زندگی لیا (۱)

1399/11/18

این داستان واقعی نیست!

اسم من لیاست من متولد ۹ ژانویه سال ۲۰۰۰ در بیمارستان اورموند در خیابانی به همین هستم . کودکی من در کنار پدر انگلیسی و مادر ایرانی ام در بهترین شرایط سپری شد اما به محض ورود به نوجوانی مشکلات یکی بعد از دیگری شروع کردند به قد علم کردن در برابر خانواده ی سه نفره کوچک ما !

روز تولد شانزده سالگی ام بود که درست زمانی که باید شمع ها رو فوت میکردم تلفن پدرم زنگ خورد و در برابر چشم های متعجب مهمان ها اتاق رو ترک کرد . اما این تمام ماجرا نبود در واقع ان تماس همه چیز رو برای خانواده ی ما دشوار کرد . شرکت پدرم ورشکسته شده بود و بخش بزرگی از ثروتش رو از دست داده بود در عرض چند ماه چک های پدرم یکی بعد از دیگری برگشت میخوردند
مردی که در زندگی من قهرمان بود در عرض چند ماه تبدیل به فردی الکلی و بد دهن شد دعوا های پدرم و مادرم خیلی زود شروع شد و بعد از مصادره شدن کل اموال پدرم به شدید ترین حالت خودش رسید اوضاع بد بود اما نه اونقدر بد که حتی به ذهنم خطور کنه که قراره تولد ۱۷ سالگیم رو در ایران و بدون پدرم جشن بگیرم. بله این اتفاق افتاد فقط چند ماه طول کشید که مادر و پدرم از هم جدا شوند و البته که پدرم از قبول سرپرستی من سر باز زد . هزینه ی زندگی در لندن برای من و مادرم بسیار سنگین بود به نقل مکان به شهر های کوچک تر فکر میکردیم تا اینکه یک پیشنهاد کاری برای مادرم از طرف شرکتی ایرانی همه چیز رو عوض کرد .

دو هفته بعد از ان پیشنهاد من در فرودگاه خمینی اولین تذکر برای حجاب رو دریافت کردم بله ما خیلی زود به ایران اومدیم . در فرودگاه دایی ام به استقبال ما امد مردی که هرگز از نزدیک ندیده بودمش اما خیلی زود به جای پدرم تبدیل به قهرمان من شد!

با توجه به بی ارزشی ریال موفق شدیم با مقدار پول کمی که از انگلیس به همراه اورده بودیم و کمک های خانواده مادرم اپارتمان دو خوابه ای رو نزدیک محل کار جدید مادرم اجاره کنیم. اوضاع در ایران خوب پیش میرفت هنوز خیلی روی فارسی مسلط نبودم البته از بچگی چیز هایی از مادرم یادگرفته بودم اما کافی نبود به همین علت بود که کل تابستان تا قبل از شروع مدارس رو در شهر میگشتم و با مردم صحبت میکردم و البته موهای طلایی و چهره ی انگلیسی من که کوچک ترین شباهتی به مادرم نداشت هم در موفقیتم برای ارتباط گرفتن با مردم بی تاثیر نبود !

در شروع مهر ماه از رفتن به مدارسی که مادرم در نظر گرفته بود(مدارس دو زبانه یا انگلیسی زبان) سر باز زدم و نهایتا وارد یک مدرسه ی دولتی درنزدیکی اپارتمان محل زندگی خودمون شدم. احساسم در شروع مدرسه غیر قابل وصف بود با اون لباس های گشاد و بد قواره ی قهوه ای در حیاط مدرسه ای ایستاده بودم که کوچک ترین شباهتی به مدرسه ی سال قبلیم نداشت نه از پسر های خوشتیپ خبری بود نه دختر هایی که بهترین لباس هایشان رو برای مدرسه پوشیده بودند اینجا تا چشم کار میکرد دختر های قهوه ای پوش دیده میشدند و تا گوش میشندید صدا نازک دخترانه در فضا پر بود . از مراسم عجیبی که قبل از ورود به ساختمان برگزار شد که بگذریم باید ابراز خوش شانسی کنم که زنگ اول زبان انگلیسی داشتیم و این فرصت به من داده شد تا خودم رو کامل معرفی کنم هرچند که هر چند لحظه یک بار معلم زبان مدرسه درخواست میکرد شمرده شمرده تر صحبت کنم تا متوجه شود اما همین هم خوشبختی بزرگی بود

بعد از نطق طولانی ای که برای معرفی خودم به عنوان اخرین نفر کردم با احساس رضایت روی نیمکت نشستم که دستی به پهلویم خورد سر برگردوندم و برای اولین بار نگار رو دیدم دختری که چهره اش از هر لحاظ با من فرق داشت ! پوست سبزه چشم های مشکلی و چتری های مشکی ای که از زیر مقنعه اش مشخص بودن به اون چهره ی معصومی میدادن. نهایتا این دختر معصوم لب باز کرد و گفت:میگم چرا انقدر خوشگلی پس خارجی هستی.
لبخند گشادی زدم و سعی کردم تا جایی که میشه بدون لهجه جوابش رو بدم: ممنونم عزیزم شما هم خوشگلی
چشم هاش برق زد و گفت:واااای لهجه ات خیلی جذابه
.
.

ساعت هایی حضورم در مدرسه سخت میگذشتن خیلی از درس ها رو نمیفهمیدم و این تبدیل شده به نقطه ی عطفی در رابطه ی من و نگار هر روز بعد از ظهر نگار به اپارتمان ما می اومد و سعی میکرد درس روز رو برای من جا بندازه دوستی ما روز به روز تقویت میشد تا نهایتا به تولد نگار دعوت شدم . این اولین تجربه ی حضور من در یک مهمونی ایرانی بود و واقعا گیج بودم که چه لباسی بپوشم اخر سر با کمک مادرم یک پیرهن مشکی ساده تا پایین زانو انتخاب کردم و به زدن یه رژ قرمز بسنده کردم .
.
.

در که باز شد بوی خوش عطری بینیم رو پر کرد باید اعتراف کنم وقتی سرم رو بالا اوردم و نگار رو دیدم نشناختمش حسابی به خودش رسیده بود یه تاپ سفید ناز و یه دامن کوتاه لی تنش بود که در کنار پوست سبزه و موهای لخت کوتاهی که تا شونه هاش هم نمیرسیدن ترکیب فوق العاده ای رو ساخته بود! چند لحظه فقط محو تماشای نگار بودم و وقتی به خودم اومدم که گفت:دست نمیدی؟دستم خسته شد
.
.
خونه شون یه خونه ی ویلایی دو طبقه و تقریبا بزرگ بود که به صورت حرفه ای دیزاین شده بود هیچ وقت فکر نمیکرم که خانواده ی نگار انقدر ثروت مند باشن! اما خب بودند. وقتی من رسیدم هنوز مهمون ها نیومده بودن و اونجا فقط یه پسر جوون هم سن و سال خودمون رو دیدم که فقط از دور بهش سلام کردم چون نگار داشت دستم رو به سمت اتاق میکشید تا لباس عوض کنم.
مهمونی حدود نیم ساعت بعد شروع شد خیلی زود کل فضای خونه با موزیک پر شد دختر و پسر هایی که اکثرا هم سن و سال خودم بودن وسط مهمونی مشغول رقص بودن و من ناباورانه نگاهشون میکردم به جرات میگم که لباس من از همه دخترای دیگه پوشیده تر بود!

خانم مشروب؟ با تعجب به دختری که روبروم بود نگاه کردم حس میکردم توی یه مهمونی در لندن یا پاریس هستم تا تهران وقتی دختره برای بار دوم ازم سوال کرد تایید کردم و اولین پیک رو رفتم بالا و این تازه شروعش بود نمیدونم چقدر پر خوری کردم که چند دقیقه بعد بی حال رو تخت نگار افتاده بودم .
+حالت خوبه لیا؟
به سختی چشم هام رو باز نگه داشته بودم :خوبم نگار جون خوبم
+باشه پس کاری داشتی صدام کن
-نگار؟
+جانم
ـ بیا جلو
+چی؟
_بیا جلو
خودش رو نزدیکم کرد که دستام رو حلقه کردم دورش و کشیدمش رو تخت و خودم رو انداختم روش و شروع کردم به خوردن لب
هاش چند ثانیه همینطور ادامه دادم و ازش جدا شدم . با تعجب نگاهم می کرد
+پس از این کارا هم بلدی؟
_اوهوم
اینبار نگار اومد جلو لب هامون باز قفل هم شد دست بردم پشتش و سعی کردم تاپش رو دربیارم اما مقاومت کرد ازش جداش شدم
_بب ببخشید
+نه نه من پایه ام اما الان باید برم به مهمونا برسم بعدا کاملش میکنیم و بهم چشمک زد
_اما نگار
+بله؟
سرم رو انداختم پایین و گفتم :من الان نیاز دارم
+خنده ای کرد و گفت نگران نباش الان یکی رو میفرستم بالا پیشت! و رفت بیرون
تقریبا پنج دقیقه ی بعد بود که یکی زد به در. اجازه هست؟ صدای پسرونه بود یکم ناامید شدم چون فکر میکردم قراره یه دختر بیاد اما اونقدر حشری بودم که سریع گفتم : بله حتما
در باز شد و همون پسری که موقع ورود دیده بودمش وارد شد و بدون بستن در داشت میومد سمتم.
-میشه در رو ببندی؟
با تعجب نگاهم میکرد :باشه و بعد در رو بست و دوباره داشت میومد که گفتم:لطفا قفلش کن!
-برای چی؟
+مگه تو رو نگار نفرستاده؟
-برای چه کاری؟
با بی کلافگی گفتم برای سکس با من دیگه!
به نظر میومد جا خورده باشه اما زود خودش رو جمع و جور کرد: چرا چرا و بعدش در رو قفل کرد و اومد سمتم
قدش تقریبا بلند بود و پوستش سبزه بود صورتش اصلاح کامل بود و یه دست کت شلوار مشکی تنش بود که با کراوات قرمزش در تضاد بود و این سکسیش میکرد
من هم بلند شدم و رفتم سمتش لب تو لب شدیم و یه دستش رو سر دارد رو کونم و دست دیگش رو برد پشت سرم چند ثانیه بعد بلندم کرد و تکیه ام رو داد به دیوار پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و باز مشغول خوردن لب هاش شدم و با دست هام با موهاش ور میرفتم وقتی چونه اش میخورد به صورتم زبری ریشاش رو حس میکردم و این بیشتر حشریم میکرد. پاهام رو از کمرش جدا کردم و وایسادم روی زمین تازه متوجه تفاوت قدیمون شدم . با موهای بهم ریخته خیلی جذاب شده بود کراواتش رو گرفتم تو دستم و کشیدمش جلو و باز لب هاش رو بوسیدم و بعد هلش دادم و انداختمش روی تخت طوری که پاهاش از روی تخت اویز مونده بود رفتم سمتش و موهام رو جمع کردم پشت سرم تکونی به خودش داد و دست هاش رو گذاشت رو تخت و بهشون تکیه داد حالا بهتر من رو میدید بلند شدم و یه بوسه ی کوتاه به لب هاش زدم و رفتم پایین حجم التش از روی شلوارش مشخص بود کمی از روی شلوار مالیدمش و بعد زیپش رو باز کردم با کمک خودش شلوارش رو از پاش در اوردم صحنه ی خیلی جذابی بود داشت بهم التماس میکرد که زودتر شروع کنم شرتش رو از روی التش کنار زدم سایز راضی کننده ای بود و ختنه بودنش بهم حس خوبی میداد یه لیس به سرش زدم و بعد تمامش رو فرستادم توی دهنم اروم اروم سرعتم رو زیاد میکردم حالا خودش هم دستاش رو گذاشته روی پشت سرم وکنترلش رو در دست گرفته بود . سرم رو با موهام بلند کرد و کشیدم جلو و یه بوسه طولانی رفت که واقعا عالی بود . بعدش پرتم کرد عقب
+لخت شو
+زود باش
چند قدم رفتم و پیرهنم رو از بالا از تنم کشیدم بیرون و بعد با ناز شرت و سوتینم رو هم کندم و رفتم سمتش تکون نمیخورد و همونجوری لبه تخت خشکش زده بود هر کدوم از پاهام رو انداختم یه طرفش و با زاویه نشستم رو التش و یه ضرب همش رو دادم تو . از شدت لذت چشم های جفتمون چسبیده کف سرمون بعد چند ثانیه تو این حالت بالا پایین کردم بلندم کرد و انداختم رو تخت و شروع کرد به خوردن کسم خیلی ماهر بود خیلی . شروع کردم بهش التماس کردن که فقط کار رو تموم کنه . با تاخییر قبول کرد و مچ پام رو گرفت تو دستاش و کشیدم پایین پاهام رو انداخت رو شونه هاش و جفت دست هام رو با یه دست قفل کرد بالای سرم یه دستش رو هم گرفته بود به کمرش تلمبه میزد واقعا از خودم بی خود شده بودم و در عرض چند ثانیه ارضا شدم اما بی اعتنا به من به کارش ادامه میداد چند دقیقه که گذشت دست هام رو ول کرد و پاهام رو انداخت پایین و کشید بیرون شروع کرد جق زدن و در عرض سه ثانیه خالی شد رو شکمم هر دو نفس نفس میزدیم اومد پایین و لب هام رو بوسید و رفت دستمال اورد و ابش رو پاک کرد
کمکم کرد تا رو پا بشم و لباس پوشیدیم و از اتاق زدیم بیرون .
+شمارم رو سیو میکنی؟
به علامت تایید سر تکون دادم
+بزن ۰۹۱۲۱…
.
.

بعد از تموم شدن مهمونی شب به نگار پیام دادم و ازش تشکر کردم اما جواب نداد با خودم فکر کردم حتما خسته بوده و خوابیده اما اینطور نبود از فردای اون روز تو مدرسه رفتار نگار با من عوض شد با خودم فکر میکردم بخاطر اتفاقی که بین ما افتاده خجالت میکشه اما بودن سینا بهم ارامش میداد
-نگار نگار صبر کن کارت دارم
انگار که صدام رو نمیشنید به راهش ادامه داد تا دستش رو گرفتم و با ضرب برگردوندمش
+چتـــــه؟؟
جا خوردم: تو چت شده ؟ اگر بابت اتفاقیه که تو مهمونــ
ـ نه بابت اون نیست
+پس چی . سکوت میکرد و این اذیتم میکرد
+خب بگو مشکلت چیه؟
چهرش جمع شد و تقریبا با داد گفت: مشکلم اینه که روی تخت من با داداشم سکس کردی این جمله رو گفت و دستش رو از دستم خارج کرد و رفت.
بهت زده مونده بودم سر جام اما سینا گفت نگار فرستادش تکیه دادم به دیوار پیاده رو و خودم رو سر دادم و نشستم زمین : با مرور اون روز یادم افتاد که سینا وقتی اومد تو اتاق و بهش گفتم در رو قفل کن چقدر جا خورد! اون حتی بهم نگفته بود که برادر نگاره !
با دست هام سرم رو گرفته بودم و سرم داشت منفجر میشد چیزی که برام مسلم بود این بود که نمیخوام از سسینا بگذرم تحت هیچ شرایطی.
با زنگ خوردم موبایلم به خودم اومدم سینا بود.
ـ الو…
.
.
ادامه دارد…

نوشته: لیا


👍 7
👎 7
15601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

790402
2021-02-06 00:54:02 +0330 +0330

برو بالا یکیو برات میفرستم؟ تورو برای سکس با من فرستادن؟ چی فکر میکنید راجع به خارجیا؟؟

3 ❤️

790764
2021-02-08 00:02:59 +0330 +0330

خب حالا که چی🙄🙄🙄

0 ❤️

790846
2021-02-08 20:29:01 +0330 +0330

یه جغی دیگه خاطرات دادنشونوشت

0 ❤️

816557
2021-06-22 20:35:23 +0430 +0430

فقط به بوس دوتا دختر میشه لزبین؟!
بیخیال بابا داستانت بیشتر به استریت میخوره تا لزبین

0 ❤️