زندگی محمود و شراره (۱)

1399/10/14

سلام شهوانی عزیز. قصد کردم داستان زندگی خودمو براتون بنویسیم.
داستان قراره دنباله دار و طولانی باشه پس لطفا صبر به خرج بدید اما بهتون قول میدم حدود ده سال از خاطرات واقعا تحریک کننده و سکسی مون رو براتون تعریف کنم.
من محمود 32 ساله کارمند با اوضاع مالی معمولی (یه خونه دارم و یه ماشین ) متاهل
خوب زمان حال رو بیخیال میشیم و میریم به دقیقا ده سال پیش یعنی زمانی که من 22 سالم بود. از همون اول هم تو برقراری ارتباط با خانم ها مشکل داشتم و تو 90 درصد اوقات سینگل بودم . دقیقا بر عکس پسرعموم فواد . فواد یه سال ازم بزرگتر بود و از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و مثل دوتا داداش بودیم و همون یذره تجربه رابطه با دختر هارو مدیون فواد بودم که با دوستای دوست دخترهاش سر میکردم. نه که قیافم بد باشه، نه مشکل کاربلدی بود که من آدم خوش سرزبونی نبودم و از زمانی که عقلمون به جنس مخالف و اینا قد داد فواد همیشه دوست دختر داشت و من نه. فواد بابا مامانش معلم بودن اکثرا خونه مکان بود دوست دخراشو میاورد و میزاشت منم اونجا باشم و موقع عشق و حال میرفتن تو اتاق خوابو من از روی در یا از لای در نگاشون میکردم و چند باری هم جنده آورده بود و با هم میکردیمشون. همیشه این اعتماد به نفس و زبون بازی فواد برای من حسرت بود که چطور میشه ینفر اینقد راحت مخ دخترارو بزنه بتونه نیازشو برطرف کنه و فواد خیلی هوای منو داشت و نمیزاشت منم بینصیب بمونم و هر از گاهی کوس میاورد یا از دوستاش میخواست منو به دوستاشون آشنا کنن. تا اینکه من کم کم عاشق شراره شدم. دخترخالمو میگم که 6 سالی از من کوچیکتر بود اما قد بلند بود خیلی شیطون تو دل برو بود. تو فامیل زبونزد بود بخاطر شوخ و شنگ بودن و شیطنتاش. 16 سالش بود اما انصافا هیکل نازی داشت و حسابی به خودش و تیپش میرسید. از اونایی بود که معلوم بود سروگوشش میجنبه و از دوست پسر بینصیب نیست. نکته جالب ماجرا علاقه خالم به من بود که دوست داشت دومادش بشم چون هم خواهر زادش بودم هم اینکه دستمون به دهنموم میرسید. بابام تو کار لوازم خانگی بود و منم که لیسانس مدیریتمو تازه گرفته بودم و این اعتماد به نفس منو برای ایجاد ارتباط با شراره بیشتر میکرد. با هزار تا بدبختی و من من کردن یروز به شراره پیشنهاد دادم بریم بیرون و باهم وقت بگذرونیم . اونم پیام داد که اوهوع دختر مردم چرا باید با حضرت عالی بیاد بره بیرون . یجوری با خنده و شیطنت جواب آدمو میداد که حرف زدن و برای من راحت تر میکرد.
مثلا همینکه بد جوابمو نداد و تازه به شوخی هم حرف میزد باعث میشد من دلو جراتم بیشتر بشه و راحت تر بتونم باهاش بحرفم.
خلاصه که تقریبا برای اولین بار موفق شدم مخ یه دخترو بزنم البته دختری که بعدا بهم گفت خودشم منو دوست داشته و فقط منتظر بود من پاپیش بذارم. از خوشحالی با یه غرور خاصی زنگ زدم به فواد و ماجرا رو براش تعریف کردم و واقعا فواد هم از اینکه من تونستم با یکی باشمو دیگه آویزون اونو دوست دختراش نباشم خوشحال بود.
خلاصه که شراره شد دوست دختر بنده و تقریبا هر یکی دو روز یکبار باهم میرفتیم سینما، پارک یا بازار و با هم قدم میزدیم و من واقعا از ته قلبم دوستش داشتم.
خوب به رسم عادت ازم از دوست دخترهام پرسید و منم حقیقت اینکه تا حالا نتونستم با کسی باشم نهایتا با کمک فواد تونستم رابطه های سطحی با دحترها داشته باشم رو براش تعریف کردم البته از آوردن جنده و اینا چیزی بهش نگفتم. اونم میگفت تا حالا جدی با کسی نبوده و در حد پیام دادن با یکی رابطه داشته. حدودا یک ماهی از رابطه منو شراره میگذشت که دلم میخواست بغلش کنم و تمام بدنشو ببوسم و وقتی باهاش بودم شهوت وجودمو میگرفت و چون خودم خونه خالی نداشتم ازش خواستم بیاد بریم خونه عموم که اولش یکم مقاومت میکرد و میگفت نمیشه چون فواد هم اونجاس و منم براش میگفتم خوب فواد هم جلو من دوست دخترهاشو میاورد خونه و از اینجور حرفا بلاخره راضیش کردم که فردا صبح به یه بهونه ای مدرسه رو بپیچونه و بریم خونه فواد چون صبح عمو و زن عموم کلاس داشتن و مکان آماده بود من با فواد هماهنگ کردم و همه چی اوکی بود.
همه چیز به خوبی پیش رفت و حدود ساعت نه صبح منو شراره رفتیم خونه عموم و هردومون داشتیم از استرس میمردیم و وقتی وارد شدیم شراره با دیدن فواد خجالت کشید و بعد از سلام و احوالپرسی دیگه هیچی نگفت و منم سریع دستشو گرفتم و بردمش اتاق خواب فواد و اونجا شراره دوباره راحت شدو هردو شهوتی بودیم. آروم رو تخت توبغلم بود و بلاخره میتونستم کاملا در اختیار داشته باشمش. شروع کردم به ناز و نوازش و بوسیدن صورتش و خوردن لب و گردنش و اونم کاملا همراهی میکرد و داغ داغ بود چند دقیقه بعد مانتو مدرسشو درآوردم و به یه تیشرت خوابید زیرم اما نمیزاشت شلوارشم در بیارم که بعد از چند بار چنگ زدن تو سینه هاشو خوردن شدیدتر گردنش شل شد و گذاشت شلوارشو بکشم پایین امون ندادم سریع تیشرتشم در آوردم.
وااااای چی میدیدم . یه بدن کشیده و قدبلند بدون یدونه مو . شورت مشکیو یه سوتین اسفنجی که سینه هاشو یکم بزرگتر نشون بده. دیوانه وار شروع کردم خوردن سینه هاشو سوتینشو باز کردم و دستمم رسوندم توی شرتش و کوس خیسشو مالیدن.
یکم که فشار دستمو زیاد کردم گفت نکن دیوونه هنوز دخترم.
با کمک خودش شرتشو درآوردمو کل صورتمو بردم لای پاش و افتادم بجون کوسش که فوق العاده خیس و داغ بودحدود ده دقیقه ای خوردم براش که گفت میشه من نخورم؟
منم اصرار نکردم و برشگردوندم رو شکم خوابید و از پشت یکم دیگه کوس و کونشو براش خوردم از کشو فواد ژل آوردم ریختم لای کونشو به کیرمم اسپری زدم و از پشت آروم آروم کردم تو کونش که تنگ بود اما معلوم بود قبلا از خجالتش دراومدن. یه چیزی که شراره رو فوق العاده میکرد تو سکس این بود که اصلا نمیگفت نکن درش بیار یا چیزی بلکه برعکس بعد از چندتا تلمبه وحشی شدو میگفت بیشتر بکن تند تر بزن و آیو اویش بالا بود تازه پیش خودش داشت ملاحظه فواد رو هم میکرد. این حرفه ای بودنش باعث تعجبم بود اما لذت سکس باهاش اینقد زیاد بود که فقط به کردنش فکر کنم نه چیزدیگه ای. حدود یربع تو کونش تلمبه زدم و با فشار تو کونش خالی کردم و شراره هم برای دومین بار ارضاء شد همونجوری خوابیدم روش وجفتمون مست از یه سکس توپ بیهوش بودیم. چند دقیقه بعد شراره رفت خودشو شست و باهم از خونه زدیم بیرون. همه چی عالی بود و جفتمون خوشحال از این رابطه بودیم. یه ده روزی از اولین سکسمون گذشته بود که دوباره به شراره پیشنهاد خونه عموم رو دادم و اونم خیلی راحت قبول کرد و روز موعود رسید و رفتیم خونه عموم و بازم روتخت فواد شراره لخت مادرزاد زیرم بود و مشغول لب بازی مالیدن بودیم که گفتم شراره یسوال بپرسم؟
بپرس
تو قبل از من با کسی سکس کردی؟
نه این چه سوالیه … نداشتم حرفش تموم بشه گفتم ببین گذشته تو هیچ تاثیری تو رابطه منو تو نداره اما از اینکه بهم دروغ بگن بدم میاد. شراره من تورو با تمام وجودم دوست دارم و عاشقتم حتی میخوام یه حقیقت درمورد خودم رو بهت بگم به جون هردومون من عاشقتم و نمیخوام هیچ چیز مخفی بینمون باشه.
گفت: بگو ببینم چه حقیقتی؟
اینکه من قبل از تو چندباری با چند تا نفری سکس کردم
شراره" تو که میگفتی با اون دخترا رابطت هیچوقد زیاد جدی نبوده و بلد نبودی مخ بزنی
من" منم نگفتم با اون دخترا
شراره- پس با کی؟
من- راستش چندباری فواد یه نفرو میاورد باهاش سکس میکردیم
شراره- یعنی باهم میکردینش؟
من- اکثرا نوبتی، اما بعضی وقتا باهم
شراره- یعنی دوست دخترش بودن؟
من- نه بابا جنده میاوردیم و میکردیم راستش فواد دوست دختر که داشت اکثرا بخاطر من اینکارارو میکرد.
شراره- میشه اولین بارشو تعریف کنی؟
هردومون از این حرف زدنا دوباره حشری شده بودیم و من همونجور که شراره تو بغلم بود از پشت گذاشتم تو کونش و شروع کردیم ادامه ماجرارو گفتن.
من – اولین بار یه زن خوشگل آورد خونه بعدا فهمیدم زن همسایشونه که الان دیگه از اینجا رفتن و من اول رفتم تو اتاق و چون هیچی بلد نبودم سریع کردم تو کوسش و یک دقیقه نشده آبم اومد خالی کردم همون تو.
شراره- واییییی یعنی طرف شوهر داشته؟
من- آره بابا این فواد تخم سگ با هرکی میخواست رفیق میشد یه هفته نشده میزدتش زمین.
شراره – خوب فواااد چی ؟ اونم کرد؟
شراره خیلی حشریتر شده بودو خودش داشت کونشو توبغلم تکون تکون میداد و کیرم توش عقب جلو میشد. منم ادامه دادم
من- آره من که رفتم تو هال گفت چیشد چرا نکردی؟ گفتم کردم تموم شد که زد زیر خنده که تو هموز تو نرفته چطور تموم شد.
اومد دستمو گرفت گفت بیا بریم تو تا کردنو یادت بدم خنگه.
شراره – وایی جلو تو چطوری روش شد؟
من- روش شد؟ نیم ساعت زنرو یجور گایید که منم یبار دیگه تحریک شدم رفتم اینبارم به دو دقیقه نرسید آبم اومد. ولی اون همچنان میکرد زنرو آخرشم یجوری ارضاء شد تو کوس زنه که زنه جیغ میزد.
اینجای داستان که رسیدم دیدم شراره چشماش برگشت و با تلمبه های من ارضاء شد و آروم گرفت منم از تو کونش درنیاوردم و تلمبه هامو یواش کردم تا سرحال بشه.
گفتم- خوب حالا تو بگو قبل از من با کی بودی که باورم نمیشه دفعه قبل بار اولت بوده باشه.
با من من کردن شروع کرد.
شراره- راستش قبل از تو فقط با یک نفر بودم.
گفتم- کی؟
شراره- با اسماعیل پسرعمه ام.
گفتم- اسماعیل ؟؟؟؟؟؟ اونکه خیلی از تو بزرگتره بعدشم اون الا شش هفت ساله زنو بچه داره. یعنی قبل از ازدواجش؟؟
شراره- اره اسماعیل. قبل از ازدواجشم نه از یسال پیش
من- یعنی هنوزم ؟؟
شراره- نه بخدا. بجون خودم از وقتی باهمیم نذاشتم دستش بهم بخوره خیلی دنبالمه اما دیگه نذاشتم.
راستش از اینکه میخواست برام تعریف کنه چطور سکس کردن کیرم داشت میترکید و واسه اینکه یوقت آبم نیاد یبار دیگه به کیرم اسپری ویگا زدم و دوباره کردمش تو کونش تا وقتی داره تعریف میکنه محکمتر بکنمش.
گفتم حالا تعریف کن چجوری؟
شراره- من برای کمک تو درسام زیاد میرفتم خونشون (اسماعیل هم معلمه) چون خونشونم روبروی خونه ماست. همیشه جلو من بازنش شوخی زیاد میکرد و محکم بهش درکونی میزد وزنشم میگفت زشته جلو شراره اما اون گوش نمیداد. ما موقع درس دادن بخاطر شلوغ کردن بچش میرفتیم تو اتاق خوابشون و همیشه میرفتیم اونور تختشون رو زمین میشستیم یعنی اگه کسیم داخل میشد فقط سرمونو میدید.چون موقع درس دادن جدی میشد زنش اصلا مزاحم نمیشد. اونم تو هر فرصتی با دستش منو میمالید منم خوب چون تجربشو نداشتم و با دیدن شوخیای اسماعیل و زنش تحریک میشدم و قتی منو میمالید هیچی نمیگفتم. تا اینکه یبار گفت بخواب تا ماساژت بدم تا بهتر درسو متوجه بشی. میدونستم قصدش چیه اما خودمم دلم میخواست برای همین هرچی میگفت گوش میدادم.
من- اوفففف چه حالی میکرده
شراره- واقعا ناراحت نمیشی از اینکه اینارو برات تعریف میکنم؟
من- نه چون گذشته خودته مهم الانه که بهم خیانت نکنیم.
شراره- چرا موقع تعریف کردن ماجرای من اینقد تحریک شدی؟
من- به همون دلیل که تو موقع شنیدن داستان من تحریک شدی.
شراره وقتی دید من ناراحت نشدم و باعث تحریکمم شده با لذت بیشتری ادامه داد.
شراره- خلاصه خوابیدم اونم بعد یکم به اصطلاح ماساژ دادن خوابید روم که بهش گفتم آقا اسماعیل تورو خدا پاشو الان مریم جون میاد تو آبروم میره .
گفت تو که میدونی مریم موقع درس دادن من جرات نمیکنه بیاد داخل پس اذیت نکن تا کاری کنم هردومون حال کنیم و بعد شروع کرد در آوردن دامن و شلوار من که من الکی یذره مقاومت کردم بعدش شل کردم و اونم منو کاملا لختم کرد و برای اولین بار جلو یک نفر لخت شدم و یذره خجالت میکشیدم که البته شهوتم اجازه نمیداد به چیزی فکر کنم با اولین برخورد لبش با کوسم داشتم دیوونه میشدم و دوست داشتم جیغ بزنم که اسماعیل با یه دستش جلو دهنم و گرفته بود و با یه دستش سینمو میمالید و با زبون کوسمو میخورد. چون توقع این ماجرا رو نداشتم اونجام یذره مو داشت اما اسماعیل براش مهم نبود و یجوری میخورد انگار از قحطی اومده و با خوردن کوسم دوبار منو ارضاء کرد و اومد از پشت بغلم کرد کیرشو گذاشت بین پاهام و لاپایی باهام حال میکرد.
من- از پشت بغلت کرد؟؟؟
شراره- آرررررره
من- مثل الان که من بغلت کردم؟؟؟
شراره- آرررره همینجوری
من شدت تلمبه هامو تو کون شراره زیاد کردم تو همون حالت صورتشو برگردوند رو به من و لب تو لب هم با فشار ریختم تو کونش و واقعا بیهوش شدیم. مثل دفعه قبل شراره پاشد خودشو تمیز کرد و زدیم از خونه بیرون.

ادامه دارد…

نوشته: Popdo


👍 28
👎 2
37101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

784603
2021-01-03 01:14:41 +0330 +0330

فکر کنم فیلم های لنا رو از روی فامیل شما ساختن!! 😁

3 ❤️

784638
2021-01-03 03:01:51 +0330 +0330

خیلی خوبه ادامش

1 ❤️

784641
2021-01-03 03:34:21 +0330 +0330

و بازم‌ فانتزی …‌

1 ❤️

784655
2021-01-03 09:59:23 +0330 +0330

بیگ لایک

1 ❤️

784688
2021-01-03 20:01:09 +0330 +0330

عالی بود ایول

1 ❤️

784860
2021-01-05 07:25:30 +0330 +0330

همه معلم همه کونی حالا معلوم نیست معلما کونی بودن یا کونیا معلم

0 ❤️

784913
2021-01-05 17:00:55 +0330 +0330

سه پایه جان. چی میگی؟؟؟ کی تورو ریده؟؟؟ کی تو رو کرده؟؟؟؟ کی به تو کوس گفتنو یاد داده؟؟؟
اصلا خودت میفهمی چی میگی

0 ❤️

785091
2021-01-06 15:29:34 +0330 +0330

درود بر دوست عزیزم. بسیارزیبا وجذاب بود .بیصبرانه منتظر قسمت های بعدی داستانت هستم

1 ❤️

785092
2021-01-06 15:31:03 +0330 +0330

درود بر دوست عزیزم. بسیارزیبا وجذاب بود .بیصبرانه منتظر قسمت های بعدی داستانت هستم

0 ❤️

785781
2021-01-10 16:26:30 +0330 +0330

منتظر ادامه اش هستیم

1 ❤️