زنپوشی سحر (۱)

1400/01/12

سلام به شهوانی های عزیز داستان واقعی من شاید طولانی باشه ولی برای کسانی که حس زنپوشی دارن بسیار جذابه اسمم هومن هست البته اسم زنونم ساراست من الان ٢٥ سالمه داستان من تقریبا از دوران راهنمایی شروع میشه که وقتی بزرگتر شدم بخاطر جذابیت و زیباییم دید اطرافیانم رو نسبت به خودم دیدم متوجه این مسائل شدم وقتی تو اتوبوس یا مدرسه بزرگتر ها خودشونو بهم میچسبوندن و یا انگشتم میکردن خاطرات زیاد هست ولی از همون دوران تقریبا تو مدرسه شروع شد و از طرف دوستانم مورد تجاوز قرار گرفتم و چون پسر آرومی بودم و کم رو چیزی نمیگفتم به همین خاطر این اتفاقها برام افتاد حتی مدیر مدرسه هم باهام لاس میزد و ور میرفت بعد دیگه این موضوع برام مونده بود ولی واقعا لذتی برام نداشت بلکه از این مسائل ناراحتم بودم و به کسی هم نمیتونستم بکم از ترس آبروم و دیگه به بچه های فامیل هم رسید البته بزرگتر از خودم بودن مثلا پسر داییم و پسر عموم و پسر خاله که دیگه واقعا از همه فراری بودم رنگ پوستم سفید و خوشگل بودم یکی از پسر داییم ها یه شب تا صبح خونشون بودم برام جلباس زیر زنانه گرفت وتنم کرد و تا صبح منو مثل دختر میکرد دیگه حموم میرفتیم یا حتی جایی بودم که وقت سکس نداشتیم براش ساک میزدم یا میبرد منو استخر تو رختکن اول میکررد و بعد استخر هم میکرد تا کمی محل زندگیمون تغییر کرد ولی نمیدونستم اینا باعث میشه که بزرگتر بشم این حس یا اب برام میمونه و دیگه برای ارضا شدنم تو فیلم سوپر بیشتر به زنا دقت میکردم و وقتی میدم زنه برای مرده ساک میزنه ناخوداگاه هوس میکردم ساک بزنم شاید فحش و دری وری بدین برام مهم نیست داستان من شاید شهوتی باشه ولی برای یه سری آدمها بیشتر عبرته که به این کار زیاد ادامه ندن یا تا یه سنی اینکارو کنن من برای اینکه خسته نشین داستانهامو کوتاه و قسمت بندی میکنم وبرای شهوتی ها داستانهای بعدیم جذاب تر میشه


بعد از اینکه محل زندگیون و تغییر دادیم البته بخاطر شغل پدر دیگه از مدرسه و دوستام دور شدیم ولی فامیل نه یکی از پسر داییم ها که لباس زنونه برام گرفته بود خیلی پیگیرم بود و خیلی سکسی بود بیشتر خانم بازی میکرد کس میکرد ولی دست بردار من نبود خونه مجردی داشت من تو خونش همه جور لباس دخترونه داشتم و لوازم آرایش حتی کفش دخترونه سکسی و موقع سکس کاملا دختر میشدم براش چون ورزشکار بود سکسامون طولانی میشد و یا مست بودیم ساعتها با لباس زنونه کنار هم میخوابیدیم دیگه حسم عوض شده بود و لذت میبردم بیشتر وقتها وقتی ابشو تو کونم میریخت ارضا میشدم نیازی به جق نداشتم چندین مدل شرت و سوتین و لباس سکسی داشتم یه بار که رفتیم دو روز شمال کلید ویلای دوستشه گرفته بود مثل زن و شوهر بودیم چون ویلاش کنار دریا بود و ساحل اختصاصی داشت با مایو زنانه میرفتم تو آب همون جا کلی لبو ساک لاس زدن بود از دریا امدیم رفتیم حموم براش کلی ساک زدم آبشو اوردم ریحت رو سینه هام چون سینه هام بر اثر دست زدن و خوردن گوشتی شده بعد از حموم رفتیم خونه غذا درست کردم چون عاشق کاری زنانه بودم بعد از شام رفتم سوتین مشکی پوشیدم با شورت بندی مشکی چون پوستم سفید بود خیلی بهم میومد و سکسیم میکرد رفتیم رو تخت بخوابیم خودم هوس کردم بهش گفتم علی امروز ارضا نشدم اونم که از خدا خواسته گفت ساک بزن و شروع کردم به خوردن کیر خایش وقتی جفتمون خوب حشری شدیم اون خوابیده بود من نشتم رو کیرش خیلی حال میداد دیگه نزدیک ارضا شدن جفتمون بود خوابیدم رو سینش لبمو میخورد وقتی کیرش داشت تو کونم نبض میزد منم ارضا شدم خیلی خوب بود همون جوری یک ساعتی خواب بودیم دیگه تو بغلش خواب بودم تا صبح فرداش رفتیم خرید لباس دوباره لباسای زنونه برام خرید مایو صندل میکفت دوست دارم دوست دخترم باشی بعد امدیم تهران یه مدت ازش خبری نشد فقط گاهی تو واتساپ براش عکس میفرستادم حشری میشد میرفتم خونش بهش میدادم تا دیکه ازدواج کرد منم دوست نداشتم با کسی باشم و یکم از کارام پشیمون بودم ولی همه وسایلم و لباسامم از بین بردم تا این حس ازم دور بشه و جاهایی مثل مترو یا استخر که منو یاد اون روزا مینداخت نمیرفتم.


یعد از یکسالی هم دوری از علی پسر داییم و سکس دیگه از این مسائل دور بودم تا اینکه یکی از دوستام بنام مسعود که باهاش چند سال دوست بودم و اصلا رابطه سکسی نداشتم رفت و آمدم زیاد شد خونه هم میومدیم میرفتیم باهم رفتیم سفر شمال همسن بودین اونم خوشگل بود وتی اونجا بودیم یاد کارا و رفتارای اون موقع میوفتادم ناراحت و پشیمون میشدم رفتیم دریا مشروب خوردیم بعدشم امدیم لباس عوض کردیم و رفتیم رستوران بعد از شام کمی قدم زدیم راجب سکس و دوست دختر و این مسائل صحبت کردیم اتفاق خاصی نیوفتاد امدیم تو ویلا که ویلاشون تو یه شهرک تو متل قود بود نشستیم تو حیاط قلیون کشیدیم خیلی حال خوبی داشتیم دیگه کلی صحبت کردیم اون گفت هومن میخوام یه مسائلی رو بهت بگم ولی کسی رو ندارم باهاش راجع به این حرفها باهاش صحبت کنم و صحبت از تجاوز کرد اونم گفت که باهاش سکس کردن و چون اونم تقریبا بچه ارومیه نتونسته به کسی بگه و حتی دکتر هم رفته و نتونسته خودشو درست کنه چون خیلی دیگه رازهاشو به من گفت منم براشم ماجرای خودمو تعریف کردم البته کامل کامل نه که آبروم بره ولی خب منم براش گفتم که این اتفاق ها برای منم افتاده و من ازش دوری کردم و راهنماییش کردم اما مشکل اون این بود که با یه مرد پنجاه ساله بنام حمید بود که رابطشون دو ساله بود و دیگه میترسید باهاش بهم بزنه چون همه چی مسعود و میدونست باهم کلی عکس و فیلم داشتن هم دست مسعود هم دست حمید و خیلی بهم زدنشون ماجرا داشت دنبال راه حل داشت دیگه باهم بیشتر راجعبش صحبت میکردیم و از کاراشون میگفت من هم داشتم خودمو تجسم میکردم و اینکه تعریف میکرد چقدر بهش میرسیده حمید واقعا مثل یه دختر و ددی بودن و یکم از عکس و فیلماشونو نشونم داد حشری هم شدیم ولی اصلا میلی که بخواییم باهم سکس کنیم نبود لباساشر دیدم و لوازم های آرایش حتی براش لباس بیرون کفش دخترنه گرفته بود داشتم میمردم حمید یه مرد پنجاه ساله مو جو گندمی قد بلند بود بدنشم خوب بود تو استخر خونه حمید عکس انداخته بودن مثل زن و شوهر دیگه طاقت نداشتم به مسعود کاملا ماجرای زنپوشیمو گفتم و گفتم که من یکسال با علی بودم اون جوون بود ازدواج کرد دیگه باهم راحت همه چی میگفتیم از مدل به مدل سکسمون و حتی شمال رفتنمون دیگه باهم راحت بودیم ولی چیزی که بود نه اون دوست داشت به من بده نه من دوست داشتم به اون بدم مسعود اسم دخترونش مونا بود و حمید اسم براش گذاشته بود حتی واسش حلقه هم خرید بود موقع سکس قشنگ دختر میشد مسعود یا مونا با حمید تو همین شهرک شمالی تو متل قو باهم آشنا شدن وقتی مسعود میره لب دریا آفتاب بگیره حمید مخشو میزنه و باهاش دوست میشه حمید ویلاش نزدیک ویلای مسعود اینا بود و حمید وارد کننده لوازم ماشین تو تهران هست و زن و دو تا دختر داره گاهی با خانواده و گاهی هم تنها میاد شمال و اغلب هم با مسعود میاد و از همون تهران برای حمید دختر میشه من به مسعود گفتم بریم برای شام غذا بگیریم و بیام مشروب بخوریم و رفتیم خرید برای اینکه متنم طولانی نشه ادامشو تو قسمت بعد مینویسم…

ممنون از شما

نوشته: هومن


👍 3
👎 6
11401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

801242
2021-04-02 06:48:52 +0430 +0430

سحر کو…؟
این داستانه یا درد و دل؟

1 ❤️

801258
2021-04-02 08:34:38 +0430 +0430

مسعود جان منم ارومیه هستم

0 ❤️

801503
2021-04-03 13:04:33 +0430 +0430

اینقدی جق رو مخت تاثیر گذاشته که یادت رفت سحرو بزاری یه جای کصتانت

پ.ن:توی مملکتی که مدیر مدرسه هم تمایل به همجنسبازی داشته باشه تکلیف دانش آموزا معلومه

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها