زمستون ٩٤

1395/11/16

سوال ٩٤ زمستون تو مسير ساوه همدان برف زيادي باريده بود به طوري ك هر نيم ساعت يه ماشين رو ميديدي . و من اجبارا براي كاري مجبور بودم به همدان برم ك فرداي اون روز وقت دادگاه داشتم . تازه از شر ماشين قبلي راحت شده بودم و با تويوتايي ك خريده بودم حسابي خوش خوشونم بود ، يه ماشين ك حسابي تقويتش كرده بودم و خوراك آفرود . بعد از شهرستان فامنين نزديكاي كوريجان يه ٤٠٥ از جاده رفته بود پايين ، دلم سوخت گفتم حالا ك ماشين رو سرحال كردم بزار لااقل يه كمكي بكنم . كنار جاده وايسادمو رفتم سمت ماشين شيشه هاي ماشين كاملا بخار گرفته بود و داخل ديده نميشد ، چند تا ضربه زدم رو شيشه ديدم يكي گفت بله ، شيشه رو كشيد پايين ديدم يه خانوم خيلي زيبا پتو كشيده رو خودش و بخاري تا آخر روشن كرده بود ، بيچاره توك دماغش از سردي هوا كاملا سرخ شده بود . منم فاز فرديني ، بهش گفتم بياد تو ماشين من بشينه تا به فكري به حال ماشين بكنيم ، ماشين تو وضعيت بدي بود خيلي از جاده دور شده بود و واقعا در آوردنش مشكل . فقط تلاش ميكردم ب شب نخوريم با هر ترفندي ك فكرشو بايد تو اون شرايط بكني ماشينو در آوردم و زنگ زدم امداد خودرو يه ماشين بفرسته ، انگشتام واقعا يخ زده بود و حسشون نميكردم ، سريع رفتم تو ماشينم يكم ك گرم شدم حالم اومد سر جاش نگا به دختره كردم ديدم خوابش برده ، خدا خدا ميكردم دردسر نشه اين كمك كردن به يه خانوم تنها ، باك بنزين داشت خالي ميشد حدود سه ساعتي درجا كار كرده بود مجبور شدم برم پمپ ، تا حركت كردم ديدم چشاشو باز كرد ، گفت كجا ميريم و جريانو واسش توضيح دادم ، سوختگيري كردمو حسابي گشنم بود ، يه مقدار خوراكي خريدم و رفتم پيش ماشين ، يدك كش اومده بود ، سر پول يكم بحثمون شد ( خودتون در جريانين ديگه ) اما تو اون شرايط چاره نبود ، ماشينو برديم همدان و تحويل نمايندگي داديم ، منم جاي خواب نداشتم و رفتيم هتل ، واسش يه اتاق گرفتم و غذا خورديم و رفت بخوابه منم رفتم يه سيگار بكشم و بعدش بخوابم ، صبح ك شد رفتم دادگاه دنبال كارام و خدارو شكر حل شد همه چي ، برگشتم نمايندگي و جوياي كاراي ماشين شدم ، به خاطر ضربه به قسمت جلويي ماشين و شلوغي كاراش موند براي فردا عصر، برگشتم هتل ، طرفاي ناهار بود ك دره اتاقو زدن و نسرين خانوم گفت ك بريم ناهار ، موقع ي ناهار حسابي باهم آشنا شديم ، نسرين يه دختر ٢٤ ساله خيلي خوشگل سفيد با چشماي مشكي صورت واقعا زيبا تقريبا بلند قد واقعا خوشگل بود . براي كاراي سند زدن ماشين اومده بود همدان .ازش دعوت كردم بريم تو شهر هم حالو هواش عوض شه هم من به ياد قبل از خيابون هاي همدان ديدن كنم . تو خيابون ك قدم ميزديم از هر دري صحبت كرديم ، خانواده شغل و هزار تا چيز ديگه . ازش خوشم اومده بود جداي اون همه جذابيت واقعا فهميده و امروزي بود . تو اون يه روز حسابي بهش عادت كرده بودم و ميدونستم فردا قراره راهمون سوا بشه ناراحتم ميكرد . شب رفتيم هتل ، بر خلاف چيزي ك تصور ميكردم فكراي سكسي ك به ذهنم خطور ميكرد اون رفت بخوابه منم راهمو كج كردم ب سمت اتاق خودم ، تا ظهر خوابيدم و عصري ماشينو تحويل گرفتم . دلم نميخواست جدا بشيم اما خب بايد ميرفتيم ، هر كاري كردم مهمون من باشه قبول نكرد و هزينه هاي ماشينو و هتل منم حساب كرد ، موقع رفتن دست داديمو خداحافظي و قرار شد برگشت تهران بهم زنگ بزنه
تقريبا يه دو هفته اي گذشت و داشتم ناميد ميشدم از تماسش ك طرفاي ظهر داشتم مغازه رو ميبستم زنگ زد و دعوتم كرد ناهار ، حسابي خوشحال شده بودم ، سريع رفتم خونه و لباس مرتب و شيك پوسيدم و رفتم سر قرار ، اولش ك اصلا نشناختمش به لطف آرايشي ك اون كرده بود نميشد با اون روز مقايسش كرد . رفتيم يه رستوران معمولي و يه ناهار معمولي خورديم ك واقعا هم سفره خوب هر غذايي رو خوش مزه ميكنه . نسرين از گذشته و دانشگاه و درس حرف ميزد ، منم از بازار كار و اوضاع احوال زندگيم . وقتي فهميد خونه دارم حسابي ذوق زده شد گفت حالا نوبتيم باشه نوبت توئه ك منو خونت دعوت كني ، منم طبق روال ادب و احترام واسه آخر هفته دعوتش كردم
حسابي خونه رو مرتب كردم و به خودم رسيدم و منتظر اومدنش
وقتي اومد اونم كم نذاشته بود و با گل و شيريني و يه تيپ عالي به ديدنم اومده بود
دست داديمو دعوتش كردم داخل و تعارف ك بشينه . غذا رو خورديمو نشستيم پاي تلويزيون ، از گذشته و رابطه هاش گفت و منم از خاطرات و كسايي ك نبايد ميبودن و بودن . بلد شد بره قهوه دم كنه بخوريم منم براي چندمين بار اندام زنونشو ديد زدم و فهميد و منم نگاهمو كج كردم اونقدري خوب بود ك واقعا براي من چيزي كم نداشت ، اومد روبرم نشست و من خيره شدم به چشاش ، شيطونيم گل كرد و حسي ك بهش داشتم رو بيان كردم و استقبال خوبي ازم كرد و دستمو گرفت و من دستشو بوسيدم . خيلي خوشش اومده بود اينو از لبخند هاش ميشد تشخيص بدي ، براي ادامه تي وي اومد كنارم نشست و سرش رو روي شونم گذاشت ، دست تو دست و چسبيده بهم ، منم تحريك شده بودم ولي سعي ميكردم بروزش ندم ، نميخواستم كاري كنم ك بار آخري ميشه ك ميبينمش ، هزار جور فكرو خيال كردم در نهايت كيرم نسبت به مغزم پيشي گرفت و تصميم گرفتم خودم شروع كنم ، دستو دور كمرش انداختم به خودم نزديك ترش كردم ، خودشو تو بغلم جا كردو منم محك تر بغلش كردم آروم سرشو بوسيدم و با انگشتاي دستش بازي ميكردم ، حسابي تحريك شده بودم و از آرومي و عكس العمل اونم رضايت رو ميشد فهميد ، صداش كردم تو چشام نگا كرد و گفت جانم ، آروم پيشونيشو بوسيدم و در جوابش لبامو بوسيد بهم گره خورديم و آروم از هم لب ميگرفتيم ، دستام هرز ميچرخيد رو تنش و همه جاشو از رو تيشرتش لمس ميكردم ، روي پاهام نشست ودستاشو دور گردنم حلقه كرده بود و زبونمو ميمكيد ، باسنشو چنگ ميزدم اونم خيلي ملو در جوابش گردنمو دست ميكشد ، به كمك خودش تيشرتشو در آوردم و بالاي سينه هاشو ميبوسيدم سوتينشو باز كردم و افتادم به جون سينه هاش دائم در حال ماليدن و خوردن بودم و آه و ناله هاي ريزي ميكرد ، و من نميتونستم پايين تر برم بلندش كردم و خوابوندمش رو كاناپه آروم شلوارشو از تنش در آوردم ،روناش واقعا هماهنگي خوبي با بقيه جاهاي تنش داشت ، دستمو روي پاهاش كشيدم و دراز كشيدم روي تنش ،كيرم واقعا سفت شده بود برجستگيش كاملا مشخص بود خودمو بهش فشار ميدادم و لبامو روي لباش گذاشتم و كسشو ميماليدم ، خيس كرده بود و كش شرتشو ميكشيدم و خودش سريع درش آورد اصلا حالم جوري نبود ك بخوام واسش بخورم ، لاي پاهاش قرار گرفتم و كيرمو ماليدم به كسش و آروم كردم داخل ، حس خوبي داره وقتي با آرامش سكس كني ، شروع كردم به عقب جلو و سينه هاشو مياليدم و لباش رو ميمكيدم ، چند دقيق بيشتر طول نكشيد ك ارضا شد و منم پشت سرش آبمو روي شيكمش خالي كردم ، جفتمون تو حالت خلسه بوديم و خيس عرق و غرق در شهوت ، يه نيم ساعتي تو بغل هم بوديم ك پاشد و نشست و كيرمو ك خوابيده بود با دستاش ميماليد ، شروع كرد به خوردنش و من دوباره راست كردم واقعا بلد بود چطوري تحريكم كنه ، برش داشتم و گذاشتمش رو اپن و شروع كردم به خوردن كسش ، مزه ي خوبي نداشت مثل بقيه اما از اين ك سبزه و كوچيك بود واقعا خوشم ميومد ، لباي چسبيده بهم و واژن سرخ و خيس ، انگشتمو توش ميكردم و چوچولشو ميك ميزدم ، موهامو نوازش ميكرد و لذت ميبرد ، بغلش كردم و بردمش روي تخت انداختم ، و دوباره شروع كرديم به سكس ، حالت داگي گرفت و منم ميكردمش كمرشو گرفته بودم و صدامون و برخورد تنمون به هم فضاي اتاق رو با صداش پر كرده بود ، خوابودنمش و افتادم روش از حركت كيرم و تكون هاي باسش حسابي پر شده بودم ، محكم تر ميزدم و اونم صداش بالا رفته بود ، بلند شد و روي من نشست و خودش افسار كارو دستش گرفته بود ، خوابيد روم و بالا پايين ميكرد ، چشاشو بسته بود و آه ميكشد داشتم ارضا ميشدم و گفتم نسرين پاشو داره مياد ، بلند شد و با دستش شروع كرد ارضام كنه ، آبم با جهش به بيرون ميزد و به موهاش ميخورد ، حسابي بي رمق شدم و كنارم دراز كشيد و با كيرم و آبم بازي ميكرد از هم تشكر كرديمو همو بوسيديم ، با دستمال دوتامونو تميز كرد و تا نزديكاي صحر خوابيديم ، صبح با صداي ظروف بيدار شدمو صبحونه خوردم ، و حرف از ديشب و شب هاي ديگه ميزديم ، از اين كه باهم بوديم خوشحال بود و لباس پوشيد و رفت خونشون ، و يه پيام با متن زير دريافت كردم
" خيلي ممنون ك شب خوبي برام ساختي ، اميدوارم ك دوستيمون پايدار باشه عزيزم "
مرسي از وقتتون ، ايام ب كام

نوشته: RACER


👍 21
👎 3
22664 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

577668
2017-02-04 21:27:32 +0330 +0330

داستانت خیلی ابکی بود و اصلا راست بنظر نمیومد
البته با عرض معذرت…

1 ❤️

577671
2017-02-04 21:30:52 +0330 +0330

در مورد دروغ یا راست بودن نظر نمیدم
ولی نوع نگارش خوب و روون بود
در کل لایک رو میطلبید که منم لایک کردم
دمت گرم

0 ❤️

577672
2017-02-04 21:31:51 +0330 +0330

نمُردیم معنی شب خوب رو هم فهمیدیم.

1 ❤️

577677
2017-02-04 22:03:41 +0330 +0330
NA

be qole on dostmon ravon bod dastan khob bod :)

0 ❤️

577694
2017-02-04 22:47:12 +0330 +0330

صمیمانه آرزو میکنم یه همچین اتفاقی در واقعیت برات رخ بده.

0 ❤️

577702
2017-02-04 23:32:08 +0330 +0330

داستان که بد نبود البته راست و دروغش پا خودت.نگارشت هم همینطور بد نبود البته زشته واقعا بعضی غلط املایی ها دیگه.(صحر)؟؟؟

0 ❤️

577705
2017-02-04 23:43:30 +0330 +0330

کوسم تو دهنت با این داستانت

0 ❤️

577711
2017-02-05 01:02:43 +0330 +0330

جالب بود …موفق باشي

0 ❤️

577717
2017-02-05 04:49:09 +0330 +0330

فقط واسه ادای احترام وادب دعوتش کردم خونه!!!
مدیونین اگه فکر دیگه بکنین!!!
یه بخشی از داستان واقعی به نظر میومد،از قسمتی که دعوتش کردی، خالیبندی شرو شد! اونم بخاطر شدیدا تکراری و کلیشه ای بودنش لو رفت!!!

2 ❤️

577751
2017-02-05 11:04:26 +0330 +0330

خوب بود، لایک… شربت هم نداشت که چه بهتر…

0 ❤️

577778
2017-02-05 13:59:45 +0330 +0330

بیشتر شبیه داستان یه فیلم فارسی بود که نقش اولش بهروز وثوقی یا بیک ایمان وردی باشه

0 ❤️

577796
2017-02-05 17:42:24 +0330 +0330

خوب بود متنش تکراری نبود لایک

0 ❤️

577799
2017-02-05 17:59:58 +0330 +0330
NA

اینهمه نوشتی که بگی تویتا خریدی عقده ای

0 ❤️