رفیق پایه در خوابگاه (۲)

1401/02/02

...قسمت قبل

بعد از اینکه اون شب تو حموم خوابگاه ، من و ایمان واسه هم ساک زدیم ، تا چند روز بعدش اصلا به روی هم نمی آوردیم که چیکار کردیم و یا اصلا حس خجالت و شرمندگی یا حتی اشتیاق انجام دوباره شو نداشتیم.
اما خود به خود ، بیشتر از سه تا رفیق دیگمون ، جذب هم بودیم و صمیمی تر شده بودیم.
یک هفته ای از ماجرامون گذشت و نزدیک امتحانات پایان ترم بودیم ، من و مجتبی تصمیم گرفتیم ، فرجه ی امتحانا رو تو خوابگاه بمونیم تا درس بخونیم، ایمان و پیام و شاهین میخواستن برگردن خونه ،،، بچه های دیگه هم اتاقیمون زودتر کلاساشون تموم شده بود و رفته بودن ، یکی دوتاشونم رفته بودن خونه رفیقاشون تا باهم درس بخونن، ،،
شب تو تختم بودم و داشتم تو اینستای گوشیم می چرخیدم که یهو از ایمان تو واتساپ یه پیام اومد. بازش کردم ، نوشته بود :« پارسا ! دلم هواتو کرده 😍» … سرمو برگردوندم سمت تختش و دیدم به پشت خوابیده و سرش تو گوشیشه و نگاهش به من نیست . براش نوشتم :« هوای منو یا هوای نیم منو ؟!😜» …
دیدم نوشت :« هوای تمام تو رو 😋»… نوشتم :« خوب پس واجب شد بریم یه دوش بگیریم !» نوشت :« نه دیگه ، با دوش کارمون نمیشه ، باید اتاق رزرو کنیم.» نوشتم :« یعنی چی؟! کجا ؟! » نوشت :« اتاق ۱۰۶» … اتاق ۱۰۶ که ایمان میگفت ، مربوط به سال بالایی ها بود که همه خوابگاه میدونستن ، اینا همشون خلاف سنگینن، از شراب انداختن تو اتاق و توزیع گل و سیگاری تا آوردن دختر با تیپ پسرونه تو اتاق و اجاره دادن اتاق… اما مسئله اینجا بود که خیلی ضایع میشد اگه ازشون اتاق بگیریم بدون اینکه کسی رو با خودمون ببریم تو،،، لو می رفت قضیه ،،، براش نوشتم :« حاجی اصن فکر خوبی نیست،،، لو می ریم عامو ، اینا فضولن .» نوشت :« نه نترس ! جز یکیشون همشون رفتن خونه هاشون، اونم باهاش رفیقم ، فضول نیست !»
نوشتم :« اوکی پس باهاش هماهنگ کن فردا 😈» …
اونشب تا صبح به شوق اون حس و حال نابی که با هم داشتیم خوابم نمی برد، چند بار خواستم جق بزنم اما گفتم نزنم بهتره تا ذوق و شوقم کم نشه. فردا صبحش هر پنج تایی کلاس داشتیم و شب بچه ها بلیط داشتن برن خونه،،، ایمان بعد کلاس یه بهونه آورد که باید بره واسه خونشون سوغاتی بخره و از جمع جدا شد، ما چهار تا برگشتیم خوابگاه که دیدم ایمان اس ام اس داد :« پارسا من اتاق ۱۰۶ ام ، یه دوش بگیر بیا اینجا .» منم رفتم حوله رو برداشتم و رفتم حموم، سریع یه آب ریختم روم و پر کشیدم به سمت اتاق ۱۰۶. تو راهرو رو خوب نگاه کردم تا کسی فضولیش گل نکرده باشه ، کسی نبود ، رفتم در اتاق و در زدم که ایمان در رو باز کرد و رفتم تو ،،، تا رفتم تو اتاق ایمان منو سفت بغل کرد و در گوشم می گفت :« خیلی با حالی پارسا ، خیلییی» منم دستم دور کمرش بود و نوازش می کردم که یهو سرش رو آورد عقب و لباشو گذاشت رو لبم و میک میزد ، منم با هاش همراهی میکردم و دستم و بردم پایین و از زیر تی شرتش دست کردم زیر لباسش و پهلوهاشو میمالیدم ، اونم با دست پهلو هامو و کونم رو از رو لباس ماساژ می داد. یکی دو دقیقه ای لب گرفتیم که ازش جدا شدم و دست کردم تی شرتش رو در آوردم و چسبیدم به گلو و سینه اش ،،، لیس می زدم و میبوسیدم، اونم دست کرده بود لای موهام و آروم زیر لب می گفت :« جووون … جووون »
همینطوری تا نافش پایین رفتم و همزمان دست کردم ، شلوار اسلشش و شرتش رو کشیدم پایین. کیرش سفت و شق و صورتی و خوشگل افتاد جلو صورتم ، یکم که دقت کردم دیدم کاملا شیو کرده چون دفعه قبل هر چند کم و بور ، ولی پشم داشت ، اما الآن کاملا سفید و تمیز و خوردنی شده بود، طاقت نیاوردم و به سمت کیرش حمله ور شدم، از سرش تا زیر تخمش و می بوییدم و می بوسیدم ، اونم چشماشو بسته بود و نفس های عمیق می کشید، انگار که داره نفس کم میاره ،،، کیرش رو کردم تو دهنم و آروم با ولع میخوردم ، دستمو از زیر تخماش رسوندم به سوراخ کونش که خودش یکم پاهاشو باز کرد تا دستم راحت تر برسه به سوراخش،،، شروع کردم با انگشت با سوراخش بازی کردن و فرو کردن، سه چهار دقیقه ای به این حالت بودیم که گفت :« پارسا لباسات در بیار ۶۹ بشیم » منم بلند شدم لباسامو درآوردم ، اونم اومد جلو حین اینکه من لباسامو می کندم، منو بوس می کرد و می می هامو میخورد. جفتمون لخت لخت شده بودیم، ایمان دست انداخت به کیرم و ماساژش میداد، بعد اشاره کرد رو زمین که یه تشک پهن بود از قبل ، دراز کشیدیم به حالتی که سر اون رفت لای پای من و من سرم لای پای اون، ایمان شروع کرد از تخمام و میلیسیدشون و تخمامو تو دهنش می کرد و میمکیدشون که من یکم دردم میومد و بهش گفتم اینجوری نکنه،،، منم کیر ایمان رو کرده بودم تو دهنم و ساک میزدم ، با دو تا دستم ، دوتا لمبه ی کون ایمان رو از هم باز می کردم و تف می انداختم رو سوراخش ، بعد با انگشت میکردم تو کونش و انگشتم و می چرخوندم تا بیشتر فرو بره ، اونم از تخمام رسیده بود به کیرم و داشت با بین لباش ، کیرم رو سر تا ته میرفت و میومد. من احساس کردم داره آبم میاد، به ایمان گفتم که دیدم کیرم و کرد تو دهنش و تا عمق حلقش همشو خورد،منم به اوج لذت رسیدم و آبم که به نظرم خیلی هم بود، تمام تو دهن ایمان خالی کردم، بعد که آبم اومد ، انگشتم همچنان تو کون ایمان بود، ایمان از کیرم جدا شد و یه دستمال کنارش بود ، آبمو تف کرد تو دستمال و بعد گفت :« چه خوش طعم بود😈» ، بعد دیدم دست انداخت دور کیرش و داشت جق میزد و میگفت « پارسا انگشتم کن، با انگشتت جرررم بده !» و همینطور جق میزد ، منم انگشتم بیشتر فرو میکردم و عقب جلو می کردم، از شدت حشریت ایمان و ناله هاش ،،، به یک دقیقه نکشید که کیرم شق شد و بهش گفتم:« ایمان ! میخوای بکنمت؟!» دیدم ایمان دست از جق زدن کشید و دست انداخت دور کیر من و گفت :« جووون ، همین و میخواستم ،!» و دوباره افتاد رو کیرم و شروع کرد به خوردن، خوب که کیرم شق شد و خیسش کرد ، از دهنش کشیدم بیرون و بلند شدم رفتم پایین پاش، پاهاشو دادم بالا و اون با دستاش پاهاشو بالا نگه داشت ، سر کیرم و گذاشتم رو سوراخش و شروع کردم بازی دادن کیرم با سوراخش… همه ی این حرکتا به صورت غریزی و با تصور فیلم سوپرایی که دیده بودم انجام میدادم، با یکم فشار سعی کردم سرش رو فرو کنم، با چند بار فشار سرش رفت تو و متوجه شدم ایمان صورتش جمع شده و لبشو گاز میگیره ، فهمیدم دردش گرفته ، دستم گذاشتم زیر تخمش و شروع کردم به سمت بالا ماساژ دادنش که دیدم ناله های ضعیف ایمان دراومد، منم فشار رو بیشتر کردم و می دیدم که میلیمتر به میلیمتر ، کیرم داره میره تو کون ایمان ، دست انداختم دور کیر ایمان و با هاش بازی می کردم ، دو سه دقیقه ای طول کشید تا تقریبا نصف کیرم داخل رفته بود، شروع کردم حرکت دادن کمرم طوری که کیرم تو کون ایمان حرکت دایره پیدا کنه، چشمای ایمان غرق لذت و درد با هم بود ، زبونش داشت آه و ناله ی :« آییی ،،، وایییی ،،، آخخخخ » می کرد اما چشم هاش داشت میگفت :« پارسا تو رو خدا بیشتر فرو کن ، پارسا عاشقتم ، کیرتو تو وجودم گم کن !» … شروع کردم به آروم عقب جلو کردن و تلمبه زدن ، دیدم دست ایمان اومد سمت کیرش و داشت جق میزد ، منم آروم تلمبه میزدم براش ، که یکم خم شدم رو سینش و لبامو غنچه کردم براش ،اونم سرش و آورد جلو لباشو گذاشت رو لبام ، من در حالی که آروم تو کونش تلمبه میزدم و لباشو میخوردم ، احساس کردم دوباره داره آبم میاد،،، بهش گفتم و ایمان گفت :« خالی کن تو کونم😋» من از روش بلند شدم و سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم و وقتی دقت کردم دیدم کیرم تقریبا تا ته میره تو و بر می گرده ، دیدم ایمانم دستشو انداخت دور کیرش و داشت جق میزد که یهو دیدم چشماش رفت تو سقف پلک هاش و ماهیچه های کونش داشت منقبض میشد و یه آههه طولانی کشید و فواره های آبش پاشید به شکم و سینش ، منم همزمان آبمو با فشار تو کونش خالی کردم و بعد ولو شدم رو سینه اش در حالی که کیرم تو کونش بود ،
بعد پنج شش دقیقه از روش بلند شدم و کیرم از کونش اومد بیرون ، رو کردم بهش گفتم :« دوست داشتی رفیق؟!» گفت :« عاالی بود …» گفتم :«دهنت سرویس ایمان عجب کونی داری ! » یهو گفت :« نوش جونت داداش😜،»
بعدش بلند شدیم خودمونو با دستمال تمیز کردیم و چون تو اتاق روشویی داشتن ، دست و صورت و سینه و کیرمون شستیم و من از اتاق رفتم بیرون و رفتم تو اتاق ، نیم ساعت بعدم ایمان با لباس بیرون اومد تو اتاق که مثلا اینجا نبوده و تازه اومده، یه سری خرت و پرت هم همراش داشت که یعنی سوغاتیه ، من اونا رو تو اتاق ۱۰۶ دیده بودم و معلوم بود از قبل گرفته .
خلاصه شبم ایمان و پیام و شاهین خداحافظی کردن و رفتن ترمینال ، من موندم و مجتبی…

ادامه...

نوشته: پارسا


👍 37
👎 3
27701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

870063
2022-04-22 00:52:08 +0430 +0430

قسمت بعدی زودتر بذار

5 ❤️

870086
2022-04-22 02:07:39 +0430 +0430

ای جان دلم. تجربتون دوس داشتنیه

4 ❤️

870109
2022-04-22 02:55:13 +0430 +0430

عالیییی بود ادامه بده که منتظرم
داستم میخوندم تک به تک صحنه هارو حس کردم
❤️❤️❤️❤️

2 ❤️

870138
2022-04-22 05:25:37 +0430 +0430

بازم خوب و خوندنی و مختصر و مفید.
زود قسمت بعدی رو بذار 😇 👋

1 ❤️

870155
2022-04-22 08:21:57 +0430 +0430

خیلی خوب بود اما دوست نداشتم ایمان با اون دو نفر دیگه بره ممکنه ندونه خودشو نگهداره و بهت خیانت کنه

1 ❤️

870245
2022-04-23 02:54:51 +0430 +0430

عالی. لایک ۲۲ ام. پارسا خرابش نکن دیگه. تو موندی و مجتبی؟! پس ایمان چی 😕 رابطه با ایمان رو ادامه بده. کسای دیگه رو وارد این رابطه‌ی قشنگ نکنی بهتره

1 ❤️

870374
2022-04-23 20:11:26 +0430 +0430

خوب بود
لابد قسمت بعدی با مجتبی هستش 😂

2 ❤️

871170
2022-04-29 01:12:31 +0430 +0430

خیلی خوب نوشته بودی🥲
داشتن یه همچین رفیقی آرزوی خیلیاست
قدرشو بدون

1 ❤️

871958
2022-05-03 11:37:07 +0430 +0430

تو یک قهرمانی

1 ❤️