زندگی من با ارباب های روانیم

1401/03/22

سلام من ماندانا هستم ۲۸ سالمه
دوستام منو مانا صدا میکنن

اگه داستان قبلیم “دستورهای عجیب ارباب‌های روانیم” رو خونده باشین کاملا بامن آشنایین

منو سه تا از دوستام (رویا هانیه ریحانه) به شدت به هم نزدیک شدیم و من همزمان برده‌ی هرسه‌تاشون بودم
اولاش فکر میکردم خیلی زندگیم هیجان انگیزتر میشه که البته شد ولی خیلی هم سخت تر شد سه تا ارباب رو راضی نگه داشتن خیلی سخته ماها تو شهر خودمون بودیم دانشگاهو که با پیشنهاد هانیه اومدیم ۴نفرمون یه ترم شیراز برداریم هانیه هم وضعیت مالیشون خوب بود گفت حتی خونه هم داره شیراز ماهم به هزار بهونه‌ی مختلف مامان باباهامون رو راضی کردیم وای قرار بود یه ترم کامل شیراز باشیم اونم ۴تایی دور از خانواده خلاصه همه چیز اوکی شد و رسید روز حرکتمون نشستیم تو ماشین هانیه راننده رویا کنارش منو ریحانه عقب از همون اول ریحانه شروع کرد اذیت کردنم هی کرم میریخت اذیتم میکرد میخاستم شکایتشو هم بکنم تهدید آمیز نگام میکرد جرعت نمیکردم به کسی چیزی بگم. کلا بخاطر ترسم همیشه ریحانه اذیتم میکنه وسط راه یه مسجد بود وایستادیم بریم سرویس کنار مسجد یه اسباب بازی فروشی بود اونجا ازین تیله‌هایی که بچه کوچولوها تو کوچه بازی میکنن داشت (اگه نمیدونین چیه یه چیز شیشه‌ای گرد به قطر ۱الی ۲سانت) اینی که اینجا بود خیلی بزرگ بودن قطرشون تقریبا ۲.۵ تا ۳سانت بود. ریحانه اینارو که میبینه کلی میخره وقتی میایم تو ماشین گیر میده به من که یکیشو بکنه توی کونم منم کلی دعوا کردم و مخالفت که نمیخام ولی ریحانه رویا و هانیه رو راضی کرد. وسط جاده من شلوارمو نصفه کشیدم پایین و ریحانه یکم مرطوب کننده زد دور اون تیله و یواش کردش تو کونم وقتی که کردش تو من اومدم برگردم سرجام که ریحانه نزاشت و منو خابوند جوری که کونم روپاش بود بعد که منو خابوند شروع کرد چرب کردن تیله‌ی بعدی هی من میگفتم بسه دیگه گفتی یکی ولی اصلا جوابمو نمیداد چند بار رویا و هانیه رو صدا زدم اونام گفتن سوسول بازی در نیار دیگه و صدای ظبطو زیاد کردن کون من موند و ریحانه فک کنم ۱۳تا تیله تو کونم کرد تا اجازه داد بشینم من تکون میخوردم تو کونم اینا صدا میدادن حتی درست نمیتونستم بشینم حدودا ۳ساعت بعدش رسیدیم شیراز خونه رو که پیدا کردیم همه وسایلمون رو بردیم تو ولی ریحانه هنوز اجازه نداده بود من اونارو از تو کونم در بیارم بعد از رسیدن همه رفتیم حموم دوش گرفتیم کل مدت من داشتم التماسش میکردم خلاصه بعد این که کلی کس‌لیسیشو کردم و کل بدنشو حسابی لیف کشیدم اجازه داد . توی حموم یه توالت فرنگی هم بود ما ۴نفری تو حموم بودیم همونجا من نشستم رو دستشویی و دستمو زیر کونم گرفتم تا تیله هارو بگیرم کلی زور زدم ولی فقط ۱۰تاش درومد هرکار میکردم بقیش نمیومد هانی و رویا رفتن بیرون ریحانه هم حمومش تموم شده بود ولی مونده بود پیشم هی میگفت نترس با یه عمل ساده در میاد و منو میترسوند الکی. منم که ترسو هی میگفتم نمیخاد توروخدا بزار خودش در میاد ولی اون میگفت نه باید عملت کنیم وگرنه خطرناکه و عفونت داخلی میکنی (باید بگم من فوبیای دکتر و آمپول و عمل و … دارم) خیلی ترسیده بودم گریم گرفت شروع کردم آروم اشک ریختن بعد با صدای بغض آلود به ریحانه گفتم: توروخدا من از عمل میترسم جون مانا بزار خودش در بیاد ریحانه گفت وای خدای من تو چرا گریه میکنی اینقد ناز میشی لعنتی خب من الان دلم میخاد همیشه به گریه بندازمت اینو که گفت من گریم شدیدتر شد و ریحانه هم درجا همونجوری که روی توالت فرنگی نشسته بودم نشست روی پاهام و با دستاش شروع کرد موهای خیسمو از روی صورتم کنار زد و شروع کرد پاک کردن اشکام و گفت الهی من فدای اون صورت عروسکیت بشم خب اخه برای خودت میگم اونا باید در بیاد منم الان کاری نکنم محاله رویا و هانی اجازه بدن عمل نکنی (اون دیوس میدونست اصلا عمل نمیخاد. میخاست من بیشتر گریه کنم اخه خیلی حشریش میکنه گریه‌هام) وای اینو که گفت من دیگه مطمئن شدم که مجبورم میکنن برم عمل کنم منه احمق یه درصد هم احتمال نمیدادم ریحانه برای اذیت کردنم داره اینکارو میکنه زدم دوباره زیر گریه ایندفعه شدیدتر و شروع کردم التماس کردن به ریحانه و گفتم: ریحانه جونم ارباب قشنگم تورو جون مانا بهشون نگو گفت نمیشه که باید بگم و پاشد از روی پام من با گریه دستمو به پاهاش گرفتم ک نره یکم که عقب تر رفت از روی توالت اومدم پایین و افتادم به پاش شروع کردم بوسیدن پاهاش و بهش گفتم توروخدا جون مانا بهشون نگو بخدا همه حرفاتو گوش میدم هرکار سختی بگی انجام میدم و هیچی به رویا و هانی نمیگم ریحانه جونم بخدا قول میدم هرچی باشه بدون هیچ مقاومتی بگم چشم بخدا یه کلمه هم نمیگم و بعد شروع کردم لیسیدن پاهاش
اونم دوسه بار پاهاشو کشید عقب و گفت نه و نمیشه و نمیتونم و اینجور چیزا ولی من اینقد ترسیده بودم پاهاشو ول نمیکردم تا رویا صدامون زد چکار میکنین اون تو من پاهای ریحانه رو محکم گرفتم و فقط گفتم جونه مانا التماست میکنم نگو نوکرت میشم.
یه اَه گفتو بعد گفت باشه از رو پام بلند شو توالته بی مصرف
منم درجا گفتم چشم ارباب اره من توالتتم قربونت بشم تا خاستم بیشتر کس‌لیسیشو بکنم گفت ببند در توالتو فعلا خفه شو تا تصمیم بگیرم منم دهنمو بستم گفت برو برام حوله بیار اوردم و قشنگ خشکش کردم  بعد من خودم خیس بودم فقط یه حوله پوشیدم که سرما نخورم بعد رفتم سشوار اوردم موهای ریحانه رو حسابی خشک کردم و شونه کردم تموم که شد رفتم از کیفش براش شرت برداشتم اوردم که گیر داد اینا رو دوس نداره دوسه بار منو فرستاد دمبال شرت تا قبول کرد یکیو بپوشه و بعد گفت زودی خودتو خشک میکنی و میای کارت دارم وگرنه به رویا میگم منم درجا گفتم چشم ارباب زود میام اون تا رفت من بغضم ترکیدو همینجوری گریه میکردم و خودمو خشک میکردم حتی سشوارو الکی روشن کردم تا صدا گریم نره بیرون با خودم میگفتم حالا چکار کنم اگه خودشون در نیان چه خاکی تو سرم کنم وای اگه رویا بفهمه محاله بزاره خودش در بیاد همین نصفه شبی میبرتم درمانگاه تو همین فکرا بودم صدا ریحانه اومد که داد زد پس کجا موندی جنده درجا داد زدم اومدم ارباب ببخشید سریع خودمو خشک کردم و رفتم صورتمو یه آب زدم تا اشکام پاک شه و رفتم پیششون رویا و هانی تو گوشی بودن کنار هم رو یه مبل لش کرده بودن و ریحانه روی یه مبل یک نفره نشسته بود و داشت با دستمال توی گوشش رو تمیز میکرد که با انگشت بهم اشاره کرد برم پیشش رویا تا منو دید گفت به به عروس خانم حموم عروسی رفته بودی اینقد طول کشید گفتم داشتم اونارو از کونم در میاوردم طول کشید دیگه هانی گفت حالا درومد همشون گفتم آره و یه نیم نگاه به ریحانه انداختم که داشت هنوز اشاره میکرد که برم پیشش و سرمو انداختم پایین و رفتم جلوش وایستادم دستمو گرفت و کشید طرف خودش نشستم رو پاهاش که منو کامل اورد روی خودش و چرخوند جوری که ضربدری توی بقلش بودم هممون هم هنوز حوله تنمون بود با شرت فقط دستشو کرد توی حوله و شروع کرد مالیدن ممه هام و با زبونشم دور تادور گوشم یواش و نرم لیس میزد نفس میکشید که داشت دیوونم میکرد و بعد آروم گفت چیه جنده حشری شدی گفتم خب داری میمالیم و تا اومدم بقیشو بگم گفت کی اجازه داد حرف بزنی و شروع کرد فشار دادن نوک سینم و زل زد توی چشمام و همزمان با فشار دادن گفت خایه داری دهنتو باز کن جیکِت در بیاد خودت بهتر میدونی چی میشه بعد شروع کرد محکمتر فشار دادن وای خدای من داشتم از درد میمردم ولی بخدا صدام در نمیومد داشتم جون میدادم اشکم درومد و بی صدا فقط اشک میریختم اشکم که شروع شد ریحانه یه برقی اومد توی چشماشو یه آه کوچولو کشیدو لبامو یکم بوسید و مکید و بعد گفت دردت میاد جنده کوچولو من کلمو آروم به نشونه‌ی تایید تکون دادم و بعد دماغمو بالا کشیدم که درجا نگاه ریحانه اخم آلود شد و محکم نوک ممه‌هامو با ناخوناش فشار داد وای من مردم نمیدونستم چجوری جلوی جیغ کشیدنمو بگیرم هر ثانیه ممکن بود بترکم و شروع کنم جیغ کشیدن سرجام شروع کردم تکون خوردن که ریحانه گفت کی بهت گفت دماغتو بالا بکشی ها!!! من به دهنم اشاره کردم اجازه‌ی صحبت کردن میخاستم گفت زود بنال گفتم بخدا مردم ارباب خیلی درد داره تورو جون مانا بهم رحم کن بعد گریم که میگیره آب دماغم میاد خب چکارش کنم نکشم بالا که میریزه بیرون گفت خب بسه ببند دهنتو اولندش انتظار رحم نداشته باش من قراره جرت بدم توام خدا خدا کن دووم بیاری و صدات در نیاد وگرنه همین امشب میبرمت درمانگاه دومندش آب دماغت که نه تو حتی بدون اجازه حق نداری نفس بکشی این دفه هم بزار بیاد پایین من پاکش میکنم و بعد باز شروع کرد شکنجه کردن منه بدبخت فک کنم نیم ساعت توی اون حالت شکنجم کرد وای دردی که داشتم یه طرف شکنجه‌ی روحیش بیشتر به گریه مینداخت منو مثلا هی میگفت تو تا صب قراره همینجا جون بدی تو بقلم یا میگفت برم سنجاق قفلی بیارم بزنم نوک سینه هات و … با هرکدوم ازین حرفاشم من گوله گوله اشک میریختم اونم بیشتر تحریک میشد و بیشتر فشار میداد و حرفای وحشتناکتر میزد (حتی الانم که کاملا میدونم ریحانه با گریه‌ی من تحریک میشه و برای همین چیزای ترسناک الکی میگه بازم وقتی میاد پیشم و تهدیدم میکنه مث سگ میترسم و صدام در نمیاد بخدا ریحانه خیلی ترسناکه همه چیزایی که میگه از دستش بر میاد) حسابی که پدر منو دراورد در حدی که نوک سینه هام کبود شده بود و چشمام کاسه‌ی خون شده بود گفت نه خوشم اومد خوب مقاومت کردی (نمیدونست من از ترس لبام به هم دوخته شده بود وگرنه صدای جیغام کل شیرازو خبر میکرد) بعد گفت پاشو پاهام خاب رفتن منم از خدا خاسته سریع پاشدم و به دهنم اشاره کردم گفت باز چی میخای بگی زود بگو من صدام اصن در نمیومد خیلی یواش و با بغض گفتم میشه برم دشویی اشاره کرد با انگشتش برم جلو رفتم جلوتر گفت چی میگی نمیفهمم گلوم رو یکم صاف کردم تا صدام در بیاد و گفتم میشه برم دشویی گفت که چی بشه لازم نکرده گفتم خب میخام صورتمو بشورم گفت لازم نکرده منم یکم عصبی شدم و گفتم اخه مگه چی میشه بزاری برم دشویی اَه. تا گفتم اَه دوباره اخم اومد تو چشماش و صورتشو نزدیکم کرد و گفت الان دقیقا چه گهی خوردی. وای من ریدم زیر خودم این ریحانه هم هرچی میگم بهش برمیخوره درجا یکی دو قطره اشک از چشام اومد و گفتم گه خوردم خانم بخدا غلط کردم نمیدونستم ناراحت میشین گفت نشنوم دیگه بگی اَه درجا گفتم چشم ارباب و بعد خودشو کشید عقب گفت بتمرگ رو زمین من جلوی پاهاش نشستم روی دو زانو اونم دوتا پاهاشو گذاشت روی شونم دوطرف گردنم و شروع کرد با گوشیش کار کردن منم نمیدونستم چکار کنم دوسه دقیقه خیره شدم به لای پاهاش و داشتم یواش گریه میکردم چون حتی حق نداشتم تا سرویس برم که یهو دیدم شرطش یکم خیس شده بود یادم اومد که اون تو حموم بهم گفت که با گریم تحریک میشه باخودم گفتم معلوم نیست تا کی قراره زیرپایی خانم باشم بزار گریه کنم بیشتر شاید تحریک شد و گذاشت کسشو بخورم و ازین وضعیت نجات پیدا کنم (من اینقد آدم ترسوییم که هروقت بخام راحت گریم میگیره) شروع کردم اشک ریختن یکم که فین فین کردم رویا گفت باز داری چکار میکنی باهاش ریحانه و چرخید طرف ما و نگاهمون کرد و دید من زیرپاییه خانمم و دارم اشک میریزم گفت بسه زیاد اذیتش کردی پاشو بیا اینجا مانا جونم ولی من میدونستم تا ریحانه اوکی رو نده من حق ندارم پاشم ریحانه هم دیوس هیچی نگفت و حتی نگاهشو از توی گوشیش در نیاورد رویا دوباره صدام زد مانایی جونم بیا دیگه من یکم خودمو تکون دادم تا ریحانه نگام کنه میترسیدم حرف بزنم اخه نمیدونستم الان اجازه دارم یا نه سرمو به طرف رویا تکون دادم که یعنی میزاری برم هیچی نگفت و حتی هیچ حالتی هم به چهرش نداد و باز برگشت تو گوشی. من واقن نمیدونستم چکار کنم اصلا چجوری به رویا بفهمونم که گیرم و نمیتونم برم پیشش که رویا گفت دفعه‌ی سوم نمیگم مانا جوناااا میام یه بلایی سرت در میارما وای اینو که گفت من تازه یادم اومد من از رویا خیلی بیشتر از ریحانه میترسم. درسته ریحانه از همه بیشتر شکنجم میکنه ولی وقتی رویا عصبی بشه هانیه و ریحانه رو هم میبنده و شکنجه میکنه ( یه بار خیلی اذیتش کردیم البته هانی و ریحانه کردن منه بدبخت که جرات ندارم بعد رویا هرسه تامون رو بست اینقد با شلاق زد سه تامون دو روز نمیتونستیم بشینیم هر روز دراز میکشیدیم برای هم پماد میزدیم زودتر خوب شه منه بدبخت با این که کاری نکرده بودم از همه بیشتر کتک خوردم وسط بودم یکی منو میزد بعد هانی باز منو میزد بعد ریحانه) خلاصه من موندم چه گهی بخورم که وقتی اینجوری گوزپیچ میشم درجا گریم میگیره و زدم زیر گریه اونم بلند بلند دیگه رد دادم نمیتونستم طاقت بیارم داد زدم گفتم خدایااااا نمیتونم دیگه هرکدومتون یه جوری دارین شکنجم میکنین من چه گهی بخورم توروخدا بسه که هانی و رویا پاشدن گفتن چی شده باز الان دقیقا بگو چه مرگته منم با کلی اشک و بغض و فین فین کردم گفتم خب اجازه نمیده بیام پیشت به من چه همتون باهم منو میخاین نوبتیش کنین تا حرفم تموم شد سه تاشون زدن زیر خنده منم با گریه گفتم نخندین روانیا بخدا شما مشکل دارین بخدا سادیسم دارین مازوخیسم دارین هر کوفتی هست دارین ریحانه پاهاشو از روی دوشم برداشت و جمع کرد توی سینش و گفت وای خدا مردم از خنده من خیلی عصبی شدم خیلی فشار روم بود از یه طرف سه تا تیله توی کونم بود که معلوم نبود چی میشه و کلی استرس داشتم بخاطرش از یه طرف هم سه تا روانی بیرون کونم بودن هزار برابر تیله ها استرس داشتم که اینا چه بلاهایی قراره سرم بیارن پاشدم و گریه کنان رفتم توی سرویس جلو آیینه وایسادم زار زار گریه کردم اونا اومدن پشت در و شروع کردن در زدن و قربون صدقم رفتن دوسه دقیقه که گذشت یکم آروم شدم و درو باز کردم دستمو گرفتن و منو بردن روی تخت یه سر هم بهم عزیزم و خوشگلم و اینجور چیزا میگفتن که خیلی آرومترم کرد منو بردن روی تخت و رویا و هانی دوطرفم دراز کشیدن و دستامو باز کردن و گذاشتن زیر سرشون و شروع کردن خوردن گردن و گوشام و هرکدوم هم با یه دست شروع کردن مالیدن ممه هام تا دستشون خورد نوک سینم یه جیغ کوچولو کشیدم گفتم درد میکنه توروخدا ممه هام نه رویا گفت مگه چی شده نگاه کرد دید ای داده بیداد ممه هام کبودن گفت اینا کی اینجوری شد ریحااااااانه تا اینو گفت ریحانه اومد چیزی بگه من ترسیدم که اگه اینا دعواش کنن ریحانه بعدا تلافی میکنه نزاشتم حرف بزنه زود گفتم خودم گفتم بخدا من ازش خاستم اینجوریم کنه دوس داشتم هانیه گفت اره جون عمت و اومد پاشه بره طرف ریحانه که ریحانه یکم ترسیدو رفت طرف در که فرار کنه من دستمو حلقه کردم دور گردن هانیه و گفتم ارباب جونم توروخدا کاریش نداشته باش خودم خاستم گردن رویا روهم گرفتم و دوتاشون رو فشار دادم تو گردنم تازه از حموم هم اومده بودم خوردنیه خوردنی بودم ( همیشه از حمام که میام حسابی منو میخورن عاشق بوی بدنم بعد حمامن هرسه‌تاشون اصن الان رسم شده ما از بیرون که میایم ۴تایی دوش میگیریم بعد سه تایی میخورن همه جامو) اونام تا دوباره گردنمو بو کردن دووم نیاوردن و شروع کردن خوردن که رویا گفت تو چرا بعد حموم اینقد خوشمزه‌ای لعنتی و هانیه گفت اره واقنا خیلی خوشمزش که رویا گفت وای این اولین باره شما بعد حموم میخورینش نه؟ هانیه گفت آره رویا گفت حرف نداره مانا یکی از ویژگی های خاصش همین بوییه که بعد حموم میده ریحانه گفت خب منم میخام درجا دوتاشون گفتن لازم نکرده من باز ترسیدم بلایی سرم بیاره گفتم توروخدا بزارین بخوره اونم رویا خانمی هانی جونم توروخدا بخاطر مانا گفتن باشه خب بیا و ریحانه هم اومد دیگه ترسی نداشتم و داشتم لذت میبردم سه نفر روی گردنم بودن و هی نرمی گوشمو گاز میگرفتن هی لبامو می مکیدن من دیگه صدای آهو اوه کردنم بالا رفته بود ولی دستام زیر گردن رویا و هانی بود و هیشکی هم کسمو نمیمالید داشتم از حشر میمردم گفتم توروخدا کسمو بمالین دستامو ول کنین خودم بمالم اونام مگه گوش میدادن هی میخوردنم و میگفتن مگه الکیه و به همین راحتی بزاریم ارضا بشی و اینجور چیزا وای داشتم از حشریت میترکیدم هی التماسشون میکردم هی قربون صدقشون میرفتم نوبتی ولی هیچکدوم گوش نمیکرد تا این که ریحانه گفت میخای کستو بخورم گفتم اره جون مانا بخورش ریحانه جونم بخدا دیدی من چقد الان دختر خوبی بودم و گفتم بزارن تو هم بخوری قبلشم حرفتو کامل گوش کردم توروخدا دارم میمیرم ارضام کن گفت باوشه عزیزم و یواش یواش رفت پایین وای با زبونش اینقد آروم آروم از وسط گردنم شروع کرد به لیس زدن که فک کنم دو دقیقه طول کشید تا به کسم برسه وای جونم داشت بالا میومد من فقط داشتم التماس میکردم توروخدا ارضام کنین جون مانا ارضام کنین ریحانه که رسید به کسم شروع کرد دورشو لیسیدن من دیگه طاقت نداشتم شروع کردم دستو پا زدن که خودمو آزاد کنم ولی رویا و هانی منو محکمتر گرفتن و رویا هم ۴تا انگشتشو کرد توی دهنم که حرف نزنم من داشتم جیغ میزدم فقط یا این که هیچی توم نمیکردن و منو نمیزدن ولی این شکنجه سخت تر از اونایی بود که میزدن و میکردن من فقط انگشت رویا رو میک میزدم که آروم بشم و سرجام به خودم میپیچیدم یکم تا این که هانیه گفت بسه پدرش درومد دیگه ریحانه ارضاش کن و ریحانه گفت به روی چشم و درجا انگشت شصتشو گذاشت بالای کسم شروع کرد بالا پایین کردن و همزمان لبشو گذاشت روی کسم یه بوس کرد و زبونشو کرد تو و شروع کرد لیسیدن وای من اینقد حشری بودم که با این حرکتش دیوونه شدم تکون خوردنام شدید تر شد و فقط اه میکشیدم اونم با دهنی که ۴تا انگشت توش بود فک کنم ۲۰ ثانیه هم دووم نیاوردم و ارضا شدم ولی این اولین بار بود که ازم یه عالمه آب اومد باورم نمیشد من همیشه ارضا میشدم درسته کسم خیس میشد حتی شرتمو خیس میکرد ولی هیچوقت اینجوری نبود که با فشار بزنه بیرون همه‌ی آبم پاشید تو صورت ریحانه ولی دمش گرم خراب نکرد حالمو تا ثانیه اخر که شل بشم و بیفتم برام خورد و مالید کسمو با این که یه عالمه آب با فشار رفت تو دهنشو پاشید رو صورتش رویا و هانیه مات مونده بودن هانیه گفت شِت چه همه آب اومد همیشه اینجوریه رویا گفت نه اولین باره میبینم اینجوریه ریحانه که خیس شده بود اومد بالا و دهنشو باز کرد کلی آب اومد بیرون از دهنش گفت شانس منه دیگه و پاشد بره صورتشو بشوره داشت میرفت من بهش گفتم ببخشید دست خودم نبود گفت اشکال نداره عزیزم تلافیشو سرت در میارم فقط با این فرق که تو حق نداری تفش کنی باید قورت بدی من درجا گفتم ببخشید ارباب بخدا نمیتونستم که اون رفتو گوش نداد رویا و هانی گفتن پاشو روکش تختو برداریم تا تشک رو خیس نکرده من شله شل بودم به زور خودمو از تخت پرت کردم پایین البته یواش هانیه که روکش تخت رو جم کرد گفت کل تخت شده آب کسه خانم من فقط میگفتم ببخشید. خونه دوتا خاب داشت که قرار شد نوبتی هرشب دوبه دو باهم بخابیم (که البته این قرار دوسه روز اول اجرا شد بعدش همه تو بقل هم میخابیدیم) یه ملافه موقتا رو تخت انداختیم که بتونیم بخابیم بعد قرار شد امشب منو رویا باهم بخابیم هانی و ریحانه شب بخیر گفتن و رفتن منم خودمو مچاله کردم تو بقل رویا؛ رویا منو چرخوند و شروع کردیم لبای همدیگه رو خوردن البته خیلی آروم و رمانتیک همینجوری بهم گفت خب اولین روز ب نظرت چطور بود من که خیلی هیجان دارم گفتم منم همینطور فقط ریحانه خیلی اذیتم میکنه نامرد رویا درجا گفت اها راستی چرا صدات زدم جواب نمیدادی گفتم اخه ریحانه اجازه نداده بود گفت اها ینی از ریحانه بیشتر از من میترسی؟ گفتم نه اخه اون موقع تحت فرمان اون بودم نمیتونستم که سرپیچی کنم انگار رویا اصلا گوش نمیداد گفت مثل این که یادت رفته من چه بلاهایی سرت آوردم من خیلی ترسیدم قلبم شروع کرد تند تند زدن چون واقعا رویا خیلی بی رحمه بعد شروع کردم گفتم رویا جونم بخدا یادم نرفته من از تو بیشتر از همه حساب میبرم ولی تو اون موقعیت چکار میتونستم بکنم گفت خب الان من یه درس عبرت بهت میدم که بدونی دفعه‌ی بعدی توی اون موقعیت چکار کنی  من دیگه گریم گرفت و شروع کردم التماس کردنش گفتم رویا جون مانا تنبیهم نکن بخدا حقم نیست گفت چرا خیلی هم حقته اینجوری یاد میگیری حتی اگه تحت فرمان یکی دیگه بودی وقتی من صدات کردم زود دست به سینه جلوم باشی من شروع کردم گریه کردن و التماس و هق هق که رویا گفت سینه هات درد میکردن نه؟ وای اینو که گفت ریدم زیر خودم گفت نظرت چیه گازشون بگیرم من واقن نمیتونستم تحمل کنم حتی لیس بزنتشون چه برسه به گاز گفتم رویا خانومی من قربونت بشم توروخدا رحم کن هرچیزی به جز ممه هام بخدا کبوده میبینی که و رویا شروع کرد با انگشت اروم با نوک ممه هام بازی میکرد منم هی التماسش میکردم و میگفتم آیییی مردم جون مانا بهم رحم کن که رویا گفت دهنتو میبندی یا دوس داری برم شرتای کثیفمونو بیارم فرو کنم تو حلقت نکنه دلت تنگ شده دوباره لباس چرکامو تو دهنت بشورم (تو قسمت قبل براتون این داستانو گفتم که چه بلایی سرم آورد) من دیگه خفه شدم اونم ولی نوک ممه هامو ول کرد و بیخیالش شد منو چرخوند و کونمو رو به هوا کرد و چنتا زد روش یکم درد داشت ولی اینا چیزی نبود بعد شروع کرد با سوراخ کونم ور رفتن یکم باهاش بازی کرد بعد شروع کرد انگشتاشو فرو کردن فک کنم ۴ تا انگشتشو کرد توش همینجوری داشت گشادتر میکردش که گفت عه این چیه یکم بیشتر دستشو فشار داد تو و یه دونه از سه تا تیله‌ای که تو بود رو گرفت ولی چون ۴تا انگشتشو بست که بتونه اونو بکشه بیرون خیلی کلفت شد و گاییده شدم تا بیاد بیرون وای یه دقیقه فیکس طول کشید تا دستشو بکشه بیرون من کل این یه دقیقه نفسم حبس بود کشیدش بیرون تازه تونستم نفس بکشم گفت این اون تو چکار میکرد چیزی نگفتم رویا عصبی باز گفت مگه نگفتی همش درومده من یاد عمل افتادم و زدم زیر گریه و براش تعریف کردم که ۳تا مونده بود و من از عمل میترسم و کل ماجرا رو گفتم اونم گفت تو خیلی احمقی مانا خیلی هم ترسو و زود باوری حالا که فکرشو میکنم اصن حقته که اینقد درد بکشی من که گریم یه ثانیه هم متوقف نشده بود گفتم چکار کنم دست خودم نیست من ترسوام رویا یه آه کشید و گفت لای کونتو باز کن قشنگ گفتم چکار میخای بکنی گفت میخام درشون بیارم هرچی التماسش کردم قبول نکرد و اخرش یکی محکم زد در کونم و گفت بهت میگم بازش کن این کونه لامصبتو منم درجا ترسیدم و بازش کردم بعدی رو محکمتر زد و گفت این چه وضعیه بیار بالا کونتو ببینم من قشنگ داگی استایل دراز کشیدم و کونمو تا جایی که میشد باز کردم اونم یکم دستشو چرب کرد با وازلین شروع کرد یکم بیشتر گشادم کرد تا این که دستش کامل رفت تو دستش کامل تا مچ تو کونم بود یکی دیگه رو پیدا کرد ولی وقتی گرفتش دستشو تقریبا مشت کرد که هرچی تلاش کرد نتونست از توی کونم در بیاره البته این وسط من جر خوردم خلاصه دستشو بازکرد و یواش یواش یکی دیگه رو هم دراورد یه دقیقه‌ی دیگه هم تو کونم گشت تا اخری رو پیدا کرد و دراورد وای من دیگه طاقت نداشتم دستشو که دراورد گفت پاشو بریم خودتو تمیز کن منم دستمو بشورم گفتم نمیتونم پاشم گفت پاشو بهت گفتم من گریم گرفتو با بغض گفتم رویا جونم ب جان تو نمیتونم تکون بخورم بخدا نمیتونم و شروع کردم زار زدن که رویا گفت باشه بابا گفتم مرسی رویا بخدا فردا برات جبران میکنم من قربونت برم و کلی کسلیسیشو کردم پاشد با دستمال کونمو تمیز کرد و یکم مرطوب کننده هم زد و رفت دستاشو شست وقتی برگشت دید من توی همون پوزیشنم هنوز گفت خب راحت بخاب دیگه گفتم ابنجوری باد کولر میخوره خنکه سوزش ندارم گفت هرجور راحتی گفتم اربااااب (هروقت با ناز ارباب میگفتم میدونست یه چیزی میخام) گفت چیه باز گفتم میشه توهم جلوم بخابی که سرمو بزارم روی کست گفت خابت میبره اونجوری گفتم اره دلم هم برای مزه‌ی کس و کونت یه ذره شده اومد جلوم خابید سرمو یکم بلند کرد و جاشو درست کردو سرمو گذاشت روی کسش وای بوش دیوونه کننده بود معلوم بود بخاطر شکنجه کردنم خیس شده شروع کردم میک زدنش همه‌ی آبی که دور و بر و توی کسش بود رو مکیدم و با اشتها خوردم که گفت بسه میخام بخابم منم گوش کردم فقط بوش میکردم یکم که گذشت کونم سوزشش کم شد و یکم جامو عوض کردم اخه رویا هم معلومه راحت نبود از روش که پاشدم اون به یه طرف چرخید و پاهاش رو جمع کرد توی سینش معلوم بود سردش شده منم بالشتمو گذاشتم طرفی که کونش بود یه پتو انداختم روش خودمم کونمو بیرون پتو گذاشتم که باد بخوره و بالشتمو جوری تنظیم کردم که کلم زیر پتو در سوراخ کونش باشه جام که درست شد و ثابت شدم رویا توی خاب گوزید منم درجا دور تا دور پتو رو محکم کردم که یوقت بوش بیرون نره و دماغمو چسبوندم دم سوراخش و خابیدم (این پوزیشن ایده‌آل من برای خابیدنه) صب با صدای ریحانه بیدار شدم چشامو که باز کردم کون رویا جلوی صورتم بود یه بوس کوچولو کردمش و از زیر پتو درومدم رویا هم بیدار شده بود و داشت خمیازه میکشید که نتونستم خودمو کنترل کنم و انگشتمو کردم توی دهنش (اخه من مرض دارم همش باید خودمو بگا بدم) خیلی کردم تو رویا عُق زد و تا خاست منو بگیره در رفتم رسیدم به سرویس هانیه توش بود ولی در باز بود منم رفتم تو شروع کردم مسواک زدن تمام که شد سرمو بردم نزدیک شیر آب دهنمو آب کشیدم وقتی اومدم بالا تو آیینه رویا رو دیدم که پشتم وایستاده درجا چرخیدم که بهم چسبید و فیس تو فیس شدیم و آروم گفت منو اذیت میکنی هااااا نشونت میدم حالا بعد به هانیه گفت آماده شو کلی کار داریم هانیه هم یه اوکی گفت و خودشم رفت دوش بگیره من که کارم تمام شد رفتم بیرون و شروع کردم خوردن صبحونه ای که ریحانه آماده کرده بود و بعد رفتم وسایلمو باز کنم و بچینم توی کمد نیم ساعتی که گذشت دیدم رویا و هانی لباس پوشیدن پرسیدم کجا میرین گفت میریم یکم خرید کنیم و رویا ریحانه رو صدا زد ریحانه که رسید رویا گفت ما یه چند ساعتی میریم بیرون دلم میخاد وقتی برگشتیم این جنده کوچولو حسابی ادب شده باشه و به من اشاره کرد هانی گفت چیکار کرده مگه رویا گفت خودش میدونه و رو به ریحانه کرد و گفت هر بلایی دلت میخاد سرش بیار کاملا آزادی من درجا گفتم رویااااااا مگه چکار کردم من یه شوخی بود رویا خندید و گفت ریحانه هم میخاد باهات یکم شوخی کنه و رفت ریحانه هم چند دقیقه‌ای غیب شد داشتم با خودم فکر میکردم چکار کنم که گفتم ریحانه پدرمو در میاره بهتره قایم بشم رفتم دوروبر خونه ببینم کجا میشه قایم شد که یه جای توپ پیدا کردم زیر سینک تو کابینت خالی بود قشنگم جا میشدم گوشیمم باهام بود حوصلم سر نمیرفت ریحانه نیم ساعتی دمبالم گشتو کلی هم تهدیدم کرد که البته من فقط پوزخند زدم و با خودم گفتم محاله پیدام کنه فقط منه شلمغز یادم رفته بود گوشیمو سایلنت کنم ریحانه بهم زنگ زد و تا قطعش کردم اون فهمید کجام و اومد سراغم در کابینتو که باز کرد گفت خبببببب که قایم میشی هااااا مگه نگفتم خودت با زبون خوش بیا بیرون حالا انتظار هیچ رحمی نداشته باشا من درجا افتادم به التماس که ریحانه فرصت ندادو موهامو گرفتو منو آروم کشید بیرون یه کمربند چرمی تو دستش بود که با دیدنش کلی ترسیدم منو خم کرد روی اُپن و گفت پاهاتو باز کن من هی التماسش میکردم که اذیتم نکنه یهو یکی محکم با کمربند زد در کونم وای خیلی سوخت گریم گرفتو شروع کردم به ناله کردن وای بعدش شروع کرد به زدنم ۴-۵تا که زد دیگه دووم نیاوردم افتادم رو زمین و شروع کردن لیسیدن پاهای ریحانه هی میگفتم ارباب گه خوردم ارباب غلط کردم ولی ریحانه بیرحم تر از این حرفا بود پاشو از زیر صورتم کشید بیرون و گذاشت روی سرم که تکون نخورم و گفت کونتو بیار بالا گفتم ارباب رحم کن میمیرم بخدا گفت مانا کاری نکن دوباره بگما کونتو بیار بالا تا آوردم بالا یکی دیگه زد وای تحملشو نداشتم خاستم در برم ولی سرم زیر پاش بود از گریه هام کاشی ها خیس شده بود و صورتم روش لیز میخورد ولی ریحانه نمیزاشت از زیر پاش در برم دوسه تای دیگه زد تا این که سرجام دراز کشیدم گفت کی اجازه داد دراز بکشی داد زدم نمیتووووونم دیگه با هق هق گفتم ارباب جون مانا بسه آدم شدم پاشو برداشت و یکم منو با پاش فشار داد که فهمیدم باید بچرخم نشست روی شکمم و گفت من که فک نمیکنم آدم شده باشی و شروع کرد با دستش اشکامو رو صورتم پخش کرد چنتا نسبتا آروم زد توی گوشم که گوشیش زنگ خورد جواب داد و نشست روی صندلی دقیقا بالای سرم و پاشو آورد جلوی دهنم که درجا شروع کردم لیسیدنش حدودا ۵دقیقه‌ای حرف زدو منم بدون مکث پاهاشو لیسیدم صحبتش که تمام شد شروع کرد دستو پای منو بست من همش داشتم التماس میکردم که اعصابش خورد شد و دهنمم بست منو تو پوزیشن داگی محکم بست و یه اسپری داشت که دقیقا مثل دیلدو بود اونو کرد توی کونم اومد جلوم نشست و پاهاشو گذاشت روی کمرم و سرمو فشار داد توی کونش دهنم که بسته بود دماغم هم توی کونش بود خیلی نفس کشیدن سخت بود رفت توی گوشی و کلا بیخیال من شد این وسط چنتا هم گوزید که کامل رفت توی دماغم و نفس کشیدم کلی سخت تر شد برام؛ دماغم هم دم سوراخ بدبوی ریحانه بود که با گوزاش کلی بدبوتر هم شده بود فک کنم یه ساعتی تو اینستا بود تا حوصلش سر رفت باز افتاد به جون منه بدبخت از روم که پاشد درجا خندید و گفت چه سرخ شدی جنده خانم و دراز کشید کنارم جوری که فیس تو فیس بودیم بعد دماغمو نگه داشت نه این که به دستو پا زدن افتادم ول کرد چند بار این کارو کرد که داشتم میمردم دیگه دید دارم خیلی گریه میکنم گفت کشتی خودتو حالا و دهنمو باز کرد تا باز کرد یه نفس عمیق گرفتمو درجا شروع کردم به غلط کردن و کلی قربون صدقش رفتن وای هرجور شده باید راضیش میکردم که دیگه شکنجم نکنه واقن تحمل نداشتم کلی که حرف زدم و گریه کردم ریحانه با نیش باز گفت وای چرا اینقد تو کیوتی لعنتی خب من نمیتونم شکنجت نکنم که و شروع کرد به اذیت کردنم دوباره یه ده دقیقه ممه هامو فشار دادو تو گوشم زدو مجبورم کرد تفشو از روی پاهاش بلیسم که خلاصه پاشد من فکر کردم الان بازم میکنه ولی نه اون هنوز ارضا نشده بود منو از تخت اورد پایین مچ دستمو بسته بود به مچ پام منو به کمر خابوند روی زمین و گفت حق نداری بچرخی و یه شمع روشن کرد و گفت من یواش یواش میام جلو باید بخزی روی زمین با کمرت و از من فرار کنی وگرنه میریزه روت من هنوز نفهمیده بودم که اولین قطره شمع ریخت دقیقا روی کسم و سوختم و ناخداگاه شروع کردم فرار کردن چند دقیقه به عقب رفتم و ریحانه دمبالم کرد کلی منو سوزوند تا کم اوردم و اومدم بچرخم اخه همش میریخت روی کسم و داشتم پر پر میشدم ولی تا چرخیدم پاشو گذاشت روی گردنم و منو نگه داشت و گفت مگه نگفتم حق نداری بچرخی و درجا نشست روی کمرم البته برعکس منم تو پوزیشن داگی بودم و کونم رو به هوا تو همین تکون خوردنا اون اسپری تقریبا از کونم درومده بود منو کامل مهار کردو گفت: که میچرخی هاااااا الان که سوراخ کونتو پلمپ کردم میفهمی از دستور سرپیچی نکنی و اسمری رو کامل دراورد من هی میگفتم گه خوردم ارباب بخدا داشتم میمردم توروخدا رحم کن ولی ریحانه یه ذره هم رحم نکرد و با شمع سوراخ کونمو که با اون اسپری حسابی گشاد شده بود رو بست خیلی داغ بود زیرش جون دادم بعد از روم پاشد و گفت خب ادامه میدیم ولی این سری پشتتو میگام و شروع کرد دوباره سوزوندنم با شمع منه بدبخت با دستو پای بسته خودمو روی زمین کش میدادم و گریه و التماس ریحانه میکردم و اونم مثل روانیا دمبالم میکردو میخندید وای هیچوقت اینقد اذیت نشده بودم تا صدای در اومد و رویا و هانی توی همین صحنه وارد خونه شدن من با تمام وجودم داد زدم کمککککک توروخدا نجاتم بدین بخدا نمیتوتم دیگه رویا جونم بخدا غلط کردم دیگه نمیکنم رویا اومد نزدیک و گفت مطمئنی گفتم اره جون مانا بهش بگو بسه که رویا گفت بسه میدونم که حسابی به خدمتش رسیدی و به ریحانه گفت پستچی نیومد ریحانه گفت نه چطور؟ رویا گفت خرید اینترنتی کردیم دیشب قراره امروز بیارنش ریحانه گفت چی گرفتین هانی گفت یه چیز مخصوص واسه جنده کوچولومون وسط حرفاشون منو باز کردن و من گریه کنان رفتم سمت سرویس ریحانه داد زد آب سرد یادت نره با آب گرم پاکشون نکنی رفتم تو سرویس شروع کردم پاک کردن شمع ها از روی کس و کونه نازنینم که داشتم از درد منفجر میشدم از اون طرف هم میترسیدم چی قراره پستچی بیاره باز چه نقشه ای برای من بدبخت چیدن که ریحانه اومد تو و گفت پاک کردیشون گفتم برو بیرون بزار دو دقیقه آروم باشم که گفت باشه حالا اومدم ببینم کمک میخای یا نه و رفت همه چیزو تمیز کردم فقط سوراخ کونمو نتونستم اومدم بیرون خیلی طلبکار رفتم جلوی ریحانه و کونمو کردم طرفشو گفتم ببین چکار کردی و درجا گریم گرفت هانی گفت چکار کرده من با گریه داد زدم کونمو پلمپ کرده سه تاشون زدن زیر خنده بخدا روانین اینا درجا داد زدم نخندین اههههه میگم سوراخ کونم بسته شده میخندین روانیا و همینجور گریه کردم رویا اومد یکم نازم کرد و گفت الهی من قربون مانام بشم خب تقصیر خودته دیگه من با گریه گفتم نمیخام اصن قربونم بشی من الان چکار کنم ریحانه رفتو یخ اورد و گذاشت روی سوراخمو بعد چند ثانیه خیلی راحت شمعو دراورد البته درد داشتا بعدشم یه تیکه یخو کرد توی کونم و یکی دیگه رو دم سوراخم نگه داشت تا آب بشه خیلی حس عجیبیه یخ بکنن توی کونت خیلی سرده اصن دوس ندارم ولی نیاز بود خلاصه ناهارو خوردیم و بعدش هانی کلی ماساژم داد و روی کونم پماد زد تا جای شلاغا زودتر خوب بشه و ۴تایی یه چرت کوچولو زدیم که من با صدای هانی بیدار شدم که میگفت رسید رویا با شوق و ذوق پریدو باهم شروع کردن باز کردن بسته‌ی پستی که اومده بود من هنوز گیج بودم و تو بغل ریحانه داشتم یکم وول میخوردم که دیدم از توی بسته یه پلاگ درومد درجا فهمیدم که این نامردا دیشب که من داشتم تو حموم اون تیله‌هارو از کونم در میاوردم یه عالمه دیلدو و پلاگ و دستبند و … سفارش دادن وای از هرچی ۳-۴ سایز مختلفش رو سفارش داده بودن یدونه هم ازین دیلدو خاردارا بود توش که من اصلا درک نمیکردم این قراره چجوری بره تو (البته تا اون موقع ندیده بودم بعد که دیدم چقد ژله‌ای و نرمه قابل قبول تر شد) هرکی یه وسیله برمیداشتو منو نگاه میکرد من از ترس نزدیک بود خودمو خیس کنم میدونستم همه‌ی اینا قراره بره توم هی خایه‌مالیه همه رو میکردم که شاید بهم رحم کنن و با خودم گفتم نباید بهونه دستشون بدم چون اینا بدون دیلدو منو میکشتن ببین با تجهیزات چه بلایی سرم بیارن ولی هرسه تاشون خیلی مهربون بودن یکم بیش از حد و مشکوک مهربون بودن مثل این که از قبل برنامه ریخته بودن باهم بعد هرسه تا شروع کردن قربون صدقم رفتن شروع کردن خوردن منه بدبخت حسابی که حشری شدم ریحانه افتاد به جون کسم و حسابی برام خورد دوبار ارضا شدم و جونی برام نمونده بود بعد هانی و ریحانه دوطرف خابیدن و شروع کردن خوردن گوش و گردنم و رویا دراز کشید روم و خیلی جدی گفت میخام یچیزی بگم من که هنوز مست بودم از مالیدنا و خوردناشون یکم گیج بودم که رویا گفت ببین هانی و ریحانه پرده ندارن و هروقت نیاز باشه میتونن بدوزنش که البته محاله نیاز بشه براشون هانی پیشنهاد داده ماهم پرده هامونو بزنیم هروقت خاستی ازدواج کنی میتونی بدوزیش دکترو همه‌ی هزینه ها هم گردن خودش من خیلی گیج بودم خیلی انتخاب سختی بود نمیدونستم چکار کنم رویا گفت من خودم میخام این کارو بکنم یکم چرخیدم دیدم هانی هم کلشو به نشونه‌ی تایید تکون داد ده دقیقه‌ای بحث کردیم باهم تا این که منم راضی شدم ولی داشتم از استرس میمردم که رویا گفت پرده‌ی مانا رو من میزنما و شروع کرد گشتن بین دیلدوها دوتا کمربند هم گرفته بودن که میشد همه‌ی اون دیلدوهارو بهش وصل کرد و پوشید یکی از کمربندها روهم بست و کوچیکترین دیلدو رو بهش وصل کرد یه نیم ساعتی بازم با هم بحث کردیم تا این که از تصمیممون مطمئن شدیم تو یه ثانیه رویا دیلدو رو کرد توم خیلی کم خون اومد انتظار داشتم تخت پر بشه از خون اولش یه سوزش کوچولو داشت و تمام شد پردم از بین رفت باورم نمیشد واقن این کاروکردم دقیقا تو همین پوزیشن هانی پرده‌ی رویا رو زد و هر۴تامون دیگه اُپن بودیم بعد هانی گفت خب به افتخار این که تازه پردتون رو زدین امشب ارباب و برده نداریم و فقط سکس رمانتیک کمربند رویا رو باز کردن و دادن به ریحانه منو رویا دراز کشیدیم و هانی افتاد به جون رویا و ریحانه به جون من وای اولین تجربه‌ی کس دادنم بود باورم نمیشد چقد داره حال میده منه بیچاره همیشه کونم پاره میشد وقتی از کس اینقد حال میده و دردش کمتره (البته بعد از این هم بچه ها هر روز پدر کونمو در میاوردن تنها فرقش این بود از اون ب بعد همراه کونم کسم هم جرمیدادن فقط برای من سخت تر شد) خلاصه اون شب تا جایی که هانی و ریحانه انرژی داشتن منو رویا رو گاییدن دیگه اخرش همه‌ی عضله های رونشون گرفته بود از بس که پوزیشن های مختلف منو رویا رو گاییدن من حتی تعداد دفعاتی که ارضا شدم از دستم در رفت از بس که زیاد بود بعد از کلی عشقو حال همه خیس عرق افتادیم تو بقل هم حتی حال نداشتیم بریم حموم و همونجا بیهوش شدیم

امیدوارم خوشتون اومده باشه
ما کلی خاطره باهم داریم که اگه دوست داشته باشین بیشتر براتون میگم این خاطره‌ شروع خونه مجردی منو دوستام توی شهری دور از خونس و تازه هم پردمو از دست دادم برای من تازه شروعش بود اینجا و اکثر دیوونه بازیامون ازینجا به بعده.
داستانی که گفتم ۸۰درصدش واقعیته و مو به مو اتفاق افتاده اون ۲۰درصد هم شاخو برگیه که خودم به داستان دادم تا کمی جذابتر بشه

ممنون از همتون که وقت گذاشتین و خوندین

MANA-1993

نوشته: MANA-1993


👍 24
👎 2
86101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

879012
2022-06-12 03:21:30 +0430 +0430

دکتر از نزدیک دیدی تا حالا؟
کون میدونی چیه؟

1 ❤️

879066
2022-06-12 14:04:22 +0430 +0430

عجب کسشری بود

0 ❤️

879078
2022-06-12 15:10:54 +0430 +0430

هر چقدر میتونی از داستان هات بگو

0 ❤️

879087
2022-06-12 16:37:21 +0430 +0430

خیلیی ممنون باز هم از خاطراتت بگو ❤️ 🌹 👍

0 ❤️

879117
2022-06-12 22:09:57 +0430 +0430

زیبا بود 👏

0 ❤️

879254
2022-06-13 14:41:21 +0430 +0430

لطفاً دفعه بعدی چهره و اندام خودت و ارباب هات رو هم بگو 🤤

0 ❤️

879291
2022-06-13 18:45:21 +0430 +0430

یکی از کصشرترین داستانای شهوانی بدون شک

1 ❤️

879412
2022-06-14 09:17:34 +0430 +0430

تو اینستا فعالیت نداری؟

0 ❤️

879638
2022-06-15 09:05:17 +0430 +0430

لطفا ادامه شو بنویس♥️

0 ❤️

887269
2022-07-27 08:00:48 +0430 +0430

لطفا بیشتر از این خاطرات بگو خیلی با جزئیات میگی خیلی خوبه
لطفا خواهشا ادامش هم بزار

0 ❤️