زندگی (۱)

1399/08/19

پله های شرکتو آروم و کرخت بالا میام. نمیدونستم بار چندمه ولی یکی از زن های کلاه شرعی بابا بازهم از من اخاذی میکرد. روی پله نشستم و صورتمو بین دستام میگیرم دیگه خسته شده بودم. ساغر که داشت از پله پایین میومد به قدم هاش سرعت داد و با نگرانی که جز فضولی داخلش پیدا نبود گفت: چی شده؟ بازم شریفه اومده بود؟ حس کردم ثانیه ها دارند کش میان. هر ثانیه هزاران پیام داخل مغزم چراغ زنون کنار میرفت. زندگی جدید و پر از آرامشی که میخواستم با هوتن شروع کنم مطمینا به یکسال هم نمیکشید. چقدر باید شرمنده میشدم بابت کارهای بابا و زن های صیغه ایش؟ چقدر باید خجالت میکشیدم که هیچ فامیلی مارو نمیپذیره؟ چون بابام معتاد زن باز بود؟ چون مامان ولمون کرده بود؟ من حتی … .
-الـــــــو هـــوی باتوعما…کجا سیر میکنی؟
-هـــــا؟
-ها و زهرمار میگم چی شده اینجوری عین مادرمرده ها نشستی؟ شریفه بود؟

  • نه شریف نبود سودی بود.
  • همون مو شرابیه که لنزم میزاشت؟ ولش چی میخواست حالا؟
  • به نظرت همشون چی میخوان؟ پول. پول برای الکل تقلبیشون برای شورت گیپوریاشون برای رژهای بو و عطردارشون برای کوفتشون برای زهرمارشون اَه
  • خیله خب بابا سرم رفت…برو بالا…ببین محسنی چیکار داره.
    تا اینو گفت مثل قرقی دوییدم بالا و آروم به در صدا دادم.
  • جانم کارم داشتید؟
    -خــــانــــــم من به شما مگه نگفتم پروژتو سریع تحویل بده؟
  • بله آمادست فقط تست کردنش مونده وگرنه میدونید که من پروژه رو بی عیب و نقص تحویل میدم.
    سلطانی سریع پرید داخل اتاق مدیریت و شروع کرد به حرف زدن. همه به فال گوش وایسادناش عادت کرده بودند. این زن همه رو عادت داده بود به کارهاش-رفتاراش-و مفت خور بازیاش. حتی با مدیریت روهم هم نریخته بودند که بگیم محسنی میکنتش نگهش داشته !
  • آقای محسنی فشار نیارید به پناه جان مگه نمیدونید چقدر ایشون تحت فشارن؟ کاری نیست که ! من الان سریع حلش میکنم. لطفا نگران نباشید مگه اینکه من مرده باشم تا… .
    دلم میخواست عقده ی حرفای سودی رو سر سلطانی آوار کنم و داد بزنم. و هرچی فحشه به هیکلش ببندم هرچند که اینجور مواقع تمام واژه ها از مغزم پرواز میکنند و جز یک انسان لال و فلج ازم چیزی نمیمونه . سلطانی کاری ازش بر نمی اومد جز اینکه با زبون چرب و چیلی شروع به گرفتن وقت کرد و تمام نگران نباشید هاش نتیجش و زمانی که خرید یک روز کاری بود. درحالیکه کار پروژه تموم شده بود و تست نهایی مدیر مونده بود. چنان حرف میزد که الحق لقب خایه مال برازنده ی این زن بود. حس میکردم مغزم داغ شده همراه با اون یک حس درونی اعصابمو تحریک میکرد که داد بزن و استعفاتو بنویس. ولی عقلم میگفت دیوونه ای دیگه ! پول سودی و اجاره خونه و قسط های وامت و هزارتا زخم دیگه رو با ارث بابای گور به گوری میدی؟ گاهی میزد به سرم که تن فروشی کنم و منصفا که بعنوان شغل دوم پولش بیشتر از پول زخم های زندگیم میشد. سلطانی با گفتن حل شد اقای محسنی. پناه جان شماهم برگردید سر کارتون که منو بدقول نکنید از کنارم رد شد. در این موقعیت کاری جز اینکه چشمام پر از اشک بشه ازم بر نمی اومد. دستامو نیشگون های محکمی گرفتم که حواسم به درد بره و اشکام راه خودشونو به گونه های داغم پیدا نکنه. من فقط 20 سالمه و تحمل اینها از عهده من خارج بود. کدوم بدبختی مثل من بود؟ کیفمو از پشت سیستم برداشتم و به طرف خونه رفتم. گئشی زنگ خورد.
    -بله؟
  • سلام چطوری پناه؟ خوبی؟ منم مژده.
    -چطوری مژده خوبی؟ من؟ مگه میتونم خوبم باشم؟
    -خیلی وقته حرف نزدیم میایی خونمون؟ یا بریم بیرون؟ یا اصلا من بیام خونتون! ها چطوره؟
    -مژده راستش یکم دخل و خرجام نمیسازه اگر خونه باشه بهتره تو بیا خب؟
    -باشه کی بیام؟
    دلم میخواست یک دنیا حرف بزنم و کی بهتر از مژده. کی اصلا بهتر از مژده میتونست دوست باشه با من؟ کی اصلا منو میپذیرفت؟ گاهی با خودم میگفتم اینکه هوتن منو عقد کرده یک دنیا باید ممنونش باشم. و اینو تو صورتم نمیزد یا به روم نمی اوورد باید خیلی بزرگ و مهربون باشه وگرنه منو چه به هوتن ! هوتن جذاب و دندون پزشکم با اون نگاه صمیمی و گرمش. وقتی با لبخند به من نگاه میکرد منو بدجوری هوایی میکرد.

سلام اولین نوشته منو خوندید. کارهای زیادی در فضای نوشتن و رمانو… انجام دادم. نظراتتون برام مهمه میخونم و میخوام بدونم که آیا ارتباط میگیرید بامن و نوشته هام؟ مثلا ترکیب / زنِ کلاه شرعی بابا/ جذاب بود؟ ازین جور ترکیبا استفاده کنم؟ و قابل ذکره که اتفاقات واقعی هستند چون یک نمونه ی شفاف و معمولی از فضای شغلی رو اووردم. با لایک ها به من بفهمونید که ایا وقت بزارم یا نه؟

نوشته: تـلــه


👍 6
👎 6
4201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

776147
2020-11-09 01:19:10 +0330 +0330

چرا شما باید به زن صیغه ای پدر پول بدی؟ ندی مثلا چی میشه؟ آبروی یه معتاد زن بازو میبره؟ یا می اندازتش زندان؟ خیلی بی محتوا بود.

3 ❤️

776193
2020-11-09 08:13:20 +0330 +0330

قشنگ بود ک فقط غلط املایی داشد و یکمم جای کار داشد…زودم تموم شد نفهمیدم هوتن چجوری اومد و اینا ادامه بده عزیزم

0 ❤️

776228
2020-11-09 17:59:22 +0330 +0330

وقت مارو چرا میگیری با این خزعبلات؟؟؟

1 ❤️

776437
2020-11-11 16:01:47 +0330 +0330

داستانت اولش رو خوب شروع کردی امیدوارم تا انتهاش خوب باشه

0 ❤️