رفیق پایه در خوابگاه (۱)

1401/01/31

سلام اسمم پارساست
منم مثل خیلی از جوونای همسن و سال خودم ، تو ۱۸ سالگی کنکور دادم و یه شهر دیگه غیر از شهر خودم ، دانشگاه قبول شدم.
روزی که وارد خوابگاه دانشجویی شدم ، از میون ۱۰ هم اتاقی ، با چهار نفر از هم اتاقیام صمیمی شدم ، چون اونا هم رشته و هم ورودی و همشهری بودن باهام. اسم هاشونم پیام و ایمان و مجتبی و شاهین بود.
ما پنج تا خیلی با هم رفیق شدیم و یه جورایی انگار پنج تا داداش بودیم.
روابطمون و درد دلامون و شوخی و خنده هامون و خلاصه همه چیمون با هم بود، ما تو شهری قبول شده بودیم که هیچ امکان تفریحی خاصی واسه جوونا نداشت ، چون شهر کوچیک و مذهبی ای بود. فقط یه سالن ورزشی که شامل استخر و سالن فوتسال میشد ، داشت.
ما پنج تا ، معمولا ، سرمون میگرفتن یا تهمون میگرفتن (اصطلاح ) ، استخر بودیم.
ما ها اصلا تا بحال با هم شوخی سکسی نکرده بودیم، راجع به دختر های دانشگاه زیاد کسشعر می گفتیم اما راجع به هم دیگه شوخی سکسی یا انگل و این داستانا نمی کردیم.
یه روز که با بچه ها رفته بودیم استخر ، من وقت نکرده بودم از تو خوابگاه مایو بپوشم و باید تو رختکن اونجا اول مایو می پوشیدم، ایمان هم مثل من مایو نپوشیده بود ، مجتبی و پیام و شاهین سریع لباساشانو درآوردن و رفتن سمت دوش ها بعد استخر ، من و ایمان هم منتظر رختکن خالی بودیم ، یکی از رختکن ها خالی شد و ایمان رفت توش، من منتظر بودم ایمان بیاد تا من برم که یهو ایمان صدام زد : « پارسا ، بیا همینجا سریع عوض کن بریم ، کلی از تایممون داره میره ها !!! » گفتم : « خوب تو زود عوض کن بیا تا منم بعد تو بیام » گفت : « عاقا مگه دختری ؟! بیا تو با هم سریع عوض کنیم و بریم ! »
بهش اعتماد داشتم ، فکر سکسی ای هم تو ذهنم نبود ، اما با پیشنهادش یجوری شدم ، انگار که یه حس شیطنت و شهوت با هم دیگه اومد سراغم. سریع پریدم تو رختکن و دیدم ایمان پشتشو به من کرد و شرتشو درآورد ، دولا که شد ، یه مقدار لای کونشو دیدم که پشم های خیلی کم و بوری داشت، آخه کلا پسر سفید پوست و مو بوری بود، هیکلشم معمولی رو به لاغر بود، ،،، بعد داشت مایوشو آماده میکرد بکنه پاش که متوجه من شد، من خشکم زده بود و کاری نمیکردم، یهو گفت :« هووی پارسا ! چیکار میکنی ؟! زودباش دیگه!!!» منم یهو به خودم اومدم و برگشتم سمت دیوار و شرتمو درآوردم تا مایو پام کنم، دیدم اون مایوشو پوشید و یهو زد رو شونم و گفت :« من رفتم تو آب تو هم بیا !». منم سریع مایو پوشیدم و رفتم دنبالش ، دوباره تو صف دوش با هم بودیم ، یه دوش که خالی شد ، ایمان دستم و گرفت و با هم رفتیم زیر یه دوش .
یه حس خاصی داشتم ، کیرم حالت نیم خیز شده بود، احساس میکردم باید یه کاری بکنم، دلم میخواست ایمانو بغل کنم ، ولی خوب از یه طرفم میدونستم ، ایمان از این کارا منظور خاصی نداره و فقط از رو اعتماد و رفاقت اینجوری میکنه . خلاصه با هم سریع دوش گرفتیم و رفتیم تو آب و به پیام و مجتبی و شاهین ملحق شدیم.
توی آب که بودیم ، فقط من و ایمان بودیم که شنا بلد نبودیم و تو کم عمق واسه خودمون می پلکیدیم، این دفعه بچه ها گفتن ما میریم تو چهار متری شنا کنیم و من و ایمان تو ۱.۵ متری موندیم، ایمان یکم کسشعر راجع به فلان استاد و فلان کلاس گفت و من با اینکه وانمود می کردم دارم گوش میدم اما همه حواسم به صحنه و لحظه ای بود که ایمان بی خجالت تو رختکن شرتشو جلوم درآورد و من لختش رو دیدم، حالا یه چیزی بهم میگفت ای کاش کیرشم دیده بودم ، ای کاش به کونش دست زده بودم ، ای کاش بوسش میکردم ، ای کاش بغلش می کردم و … از این فکرا،،، تو همین فاصله ، ایمان گفت تمرین نفس کنیم، منم قبول کردم و با هم دیگه رفتیم زیر آب ، من همیشه نفسم از همه بچه ها بهتر و بیشتر بود، تا یک دقیقه رکورد داشتم، آخه اونا خیلی وقت بود سیگاری بودن و نفس نداشتن .
خلاصه فکر کنم بیست ثانیه نشد که ایمان رفت بالا ، من هنوز بیشتر می تونستم تحمل کنم که یهو بی اختیار صورتمو بردم سمت مایوی ایمان و صورتمو کشیدم به کیرش و اومدم بالا، تا وانمود کنم که اتفاقی بوده ، وقتی اومدم بالا، ایمان تو چشام زل زده بود و مثلا داشت از نفسم و اینا تعریف می کرد، اما من احساس کردم اونم با این حرکت من یجوری شده، من گفتم :« ایمان من میرم سونا ، اگه میخوای بیا !» گفت :« باشه بیا اول بریم خشک چون بخار الآن خیلی تخمی شلوغه !» گفتم :« باشه» از آب اومدیم بیرون و مثل قبلنا به بچه ها اشاره نکردیم که کجا میریم! انگار تو حال قبلنا نبودیم جفتمون !
تو سونا خشک که رفتیم هیچکس نبود و انگار همه بخار دوست داشتن، وقتی نشستیم ، گفتم :« ایمان تا حالا تو جمع رفقا اینکارو کرده بودی ؟!» یهو گفت :« منظورت لخت شدنه؟!» گفتم :« آره ، یعنی همین لباس عوض کردن و اینا …» گفت :« آره یبار که تو خونه دوستامون بودی ، من و پیام با هم رفتیم حموم !» گفتم :« یعنی مشکلی نداشتین جلو هم لخت بشین ؟!» پوزخندی زد و گفت :« خوب اول به هم قول دادیم به کون هم طمع نکنیم بعد رفتیم !» گفتم :« چه جالب !!!» گفت :« چی جالبه؟!» گفتم :« اینکه حشری نشدین وقتی تو حموم بودین » گفت :« مگه تو تو رختکن حشری شدی؟!» ،،، یکم مکث کردم چون نمیدونستم دقیقا چی بگم؟! ولی بعد گفتم :« خیلی نه ، فقط کنجکاو شدم!» گفت :« تو چی کنجکاو شدی؟!» گفتم « تو اینکه کیرتم ببینم» یهو دیدم سرشو انداخت پایین ، فکر کردم بهش بر خورده یا انتظار نداشته من اینو بگم ، اومدم یه چیزی بگم فضا عوض شه که گفت :« میخوای ببینیش ؟!» چشمام چهارتا شد، گفتم :« چیو؟!»گفت :« کیرمو دیگه ! ». منم تو هوای داغ اونجا آمپر چسبوندم ، گفتم :« آره اگه میشه !» ، یهو مایوش کشید پایین و کیرشو درآورد ، یه کیر سر صورتی تنه سفید ۱۲,۱۳ سانتی ، البته نیمه خواب جلوم دراومد، محو تماشای کیر خوشگلش بودم و برام حس خوشایندی بود که کیر همجنسم رو می بینم ، یهو کشید بالا و گفت :« میشه منم مال تو رو ببینم؟!» گفتم :« آره چرا که نه؟!» ، منم مایو مو کشیدم پایین و کیر شق شدمو نشونش دادم، کیر من تقریبا تیره ست و کلفته و حدودا ۱۴,۱۵ سانته ، یهو دیدم دست ایمان اومد رو کیرم داشت نوازشش میکرد ، منم یه نگاه به ایمان کردم و دستمو گذاشتم رو کیرش و از رو مایو براش میمالوندم، یهو دستشو برداشت و گفت :« پارسا تا حالا با پسر حال کردی ؟!» منم که تجربه جدی ای نداشتم گفتم :« نه ، تو راهنمایی یکیو انگشت می کردم اما دیگه نداشتم »، ایمان گفت:« پایه ای یکم با هم حال کنیم ؟! » گفتم :« یعنی چیکار ؟! بکنیم همو ؟!» گفت :« اگه پایه نیستی ، میتونیم فقط واسه هم جق بزنیم یا حتی ساک » یکم مکث کردم و تو چشماش نگاه می کردم، بهش گفتم :« اینجا که نمیشه ، ضایعه !!! بریم تو خوابگاه !» اونم گفت :« اوکی » و یه مرتبه اومد جلو بغلم کرد و از لپ یه بوس محکم کرد و گفت بریم تو آب .
اون شب با بچه ها برگشتیم خوابگاه و تقریبا ۱ یا ۲ نصف شب بود ، دیدم ایمان اومده بالا سر تختم و آروم داره صدام میزنه، من بیدار شدم و گفتم :« چیه؟! چی شده ؟!» گفت :« میخوام برم حموم، تو هم میای؟!» گفتم:« یکی بیدار میشه میبینه ضایع ست، بذار فردا !» گفت :« نه خبری نیست ، پاشو بیا » منتظر جواب من نشد و رفت حولشو برداشت و رفت از اتاق بیرون، منم یکم فکر کردم و دیدم بدجور کیرم دل دل میزنه، پاشدم ، حولمو برداشتم و رفتم دنبالش ، راهرو تاریک بود و چراغ حموم ها هم خاموش بود، ما سه تا کابین حموم داشتیم تو هر طبقه که ایمان رفت تو کابین آخر راهرو تا نورش تو هیچ اتاقی نیوفته. رفتیم تو حموم و ایمان شروع کرد لخت شدن ، به منم گفت لخت شم ، بعد که لخت شدیم و فقط شرت پامون بود، دوش رو باز کرد و دستمو گرفت برد زیر دوش ، منم شروع کردم به شستن سرم که دیدم ایمان دستشو رو سینه و شکمم میکشه و میبره به سمت پایین، همونطوری دستش رو کرد تو شرتم و کیرمو که داشت میترکید رو گرفت، آروم داشت میمالیدش.
بعد خودش اومد جلو زیر دوش و خودشو به لبم نزدیک کرد و لباشو رو لبام گذاشت و آروم میمکید، منم چشمامو بستم با تمام وجود عین اینکه دوست دخترم باشه ازش لب می گرفتم ، دستم به کمرش حلقه کرده بودم ، یواش یواش دستمو به چاک کونش رسوندم و با انگشت وسطم لای کونشو نوازش میکردم، اون از لبم اومد رو چونه ام و بعدش گردنمو میخورد و زیر گلومو بعد اومد بین سینه هامو ادامه داد تا رسید بالای شرتم، شرتمو کشید پایین و از زیر نافمو بوس کرد تا رسید سر کیرم، شروع کرد عین بستنی کیرمو لیسیدن و با سرش بازی کردن، منم دوتا دستمو تو موهاش فرو برده بودم و داشتم نوازشش میکردم، کیرمو برد داخل دهنش و شروع کرد به ساک زدن و اینقدر با آرامش و ولع اینکارو میکرد که من داشت آبم میومد، یهو سرشو کشیدم عقب و گفتم داره میاد که گفت بریز رو سینم، منم با دست چندتا حرکت دادم کیرمو که یهو احساس کردم آتش فشانی از لذت و شهوت از سر کیرم فوران کرد و نزدیک به بیست ثانیه تمام جوونم از سر کیرم خارج شد و ریخت روی درختچه ی موهای سینه ی ایمان، بعد که آبم اومد ، دیگه نای ایستادن نداشتم و پهن شدم رو کف حموم، ایمان بلند شد رفت زیر دوش تا سینه شو بشوره که من احساس کردم به دور از رفاقته بهش حال ندم، خودمو جمع کردم و دست انداختم به شرت ایمان و کشیدمش پایین، اونم کیرش سفت و شق شده بود حسابی و آب عشقش ازش جاری بود ، سرمو بردم جلو و کیر خوشگل سر صورتیشو بو می کردم و به صورت و لبم میمالیدم، بعد زبونمو درآوردم از زیر تخماش تا سر کیرش یه لیس طولانی زدم که ایمان ناله ی سکسی طولانی کرد. بعد شروع کردم به خوردن و زبون کشیدن دور کیرش ، دیدم یهو ایمان گفت :« پارسا جونم، با انگشت سوراخمو ماساژ بده !». منم در حالی که با کیرش عشق بازی می کردم ، انگشتم بردم سمت سوراخش و دمش میچرخوندم ، ایمان دیگه از زیر دوش اومده بود بیرون و تکیه داده بود به دیوار و یه پاشو آورده بود بالا و گذاشته بود رو دیوار کناریش، منم همینطور سعی میکردم انگشتمو تو سوراخش کنم که دیدم دستشو گذاشت رو سرم و به سمت انتهای کیرش فشار میداد ، بعد چند ثانیه گفت :« پارسا ، داره میاد ، داره میاد » سرمو کشیدم عقب و بلند شدم پشتمو کردم بهش و گفتم:« لای چاکم بریز» اونم کیرشو گذاشت لای چاکم و یهو احساس کردم یه قطره از آبش از سرم رد شد و بعدش کمرم و بالای کونم خیس و داغ شد. یهو ایمان از پشت بغلم کرد و صافم کرد و قربون صدقه ام میرفت ، یکم که گذشت و به حال خودمون اومدیم ، همدیگه رو زیر دوش شستیم و تو همون حین هم یکم با کیر و کون هم ور رفتیم و اومدیم بیرون، اونشب برگشتیم تو اتاق و تا چند روز اصن به رو هم نمی آوردیم و رفاقتمون عادی بود، تا اینکه بعد یه هفته میخواستیم بریم استخر اما من و ایمان بهونه آوردیم و همراه بچه ها نرفتیم و ادامه ماجرا…

ادامه...

نوشته: پارسا دلدار


👍 39
👎 2
36901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

869731
2022-04-20 01:20:00 +0430 +0430

عالی و دلنشین✌🏻

7 ❤️

869738
2022-04-20 01:32:18 +0430 +0430

قشنگ بود آفرین با جزئیاتش حال کردم😘😘

5 ❤️

869741
2022-04-20 01:42:56 +0430 +0430

خیلی داستان قشنگی بود، ادامه بده لطفا، ممنون ازت

4 ❤️

869742
2022-04-20 01:43:29 +0430 +0430

خیلی خوب بود❤️❤️

4 ❤️

869772
2022-04-20 04:17:15 +0430 +0430

لایک. منتظر ادامه شم

3 ❤️

869784
2022-04-20 05:43:40 +0430 +0430

دستت درد نکنه. یه متن شسته رفته و بی حشو و زواید. صحنه های سکسی واقعی و قابل لمس. توضیحات مکفی و تا جاییکه من متوجه شدم بدون غلط املایی و تایپی. خوندنش لذتبخش بود.
منتظر ادامه اش هستیم. 👍

3 ❤️

869801
2022-04-20 07:48:43 +0430 +0430

قشنگ بود یاد خودمون افتادم که با همکلاسی‌های دانشگاه میرفتیم استخر گاهی که کابین خالی گیر نمیومد دو یا سه نفره میرفتیم تو یک کابین مایو عوض میکردیم البته هیچ وقت به سکس ختم نشد 😄

1 ❤️

869831
2022-04-20 12:10:32 +0430 +0430

پسرا هم بله!

1 ❤️

869849
2022-04-20 15:23:07 +0430 +0430

Vaqan age vaqeiie khosh behaletun

2 ❤️

869935
2022-04-21 02:26:31 +0430 +0430

حال کردم نه زوری بود نه بچه بازی

1 ❤️

869988
2022-04-21 09:01:32 +0430 +0430

مکان دایمی دارم ، از یاسوج کسی هست

2 ❤️