ریحانه

1396/09/30

دوستان حشری سلام
خاطره ای که نوشتم کاملاً واقعیه وخواستم بدونید کردنی را باید کرد وگرنه عمری پشیمونی به دنبال داره. زنی هم که دلش بخواد و نتونی ارضاش کنی باید فکر این باشی که حتماً کسی را پیدا میکنه و جور تو را میکشه.
هر شب که میومدم دم پنجره، میدیدمش که پشت میزش نشسته و کتاب میخونه. زنی 50 ساله و خیلی سکسی که از نظر بدنی نمیشد ایرادی بهش گرفت. دو ماهی میشد که از دو تا کوچه پایین تر به خونه جدید نقل مکان کرده بودند.
واحد من روبروی خونشون و یک طبقه بالاتر بود و واسه همین تا ته اتاقش را کامل میدیدم. دو سالی بود که از زنم جدا شده بودم و بدجور با دیدن اون تو نخش رفته بودم.
اولین بار تو سوپر محل بود که با شوهرش داخل شدن و نگاهمون به هم افتاد. زنی با چشمان مشکی و درشت و پوستی سفید با کمی لهجه قشنگ آذری که سر به سر فروشنده میذاشت. هر از گاهی هم نگاهی بهم میکرد و لبخندی میزد.
شوهرش که همراهش بود بیش از هفتاد سالش بود و مدام از درد پا و کمرش میگفت و روی صندلی کنار دخل نشست. سمت یخچال ویترینی انتهای مغازه که رفتم تا شیر و نوشابه بردارم که اومد کنارم. در یخچال را خواستم ببندم که دستش را گذاشت رو دستم و گفت: آقا کیوان لطفاً نبندین!
تعجب کردم که اسم منو از کجا میدونه و با لبخند نگاهش کردم و گفتم: چشم .اما من هنوز اسم شما را نمیدونم. نگاهی به پشت سرش کرد و در حالی که شوهرش را نگاه میکرد با لحن قشنگی گفت: ریحانه.
دیگه نمیتونستم معطل کنم و باید ارتباط را برقرار میکردم. نمیدونستم دوباره کی میشه اینقدر بهش نزدیک باشم که بتونم حرفم را بزنم. واسه همین سریع کارت ویزیتم را در آوردم و گرفتم جلوش. نگاهی بهم کرد که گفتم الانه که بزنه تو گوشم. اما گرفت و سریع برد زیر چادرش. لبخند که زد دلم آروم شد و با گفتن پررو از من دور شد.
بعد از خرید رفتم خونه و سریع رفتم تو اتاق که روبروی اتاقش بود. اومد دم پنجره و نگاهمون به هم بود. نمیدونستم عکس العملش چیه و وقتی جلوی من مانتو و روسریش را برداشت خیالم راحت شد.
تو زندگی متاهلیم هیچوقت به زنم خیانت نکرده بودم به عشق مثل یک رویا نگاه میکردم. هر روز با هم سکس داشتیم و کمبودی نداشتیم.اما وقتی او بهم خیانت کرد و با پسرخالش تو کانادا ارتباط برقرار کرد و زندگیمون را بهم ریخت اون هم واسه خارج رفتن، بعد شش ماه از هم جدا شدیم ودیگه واسم فرقی نمیکرد طرف مقابلم شوهر داشته باشه یا نه. زنگ موبایلم که خورد و برداشتم متوجه شدم ریحانه هم گوشی دستشه.
فقط گفت: الان نمیتونم صحبت کنم .تلفنم را سیو کن و بیا تو تلگرام. وقتی قطع کرد محو تماشاش شده بودم و فوری رفتم تو تلگرام. اول عکس سر صفحه اش را دیدم که دوتا پسر 5 یا شش ساله بودن. هیچوقت اونها را تو اون دو ماهه تو اتاقش ندیده بودم و اول پرسیدم بچه هات هستن؟ خندید و گفت: خیلی عجله داری!
شروع به چت کردیم و فهمیدم تو 15 سالگی با شوهرش که بیست سال ازش بزرگتر بوده ازدواج کرده و دو تا بچه داره که ازدواج کردن و اون عکس نوه هاش بوده!
از همدیگه واسه هم نوشتیم و وقتی سراغ شوهرش را گرفتم که یکوقت سر نرسه گفت تو اتاق خوابیده و مشکلی نداره. اون شب به گرفتن آمار از هم تموم شد و وقتی آخر شب پیام داد برم دم پنجره وقتی با شورت و سوتین تو انتهای اتاقش دیدمش که بهم زل زده و سرش را کج کرده و نگاهم میکنه ،به انتخابم احسنت گفتم. قد 170 و سینه ها 75 و بدون ذره ای شکم و هیکلی که نمیشد از خوردنش بگذری!
شبهای بعد کم کم حرفمون طعم سکس گرفت و خیلی راحت بیان کرد که بیشتر از ده ساله که خود ارضایی میکنه و شوهرش هم شاید ماهی یکبار رابطه داشته که اصلا راضی نبود. بعد از یک هفته دیگه خودش سکس چت را شروع کرد و چند روزی کارمون به همین منوال ادامه داشت. عکس سینه ها و کس خودش را که فرستاد باورم نمیشد مال خودش باشه. وقتی بهش گفتم نوشت: وقتی دیدمت باورت میشه. میدونستم خیلی زن حشری هست و از نوشته هاش آدم را دیوونه میکرد وای به حال اینکه با هم باشیم.
وقتی براش نوشتم اگه ببینمت این کس خوشگل را برات میخورم باور نمیکرد و قسم میخورد تابحال تجربه نکرده.
دو بار قرار گذاشت تا بیاد خونه من اما هر بار پشیمون میشد. فکر میکردم عذاب وجدان داره اما بار سوم که قرار گذاشت گفت میخواست اشتیاق من را به سکس با خودش بدونه!
میدونستم سکس بی نظیری انتظارم را میکشه و از اونجا که شوهرش با دختر و دامادش رفته بودن شهرستان تا برای زمینی که فروخته بود سند بزنه ،میدونستم این بار خیلی فرق میکنه. ساعت سه بعداز ظهر یک روز سه شنبه بود که از در آپارتمانم اومد تو. گوشی تلفن خونه دستش بود و خواست اول اون را بذارم تو اتاقی که همیشه دید میزدمش تا خیالش راحت باشه که آنتن بده واگر زنگ زدن نفهمند خونه نیست.
وقتی برگشتم تو سالن چادر و مانتوش را درآورده بود و با شلوار مشکی و تاپ سفیدی که پوشیده بود جلوم ایستاده بود. حرفی واسه گفتن نداشتیم و هردو فقط به یک چیز فکر میکردیم. کام گرفتن از بدن هم و برای من که ده سال از او کوچکتر بودم تجربه ای جدید بود.
بغلش که کردم دستش دور کمرم حلقه شد و دستهای من تو موهای سیاه و بلندش. لبها و زبونهامون تو دهن هم میچرخیدند و شاید ده دقیقه ای تو همون حال و ایستاده داشتیم همدیگر را پیدا میکردیم. نفسش خیلی داغ بود و میشد لرزش دستهاش را که از شهوت و ترس آمیخته به هم بود حس کرد. بعد این بوسه های طولانی محو صورتش شدم. ذره ای چین تو پوستش نبود و هنوز میخواست لبهام را بمیکه.
تاپ و شلوارش را در آوردم و خودم هم لخت شدم. هنوز تو سالن بودیم و دلم میخواست همونجا بخورمش. سوتینش را که درآوردم سینه هاش که بوی عطر حمام را میداد به دهان گرفتم. سینه هایی که سفت و شیرین بود. با اولین مکیدن سینه اش فریاد کوتاهی کشید و خواست بریم تو اتاق خواب. جلوتر از من راه افتاد و از پشت کمرش را گرفته و کونش را نگاه میکردم. هنوز برجسته و سفت. به طرف اتاق خواب رفته و روی تخت دراز کشید.
مشغول لبهاش شدم و بادست کسش را کامل تو دستم گرفته و فشار میدادم. کاملا خیس بود و زبانم را گازهای کوچکی میگرفت. دستش را برد توی شورتم و کیرم را که مثل چوب شده بود گرفت و آهی کشید. شورتم را درآورد و با دیدن کیرم جیغی کشید. خندیدم و گفتم ترسیدی؟ خندید و گفت: نه ذوق مرگ شدم و افتاد به جون کیرم.
از تخمهام لیس میزد و به سرش که میرسید میبوسید. حرفهای سکسیمون را تو چت زده بودیم و الان وقت عمل به اونها بود. وقتی برعکس شد و کسش را گذاشت رو صورتم با میل تمامش را گذاشتم تو دهنم و با زبون با همه جاش بازی میکردم. سعی میکرد کیرم را تا ته تو دهنش فرو کنه اما نمیشد.
سوراخ کونش جلوی چشمم بود و گاهی بازبونم بهش میزدم. نه کسش بوی بد میداد و نه سوراخ کونش. یک ربعی تو همون حال بودیم که از خوردن کسش ارضا شد. اومد کنارم دراز کشید و در حالی که با کیرم بازی میکرد گفت: چرا مال تو نیومد؟ وقتی بهش گفتم با ساک زدن آبم نمیاد لبخندی زد و گفت: جااااان! همینو میخواستم و رفت پایین و دوباره شروع کرد.
نگاهی بهم کرد و گفت : میخوام تا تهش بره تو گلوم اما نمیشه. بلند شدم و طاقباز خوابوندمش رو تخت جوری که سرش از تخت آویزان شد پایین. رفتم بالا سرش و کردم تو دهنش. کم کم و با چند بار تلاش خودش، 18 سانت کیرمو تو حلقش میفرستادم جوری که تنگی انتهای حلقش را سر کیرم حس میکردم.
چند دقیقه ای این کار را ادامه دادم که بلند شد و من را کشید سمت خودش و بغلم کرد. زد زیر گریه و در حالی که میبوسیدمش خواستم آروم باشه .فکر کردم از این کار پشیمون شده و وقتی بهش گفتم خندید و گفت: نه دیوانه! همیشه تو حسرت چنین سکسی بودم. وقتی شوهر کردم چیزی نمیفهمیدم و شب اول وقتی منو کرد تا دو روز خونریزی داشتم. اول جوونی حامله شدم و با زایمان اول پسرم به دنیا اومد. دو سال بعد هم دخترم به دنیا اومد و دیگه چیزی از زندگیم نفهمیدم. از وقتی یادم میاد خود ارضایی کردم و چند وقت پیش که دیدمت تصمیم گرفتم کسی را داشته باشم.
با تعجب نگاهش میکردم و وقتی گفت : زمانی که همسایه ها گفتند از زنت جدا شدی و تنها زندگی میکنی شبها میومدم تو این اتاق تا جوری بتونم باهات رابطه برقرار کنم.
دوباره شروع کردیم و این بار لذت ما صدبرابر شده بود. از خوردن کسش سیر نمیشدم و دیگه ناله هاش به فریاد تبدیل شده بود. برخلاف دخترهایی که باهاشون بودم خیلی شیرین بود و با هر بار فرو کردن زبانم اون تو ، آب بیشتری ازش میومد.
چند دقیقه بعد روی تخت دراز کشیده بودم و روی کیرم بالا و پایین میرفت. سینه هاش را که فشار میدادم میخوابید روم و دوباره بلند میشد و سرعتش را بیشتر میکرد. ساعت توی اتاق 5 بعداز ظهر را نشان میداد و هنوز به هم می پیچیدیم.
سینه هاش را به نوبت تو دهنم میکشیدم و میمکیدم. داد میزد و میخواست محکمتربکنم تو کسش. خودم را لای پاهاش جا کردم و وقتی دوباره فرو کردم هنوز از تنگی این کس مبهوت بودم . خیلی تنگ بود و با هر بار جلو و عقب کردن من میخواست محکم تر فرو کنم. لبهامون تمام صورتمون را میبوسید و با زبانمون تمام صورت هم را خیس کرده بودیم.
شدید مشغول کام گرفتن از هم بودیم که تلفن بیسیم زنگ خورد. حس نداشت گوشی را تو دستش بگیره و در حالی که کارم را متوقف نکرده بودم گوشی را جواب داد. دامادش بود که زنگ زده بود و از قرار معلوم کارشون دوروزی دیگر تمام شدنی نبود. از بس که شهوتی بود وقتی ازش پرسید حالتون خوبه؟ گفت آره .خواب بودم.
تو این فاصله من هم پاهاش را روی شونه هام گذاشته و آروم تلمبه میزدم. تکان سینه هاش من را وحشی تر کرده بود و اهمیتی به صحبت او با تلفن نمیدادم.
با قطع شدن تلفن هیجانمون بیشتر شد و دوباره برام شروع به ساک زدن کرد. ساعت از 6 گذشته بود و سه بار جلوی ارضا شدنم را گرفته بودم و کیرم داشت میترکید. وقتی حالت داگی رو تخت گرفت و دستگیره های عشقش را گرفتم تمام حواسم به کونش بود.
دو بار ارضا شده بود اما همچنان پا به پای من میومد. از پشت که تو کسش فرو کردم با سوراخ کونش بازی میکردم و با هر بار فرو کردن انگشتم کونش را جمع میکرد. دیگه داشتم خالی میشدم که خواست تمام آبم را توش خالی کنم. حس میکردم آبم تموم نمیشه و تپش کیرم تو کسش فریادش را برده بود بالا.
مدام قربون و صدقه ام میرفت و از کیرم تعریف میکرد. جفتمون خیس عرق کنار هم ولو شدیم و اومد تو بغلم و خودش را محکم بهم چسبوند.
نه من و نه او از هم سیر نمیشدیم. اولین بار بود که با زنی ده سال بزرگتر از خودم سکس میکردم و معمولا از وقتی جدا شده بودم با دختر ها و زنهای زیر بیست و پنج سال رابطه داشتم. دوست داشت از دوست دختر ها و سکسهایی که باهاشون داشتم بدونه و وقتی از ته دل بهش گفتم تو با همه فرق داری خوشش اومد. دروغ هم نگفتم چون واقعا بی نظیره.
اون شب پیش من موند و تا صبح به عشقبازی و تجربه های جدید از بدن هم گذشت. فهمیدم دخترش 28 سال داره و پسرش سی سال و ریحانه تا پنج سال اول ازدواجش حامله نمیشده و با دکتر و درمان موفق شدن تا بچه دار بشن . پسرش هم با زن و بچه اش تو کیش زندگی میکنند و ماهی یکبار میان تهران.
الان یکسال از اون روز میگذره و از اون روز تا بحال حداقل سه روز یکبار با هم رابطه داریم. دو بار دیگه هم شب را باهم گذروندیم که هر بار بهتر از بار قبل بود.
حالا هم تصمیم گرفتیم تجربه های جدیدی را با هم شروع کنیم . هر چی باشه تازه اول راهیم.

نوشته: کیوان 40


👍 16
👎 4
20076 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

666502
2017-12-22 01:46:08 +0330 +0330

زن ۵۰ ساله هم میگه پرروووو؟
فک میکردم این دختر دبیرستانیا میگن فقط

حالا چه اصراری داشتی که بگی ۵۰ سالشه
خو تو که مشخصات یه دختر ۲۰ ساله رو دادی

(حالا طرف پسوناشو تو شرتش جاساز میکردها)

0 ❤️

666512
2017-12-22 04:16:04 +0330 +0330

من معمولا در مورد داستان نظر نمیدم.ولی واقعا خوب بود بدون اینکه از لحاظ نوشتاری بررسی کنم میگم. نوش جونت اگه واقعیت داشت.دوستانی هم که دوست ندارن لطفا نخونن.

0 ❤️

666513
2017-12-22 05:08:17 +0330 +0330

داستان خوبی بود ولی تو سن پنجاه سالگی موی سیاه و بلند یکم غیر منطقی هستش اگر رنگ هم باشه اکثر خانمها تو این سن موها رو رنگ روشن میکنن که سفیدی ها رو بپوشونه مگر اینکه ژن خیلی خیلی خوبی داشته باشه

0 ❤️

666535
2017-12-22 09:54:36 +0330 +0330

لایک ۶ ?

0 ❤️

666552
2017-12-22 11:16:34 +0330 +0330

شما اگه کار خانم سابقت رو بد و غلط میدونی، چرا خودت همون کار رو میکنی و با یه زن شوهردار رابطه برقرار میکنی؟شما به احتمال نزدیک به یقین کلا با خیانت مشکلی نداری،وگرنه آدم عاقل خیانت رو با خیانت پاسخ نمیده.میدونم الان مجرد هستید اما اینکارتون در واقع تایید همان خیانتیست که بهتون شده.
امیدوارم با متاهل جلوه دادن اون خانم هدفتون این نباشه که همه زنها رو مقصر، گناهکار و خیانت پیشه قلمداد کنید. اونکارو بهش میگن تعمیم دادن.یعنی از حادثه ای قانون ساختن.چون زن من بهم خیانت کرده، پس حالا دیگه نمیشه به هیچ زنی اعتماد کرد و همشون خیانتکارند.
سوای این مورد، داستانت از لحاظ ساختاری خوب بود، اما مستحق دریافت لایک نیست، چون خیانت همیشه و در هر حال بد است و غلط و آزار دهنده.

0 ❤️

666556
2017-12-22 11:34:34 +0330 +0330

داستانت خوب بود
درمورد کارت هم خوب و بدش پای خودت اخه
یه مدته پامو از کفش خدا دراوردم و ••قضاوت•• نمیکنم
داستانت رو لایک میکنم

0 ❤️

666593
2017-12-22 18:39:37 +0330 +0330
NA

فقط به عشق کامنت میام

0 ❤️

666597
2017-12-22 20:06:33 +0330 +0330

باور کنین راست میگه اصلا کلامی از حرفاش نیست که دروغ باشع…
بابابزرگ جقی…

0 ❤️

666610
2017-12-22 21:24:19 +0330 +0330

تعدادمدرکهای غواصی رفته بالابازم،،،کونی خان آخه زن شوهردار؟؟؟غواص خان زن شوهردار؟؟؟؟؟کیری زن شوخردارآخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

666690
2017-12-23 12:49:49 +0330 +0330

50سااااال بدون چروک…مگه میشه مگه داریم

0 ❤️

666697
2017-12-23 14:17:51 +0330 +0330

ب حرف های دیگران توجه نکن، بکن بره

0 ❤️

666730
2017-12-23 22:28:26 +0330 +0330

کاری به راست و دروغ بودن یا درست و غلط بودن کارت ندارم
فقط میدونم قلمت روان و زیبا بود
بازم بنویس برامون ?

0 ❤️

666826
2017-12-24 19:40:36 +0330 +0330

داغلار قیزی ریحان ریحان
با توجه به شناختی که از ترک ها دارم قطع به یقین توهم زدی و درواقع شوهر ریحان کونت گذاشته

0 ❤️

667002
2017-12-26 19:49:03 +0330 +0330
NA

دوست عزیز سلام . من معمولا نظر نمیدم ولی برای داستان زیبایت مجبور شدم وارد بشم ونظربدم.کارت رو نه تایید میکنم ونفی . داستانت خواننده رو به وجد میاره فقط باید یکم بهش پرو بال ویا شاخ وبرگ میدادی که جذابتر میشد مثلا راجب خودت وشغلت ویا تعداد بچه هات ویاسن دقیقت و یا با فلاش بک به زندگیت و یا ناکامیهای اون زن درزندگیش بیشتر مینوشتی داستان جذابترمیشد. درکل نگارشت بی غلط و روان بود عزیزم . لطفا ادامه بده عزیزم !!!
10تا لایک

0 ❤️