راننده شخصی

1400/07/18

با سلام خدمت دوستان، اسم من امیرعلی هست و الان سنم ۲۴ هست.
داستانی‌که میخوام تعریف کنم برمیگرده به چهارده سالگیم.
من اصالتاً عرب بغداد هستم ولی ایران متولد شدم و زندگی میکنم.
مادره من مداح زنونه هست که بهش میگن ملا به عربی.
مادر و پدرم وقتی هفت سالم بود از هم جدا شدن و من با مادرم زندگی میکنم و وقتی راه عراق باز شد پدرم کلا از ایران رفت عراق و اونجا زن گرفت و بچه دار شد و زندگی میکنه، که من یه برادر و خواهر ناتنی دارم اونجا.

ما چون از طرف عراق مادرم حقوق بهش تعلق میگرفت و از طریق مداحی که پول خوبی بدست میاورد چون معروفترین خوش صدا ترین آدم بود زندگی خوبی داشتیم و داریم و من کم و کاست نداشتم و جدا از اینا پدرم پول خوبی به من ماهیانه میده و همینطور به مادرم بخاطر نگهداری از من که به پول الان ماهی حدودا هشت میلیون به من میده.
ما کلا یه راننده شخصی داریم که منو مدرسه میبره و میاره خریدامون و میریم انجام میدیم و مادرم و میبره مجلس که ایام محرم و غیره که مراسم زیاده بعضی وقتا با مدرسه من یکی میشد نمیرسید حتی بیاد دنبالم و از این مجلس به اون مجلس میرفتن حتی روزی ده تا مجلس هم میشد.
من کلا بچه آرومی هستم و اصلا اهل کوچه و خیابون نیستم و حتی هیچ حس شهوت و غیره ای ندارم و تقریبا میتونم بگم آسکشوال هستم یعنی حس نه به مرد دارم نه به زن.
حتی من تا هفده سالگی مادرم منو میبرد حمام و خیلی برام عادی بود و یسری داستان راجع به همین موضوع خوندم برام عجیب بود و حتی من یکبار هم تو حمام راست نکردم و این داستانا.
حسین آقا رانندمون از اون آدم های خانواده دار بود که قبلا آدم شر و لات و لوتی بوده که کم کم زن گرفته و بجه دار شده و سرش به زندگی گرم شده
من از ظاهرم بخوام بگم یه پسر گندمی چشما عسلی موهام بچگیام بوره بور بود ولی کم کم داره قهوه ای میشه ولی خب چهارده سالگیم بور بود هنوز.
و در کل تعریف از خود نباشه واقعا خوشگلم و تو مدرسه و غیره همیشه دانش آموز محبوب بودم و چون درسم خوب بود همه تحویلم میگرفتن و بسیار مودب بودم.
و خب همیشه تو مدرسه مخصوصا دوره راهنمایی و دوران بلوغ اکثر دانش آموزا بود یسری فازه لاتی برمیداشتن و امان از اینکه خوشگل باشی تو اون دوران.
و یا اینکه مثلا خانواده ی لاتی داشته باشی و فازه اونارو ده برابر میگیری، و کون کردن و اذیت کردن بچه خوشگلا افتخار محسوب میشد واسه خیلیا.

و اگر کسی‌کون کسی میگذاشت به همه میگفت و این ارتقاء مقام لاتی بود.

من بخاطر اینکه مرکز توجهات معلم ها و اکثر مدرسه بودم خیلی کسی ریسک نمیکرد بیاد به سمتم.

و اگر کسی میومد سمتم ناظم و اینا حواسشون بود .

یه پسره سرکلاس داشتیم اسمش علی لات بود که این اگر امسال هم رفوزه میشد باید میرفت مدرسه بزرگسالان.
این علی خیلی به من حسودیش میشد بدون هیچ دلیلی و همیشه یه حس انتقامی نسبت به من داشت.
چندباری با حرف و غیره اذیتم کرده بود یروز زنگ آخر خورد امدم بیرون تو جمعیت میخواستم سوار ماشین حسین آقا بشم لباس ورزشی تنم بود و لباسام و نپوشیده بودم چون زنگ آخرمون ورزش بود یدفعه علی تو اون شلوغی انگشت نکرد با تمام زورش دستش و فشار داد رو سوراخم که خیلی اذیت شدم.
نشستم تو ماشین و یخورده من کلا لوس بودم .
حسین آقا گفت چیه من جوابش و ندادمّ گفت اگر کسی اذیتت میکنه بگو من بیام درستس کنم.
من بازم جواب ندادم تا دو هفته بعد معلم ورزش نداشتیم و قرار بود یه معلم ورزش دیگه آموزش و پرورش بفرسته واسمون و بجاش ناظممون امد چهارتا تیممون کرد و یه نفر و داور گذاشت و رفت به کاراش برسه.
من معمولا یه گوشه مینشستم و کاری به کاره کسی‌نداشتم یا حتی تو زنگ ورزش سعی میکردم مشقام و نزارم برای خونه و همونجا مینوشتم که خونه راحت باشم.
علی با یکی دیگه از پسرا که اسمش حسین بود امدن پیشم و شروع کردن اذیتم کردن و یخورده نژادپرستی هم میکردن یعنی به عرب بودن من چیز میگفتن و کون عرب میخوایم و این داستانا.
ناظمم تو حیاط نبود من نزدیک دسشوییا بودم.
امدم برم طرف آبخوری که دقیقا روبروی دیوار دسشویی بود یهو علی‌و حسین کشیدنم تو دسشوییا با اینکه بچه ها دیدن چنتاشون ولی از ترس هیجی نرفتن بگن.
علی و حسین منو بردن تو دسشوییه آخر و علی یه چاقویه کوچولو درآورد و تهدیدم کرد که صدام در نیاد.
(چاقو و گوشی آوردنم خیلی مثلا حرکته خوفناکی بود).
دستم و گذاشتن رو دیوار و من داشتم گریه میکردم.
شلوارم و کشیدن تا زانوم که لباس ورزشی بود و یه تف با استرس علی زد به کف دستش که مالید به سوراخم بعد به کیرش حسینم داشت با دول من بازی میکرد.
بعد علی چون استرس داشت مثل حیوون یدفعه تمام کیرش که واقعا خیللللی بزرگتر از مال‌من و حسین بود و کرد تو سوراخم.
من زانوهام شل شد از درد خواستم جیغ بزنم حسین دهنم و گرفت زانوم و جمع کردم تو هوا بودم قشنگ علی از پشت زانوهاش و مثل پایه زیر من قرار داد جوری‌که وزنم روی رون پای اون بود.
من اشک و دماغ و آب دهنم که دست حسین رو دهنم بود قاطی شد.
علی شروع کرد عقب جلو کردن تو کونم و من درد و سوزش عجیبی داشتم که آبش به سی ثانیه نکشید امد.
حسین دید خیلی وضعم داغونه بیخیال شد و منو نکرد.
جفتشون از دسشویی رفتن بیرون و من یخورده کف دسشویی نشسته بودم و خودم و از درد جمع کرده بودم و گریه میکردم که کم کم خودم و جمع و جور کردم و صورتم و شستم و امدم بیرون.
سوراخم اینقدر درد میکرد که راه نمیتونستم برم و حتی نمیتونستم بشینم خیلی درد عجیبی داشتم.
نوبت تیم ما شد که من نتونستم بازی کنم و زنگ آخر خورد و بزور‌ خودم و رسوندم به ماشین و نشستمّ یخورده که راه افتادیم حسین آقایه راننده خیلی زرنگ و هفت خط بود.
گفت امیر چیزی شده؟
من سریع با ترس گفتم نه.
گفت بچه نمیتونی به من دروغ بگی میگم چیزی شده؟
غصه زیادی تو دلم بود و درد داشتم یخورده بغض گرفت منو سریع زدم زیر گریه و وایساد بغل یه آب بهم داد بخورم و همه چیز و کامل براش تعریف کردم که فقط پرسید تویی‌کرد یا لایی که گفتم تویی، گفت فردا باباش و میسوزونم یه تعارف دکترم زد بهم که گفتم نه نمیخوام.
فرداش حسین آقا دم در خونه بود نمیتونستم تو صورتش نگاه کنم.
تا نشستم بهم گفت بگو کدومشونه.
رسیدم دم مدرسه بهش نشون دادم رفت کشیدش یخورده از دره مدرسه اینور تر یخورده حسابی مشت و مالش داد باهاشم صحبت کرد و نشست تو ماشین و گفت خیالت راحت دست از ما خطا کرد بهم بگو.
زنگ اول و دوم سرسنگین بودیم و به هم زیر چشمی نگاه میکردیم.
زنگ سوم امد‌ پیشم و طرح رفاقت ریخت و شد بادیگاردم.
دوباره زنگ آخر خورد رفتم نشستم تو ماشین از خوشحالی حسین آقا یخورده که حرکت کرد بغلش کردم سفت بوسش کردم.
اینم بگم من واقعا کمبود وجود پدر و حس میکردم.
حسین آقا هم گفت زشته جلو مردم بشین چه کاریه میکنی.
اینم بگم حسین آقا ۴۵ سالش بود.
یه تعطیلاته یه هفته ای داشتیم که مادرمم دعوت شده بود تهران سه روز مجلس داشت و بعد سه روز میومد و خداحافظی کرد و رفت.
من برام عادی بود تنها باشم و نمیترسیدم.
روز دوم حسین آقا زنگ خونه و زد یسری خرید و آورد داخل که مادرم بهش گفته بود برام بخره و امد نشست رو مبل یخورده صحبت کردیم گفت اون سگ بچه که دیگه اذیتت نکرد منم خندیدم پریدم یه بوسش کردن و گفتم نه بابا تازه کسی جرات نداره بهم چیزی بگه مواظبمه.
یه شلوارک و رکابی پوشیده بودم که بابام برام فرستاده بود و شلوارکه تنگ بود چون خیلی دوستش داشتم میپوشیدمش ولی خیلی تنگ بود و کامل جذب بود.
حسین آقا گفت خداروشکر من به بهش گفتم حواسش و جمع کنه.
بعد تشکرد کردم .
یه سوال پرسید که من کلا فراموشش‌کرده بودم گفت دیگه درد نداری‌ که ؟
من نمیدونستم اصلا چی و میکهّ گفتم درد چی ؟
گفت پشتت دیگه، من یخورده ساده بودم نفهمیدم از پشتم منظورش چیه گفتم یعنی چی ؟؟؟
گفت همون تو دسشوییا، یلحظه سرخ و سفید شدم از خجالت گفتم نه فقط دو سه روز درد داشت.
شروع کرد سوال پرسیدن که چجوری کرد کیرش چقدر بود؟
و البته نگاهش به بدنم بود و منو برانداز میکرد و راستش و بخواین الان خوده من که عکسایه اون زمانم و میبینم واقعا برای مرد جذاب بودم.
منم سرم پایین بود خجالت میکشیدم بعد یاد کارش افتادم که نجاتم داده بود براش خیلی راحت تعریف گردم و داشتم میگفتم خیللللی گنده تر از مال من بود و این حرفها.
گفت مگه ماله تو چقدره.
گفتم یعنی چی ؟؟؟
امد نزدیک بهم از رو شلوارکم دست زد گفت این خیلی تنگه پوشیدی اذیتت میکنه مردونگیت ضعیف میشه ها، گفتم یعنی چی ؟ گفت بعدا نمیتونی بجه دار بشی و دست کرد به کش شلوارکم و دادش پایین، بعد شرتمم یخورده داد پایین و من هیچی نمیگفتم.
و راستش از بعد اون جریان که نجاتم داد خیللللی دوستش داشتم.
دست و برد زیر تخمام و یخورده که لای پام بود آوردشون بالا گفت ببین چون تنگ میپوشی تخمات اذیت میشه کیرتم بزرگ نمیشه.
سکوت من و هیچی‌نگفتنم یجورایی باعث شد فکر‌بکنه که من دوست دارم بهش بدم.
ولی‌من واقعا هیچ حس خاصی نداشتم و همین حالا هم حس خاصی کلا ندارم.
کم کم شروع کرد حسین آقا باهام لاس زد و کامل لختم کرد و منو گذاشته بود رو پاهاش و باهام ور‌میرفت.
منم نمیتونم بگم خوشم امده بود چون واقعا حسی نداشتم ولی چون تو دستای قوی یه مرد بودم و تداعی پدر داشتن و تجسم پدر داشتن و برام ایجاد میکرد لذت میبردم.
حسین آقا منو گذاشت بغل و دوست نداشتم باهام صحبت کنه چون باعث میشد خجالت بکشم، بهم گفت روغنی کرمی وازلینی چیزی دارین بیاری ؟؟؟
با سرم تایید کردم و رفتم از تو کشو یه روغن آوردم یادم نمیاد چی بود ولی بوی تندی داشت.
برگشتم لخت لخت بودم روغن و بهش دادم منو خوابوند رو مبل دو تا کوسن گذاشت زیر سینم یدونه زیر شکمم.
خیلی با صبر و حوصله با انگشتاش با سوراخم و تخمام و کونم بازی میکرد و با انگشتاش سعی میکرد سوراخم و گشاد بکنه.
وقتی انگشتش و چرب میکرد و فرو میکرد کم کم تو سوراخم یخورده سوراخم میسوخت و یه واکنش هایی سوراخم نشون میداد که نمیدونم چجوری بگم ولی تکون میخورد خودش عقب جلو میشد مثل دسشویی کردن و برای اینکه انگشت حسین آقا ازش خارج بشه ولی خب چون حسین آقا خیلی با حوصله و دستایه مردونه و لطیف باهام برخورد میکرد که هیچی نمیگفتم.
حسین آقا شلوار و شرتش و کشید تا زانوهاش پایین و من یلحظه برگشتم کیرش و نگاه کردم و نمیدونم چرا یه لبخندی زدم ! واقعا نمیفهمم چرا لبخند زدم!
ولی خب خلاصه اومد روم بخوابه من یه نفس عمیق کشیدم دستام و تو سینم جمع کردم.
حسین آقا کیرش از علی یخورده بزرگتر بود ولی بلند تر بود.
کیرش و تنظیم کرد رو سوراخم و خیلی قشنگگگگگگگ میکرد.
گذاشته بود دم سوراخم کیرش و کونم چرب چرب بود و اولش به اینصورت شروع کرد که کیرش و میبرد عقب و اندازه ی نیم سانت رو سوراخم فشارش میداد، چندین بار این حرکت و تکرار کرد و بعد از چند دفعه یدفعه سر کیرش رفت تو کونم و من هیچ دردی نکشیدمّ همینطور دوباره ادامه داد تا جایی که راحت میتونم بگم کامل‌کیره ۱۷ ۱۸ سانتیش و تو کونم کرد، خیلی خوب میکرد بطوری‌ که من واقعا درد نداشتم ولی خب سوزش و کلا داشتم و سوراخم میسوخت ولی این کجا و کردن علی کجا، حسین آقا چون تو مرحله آماده سازیم خیلی طولش داد دو تا سه دقیقه بیستر تلمبه نزد که داشت آبش میومد به من گفت گفتم بریزین تو کونم که سریع کیرش و درآورد سفت سر کیرش و نگه داشت رفتم دستمال کاغذی یه عالمه برداشت و آبش و با صدا و نفس نفس زدن خالی کرد تو دستمال.
من همونطوری لخت داشتم تماشاش میکردم و چون خجالت ریخته بود بلند نمیشدم شرتم و بپوشم و نمیدونم چرا یه حس خوبی داشتم از اینکه حس میکردم سوراخم گشاد شده و هوا میخوره.
حسین آقا دید دارم تماشاش میکنم روش و کرد اونور شلوار و شرتش و کشید بالا و امد‌با دستمال‌کاغذی طرفم و کونم و پاک کرد گفت نمیخوای پاشی ؟؟
گفتم نه خوشم امده اینجوری خوابیدم.
یخورده لبخند زد گفت اذیت نشدی که ؟
گونه هام سرخ شده بود، گفتم نه
بعد یهو از دهنم پرید گفتم خیلی خوب بود.
سرم و انداختم پایین آوردم بالا دیدم داره تو صورتم نگاه میکنهّ همونطور که دراز کشیده بودم منو کشید سمت خودش بوس بارونم کرد.
از اون به بعد تا نوزده سالگیم میتونم بگم راحت میانگین یه روز یبار حسین آقا منو میکرد و من با اینکه حسی نداشتم کلا ولی چون به مرد بود و خیلی خوشگل میکرد دلم برای اینکه منو بکنه تنگ میشد.
و واقعا قشنگ منو میکرد و بعدش یا همون قبلش که علی منو کرد هیجکس و ندیدم اینقدر با صبر و حرفه ای بکنه.
دوستان داستان و همینجا تمام میکنم لطفا فحش ندین و بی احترامی نکنید.
امیدوارم لذت برده باشین.
ولی بازم میگم فحش ندین.
لطفا

نوشته: امیرعلی


👍 8
👎 10
29801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

836632
2021-10-10 00:35:23 +0330 +0330

همه داستان ها کسشعر شدن این چه وظعشه مثل همیشه کیرم تو داستانت

1 ❤️

836658
2021-10-10 02:52:37 +0330 +0330

عربا هم پسرای خوشگلی دارن

0 ❤️

836773
2021-10-10 19:31:53 +0330 +0330

دوستان فحشش ندید دیگه 😂

0 ❤️

836779
2021-10-10 20:37:35 +0330 +0330

خوشبحال راننده تون مادرتو کرد تو شدی که به مادرت تو رو میکنه 😂

0 ❤️

837380
2021-10-14 01:08:17 +0330 +0330

این خوبه کونی بودی دوسم داشتی داری کس میگی

0 ❤️