زنم با پسری که عاشقش بود

1401/07/01

سلام ببخشید زیاد سواد ندارم شاید غلط املایی داشته باشم

من مبین هستم 25ساله 183قد و 76 کیلو وزن
یکم گوشتی هستم و سایزمم 18هست
همسرم غزل 26 ساله قدش 156 و وزنش 49 کیلو هست
یه بدن ریزه میزه کوچولو دوتا پستون کوچولو و یه کون گرن خوش فرم و یه استایل فوق باز و گنگ
من از 18سالگی با غزل اشنا شدم توی انستا
کلا سرد 8حرف میزد و از سر اجبار باهام حرف میزد
با غزل اشنا شده بودم دیگه کم کم کل زندگیشو فهمیده بودم اونم بهم اعتماد داشت و عاشقش شدم کم کم که پنج سال گذشت و من 23سالم شد و رفتیم خاستگاری ک خونواده ها اوکی بودن فقط غزل میگفت من دلم پیش عشق اولمه و هرگز ازدواج نمیکنم و منتظر اونم
منم ک جوری وابسه و عاشق غزل بودم نمیتونستم رو حرفش حرف بزنم گفتم هروقت برگشت پیشت اجازه داری باهاش باشی و حتی از تخت من هم استفاده کنی
(علتسش فیلم های کاکولدی بود ک دیده بودم )
خلاصه غزل قسمم داد ک رو حرفم بمونم و ازدواج کردیم هردوتامون هات بودیم درحدی ک روزی یه بار گه گدار دوبار سکس میکردم تا چند ماه گذشت غزل کم کم دیگه بهم نزدیک نمیشد تا نمیخوابیدم نمیومد تو تخت و جوری بود ک دیگه معذب شده بودم و یه شب بهش گفتم چرا انقد سرد شدی الان دو هفته ست باهم رابطه نداشتیم برگشت گفت ازت متنفرم از بدنت از خونه ت از عشقی ک بهم داری متنفرم و گریه کرد و منم ب زور بغلش کردم و گفت ک چند وقته کیان(عشق اولش) بهش پیام میده و اونم جواب داده و حتی چند بار هم رفته سر قرار دیدنش
گفتممن بهت اجازه داده بودم باهاش باشی چرا بهم نگفتی گفت من عاشق اونم تورو نمیخوام میخوام فقط واسه اون باشم منم از سر عشق و جهالت گفتم اگه بزارید سکستون رو ببینم میزارم کیان بیاد خونه
همیشه پیش هم باشید خرج هردوتاتون میدم بیرون هم خواستید برید ماشین میدم برید یه جای دور کسی نبینه
من فقط رابطتتون ببینم
اونم بوسم کرد و گوشی ورداشت زنگ زد و گذاشت رو ایفون کیان ورداشت
کیان:
ها چیع دوباره زنگ زدی
غزل:اره کیان میگه میشه بیاد خونه زندگی کنه ولی دو شرط داره
کیان:بگو
:یک اینکه همیشه سکسامون رو ببینه
دو اینکه همیشه پیشم باشی
(کیان یه پسر قد 180 ورزشکار 25ساله بدن کم مو پوست سفید سفید و چشم سبز )
کیان: باشه پس بیام پیشتون
غزل:لباس بیار
کیان: نمیخواد واسه مبین رو میپوشم
غزل مثل همیشه با یه تاب و شورت نشسته بود ک کیان در زد اومد تو غزل رفت سمتش بغلش کرد ازش لب گرفت کیان هم یکم با سردی برخورد کرد منم پاشدم گفتم خوش اومدی بشین نشست گفتم غزل پاشو چایی بیار ک کیان بهش گفت غزل اونم نگاش کرد
کیان هم دستشو باز ک ک یعنی بیا رو لبه تخت اونم بدون انکه حس کنه حرف زدم رفت نشست و گفت مبین پاشو چایی بیار
وقتی چایی اوردم غزل روی کیر کیان نشسته بود با لباس و کیان هم دستش توی ممه ش بود
برگشت گفت چه حسی داری زنت تو بغلمه
گفتم عاشقشم وگرنه حسی ندارم ک غزل خندید و گفت شلوارت ک میگه بدجور حس داری (کیرم بلند شده بود)
غزل اومد پایین شلوار کیان رو در اورد و گفت مبین بیا جلو نگاه کن دقیق
کیان دو دستش روی دسته مبل بود و پاهاش باز لم داده بود و پردنشو چسپونده بود به لبه تخت و چشماشو بست
غزل هم شلوارشو در اورد و نشست وسط پاش گفت مبینی کیرشو در بیار ک در اوردم واقعن عجب کیری بود هم اندازه واسه من دراز و دوبرابر کلفت تر
نشست واسش ساک بزنه فقط سر کیرش میرفت تو
منم نگاه میکردم

غزل پاشد گفت لختم کن
من هم تابشو در اوردم ک نوک سینه ش تند تند شده بود
وقتی شورت زردشو نگاه کردم همیش اب کصش بود سرازیر شده بود
شورتشو در اوردم و بو کردم
ک غزل رفت بغل کیان ازش لب گرفت و لب گرفت و اروم نشست رو کیر کلفتش
جیغ های خفیفش شده بود اه و ناله
ک کیان بلند شد و اونو تو بغلش مثل بالشت نگه داشت و تلمبه زد توش ک انگار ن انگار خونه سازمانیه و مثل ویلا اه و ناله میکشد بعد یه دقیقه کیان گذاشت روزمین گفت داگی شو و غزل داگی شد منو صدا زد ک برم پیشش رفتم گفت لخت شو منم از خدا خواسته لباسمو در اوردم ک کیرمو دید بهم خندید گفت با این میخواستی اینو سیر کنی ک غزل گفت بخدا هر روز دوبار جق میزدم یه بارم میکردتم همش ب فکر کیر تو بود کیانننننم
مجبورم کرد سوراخ کونش لیس بزنم
خبسش کنم
ک اروم ارومسر کیرشو کرد تو و اروم بیشتر کرد تو تا حدی ک تا ته کیرش رفت تو کون زنم ک البته بگم زنش و غزل منو چنگ میزد
بعد چند دقیقه ک داشت تلمبه میزد دوباره غزل صداش بلند کرد اه و ناله میکشید
منم نزدیکش بودم یه دونه محکم با دستش زد ب تخمام ک جق بزن منم جق زدم
کیان تو داوی با هر تلمبه ک میزد غزل میرفت جلو و با دست میکشیدش عقب هر ظبه شدید تر بود ک غزل پاهاش شل شد و تخت دراز کشید رو شکم و کیان دستشو از زیر شکمش برد و بلندش کرد و تلمبه زد
غزل رو بر گردوند یه بالشت کشید زیر پشت غزل و کیرشو تنظیم کرد توی کصش و تلمبه تا اخر کرد تو
یه جوری تملبه میزد ک غزل رو ابرا بود شل شل بود منم جق میزدم داشت ابم میومد ک رفتم دسشویی ابم اومد برگشتم دیدم کیان داره از تلمبه زدن توی کص غزل فیلم میگره و چهرشو قشنگ نشون داد گفت غزل بگو ای لتو یو واسه رفیقام جنده کوچولو اونم گفت ای لاو یو کیر کلفت من
یهو دوربین برگردوند گفت اینم شوهر غزل جنده قدیمیم مبین اقا هستن سلام کن ک منم سریع برگشتم گفت شرم میکنه عادی میشه براش ک غزل داد زد بیا جلو دوربین کصکش منم رفتم و نشستم لباسامو پوشیم و کیان هم حدود یه ربع دیگه تلمبه زد و دوبار پوزشین عوض کرد و اخر غزل گفت مبین بیا پیشم باش دستمو گرفت و به کیان گفت ابتو بکن توش و کیان کل ابشو ریخت توی کصش با خرناس های مثل خرسش بلند شد گفت ساک بزن تمیزش کن کیرمو با اب کصت کثیف شده زنم …زنشم واسش ساک و دراز کشید گفت مبین کصمو تمیز کن و منم شروع کردم ب زبون زدم وقتی ابشو زبون میزدم فهمیدم اینده ای نه چندان بد و نه چندان خوشایند در انتظارم هست
اگر خوشتون بیاد باقی ماجرا هارو میذارم

نوشته: مبین


👍 15
👎 39
52301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896624
2022-09-23 00:17:57 +0330 +0330

ریدم تو اون جمجمه پوکت

5 ❤️

896638
2022-09-23 02:09:29 +0330 +0330

کیر مغزت کم جق بزن

2 ❤️

896640
2022-09-23 02:15:23 +0330 +0330

عمو جانیم این کارارو نمیکنه شل مغز

3 ❤️

896655
2022-09-23 05:07:18 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

896666
2022-09-23 07:36:53 +0330 +0330

ننویس حالم بهم خورد

2 ❤️

896709
2022-09-23 19:11:52 +0330 +0330

عییییی ، نصفشم نخوندم ، فقط حالم رو بد کرد 🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮

0 ❤️

896795
2022-09-24 18:08:01 +0330 +0330

جالب بود چون منم با خانمم تا حدودی مثل همین روابط دارم

0 ❤️

896917
2022-09-25 15:38:39 +0330 +0330

نمیدونم این روزا چرا همه یاکونی هستن یا بی غیرت 😁

0 ❤️

896948
2022-09-26 01:29:01 +0330 +0330

مجبوری بنویسی احمق؟‌
احمق ترین و بیمارترین موجود روی زمین تویی
چه موجودات بیماری پیدا میشن دروغ بنویسن و برای تخیلات خودشان اینطور بنویسن
ننویس احمق ننویس بیمار

0 ❤️

897490
2022-09-30 05:13:49 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

897876
2022-10-04 01:50:30 +0330 +0330

کلی خندیدم دمت گرم

0 ❤️