زندگی ایمان ، اولین سکس با علی

1400/03/30

اسمم ایمان ، 25 سالمه ، من از 20 سالگی کم کم و جدی متوجه شدم که گرایشم به همجنس هستش و خب اول بخاطر شرایط خانواده و اجتماع سعی می کردم ، یه جوری درمان بشم یا شاید انکار کنم درون خودم ، اما کمک یکی از روانشناس ها ، باعث شد که بپذیرم که چی هستم. من یه پسر بودم که بخاطر خیلی از مسائل در زندگی ام همیشه دوست داشتم یک پسر یا مردی باهام باشه و حمایتم کنه . گاهی حس اینکه زیبا باشم و بدنم رو دوست داشته باشم باعث میشد گاهی دوست داشته باشم لباسهام و حتی صورت و مدل موهام یه فرم دیگه ای باشه . پذیرش این موضوع ، تنهایی و اینکه خب نمیشه با کسی حرف زد ، عملا من رو تبدیل به یک آدم گوشه گیر کرده بود که دوستای کمتری داشتیم و کم حرف و ساکت بودم . بعد از دانشگاه فشار خانواده و شرایطی که بود باعث شد از شمال بیام تهران ، یه کار پیدا کردم و اول ها توی پانسیون و خوابگاههای مختلف بودم که اصلا فضای خوبی برای من نبود . شاید هیچ فرقی با خونه نداشت ، چون هزار نفر می دیدند و با آدم کار داشتند .
بالاخره تونستم ، یک جایی رو پیدا کنم ، سوئیت بود و کوچیک ، ولی دیگه خودم بود ، تا اون موقع نه رابطه ای داشتم و نه سکسی ، فقط علاقه های نافرجامی به بعضی از دوستان آشناهام . خونه باعث شد که راحت تر باشم . ازاد باشم . گاهی ، بدنم رو شیو می کردم ، کمی آرایش می کردم ، با یه شورت و جوراب کوتاه تو خونه بچرخم . حس اینکه برای کسی باشم و سکس کنم ، پای ثابت خود ارضایی هام می شد . ولی خب تنهایی همیشه آدم رو داغون می کنه . آدمهای کمی نیستند که گرایش جنسی مختلف دارند و باعث میشه زندگی براشون سخت باشه .
پیدا کردن خونه و مستقل تر شدن باعث شد که کار بهتری هم پیدا کنم و برم یه شرکت دیگه ، کارم نرم افزار بود و شبکه . اولین روزی که رفتم شرکت ، یکی از بچه های شرکت که اسمش علی بود و خیلی ساکت و آروم بود و خوشبختانه توی واحد ما بود . هیکل ورزشکاری و چهره زیباش واقعا حس خوبی بهم می داد . صبح ها وقتی می رفتم سرکار و اونجا بود حالم خوب می شد . با اینکه حدود 7/8 سالی از علی کوچکتر بودم ولی خب دوستی خوبی بینمون درست شد .
چون دوست بودیم ، از هر فرصتی استفاده می کردم که بدنش رو لمس کنم ، بغلش می کردم و گاهی می بوسیدمش . هیکل اش از من بزرگتر بود و این حس حمایت رو برام بیشتر می کرد . ما صمیمی تر شدیم و با اینکه زیاد از زندگی هم نمی دونستیم ، بعد از سر کار می رفتیم و می گشتیم ، نه دوست دختری داشت و نه از رفیق یا دوستی حرف می زد . هر دو مثل هم تنها بودیم و این بیشتر به هم نزدیک مون می کرد . توی یک تعطیلات بهم گفت ایمان میای بریم سفر ؟ گفتم باشه . با بچه های شرکت ؟ گفت نه . من که زیاد باهاشون جور نیستم . خودم و خودت . علی هنوز نمی دونست که من همجنس گرا هستم ، و البته خودم ه می ترسیدم بهش بگم و یا دوستی امون قطع بشه یا مثل خیلی از آدمها فقط یه سکس بخواد و بعدش تمام .
اردیبهشت بود و با ماشین علی رفتیم سمت کاشان ، تو راه کلی حرف و از زندگی ها گفتیم ، متوجه شدم ، چند سالیه از خانوادش جدا شده و زندگی می کنه . علاقه من به علی و فشاری که بهم می اومد حتی این فکر رو هم در من قوی کرده بود که حتی به بهانه سکس ، داشتن یه آدمی کنارم برای مدت کوتاه بد نباشه .
توی کاشان ، یه بوم گردی گرفتیم و توی یه سوئیت با یه اتاق داخل اش ساکن شدیم ، بدن من همیشه شیو هستش و لباسهای تو خونه ایم هم همه گل من گلی . وقتی لباسهام رو درآوردم ، انگار علی یه چیزی توش روشن شده باشه . یه کم استراحت کردیم و زدیم بیرون ، تو راه علی کلی سوال مختلف ازم کرد ، سوالهای عجیبی که از همه دری بود . توی راه ، وقتی توی پله های نیاسر بودیم ، این حس که هوای منو داره و بیشتر از قبل دستم رو می گیره و مراقب ه رو حس می کردم . هوا تاریک شده بود و می خواستیم بریم یه رستورانی که اون سرچ کرده بود . دم رستوران ، پرسید : ایمان تو چرا دوست دختر نداری ؟ خندیدم و گفتم خوشم نمیاد . با شوخی و خنده ، جوری که خیلی مستقیم نگفته باشه ، یواشکی گفت : نکنه گی هستی ؟ برای من اصلا شوخی نبود که بتونم باهاش بخندم یا واکنش مناسبی داشته باشم . فقط یه لبخند مصنوعی کردم و گفتم : نه بابا . کات کردم . دیگه آدم مناسب گیرم نیومد . تمام مدت شام ، ساکت بودم و اون هم همینطور . کلی فکر اومد توی سرم . از اینکه شاید علی از اون آدمهایی باشه که اصلا درکی نداره . نکنه ، اگه بفهمه باعث بشه که اتفاقهای بدی بیفته .
شام که کوفتم شده بود و هیچی نخوردم . اومدیم بیرون توی ماشین هم سکوت حکمفرما بود . یدفعه علی پرسید : ناراحت شدی ؟ گفتم بابت چی ؟ گفت اون حرف رو بهت زدم ؟ گفتن نه بابا . شوخیه دیگه . یه کم گذشت و بهم گفت : ایمان تا حالا با دختری سکس داشتی ؟ گفتم نه . گفت : یعنی پیش نیومده ؟ گفتم نه . از دهنم پرید گفتم دوست ندارم . علی خندید و گفت الان آدم یه چی بگه ناراحت می شی . یه کم مکث کرد . یه دفعه گفت : یه چیز بگم ؟ گفتم بگو . گیج گیج بودم . دوست داشتم زودتر برگردیم خونه . احساس می کردم علی اصلا اون آدمی نیست که فکر می کردم . احتمالا اهل سکس با دختراست و حتی به اونها هم حس دوست داشتن نداره . گفتم چی ؟
گفت من هم همین طورم . و بدون هیچ مکثی ادامه داد : سکس با پسرها رو دوست دارم . حس می کردم که صورتم داغ شده . سعی می کردم طبیعی رفتار کنم . فکر اینکه نکنه علی دنبال یه پسر برای کردنه فقط دیونه ام می کرد . رو به من کرد و گفت : بدت اومد ؟ نمی دونستم چی بگم . گفتم : خب هر کسی یه شکلیه دیگه . من کسی رو قضاوت نمی کنم . یه دفعه ماشین رو نگه داشت و گفت : ایمان تو چطور ؟ صدام در نمی اومد . به زور گفتم نه . گفت یعنی اگر یه پسری پسر دیگه ای رو دوست داشته باشه و عشق اشون رو با سکس هم همراه کنند اشکال داره ؟ هم ترسیده بودم و هم انگار توی فضای خاصی بودم . گفتم نمی دونم .
انگار دلش پر باشه و بخواد بزنه به سیم آخر گفت : یکی دو سال پیش با یه پسری بودم . از هم جدا شدیم . انگار دنبالش کرده بودن . تند و هیجانی حرف می زد و دستاش روی پاهاش و فرمون مدام حرکت می کرد . مهاجرت کرد و من دیگه با کسی نبودم . تو رفیقمی و قضاوت کنی ناراحت نمی شم . ولی خب من این شکلی ام .
داغ بودم ، هنوز اما یه کم عقل احتیاطی داشتم ، علی ساکت شد ، حس می کردم نمی تونه تکون بخوره . انگار پشیمون شده بود که به من گفته و من مثل بوق نگاهش می کردم . دوستش داشتم و نمی تونستم توی اون حال ببینمش . زدم به سیم آخر و صورتم رو بردم نزدیک اش اول گونه اش رو بوسیدم و بعد لبهام رو روی لبهاش گذاشتم و بوسیدم . انگار تن هر دومون داغ شده بود . خشکش زد . آروم از ماشین رفتم بیرون و دیدم که داره سیگار روشن می کنه و می کشه . یه ربعی گذشت . از داخل ماشین صدا زد : ایمان جان بریم ؟ آروم شدم . اما نمی دونستم چجوری بشینم تو ماشین . زوری خودم رو جا دادم و بیرون رو نگاه می کردم . رسیدیم و سریع رفتم بالا و رفتم دوش بگیرم .
توی حموم مدام ماجرا رو مرور می کردم و هی مطمئن تر می شدم که علی حس بد و نیت بدی نداره و دوست داشتن من رو می فهمه .
بیرون اومد ، لباسهام رو پوشیدم و توی اتاق نشستم . علی اومد در رو باز کرد و توی تاریکی نشست کنارم . آروم بغلم کرد و شروع کرد حرف زدن . آرومم کرد و بهم گفت که دوست داره با هم باشیم . آروم تر که شدم ، لبهام رو بوسید و کمی عشقبازی کردیم . توی بغل اش خوابیدم تا صبح . صبح که پا شدیم ، هر دو انگار توی آسمون ها بودیم . روابط ما مثل یه زن و شوهر بود که علی حس حمایت و مراقبت و نوازش بهم داشت و من از این که برای علی باشم لذت می بردم .
زدیم بیرون و کلی حرف زدیم ، خوش گذروندیم ، بعد از ناهار بهش گفتم ، علی ! گفتم جانم ؟ گفتم یه چیزی بگم ؟ گفت هرچی تو بگی . نمی دونم چرا اما خیلی دوست داشتم توی اون روز و توی سفر با علی سکس کنم . انگار تمام بدنم می جوشید . بهش گفتم : یه چیز ازت بخوام ناراحت نمی شی ؟ گفت نه عزیزم . گفتم اگر دلت نخواد هم هیچی نگو . مشکلی نیست . گفت بگو بابا . بی خیال . راحت راحت باش. با من من گفتم : دلم می خواد باهام سکس کنی . علی همونجوری که لبه یه سکو توی یه جای پرت نشسته بودیم . بغلم کرد و گفت : به چشم عزیزم . تو فقط مال خودمی . هر چی تو بخوای . من که دیونه اشم . بعد آروم توی گوشم گفت : می خوام توی بدنت غرق بشم . توی راه رفت داروخانه و کاندوم و ژل روان و دستمال رولی خرید .
رسیدیم خونه و علی گفت : توی اتاق منتظرتم عزیزم و رفت توی اتاق که تخت اونجا بود . رفتم سرویس و خودم رو آماده کردم . چون به علی تو راه گفته بودم که دلم می خواد چجوری باشه . لباسام رو در اوردم و فقط یه شلوارک پوشیدم و سخت بود که برم توی اتاق ولی با استرس و سر پایین رفتم توی اتاق . علی با یه شورت و روی تخت دراز کشیده بود . رفتم پیشش و دستم و گرفت و خودم رو توی بغلش رها کردم . شروع کرد ازم لب گرفتن و من دستم رو روی سینه هاش می کشیدم و دستای علی پشتم رو نوازش می کرد. استرس داشتم ، اما خودم رو رها کرده بودم برای علی و دوست داشتم این تجربه رو فقط با علی داشته باشم . می ترسیدم بعد از سکس حسم بهش عوض بشه ولی سعی می کردم فکر نکنم و فقط خودم رو توی جریان رها کنم . علی منو چرخوند و روم بود ، توی چشمام نگاه کرد و شروع کرد به خوردن گردن و سینه ها و شکمم ، بالا می رفت و پایین می اومد . شلوارکم رو در آورد و کیرم رو که کوچولو بود و از استرس خوابیده بود رو کمی با دست نوازش کرد . بعد رونهام رو کمی بوسید و دوباره شکم و سینه هام رو خورد .
کیرش از زیر شورت شق کرده بود ، وقتی روی بدنم بالا و پایین می رفت مالیده می شد به بدنم و دیونه کننده بود . هیکل ورزیده علی و بازوهاش برام خیلی سکسی بود . چهره اش رو دوست داشتم . مهربون بود و انگار درونم رو می دید . دوست داشتم براش عالی باشم . اومد که دوباره ازم لب بگیره . سعی کردم کیرش رو از روی شورت بمالم . روی تخت نشسته بودیم و داشت ازم لب می گرفت . منم دیگه جرات پیدا کرده بودم دستم رو بردم داخل شورتش رو کیرش رو که داغ بود و داشت شق می شد رو توی دستم گرفتم و می مالیدمش . علی یه کم منو رها کرد . پاهاش رو باز کرد و منم در یک لحظه تصمیم گرفتم ساک بزنم . ولی خب تمام چیزی که بلد بودم تئوری بود و تجربه ای نداشتم . فقط حسم به علی و دوست داشتنش باعث می شد بدنش برای دوست داشتنی باشه . دستم رو روی سینه علی گذاشتم و علی به پشت خوابید ، شهوت و عشق باهم در من آمپر زده بود ، شورت علی رو در آوردم و کیرش رو که کمی شق شده بود توی دستم گرفتم ، سعی کردم دهنم رو حسابی باز کنم که نکنه دندون بزنم یا اذیت بشه . حس خاص کیرش داخل دهنم برام تازه بود و لذت بخش . شروع کردم آروم آروم کیرش رو ساک زدن . دستش روی سرم بود و موهام رو نوازش می کرد . دیگه اوکی شده بودم ، کیرش رو گاهی در می آوردم و به صورتم می زدم و دوباره خوردنش رو ادامه می دادم . حس اینکه برای اولین بار دارم کیر مردی رو که دوست داشتم ساک می زدم بیشتر شهوتی ام می کرد .
ساک زدن برام واقعا لذت بخش بود . ولی دیگه کافی بود ، علی بلند شد و یه کم بغلم کرد و بدنم رو مالید و منو به شکم خوابوند . چند بار پشتم رو بوسید و با دستش نوازش کرد و بعد رسید به کونم . آروم نوازش می کرد و لای کونم رو باز می کرد و سوراخم رو نوازش می کرد . یه کم ژل برداشت و شروع کرد به انگشت کردن آروم من . حس خاصی بود . غیر از گهگاهی که شاید در خود ارضایی خودم انگشت می کردم چیز دیگه ای داخل کونم نرفته بود . علی حسابی مشغول سوراخ من بود و سعی می کرد انگشتش تا انتها داخل بره و حسابی ژل رو داخل می فرستاد . انگار می دونست اولین بارمه و خب نمی خواست اذیت بشم .بعد از یه کم باز کردن سوراخم ، منو بلند کرد و از پشت توی بغلش نشستم و پاهام رو باز کرد و با دو انگشت شروع کرد به باز کردن سوراخم . دیوانه کننده بود . توی آینه ای که کنار اتاق بود ، بدن خودم که توی بغل علی بود و پاهام باز شده بود رو می دیدم .
توی آسمونها بودم ، صدای نفس های علی کنار گوشم دیونه ام می کرد . مدام لپم رو می بوسید . سوراخم حسابی باز شده بود و دو تا انگشت علی دیگه راحت داخل اش حرکت می کرد .
کمکم کرد و من داگی شدم ، دوست داشتم روم بخوابه ولی خب برای اولین بار این پوزیشن بهتر بود ، کیرش رو کاندوم کشید و یه کم کونم رو نوازش کرد و آروم سر کیرش رو روی سوراخم گذاشت . بالاخره زمان تجربه اش رسیده بود . علی کیرش رو آروم آروم فرو می کرد . کیرش آروم آروم داخل می شد . کمی فشار داشت . دردش کم بود . استرس داشتم و سعی می کردم استرس باعث نشه خودم رو سفت بگیرم . علی روم خم شده بود ، کیرش تقریبا تا نیمه داخل شده بود . دستش رو گذاشت زیر شکمم و آروم هدایت کرد که بخوابم و پاهام رو بدم عقب .
روی پاهام نشست و کیرش تا نصفه داخلم بود . دستاش رو گذاشت دو طرف من و آروم با بدنش کیرش رو فشار داد . حالا دیگه درد شروع شده بود . آروم ناله کردم . علی متوقف شد و دوباره شروع کرد ، چند تا موقعیت درد بود و بالاخره کیر علی کاملا داخل من جا گرفت . علی روم دراز کشید و آروم شروع کرد ازم لب گرفتن . اینجوری درد و فشار رو راحتتر تحمل می کردم . وقتی می دونستم علی لذت می بره از بدنم ، من هم لذت می بردم . بوسه و نوازش آرومم می کرد و علی شروع کرد آروم کیرش رو داخلم عقب و جلو کنه . چند دقیقه ای طول کشید تا کیرش بدون درد زیاد داخلم حرکت کنه . حرکت کیر علی و لب گرفتن و دستاش که دورم حلقه شده بود ، دیونه ترم می کرد .
کیرم شق شده بود . کیر علی که کامل می اومد بیرون و دوباره می خواسته فرو کنه ، دیونه کننده بود . فرو شدن کیرش رو نمی تونستم تحمل کنم و فقط آه شهوتی می کشیدم و علی مدام این کار رو تکرار می کرد که لذت ببرم . کمرم درد می کرد یه کم . به علی گفتم : عزیزم . عوض می کنی . علی سریع از روم پاشد و منو برگردوند . بهش نگاه کردم . یه کم خجالت می کشیدم . لخت بودم و علی تا چند دقیقه پیش کیرش داخلم بود . کیرش حسابی شق شده بود و روی پاهام کنه نشسته بود ، آویزون بود .
نزدیکم شد و گونه ام رو بوسید و پرسید : خوبی ؟ اذیت که نیستی ؟ گفتم نه . اوکی ام . پاهام رو جمع کردم یه کم . پاهام رو باز کرد و دو طرف خودش گرفت ، یه بالش گذاشت زیر کمرم و کیرش رو داخل کرد و من سعی می کردم پاهام بازتر بشه و دورش حلقه بزنه . کیرش عمیق تر از قبل داخلم رفت . علی یه لب ازم گرفت و سرش کنار سرم بود و شروع کرد به تلمبه زدن . بغلش کرده بودم و پشتش رو نوازش می کردم . همیشه سکس برام یه حس غریب بود که شاید نمی تونستم خیلی با دوست داشتن و عشق همراهش کنم . اما با علی واقعا این سکس دیونه ترم می کرد و اینکه علی داره از بدنم لذت می بره بهترین حس بود . شهوتی رو تجربه می کردم که تا الان نداشتم .
توی بغل علی آروم شده بودم و علی حسابی عمیق تلمبه می زد . بعد یه کمی تو گوشم گفت : خوشگلم ، سواری می کنی ؟ گفتم چشم عزیزم . کیرش رو کشید بیرون . به پشت خوابید و من روی تخت بلند شدم و آروم نشستم که روی کیرش بشینم . لخت بودم و باز شدن پاهام و اینکه قرار بود روبروی علی و وقتی داره تماشام می کنه روی کیرش بشینم باعث می شد کمی خجالت بکشم و به علی نگاه نکنم . روی کیرش نشتسم و کمی خودم رو بالا نگه داشتم و با کمک علی روی کیرش عقب و جلو می رفتم . دستام روی شکم و کمر علی بود و سعی می کردم به سینه اش نگاه کنم .
بعد از یه کم اینجوری سکس کردن ، علی منو به سمت خودش کشوند و پاهاش رو کمی جمع کرد و در حالی که لبهام رو می خورد شروع کرد سریع تر و عمیق تر کیرش رو داخل من کردن . توی بغل علی نمی تونستم تکون بخورم و کیرش از قبل فشار و درد بیشتری داشت برام . شهوتم بالاتر رفته بود و فقط سرم رو کنار سرعلی گذاشتم و علی هم محکم به سمت خودش فشارم دارد . بهترین آدمی که می دونست من چی میخوام و چی. هستم داشت از بدن من لذت می برد و منم از بدن و آغوشش مست شده بودم .
حرکت های علی تندتر و کیرش عمیق تر داخلم ضربه می زد . کم کم آه و ناله های منم بیشتر شد . سعی می کردم خیلی آروم باشم . چون جای مناسبی نبودیم و صدامون نباید بیرون می رفت .
داغ داغ بودم . علی دستاش رو برد روی کونم و از هم بازشون می کرد و کیرش رو عمیق و تند تلمبه می زد . من قشنگ بیهوش بودم و توی بغل علی ارضا شدم. ریخته شدن آبم بین بدن من و علی باعث شد علی محکم منو بغل بگیره و چند تا تلمبه عمیق بزنه و ارضا بشه .
هر دو خسته بودیم ، به سختی کیرش رو از داخلم در آوردم و توی بغل علی ولو شدم . علی فقط با دستمال کمی تمیزکاری کرد و در حالی که دوست نداشتم از تخت بره بیرون ، کاندوم رو در اورد و منو بغل کرد و توی بغلش خوابم برد . به خودم اومدم دیدم علی بیدار شده و ساکت فقط منو بغل کرده . بدنش رو نوازش کردم و سینه اش رو بوسیدم . علی موهام و بدنم رو نوازش می کرد .
هر دو ساکت بودیم . من انگار تازه متولد شده بودم ، انگار بدنم از یه قفس درومده بود . اولین سکسم با مردی بود که به شدت دوستش داشتم و اون هم همینطور . از اینکه تونسته بودم بهش لذت بدم خوشحال بودم . دوست داشتم هیچوقت از اون تخت بیرون نریم .
یه کم توی همون حالت بودیم و علی با مهربونی گفت : عزیزم ، بریم دوش بگیریم . تنت آروم بشه . خیلی خسته شدی. از پشت بغلم کرد و رفتیم زیر دوش . چهره اش برای یه شکل دیگه شده بود . بدن همدیگرو شستیم . اومدیم بیرون ، علی یه کم داخل سوراخم رو با پمادی که داشت چرب کرد که التهابش کم بشه ، لباس پوشیدیم و رفتیم که آخرین شب عاشقانه رو توی کاشان داشته باشیم .
تهران که برگشتیم ، یه مدت از هم جدا بودیم تا اینکه من سوئیت رو تحویل دادم و پیش علی زندگی کردم . حسم به زندگی عوض شده بود . هر دو پیشرفت خوبی توی کار و زندگی کردیم . مراقب هم بودیم و دیگه تنها نبودیم . سخته توی ایران گرایش و نگرش ات متفاوت باشه . خیلی یکم اتفاق می افته که بشه زندگی خوبی رو درست کرد . خیلی از کسایی که گرایشات خاص دارند واقعا زندگی براشون سخته . از سواستفاده تا تنهایی و آسیب های دیگه . جامعه کوچیکی هستیم ولی باید خودمون مراقب خودمون باشیم و اگر هم کسی هست که احساس می کنه از وضعیت ماها سو استفاده می کنه ، واقعا یک بار با وجدان خودش فکر کنه . صادق باشه و حس و شرایط و تنهایی آدمهایی مثل من و مشابه من رو درک کنه .

نوشته: ایمان - تیمو


👍 16
👎 0
13201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

816099
2021-06-20 01:37:03 +0430 +0430

منم تنها زندگی میکنم و حسم بیشتر به همجنسه، مثل خودت تو تنهایی دیگه بدتر فشار رومه
ولی خب فاعلم

3 ❤️

816109
2021-06-20 02:31:30 +0430 +0430

تا وسطاش خوندم، دیگه حال نداشتم ادامه بدم

آقا پس چرا ما هرکسو میکنیم کولی بازی درمیاره که نه دردم اومد و آخ و یواش و بسه و فلان
عه عه عه
کیر تو همتون اگه دروغ بگید

1 ❤️

816174
2021-06-20 16:02:38 +0430 +0430

متنت یکم نگارشش خوب نبود ولی داستان گیرایی کافی داشت.
منم حسرت همچین حسی رو دارم با کسی که صاف و صادق باشه ولی این کشور دیگه بیشتر ازین اجازه نمیده به ماها

0 ❤️

816209
2021-06-20 23:07:55 +0430 +0430

خیلی خوب بود. مخصوصا اوایل داستان رو‌که میخوندم زندگی خودم یادم افتاد که مو به مو دقیق توصیف شده بود.

0 ❤️

816242
2021-06-21 01:44:46 +0430 +0430

واقعا لذت بردم
خوش بحالت، منم دقیقا زندگیم مثه توئه البته تا قبل از پیدا کردن علی، اینجا خصوصیی دایرکتی نداره آیدی بدی یکم حرف بزنیم دلم گرفت از این زندگی🥺

1 ❤️

816253
2021-06-21 04:30:56 +0430 +0430

که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل 👍

0 ❤️

816340
2021-06-22 00:23:00 +0430 +0430

ایمان اگه اینو‌ میخونی لطفا خصوصی بده کار واجبت دارم😓

0 ❤️

816519
2021-06-22 14:55:33 +0430 +0430

خیلی خوشم اومد از داستانت، حتما ادامه بده و بیشتر از رابطتون بگو…

0 ❤️

816521
2021-06-22 15:42:34 +0430 +0430

واقعا احساسات بینتون تو داستان حس می‌شد.
خیلی لذت بردم❤

0 ❤️

817405
2021-06-27 21:24:58 +0430 +0430

خب تا اینجای ماجرا خوبه. میخوام ببینم دو سال بعد چطوری خواهید بود.به هر حال هورموناتون زده بالا ی کاری کردید مثل خیلی از استریت ها

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها