زنی که آقا سید بهم معرفی کرد برم براش روضه بخونم

1401/06/29

بنده تا بیست و پنج سالگی بیکار بودم و خونه پدرم به همراه پدر و مادر پیرم زندگی می کردم و در طول روز هم هیچ جا کار نمی کردم فقط برای نماز ظهر و نماز مغرب مسجد محلمون می رفتم و اونجا با چندتا ازبچه های هیئت محلمون آشنا شدم و گفتند چرا هیئت نمیای؟ اینجوری شد که ما هیئتی شدیم و بعد چند مدت هیئت رفتن هم که بچه ها فهمیدند من بیکارم بهم پیشنهاد دادند بیا مداح شو و وساطت کردند و به مداح هیئت سپردنم که برم پیشش مداحی یاد بگیرم و به منم گفتند ببین هر جا بری بخوای مداحی یاد بگیری ازت پول می گیرند ولی تو آه در بساط نداری پس آقا سید اگه حین آموزش ازت چیزی خواست بدون چون و چرا توام قبول می کنی فهمیدی؟ منم گفتم باشه هر چی شما بگین… اینجوری شد که آقا سید به ما گفت هر جمعه صبح میای خونه ام دعای ندبه دارم و بعد از آنکه مهمانها رفتند بنده در خدمت شمام و هر کاری ازم بر بیاد دریغ نمیکنم و ایشالا مداح خوبی ازت می سازم… ما هم خوشحال که به زودی قراره مداح اهل بیت بشیم. جلسه اول تا سوم رو رفتیم آموزش و بعد اتمام ندبه بهم می گفت ظرفا رو جمع کن و بشور و دور و بررو تمیز کن… منم که یاد حرف دوستان هیئتیم بودم می دونستم که باید اطاعت کنم… بعدش که کلاس شروع می شد آقا سید کلی شوخی های جنسی (کلامی) حین آموزش می کرد و خلاصه توی سه جلسه خیلی باهام صمیمی گرفته بود جلسه چهارم هم گفت :

خب بفرمایید ببینم دوستان شما شرایط کلاس های ما را بهتان گفته اند ؟ می دانید وضعیت از چه قراری است؟

منم گفتم آوازه رادمردی و الطاف شما در بین همه اهالی محل پیچیده و می دانم که از شاگردان پولی نمی گیرید، به بنده گفتند هر چه آقا سید گفت بی چون و چرا قبول می کنید. بنده هم گفتم چشم.

آقا سید لبانش پر خنده شد و رو به من گفت : ها باریک الله ، پس مشخصه که جوان خیلی روشنی هستید… پس لطفا برین دم در اتاق بعدی آقا سید قائمی می گویند باید چه کاری بکنید. ما هم رفتیم و آقا سید قائمی با گشاده رویی و لطافت طبع از دور خوش آمد خوش آمد بهمان می گفت… و تا رسیدم و هنوز لب به دهان نگشوده که او گفت خوشا به سعادتتان پس آقا سید شما را به اتاق فراخوانده اند؟

گفتم بله چه کاری باید انجام بدهم؟ گفتند در اتاق که کاری انجام نمی دهند شما فقط باید بروید و خودتان را آماده کنید… !!! گفتم آماده یعنی چی؟ گفتند شما شرایط کلاس ها را که می دانید چیست باید هرچه آقا سید از شما میخواهد انجام بدهید و در عوض کلاسها رایگان است اما مفتخرم که به شما این مژده را هم بدهم که صلاح شما در همین است که به اتاق فرا خوانده شوید و در آینده نزدیک متوجه عرض بنده خواهید شد… تا به حال آقا سید هر که را که به اتاق فرا خوانده پس از مدت کوتاهی حاجت روایش هم کرده است… !!!

گیج شدم و فقط وارد اتاق شدم و دیگه هیچی نپرسیدم…

دیدم اون اتاق خیلی تمیز تر از بقیه خونه است و یه بوی عطر قرآنی توش پیچیده… و صندلی و آینه و شانه و برس و ژل و این چیزا هم یه گوشه داره… و با همونا رفتم به خودم رسیدم و موهامو شانه کردم و ژل زدم و به لباسهام عطر زدم و خودمو مرتب کردم که آقا سید قائمی با یه سینی چای وارد اتاق شد و گفت جوان شما که هنوز آماده نشدی؟ گفتم من از امکانات موجود استفاده کردم دیگه باید چه کار کنم؟ گفتند نه متوجه عرض بنده ظاهرا نیستی جانم؟ شما باید آماده بشین آقا سید شما را طلبیده… بیا جانم بیا تا خودم آماده ات کنم… که دیدم داره دکمه های پیراهنمو باز می کنه و تازه دوزاریم افتاد که آقا سید چه نیت شومی داره و در همون لحظه ایمانم رو از دست دادم و خشم صورتم رو سرخ کرد و تازه فهمیدم که این جماعت چه پفیوز هایی هستند.

آقا سید قائمی که دید من ترسیده ام گفت همانطور که گفتم صلاح شما در همین است صبور باشید و نتیجه کار را در روزهای آینده خواهید دید…!! چاییتان را هم نوش جان کنید.

خلاصه که ما رو لخت کرد و به شکم روی تخت خوابوند و خودش بیرون رفت و تاکید کرد که شما اجازه نداری برگردی همانطور به شکم خوابیده و اجازه می دهی آقا سید کار خودش را بهتر از هر کس بلد است.

تا اینکه رفت بیرون و آقا سید وارد شد و بدون اینکه کوچکترین حرکت دیگه از قبیل بوس و بغل این چیزا داشته باشه کیرشو یه چیزی شبیه روغن مالید و توی کونم گذاشت و حدود ده دقیقه تلمبه زد و هرچی من آخ و اوخ کردم به کیرش هم نبود… بعد هم که کارش تمام شد گفت قبول باشه ، خود آقا سید قائمی نتیجه کار را به شما تحویل می دهند.

نکبت عوضی رفت بیرون و داشتم به حال خودم گریه می کردم و تازه سر عقل اومده بودم که اون همه گریه هایی که توی هیئت ها و سر نماز و موقع دعا کرده بودم برای چه جماعت کثیفی بوده و در حقیقت باید برای خودم گریه می کردم.

کونم درد می کرد و لباسهامو تنم کردم و از اتاق بیرون شدم که آقا سید قائمی منتظر ایستاده و پاکت نامه ای را به بنده تحویل داد و گفت قبول باشه جوان این هم نتیجه کار به من اعتماد کنید و بروید از پاداشتان لذت ببرید.
هیچی بهش نگفتم و پاکت رو گرفتم و اومدم از خونه سیدِ عوضی بیرون و پاکت رو باز کردم که دیدم یک آدرس و تاریخ نوشته و نام یکی از مداحی هایی که بهم سید یاد داده بود رو هم نوشته…
نمیدونستم منظورش از این کار چی بود و چند روزی دیگه اصلا برای نماز به مسجد نرفتم تا اینکه دوستان مسجدی ام زنگ زدند که کجایی پسر ؟ چرا مسجد نمیای؟ و روم نمی شد به اونا بگم سید چه بلایی سرم آورده… و می گفتند فرداشب هیئته حتما بیای ها ، عوض اینکه محرم شده بیشتر اطراف ما بشی رفتی تارک الصلات شدی؟
فرداش با اینکه دلم از سید چرکین بود رفتم هیئت و توی هیئت بهم گفت اون آدرسی که برات نوشتم جایی که قراره بری اولین مداحی تو بکنی … تاریخش هم که روش هست و فراموش نکنی که حتما ساعت 3 و نیم بری اگر دیرتر بری مداحی می کنی اما به ضرر خودت تموم میشه. پس 3 و نیم فراموش نشه…

دیگه از مداحی و روضه بدم میومد اما پول لازم بودم و مجبور بودم اون روضه کذایی رو برم و بالاخره اون روز رسید و ما رفتیم که دیدم یک خانم چادری جوان اومد درو باز کرد و گفت سلام شما لابد از طرف آقا سید اومدین خوش اومدین… تشریف بیارید ولی همانطور که خودتون می دونید بنده باید با آقا سید تمام بگیرم و تاییدیه رو از ایشون بگیرم… دیدم داره زنگ می زنه و مشخصات ظاهری منو به سید توضیح میده سید هم از اون طرف گوشی گفت خودشه…
و همینطور که تایید می کرد خانومه ابتدا چادرش رو و سپس باقی لباسهایش رو در آورد و در انتها گفت من در خدمت شما هستم…

منم حالا متوجه شدم که منظور آقا سید قائمی از عاقبت خوش اون روز نحس چی بوده و دست به کار شدم و با خانم چادری جوان که اون روز روضه زنونه داشت نزدیکی کردم … البته بار اولم بود و چیز زیادی یاد نداشتم و به همین خاطر خود خانومه بهم یاد داد که باید چی کار کنم…

ساعت حدودا چهار بود که کارمون تموم شد و خانم گفت مهمانهای من دیگه ممکنه هر لحظه برسند و شما باید برید طبقه بالا بعد که مجلس شلوغ شد تشریف میارید برای مداحی و روضه خوانی… ضمنا بالا حمام هم هست و اگر غسل جنابت می کنید آنجا خلاصه حمام هست…

ما هم رفتیم بالا و غسل کردیم و بعد اومدیم پایین و مداحی مونو کردیم.
روز بعدش هم سید بهم زنگ زد و گفت بسیار خب شما پذیرفته شدید و مِن بعد بنده با شما هیچ کاری ندارم و آموزش دیگری هم نیاز ندارید فقط اگر مشتری خواستید به خانه من آمده و آدرس را می گیرید و حق الزحمه مرا هم پرداخت می کنید و می روید روضه تان را می خوانید و نیم ساعت قبل روضه هم صاحب مجلس از شما پذیرایی می کند… حق الزحمه من هم چهارصد و پنجاه هزارتومان است. فراموش نکنید که علاوه بر پذیرایی پیش از شروع مراسم در انتهای هر مجلس هم صاحبخانه هر چقدر که خودش کَرَم داشته باشد مزد شما را خواهد داد که در حال حاضر این مبلغ کمتر از پنجاه هزار تومن نیست.

نوشته: مداح


👍 9
👎 21
102801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896217
2022-09-20 01:28:27 +0430 +0430

همین کی کلفتم تو دهن دین و مذهب و آیین و خدای دروغین و رهبر کسکشت خامنه ای الدنگ

6 ❤️

896239
2022-09-20 02:39:05 +0430 +0430

کسشعرو از کجا میارید مینوسید

2 ❤️

896257
2022-09-20 04:02:51 +0430 +0430

همون ساقیتو معرفی کن، الان ساقی لازم شدم
یعنی ادمین شاشیدم توی مخت، اصلا به این داستان کسشر کاری نداریم ولی انصافا ریدم به ادمین

1 ❤️

896279
2022-09-20 05:03:49 +0430 +0430

معامله دو سر برد داشتی که مردور دردت از چیه هم دادی هم کردی لذت به توان ۲ 😂

0 ❤️

896281
2022-09-20 05:15:20 +0430 +0430

بازم به عقیده من شما نظر کرده ائمه و صاحب زمان هستی وگر نه به جای مداح اگه می خواستین قاری قرآن بشی باید چن جلسه میرفتی محضر استاد بزرگ حاج طوسی بزرگ و دیگه هر وقت میخواستی قرآن رو با صوت بخونی بجای این که دستت رو بغل گوشت بگذاری باید دم سوراخ کونت میگذاشتی و الا با همون بسم الله اول گوزت در میومد

1 ❤️

896319
2022-09-20 11:02:00 +0430 +0430

کیرم تو ناموس این سید پدر کونی لواط کار کصمادر

0 ❤️

896321
2022-09-20 11:27:40 +0430 +0430

فک کنم رفتی پیش حاج طوسی

0 ❤️

896347
2022-09-20 15:17:46 +0430 +0430

این کسشرا چیه نوشتید

0 ❤️

896348
2022-09-20 15:22:25 +0430 +0430

مسخره

0 ❤️

896374
2022-09-20 19:36:00 +0430 +0430

با این داستان کس شعرت میخوای مخ بقیه را بزنی که مداحها اینجورین خوب تو کونی بودی چه ربطی به حاجی داره

0 ❤️

896380
2022-09-20 23:22:22 +0430 +0430

مقام معظم رهبری هم با پشت کار و شرکت در چنین جلساتی به این مقام رسیدند.صبور باش تا خورشید دولتت بدمد😁😁

0 ❤️

896381
2022-09-21 00:11:01 +0430 +0430

کس کش دروغگو

0 ❤️

896548
2022-09-22 00:47:28 +0330 +0330

چرا داستان های امشب همش کسشره😂😂 جو تظاهرات گرفته شمارو😂😂این چیه نوشتی آخه پفیوز مرغ مرده خندش میگیره

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها