جا كه دلت میخواد.

دكمه های مانتو شو یكی یكی باز كردم وای كه چه سینه هایی داشت گرد مثل دو تا طالبی كوچیك روسری آبی كه سرش بود از سرش در اوردم موهای بلندش مثل آبشار ریخت رئ شونه هاش پیراهن و شلوارش رو هم در اوردم و حالا فقط یه سوتین و یه شرت سورمه ای تنش بود.

رفتم سراغ سینهاش و اونا رو با دستم نوازش میدادمو هم زمان دست دیگم روی كسش بود وای كه چه كسی بود داغ داغ و پف كرده .

سوتینشو باز كردم و سینه هاش افتادم بیرون واقعا كه قابل وصف نبود شرتش رو هم در اوردم و دهانمو بردم جلو و شروع به لیسیدن كردم و درست همون كارایی رو كه تو فیلم های سوپر دیده بودم انجام میدادم حسابی باری لیس زدم و حالا نوبت او بود و او هم شروع به در اوردن لباس های من كرد.

كیرم داشت شلوارمو پاره میكرد من هم مثل او لخت شدم و سارا شروع كرد به ساك زدن كیرم وای كه عجت حالی میداد من هم همزمان كس و سینه هاشو می خوردم و بعد از مقدمات اولیه كه هر دو مون كاملا حشری شده بودیم بهش گفتم جلو یا عقب و اون هم بهم گفت كه نمی خواد زن بشه واز جلو حاضر نیست كه بده.

من هم یه تف به كیرم و یه تف به سوراخ كونش زدم و كیرمو كذاشتم جلو سوراخش و فشار دادم ولی تلاش من بی نتیجه بود و كیر بزرگ و متورم شده من داخل سوراخ تنگ سارا نمی رفت.

انگشتم را تفی كردم و فرستادم داخل سوراخ سارا جیغ بلندی كشید ولی كم كم عادت كرد و از این كار لذت هم می برد انگشت دیگرم را هم اضافه كردم و با دو انگشت سعی در بزرگ كردن سوراخ كون سارا داشتم.

بعد از حدود 20 دقیقه تلاش بالاخره سوراخش آماده گاییدن شد یه تف به كیرم زدم و گذاشتم جلو سوراخ سارا اینبار راحت رفت و من هم شروع به تلمبه زدن كردم و در عین حال سینه های حالا متورم شده سارا رو مالش میدادم كه ناگهان سارا فریاد بلندی كشید و بدنش سست شد من كه فهمیدم  ارضا شده به تلمبه زدنم سرعت بیشتری دادم بعد از حدود دو سه دقیقه هم من در آستانه ارضا شدن بودم كه سارا خودشو كشید كنار و گفت آبتو بریز روی سینه هام من هم همین كار رو كردم و هر دو  بی حال افتادیم زمین و تا نیم ساعت نای بلند شدن نداشتیم.

بعد از حدود نیم ساعت پا شدیم و لباسامونو تنمون كردیم و به راه افتادیم تا اینكه كه رسیدیم به روستای مادر بزرگ سارا و من بعد از اون دیگه هیچ وقت سارای عزیزم رو ندیدم دختری كه لذت سكس رو به من حالی كرد.

این اولین و فكر میكنم آخرین سكس قبل از ازدواج من باشه!



👍 0
👎 0
57684 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

263117
2010-09-21 00:45:37 +0430 +0430
NA

دخترا واقعا با کون دادن ارضا میشن؟!!! منکه فک نمی کنم

3 ❤️

263118
2011-01-24 02:56:33 +0330 +0330
NA

گه خوردی کسکش جلقی

0 ❤️

263119
2011-06-14 06:49:00 +0430 +0430
NA

من كه تا حالا كون ندادم ولي باور نمي‌كنم كسي با كون دادن ارضا بشه مثل اينه كه كسي گشنه باشه بوي غذا بهش بخوره سيرش كنه!!!

0 ❤️

263120
2011-06-14 07:20:33 +0430 +0430
NA

من نمیدونم چرا این مکانها گیر ما نمیاد بچه کون تو اون بارون چه جوری طرف رو لخت کردی خودتم لخت تو برو همون فیلم ببین وجلق بزن چیکارت به داستان نوشتن کونی

0 ❤️

263122
2012-11-08 23:01:13 +0330 +0330
NA

entezar nadarim dastana vaghei bashe vali laghal ye kam bayad ba aghl jor dar biad.

0 ❤️

263127
2013-07-18 08:29:21 +0430 +0430
NA

كيرم تو اون دهنت با اين داستانت اخه گوه حتي جنده ها هم از ادم نميپرسن تا حالا سكس داشتي يانه اونوقت يه دختر به تو گوزو گفته بيا منو بكن ننويس مجبور نيستي تو هم مثل من خواننده باش نه جاكش دروغگو

0 ❤️

956619
2023-11-06 01:57:49 +0330 +0330

.

2 ❤️

956620
2023-11-06 01:58:36 +0330 +0330

و

2 ❤️

956621
2023-11-06 01:59:13 +0330 +0330

ا

2 ❤️

956623
2023-11-06 02:00:04 +0330 +0330

وو

2 ❤️