زائرین کربلا (۱)

1401/07/13

سلام اسمم رامین هست 38 سالمه
امسال رفتیم کربلا البته یه کربلای تووووپ و شیطون بلا 😍 من اصلا مذهبی نیستم و به این خرافات اعتقادی ندارم به اصرار یکی از رفقا که گفت بیا همین طوری بریم تفریح خیلی حال میده و اینا. هر دوتامون سری اول بود که میرفتیم. خلاصه یه نفری یه کوله پشتی برداشتیم راهی شهر مهران شدیم. دوستم که اسمش داوود بود گفت که نیازی به ویزا نیست و همین که پاسپورت داشته باشی کافیه. رفتیم دم مرز دیدیم که مرز بسته است. یکی از اهالی همون منطقه گفتش که صبر کنید تا یکی دو ساعت دیگه مرز باز میشه ما هم صبر کردیم حدودا یک ساعت بعد مرز باز شد و رفتیم اون طرف مرز. یه قسمتی رو باید پیاده میرفتیم. توی این پیاده روی بعد از مرز یه پیرزنی بود که سه تا دختر داشت و هیچ مردی همراهشون نبود پیرزنه روی ویلچر بود و دختراش ههم هر کدوم یه کیف نسبتا بزرگ داشتن و به سختی داشتن مادرشونو میبردن. داوود گفت بیا بریم کمک اینا. رفتیم جلو و به دخترش که بعدا فهمیدیم اسمش راضیه و 30 سالشه گفتیم آبجی میتونیم کمکتون کنیم که اولش با یه برخورد نسبتا خشک گفت نه ممنون. بعد که بیشتر اصرار کردیم گفت باشه و من ویلچر مادرشونو هل میدادم و داوود هم کیف یکی از دخترا رو گرفته بود و همین طور که میرفتیم مسیر هم نسبتا طولانی بود با هم حرف میزدیم و پرسیدیم که اهل کجا هستن و اینا تا اینکه چند تا اتوبوس اومدن و فقط خانواده ها و افراد سالخورده رو سوار میکرد. راضیه گفت آقا ممنونم از کمکتون و دیگه ما با اتوبوس میریم. مامانش سریع ناراحت شد و گفت راضیه این چه حرفیه مامان؟ اینا این همه کمک کردن تا اینجا بزار اینا هم با ما بیان سوار اتوبوس بشن. یه مرده دم در اتوبوس ایستاده بود که گفت شما باهمین؟ مادر گفت بله اینا دخترای من هستن و این دوتا هم دامادم هستن. مرده هم مارو راهنمایی کرد به داخل اتوبوس. و تا شهر کوت عراق رفتیم. اونجا وقتی از اتوبوس پیاده شدیم دوباره ما کمکشون کردیم تا حاج خانوم رو از اتوبوس پیاده کنیم. همین که پیاده شدیم یه ماشین خاور اومد و میگفت زوار زوار منزل استراحت. و التماس میکردن که ما رو ببرن خونشون و از ما پذیرایی کنن. دیگه شب شده بود و هوا تاریک بود حاج خانوم به دختراش گفت بریم امشب رو خونه اینا تا صبح حرکت کنیم سمت کربلا. من با اشاره و با بعضی کلمات عربی که بلد بودم با مکافات از پسره پرسیدم که صبح ماشین گیرمیاد واسه کربلا؟ پسره هم خیلی توضیح داد فقط همینو فهمیدم که گفت امشب مهمان ما باشید و استراحت کنید صبح ما خودمون شما رو میبریم و سوار ماشین کربلا میکنیم. با حاج خانوم و دختراش و داوود رفتیم و سوار شدیم. حاج خانم رو بردیم پیش راننده که اسمش احمد بود و من و داوود و سه تا دخترا رفتیم عقب ماشین خاور. تو راه یه کم سر حرف رو باز کردیم و کمی شوخی کردیم باهم. بعد که رسیدیم به خونشون پسره سریع باباش و مامانشو صدا کرد اومدن استقبالمون و باهامون روبوسی کردن و کلی ازمون تشکر کردن که دعوتشون رو قبول کردیم. اون مرده که خونش رفتیم 5 تا پسر داشت که میگفت یکیش الان جبهه هست و با داعش میجنگه و 4 تا از پسراش خونه بودن. یکی از پسراش خیلی کم فارسی بلد بود میگفت از زائرهایی که میان یه کم یاد گرفته. از من خواست که خودمونو معرفی کنم. منم به ناچار گفتم ایشون مادرزنمه و دختر بزرگه که راضیه بود رو گفتم خانمم هست و داوود رو گفتم باجناقمه و دختر دومی که مرضیه و 26 ساله بود رو گفتم زن داووده و دختر سومی که اسمش سمانه و 22 ساله بود رو گفتم خواهرزنمونه. اونا هم چیزی نگفتن فقط راضیه یه کم اخم کرد. چون تو راه که داشتیم میومدیم متوجه شدم که راضیه و مرضیه متاهل بودن و سمانه مجرده. خلاصه اینا کلی از ما پذیرایی کردن و بهترین شام و میوه و … تا اینکه ساعت شد حدود 12 شب که حاج خانوم گفت من قرص باید بخورم قرص هاشو خورد و تقریبا ده دقیقه بعدش گفت میخوام بخوابم که یکی از دخترای مرده عرب که کلا 2 دختر داشت حاح خانوم رو بردن به یه اتاق و اونجا خوابید. این سه تا دختر با دخترای صاحبخونه گرم گرفته بودن و با اشاره و بدبختی داشتن با هم حرف میزدن و من و داوود هم با پسرا و خود مرد عربه. ساعت حدود 1 و نیم شب شد که مرد عرب گفت بسه دیگه بخوابیم که اذیت نشیم صبح عازم کربلا هستیم و برای نماز هم بتونیم بیدار بشیم. و داستان ما از اینجا تازه شروع شد. مرده به زنش اشاره کرد و زنش با یکی از دختراش رفتن و حدودا 5 دقیقه برگشتن بعد اول سمانه رو گفت بیا. سمانه باهاشون رفت وبعد زنه اومد به من و راضیه و داوود و مرضیه هم گفت بیایید وقتی دنبالش رفتیم دیدم من و راضیه رو به یه اتاق راهنمایی کرد و داوود و مرضیه رو به یه اتاق دیگه و سمانه رو برده بودن پیش حاج خانم و خودشون هم میخواستن برن تو پذیرایی طبقه بالا بخوابن. من یه کم استرس گرفتم و گفتم من و داوود تو یه اتاق میخوابیم و زنامون تو یه اتاق که مرده عرب یه کم با لحن تندی حرف زد و متوجه شدم که میگه زائر باید احساس کنه خونه خودشه ما هرگز قبول نمیکنیم که مردی خونه غریبه از زنش جدا بخوابه. راضیه و مرضیه هم که اعتراض داشتن دیگه با دیدن لحن تند مرده به ناچار یواش یواش سمت اتاق ها رفتن. منم با استرس دنبال راضیه رفتم و همین طور داوود. داخل که رفتیم زن عربه در رو بست و گفت چیزی خواستید صدا کنید. در ضمن گفت صبح موقع نماز باید حمام برین که گرد راه و عرق اینا کردید تمیز بشید که میخواهید برید کربلا. اینو که گفت من و راضیه یه لحظه به هم نگاه کردیم و هر دوتامون به یه موضوع مشترک یه نیش خند زدیم. بله یه تشک دونفره تو یه اتاق نسبتتا کوچک انداخته بودن واسه ما دوتا. از اتاق های دیگه هم که خبر نداشتم. راضیه گفت این چه کاری بود نمیشد بگی مثلا داداشمون هستی؟ منم گفتم چه میدونستم که اینطوری میشه خب قیافه هامون بهم نمیخوره شاید شک میکردن. گفت ببین یه دروغ کوچیک چه دردسری واسمون درست کرده. سرتونو به درد نیارم بلاخره قرار شد با فاصله از همدیگه بخوابیم. این دخترا هم مثلا خیلی محجبه بودن و راضیه با همون چادر خوابید و اصلا پتو ننداخت روی خودش منم اون طرف بدون پتو خوابیدم ولی هیچ کدوم خابمون نمیبرد. تقریبا یه ساعتی گذشته بود که دیدم انگار خوابش برده و شیطون بدجور رفته بود تو جلدم و پیش خودم میگفتم الان من اینو بکنم هم نمیتونه کاری بکنه نه سرو صدا میتونه بکنه نه کار دیگه. خداییش خیلی خوشکل بودن هر سه تا دخترا. ولی مرضیه که الان پیش داوود بود از همه خوشکل تر بود. مرضیه هیکلش بیست بود قد بلند حدود 170 نه چاق بود نه لاغر سینه ها متوسط باسن نسبتا بزرگ چهره اش هم میشه گفت سبزه بود یه کم و چشمای درشت. خلاصه یه نیم ساعتی هم با خودم کلنجار رفتم که برم طرفش یا نرم که بلاخره دلو زدم به دریا و همین طور غلت خوردم رو رفتم نزدیکش. پشتش به من بود اول گفتم ببینم خوابه یا نه؟ خوابش سنگینه یا نه؟ دستمو طوری که اگه بیدار شد مثلا فکر کنه اتفاقی بوده انداختم روش. دیدم خبری نشد. قلبم داشت میومد تو دهنم. درسته که میدونستم نمیتونه اعتراضی کنه ولی به این فکر میکردم یه لحظه اگه مرده عربه بفهمه ما زن و شوهر نیستیم و از اون بدتر بفهمه که اینجا تو خونش زنا کردیم هیچ راهی جز مرگ نداریم. بعد که دیدم انگار خستگی راه خیلی خوابشو سنگین کرده آروم چادرش رو زدم بالا یه کم. لامپ اتاق خاموش بود ولی از شیشه بالای در نور چراغ راهرو که روشن بود داخل میومد و مثل نور مهتاب بود تا حدودی میشد دید چه خبره. بعد از چادر مانتوش رو یه کم زدم بالا. زیر مانتوش یه تاپ داشت اونم که زدم بالا یه کم سفیدی کمرش رو که دیدم دیگه دیوونه شدم. دیگه گفتم بمیرم هم باید امشب این کوس رو بکنم. دستمو یواش گذاشتم روی کونش که چقدر نرم بود یواش یواش دستمو به جلوی کوسش رسوندم و با انگشتم خیلی آروم کوسش رو لمس کردم. مرضیه به بغل خوابیده بود ولی پاهاش رو جمع نکرده بود و کاملا صاف بود بدنش. یه شلوار پارچه ای معمولی داشت. خیلی آروم و با احتیاط دکمه شلوارش رو باز کردم و خیلی آروم شلوار و شورتش رو کشیدم پایین. اینقدر با حوصله و با دقت اینکار کردم که شاید 10 دقیقه طول کشید تا موفق شدم بدون این بیدار بشه شلوار و شورتش رو تا نزدیک زانوش بکشم پایین. وایییی چی بگم از باسن این زن. یعنی تو فیلم ها هم باسن به این تمیزی و سفیدی ندیده بودم. اصلا یه دونه خال نبود روی باسنش واقعا دلم ریخت وقتی باسنشو دید بعد یه کم کمکش کردم پاهاشو جمع کنه البته خیلی کم که کونش یه کم قنبل بشه سمت من. شلوار و شورت خودمو هم تا زانو کشیدم پایین و خواستم که کیرمو بذارم جلوی کوسش ولی فکر کردم اون که الان کوسش خشکه منم کیرم خشکه الان تو موقعیتی هم نیستیم که کیرمو به کوسش بمالم تا کوسش خیس بشه دیگه هیچی چیزی هم اونجا نبود با اینکه از این کار اصلا خوشم نمیاد ولی کیرمو با آب دهنم خیس کردم. کیرم تقریقا 14 سانته ولی کلفته. یعنی تا حالا هرجی کوس کرده بودم از کلفتیش ناله میکردن. کیرمو که خیس کردم و حالا کیرم مثل سنگ بود رفتم پشتش خوابیدم و کیرمو گذاشتم لای باسنش و با یه دستم تنظیم کردم جلو کوسش و یه کم کیرمو بالا و پایین کردم تا دقیقا سوراخ کوسش رو پیدا کنم. بعد این که کله کیرم رفت توش دستمو برداشتم و از پشت بغلش کردم و میدونستم که احتمالا بکنم توش بیدار میشه برخلاف فیلم های پورن تخیلی که طرف تو چندتا پوزیشن میکنه ولی دختره بیدار نمیشه. دست راستم رو بردم بالا و سینه اش رو گرفتم. یواش یواش شروع کردم فشار دادن که حس کردم نصف کیرم تو کوسشه. وای که کوس کردن با استرس چه حالی داره. همون موقع کم مونده بود آبم بیاد ولی خودمو کنترل میکردم. یه کم دیگه فشار دادم که یهو یه تکون خورد مثل کسی که میخواد مانع این بشه که توش بکنی. منم از ترسم سریع دستمو گذاشتم جلوی دهنش و همین باعث شد کامل بیدار بشه. یه لحظه جیغ زد ولی چون از قبلش دستم جلوی دهنش بود فقط یه صدای امممم شنیده شد که اونم یواش بود. سرش رو برگردوند و نگاهم کرد. گفت کثافت چی کار میکنی؟ حالا دیگه کیرم کاملا توی کوسش بود. گفتم حالا که شده بذار حال کنیم. با حالت عصبانی ولی صدای در گوشی گفت احمق من شوهر دارم. گفتم اشکالی نداره اگه گناهه، که گناه کردیم دیگه ادامه بدیم یا ندیم فرقی نداره. گفت خیلی پر رویی و خودشو به سمت جلو کشید و کیرم از کوسش اومد بیرون.منم دیگه هیچی حالیم نبود و دوباره بغلش کردم یه دستم رو گذاشتم روی دهنش و با دست دیگرم هم کیرمو تنظیم کردم با کوسش و تا ته فشار دادم. یه جیغ زد ولی چون دستم جلوی دهنش بود فقط دوباره یه صدای اممممم خیلی ضعیف شنیده شد. داشتم تو کوسش تلمبه میزدم که احساس کردم یکی پشت در داره قدم میزنه. یه صدایی خیلی کم که معلوم بود یکی داره یواش یواش راه میره. قلبم داشت می ایستاد ولی از طرفی هم دلم نمیومد کوس به این ماهی رو بی خیال بشم. خلاصه همچنان بدون صدا و آروم تو کوس این خانوم میکردم تا اینکه …
دوستان هم طولانی شد و هم اینکه ببینم اگه خواننده ها دوست داشتن ادامه بدم. نظرتونو بگین ادامه بدم یا نه؟

ادامه دارد…

نوشته: زائر کربلا


👍 64
👎 14
110001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

897979
2022-10-05 00:31:35 +0330 +0330

ای سایبری حرومزاده
برو گمشو ساندیس خور
برو خایه های اربابتو بلیس بدبخت جقی

3 ❤️

897991
2022-10-05 01:18:20 +0330 +0330

رایت و دروغش رو کار ندارم فقط خواستم بگم زیارت قبول!!! کربلا نرسیده زیارتت رو کردی شیطون!!
انشالله از این زیارت‌ها قسمت همه بشه 😂😂😂

3 ❤️

898012
2022-10-05 02:50:29 +0330 +0330

ای کیرم تو رویا سازیات

0 ❤️

898029
2022-10-05 07:07:55 +0330 +0330

همش کس شعر برو جقتو بزن

0 ❤️

898070
2022-10-05 14:52:57 +0330 +0330

هر چی کربلایه باید کرد😁

1 ❤️

898074
2022-10-05 15:52:10 +0330 +0330

یکی از بدبختیای ایرانی جماعت ظرفیت تهی شه
ک دیگ همچی ک اومد تو سایتی مث شهوانی دیگ هر چیزی و باس ببوسه بذاره کنار و با هر چیزی توهم بزنه حتی پیاده روی اربعین
بعد یارو لاییک و بی دینه بیاد پیاده روی اربعین و چیزی ک میخاد و بهش برسه و بره اونوقت ی ایرانی باس همچی داستانی اصلا بنویسه
من فک کردم فقط ی نفر این تفکر و داره نظرات و میخونم میبینم ی سری اوسکول ک از قضا از طایفه خایه مالانه صنعتگرن باز اومدن تایید کردن این اشغالو

4 ❤️

898082
2022-10-05 17:03:12 +0330 +0330

سر جمله “گفتم بمیرمم باید این کص رو بکنم” جرخوردم کصکش این چ داستانیه آخه🤣🤣🤣

1 ❤️

898088
2022-10-05 21:44:23 +0330 +0330

آخرش راضیه پیشت بود یا مرضیه؟ تکلیف ما رو مشخص کن

1 ❤️

898104
2022-10-06 01:59:26 +0330 +0330

خواهرتو گای،یدم با این کوس،شرررررر نوشتنت ،مادرج،نده ج،قی،ک،یر داوود ک،وس ننت ،راضیه مامانتو می،گای،ید،داوود خواهرتو،اسماشونم برن کون بابات،کون گلابی ببو،لااقل متن رو یبار مرور میکردی مادرج،نده،گاف ندی

1 ❤️

898137
2022-10-06 10:01:41 +0330 +0330

دوست کیر مغز اولا فانتزیهات را توی سفر آنتالیا بکار ببر .
دوما خونه های عراقی اینقدر هم بی در و پیکر نیستند
سوما خودرو خاور که لوله اگزوزش توی کوص خواهر شما باشه فقط سفارش ایرانه و توی عراق نیست

0 ❤️

898146
2022-10-06 11:53:04 +0330 +0330

کردی تو کصش هنوز خاب بود
اکی باشه تو ک راس میگی
کصخل الدنگ جقی

1 ❤️

898172
2022-10-07 00:55:09 +0330 +0330

جقی زائر ندیده بودیم که دیدیم

0 ❤️

898187
2022-10-07 02:33:03 +0330 +0330

همین که ادامه دار گذاشتی یعنی دنبال فالور و لایکی
اینم دروغ بود و ساخته یه مغز جغی
ولی اینکه زائر رو بکنی اونم چادری خوب بود
اون سکس با استرس که گفتی تجربه کردم واقعا عالیه

1 ❤️

898252
2022-10-07 18:45:42 +0330 +0330

راضیه اهل کجا بود؟ یکم دیگه اطلاعات میدی

0 ❤️

898554
2022-10-10 23:34:42 +0330 +0330

ادامه بده

1 ❤️

898559
2022-10-11 01:28:12 +0330 +0330

داعش مگه هنوز هست ک یکی از پسرای صاحب خونه رفته بود جنگ با داعش !؟

0 ❤️

898957
2022-10-14 20:07:11 +0330 +0330

خر احمق تو تاریکی از کجا فهمیدی باسنش صاف هست و هیچ خالی نداشت تا اونجا خوندم فهمیدم داری جق میزنی ابله

3 ❤️

898974
2022-10-15 00:30:00 +0330 +0330

این اسمش تجاوز جنسی است نه «سکس اتفاقی»!

0 ❤️

899000
2022-10-15 02:40:14 +0330 +0330

من تو کاروان جمکران کوص تور کردم

0 ❤️

899254
2022-10-17 15:55:43 +0330 +0330

مزخرف محض

0 ❤️

899262
2022-10-17 17:34:28 +0330 +0330

سناریو تخمی بود

زن متاهلی که نخواد بده با یه تشر صاحبخونه رو یه تشک با مرد غریبه نمی‌خوابه
یه پیرزن مردای غریبه رو الکی دامادش معرفی نمی‌کنه

خواهر جوون مجردشون رو نمی‌فرستن جای دیگه بخوابه

1 ❤️

899263
2022-10-17 19:08:08 +0330 +0330

مادرتو گائیدم کسکش
یعنی حروم زاده را برا تو ساختن

0 ❤️

899854
2022-10-22 08:22:08 +0330 +0330

ادامشو بگو جالب شد

0 ❤️

917338
2023-03-02 19:06:40 +0330 +0330

منتظر ادامش هستیم

0 ❤️

946755
2023-09-11 09:34:44 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

970389
2024-02-10 13:38:42 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️