زمستان سرد آمادگاه (۱)

1400/10/11

اوایل برج ده بود
هیچ چاره ای برای سرما نبود جز خواب، خصوصا اگر هم پاسدار دیزل پست بوده باشی و شب که دو ساعت بخواب داری از جون عزیزتر حالا اگه نگهبان بالا ده ماه باشی به قول گفتنی صفرت باز شده باشه که دیگه نور علا نور
شش ماه از پاسخش بودنم میگذشت و سه ماه به پایان خدمتم نزدیک بود،جز دو سه بار لاپایی چیزی عایدم نشده بود ینی طرفش هم شنیده بودم هست ولی دم دستم نبود اینم بگم که پادگان سه گروهان پاسدار داشت و هر گروهان ۳ پاسگاه ،من گروهان ۱ بودم ۱پاسگاه پادگان داشتیم دوتا هم تو منطقه مهماتی منم پاسبخش پاسگاه ۲ پادگان بودم گذشت تا اوایل برج ده…
برای تغییر تحول یه سری چیزا رقته بودم پایین (منظورم پادگان و یگان )بکه انباردارمون گفت یه سرباز دادنمون جناب سروان هم گذاشته تو لوحه پاسگات بش میاد بلکم باشه رسشو بکش حساب بیاد دسش گروهان کریم نیا نیست اینجا
راه افتادم دم دفتر یگان یه کوله انفرادی دیدم دم در
در دفتر منشی رو وا کردم داخل نشسته بود سلام خیلی سنگینی کردم اونم نرمال جواب داد،دیده بودمش به واسطه ی همشهریه چش سبزش(فومن لاهیجان همونطرفا فک کنم) به واسطه همون چشا هم دوتا پاکت بهمن دودول باخت دادم ههههه،،از اوصافش بگم که نسبتا سبزه بدون ریش قیافه معمولی از حق نگذریم مژه هاش عجیب بلند بودن و چشای درشتی داشت خصوصا مژه هاش قد حول و حوش ۱۷۰ بدنش ورزیده و تو پر به قول خودش کشتی گیر ۸۲ فرنگی بود.،،
یکی دو ساعت گذشت تا رفتم دنبالش که ببرمش پاسگاه کسی خدمت کرده حال کما رو میدونه کمای خالص بود ها…از منی که پاسبخش بودم ارشدتر بود ولی حالا از کص موتور ترین سرباز پاسگاه هم پایین تر بود،،تو حین راه باهاش اصلا حرف نزدم که نصفه راه خودش با لهجه ی نسبتا شمالی گفت خار صاب بچه ره گاییدم آخر خدمتی بگام داد بی شرف، کریم نیا اینهمه براش پاسگاه جمع کردم نگهبانی دادم رو برجکاش آخر سر یه کپسول گاز کشیدم فرماندهي و گردان حالا هم ۲۰۰ تومن غرامتیم کرده منم به بازرسی گفتم یا شهری شهرستان یا یه یگان دیگه منم به حالت به تخمم طوری گفتم کاریه که شده…
چهار روز مثله اسب پست داد و دستشویی فرچه کشید و ظرف شست به زبان سخت هم پاسبخشیم مادرشو دهنشو سرویس کرد ولی مردانه لام تا کام حرف نزد منم گفتم یه حالی بهش بدم شد روز پنجم گفتمش امشب پاس سه ائی آماده بخوابت وسطیه ولی امشب میزاریم آماده وسطو بایستی که آماده آخرو بخوابی قشنگ معلوم بود تو کونش عروسیه آخه ستمه بعد چند وقت راحت خدمت کردن رستو اینطور بکشن،،
طبق معمول با افسرای سایلنت پاسبخش هم تا صبح سایلنت میکرد میخوابید و بیداری پستارو هم آماده ها میزدن و سرکشی هم نمیکرد اونشب وقت بودم قشنگ بعد سریال گاندو خوابیدم
۱۲ تا ۲ سر پستیش بود ۲ تا شیش بخوابش
تخت دو طبقه ی پاسبخشارو بعد تایم اداری پایه هاشو جدا میکردن جفت میکردن که هم مبل بشه برا نشستنشون هم جا باز باشه برا خواب،
مجید هم پاسبخشیم بخاطر نور تلویزیونه ۲۴ ساعت روشن و نور چراغ دم در ،رو تخت آخری نگهبانا میخوابید که نور نخوره بش
کل اتاق پاسگاه هم ۱۶ یا ۱۴ متر بود با پخی قناصش!!
از پست اومد بود جا نبود شنیدم آماده بهش گفت بخواب پیش یاسر خودش گفته جا نبود سر تخت جا مجید بخوابید مشکلی نی
ناقص کرد خوابید جفتم
از خواب پریدم دیدم ساعت ۳۵ ۲ دیقه س یه ربع ساعت بیس دیقه پیش از پست اومده بود پشت به منم خوابیده بود، سرباز آماده هم بیرون پاسگاه صدا شستن ماهی تابه ش میومد(آماده پاسگاه فقط فقط بیرون پاسگاه باید باشه) بی هوا نمیدونم اون لحظه چی زد به ذهنم پام رفت سمت کونش،همونطور که خوابیده زانوم وسط کونشو لمس میکرد گذاشتم نزدیک کونش که مثلا خوابم کاملا چسبوندم به کونش ولی بدون حرکت و ضربه یه دو دیقه گذشت کامل که شق کردم مخم قد نداد شروع کردم با زانو ضربه زدن یواش یواش عکس العملی ندیدم گفتم خوابه شاید یکی دو تا محکم تر زدم که بدنش کلا لرزید باز حرکتی نکرد همونجا به خودم گفتم امشب دومادی پفیوز هههههه
بعد ضربه های زانو گوشه پتوشو انداختم رو پتو خودم و با دست مالیدن یا خداااااا در عین حال هم نرم بود هم سفت واقعا منحنی خلقت سه چهار دیقه مالیدن تا مرز جنون بردم دستمو بین تشک و پهلوش بردم سمت کیرش دیدم گل پسر هم شق کرده خیلی سوسکی چسبیدم بش مدام گردنشو می‌میبوسیم نمیخواستم لب بگیرم و گفتم شاید جا بزنه کمر بند سرباز سگکش قلق داره دست راستمو از اون سمت پهلوش رد کردم بدون صدا کمربند و باز کردم و خدای روی زمین(کونش) تو دستام گرفتم حیف تو پاسگاه وگرنه یه لیس میزدمش تو گینس ثبتش میکردن،،هرکاری کردم تا سوراخش کیرم میرسید ولی نمیشد دخول کنم یا اگه میشد صدا تختا بلند میشد بهترین کار این بود خودمو جمع کنم به سرباز بگم با پوتین داخل بخوابه خودم حواسم هست و بعد به هوا خوردن غذا تو انبار کارشو یکسره کنم
آماده رو صدا زدم…

ادامه دارد 😂

نوشته: یاسر جنوب


👍 6
👎 8
10701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

850959
2022-01-01 08:03:12 +0330 +0330

به چه زبونی بود این؟
یه مترجم جداگانه میخواست

1 ❤️

850984
2022-01-01 10:47:49 +0330 +0330

چون ایران بودیم،نرفتیم پس سربازی اینجوریه؟!😅پس بگو اینجوری مرد میشین!؟🤣🤣🤣🤣چول چولی ( اینو از داستان قبلی برداشتم) بازیه که🤣🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

851024
2022-01-01 15:59:12 +0330 +0330

داداش ترو جدت …ترو هر جون هر کی که دوست داری …اون ساقیت رو بما هم معرفی کن …تا رو هر دوتون افتابه بردارم…
تو رو دیگه نمیشه گفت موقع نوشتن جق میزدی…
تو رو موقع نوشتن 8 نفره داشتن تو ترمینال جنوب جزیره تنب کوچک ،شاگرد شوفرها درصفوف فشرده بهت گلنگدن میزدن!
به عمرم به همچین پلشت نویسی سوپر گوتی برنخورده بودم . همچین داستانی برویت تیم مذاکره کنندگان خارجی برجام برسه …کون لق مقامات …دیگه همه ایرانی هارو تک تک با ذکر اسم و …تا یه قرن تحریم همه جانبه میکنند تا به دوره پارینه سنگی زمان جوانی های جنتی نزول کنیم. بوالا چهار سطر اول رو نتونستم ترجمه کنم …اینبار گربه کصخلم از شدت خنده بواسیرش زد بیرون …تو اون روحت با این نوشتنت

4 ❤️

851028
2022-01-01 16:40:02 +0330 +0330

کیرم تو کص زن معلم نگارشت.
سپس خودت.
آب دستته بزار زمین برو کلاس نگارش

2 ❤️

851040
2022-01-01 18:38:03 +0330 +0330

کیر گروهبان نگهبان و افسر نگهبان و افسر سر تو چش و چالت داستان بود یا توضیح نگهبانی و پادگان

0 ❤️

851056
2022-01-01 23:32:31 +0330 +0330

بچه کوووچه ای این چه کسشعریه نوشتی کیرم تو املا و ادبیاتت

1 ❤️

851085
2022-01-02 01:48:34 +0330 +0330

منم پاسدار زاغه مهمات بودم کلمه به کلمش برام خاطره بود پاسگاه ها برجک ها اسایشگاه کوچیک… کیر توش

0 ❤️