با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم
شمارشو دیدم عرفان بود رفیق فاب حسین عشقم بود همون ک حسین منو سپرد دستش تا وقتی برمیگرده تهران مواظبم باشه…یه پسر بد قیافه با خط بزرگ سمت چپ صورتش درست مثل لاشیا اما خب وقتی حسین بهش اعتماد داشت منم داشتم …با صدای خواب آلود جواب دادم
سلام جانم
خوبی مریم
مرسی توخوبی
راستش مریم یچیزایی راجب حسین و مینا هست که تو نمیدونی فردا صب یه سر بیا ببینمت دلم نمیاد ازت پنهون کنم…
هنگ کردم چی؟حسین؟مینا چیشده عرفان
-هیچی ساعت ۱۰ سر کوچتون منتظرتم بیا
ماتم برده بود سریع یه زنگ به نیل زدم
جریانو گفتم بازم صدای عصبی نیل که میگفت احمق نشو نری نیل بهترین دوست زندگیم بود اما از نصیحتاش گوشم پر بود بی توجه بهش اماده شدم شماره عرفانو گرفتم گفتم من دم درم بیا
کاش اون لحظه میمردمو نمیرفتم کاش…
-سلام عرفان
+سلام مریم چ خوب اومدی
-خب بگو ببینم چی شده
+اینجوری نمیشه باید بریم سر کوچه ما مینا اونجاس باید رودر روتون کنم خودش بگه برات
یخ کردم گفتم باشه دلشوره داشتم
سر کوچه عرفان اینا بودیم ک گفت من باید به گربه ها غذا بدم زشته همسایع ها میبینن بیا تو حیاط تا مینا میاد
با ترس قبول کردم و رفتم تو حیاط هوا خیلی سرد بود
منو کشید گفت تعارف میکنی دختر یخ زدی برو کنار بخاری گرم شو تا میاد حس خوبی نداشتم اما چاره دیگ ای نبود رفتم تو کنار بخاری داشتم خودمو گرم میکردم که صدای قفل شدن شنیدم از جام پریدم
هی عرفان چیکار میکنی
+ببین مریم به نفعته بتمرگی سرجات وگرنه تیکه تیکه ات میکنم مست قرصم سر ب سرم نزار
اومد طرفم جیغ زدم رفتم سمت در با دست میکوبیدم به شیشع های اون در چوبی قدیمی پرتم کرد رو زمین کاپشنمو دراورد هرچی جیغ میزدم انگار کر بود
لباسمو درمیاورد دستشو برد شرتمو که کشید هرچی دستو پا میزدم فایده نداشت جیغ پشت جیغ عرفان عرفان تروقران نکن عرفان حسین آتیشمون میزنه عرفان جون مادرت رحم کن بهم
عرفان کر شده بود هیچی نمیشنید شلوارشو دراورد کیر چندش آور و کثیفشو تو دساش گرفت یه دستشو گذاشت رو دهنم داشتم خفه میشدم
که یهو شوک بدی از سوزش توی پاهام حس کردم نفسم بند اومد تموم تنم داشت میسوخت گرمی خون بین پاهام داشتم جون میکندم بکارتم عرفان بکارتمو گرفت با شدت بیشتری کیرشو وارد کرد از شدت جیغ حس کردم گلوم داره خون میاد نفس نمیتونستم بکشم بلند شد لکه خون رو کیرشو پاک کردو رفت تو اتاق
تنم داشت آتیش مبگرفت نفس نداشتم فقط میگفتم مرگ خدایا مرگ خدایا مرگ
نیم ساعت همونجوری بی جون داشتم گریه میکردم تکون نمیخوردم اشک اشک اشک اشک…عرفان اومد بیرون گفت قسم بخور حسین نمیفهمه قسم بخور
نمیتونستم دهنمو باز کنم دوتا دستشو گذاشت روی گلوم مریم قسم بخور حسین نمیفهمه هرزه قسم بخور با صدای خفه بریده بریده گفتم قسم میخورم نگم
لباسامو تنم کردم از موهام گرفت منو پرت کرد تو حیاط درو که دیدم دوییدم با تمام جونم دویدم تو راه از ترس گریه میکردمو میدوییم جرانشو نداشتم به نیل بگم اره حسین شماره حسینو گرفتم
الو با صدای هق هق بلند
الو مریم چته چیشده
حسین عر عرفففا عرفان
عرفان ؟اون بی شرف دس که بهت نزده؟
حسین بیا تهران دارم میمیرم حسین تروخدا حسین ترو به قران بیا دارم میمیرم عرفان تیکه پارم کرد
دیگ چیزی نشنیدم تن بی جونم رو صندلیه یه پارک بود صدای گوشیم
حسین بود
کجایی مریم کجا
من پارک تو خیابون عرفان اینام حسین بیا حسین بیاااا
نای بلند شدن نداشتم
حسینو دیدم چطور بغلم کرد گفت رود باش سوار ماشین شو
سوار شدم گفت فقط بگو چی کار کرد؟
حسین بخدا قسم نمیدونستم میخاد بهمتجاوز کنه هق هقام نمیذاشت کامل بگم
شوکو تو چشمای حسین دیدم جای دستای عرفانو رو صورتم دید تیز بر تو دستشو دیدم یه دونه محکم با تیز بر کشید تو سر خودش جیغ وحشتناکی زدم هرکاری میکردم ازش بگیرم نمیتونستم فقط با تیزبرش میزد پشت سر خودشو گریه میکرد اونقدر مقاومت کرد که دستام تیکه تیکه شد از گریه داشتم بیهوش میشدم بغلم کرد گفت منو ببخش مریم منو ببخش تورو دست کی دادم
میکشمش به جون پرهامم میکشمش گریه نکن
دستاش میلرزید چشامو بستم تو بغلش و گفتم همین الان میخام بمیرم انقدر گفتم ک نفهمیدم کی خوابم برد…
اون روز شروع نابودیع تمام زندگیه یه دختر عاشق بود کاش هیچوقت با حسین اشنا نمیشدم…
نوشته: kily
اونی که دوستاش همچون آدم هایی بودن معلومه که نباید میرفتی سمتش،دنیا به آخر نرسیده اتفاقی که هر چند تلخ افتاده،مهم واکنش تو به اتفاق های زندگی
آدم شرمنده میشه همچین چیزایی رو میشنوه
تنها چیزی که میتونم بگم اینه که گذشته و تموم شده
حق داری ناراحت باشی ولی گذشته
یه چیز برام مشخص نشد اونم اینکه حسین مگه بیرون تهران نبود؟معلومه که از تهرانم خیلی دور بوده که تورو به دوستش سپرده،چجوری انقد زود تونسته خودشو برسونه بهت،حداقل این داستانو یکم طولش میدادی تا واقعیتر بنظر بیاد،خواننده بیشعور که نیست
(منو سپرد دست عرفان تاوقتی برمیگرده تهران موظب من باشه)جنده اصلا تهران رفتی تاحالا،اصلا میدونی شهرچیه کجاست راستی جنگلی که هستی مگه اینترنت داره-(با اینکه میترسیدم رفتم تو حیاط)نویسنده مجلوق معیوب دراینکه پسر هستی شکی نیست هیچ دختری تحت هیچ شرایطی این ریسک رو نمیکنه تا دم بخاری بره مگه اینکه خودش بخاره-زنگ زدی به حسین اونم ده دقیقه ای اومد مگه کوچه بغلی بود-خلاصه این نقشه حسین بود تا یه عمر مفتی بگادت عجب خارکوسه ای این حسین-خواهشا دوستان عزیز داستان های خون و خونریزی و قتلتون و مرگتون رو بفرستید سایت اون ور خیابون قبل از ورود تابلو بزرگ ورودی رو بخونید سایت وزین و اعظم شهوانی ورود -18 ممنوع مگر شما خوشگل هشتادوپنجی
یعنی عاشق اونم که نوشته امیدوارم به پلیس اطلاع داده باشی??
یعنی واقعا باور کردی این کسشعروووو??
چقدر زود تو ترافیک تهران حسین رسید به پارک کوچه عرفان اینا…
ریش ریش شدیم از بس تیزبر زدین به هم، انگشتام تیر کشید تا نظر دادم، ننویسی میگن مردی؟؟؟
نگفتی حالا عرفانو کوشت یا اینکه در خود آن توان را ندید.
حداقل دعوا هم کرده باشن و جداشون کرده باشن هم میگفتی.
بگذریم متاسفم عزیزم برات برا این اتفاق تلخ اگه واقعیته
این روزا هرکی لایک میخاد میره دنبال چس ناله.