زن‌دایی ، محرم ما نیست

1397/01/22

خـــب بازم تصمیم گرفتم یکی دیگه از خاطرات سکسیمو بنویسم
من فــــــربــــــد هستم ۲۰ ساله از یکی از شهرای کوچیک شمالی
مطمئنا خیلیاتون کم و بیش ، خاطرات سکسی داشتید و شایدم یه سریا فقط الکسیسو نکردن ! من فعلا جز دسته ی اولم
این داستان در مورد سکس با زن دایــی‌ـه
همونطور که از اسم داستان پیداس ، زن دایی محرم آدم نیس ؛ پس جو گیر نشید و تو کامنتا چرت و پرت ننویسید
داستان دقیقا برا یک سال پیشه
داییِ من و خونوادش تو تهران زندگی میکنن و قبل اون داستان ، داییم تنهایی میومد شمال و فقط سالی دو دفعه یا سه دفعه زنداییم و بچش میومدن شمال (معلومه که خیلی خوشش نمیومد از اینجا اومدن)
عید پارسال بود که طبق معمول هرسال اومدن خونه ی مادربزرگم و من و مادرم خونه ی مادربزرگم بودیم برا این که دایی و خونوادش و مادربزرگمو ببریم دور دور
از زنداییم بگم : اسمش ناهید ، سن ۳۸-۳۷ ، قد فکر کنم ۱۷۰ ، اصلا خوشگل نبود ، همه جای بدنش متناسب با سنش بود ( تو اون سن اکثرا پُـــرن) به غیر از کون به شدت بزرگش (تو ادامه در موردش حرفهــــا دارم)
صورتش اونچنان زیبا نبود ولی اخلاقش خیلی خوب بود و با ظرفیت بود و بسیار تمیز و مرتب و پوست سفید و تنش بی مو بود , حتی زیر بغلش هم مو در نمیاورد o_O (در ادامه در مورد موی کصش هم میگم)
این زندایی ما ، به خاطر کون خوش فرم و بزرگش ، شلوار جین (لی) یا نخی نمیپوشید که مبادا جــر بخوره
از موقع مد شدن ساپرت ، همیشه ساپرت پاشه
موقعیم که خم میشد ، زانوشو خم نمیکرد و بدنش زاویه قائمه ای میشد و همونطور که میدونید ، کونش پورن استارانه میزد بیرون
پارسال به خاطر این که مهمونای دیگه ای اومده بودن ، وسایل و کیف و اینای من و داییم اینا ، تو یه اتاق مشترک بود
ولی موقع خواب ، اتاقا فرق داشت (اتاق خواب و وسایل جدا بودن)
ینی موقع ورود ب اتاق ، حتما باید در بزنیم تا توش لخت نباشه کسی
صبح زود بود و منم طبق عادت صبح زود پا شدم (دوم یا سوم عید بود)
دیدم صدا آب از حموم میاد (حموم و دستشویی نزدیک هم بودن)
رفتم تو اتاق وسایلمون تا یه کاری با کیفم بکنم (یادم نیس چیکار)
اومدم بیرون از اتاق وسایل و رفتم دراز کشیدم
دوباره نیاز شد برم تو اتاق و چون صدای آب نمیومد ، میدونسم از حموم درومده
در زدم رفتم تو ؛ با صدای نسبتا بلند گفت بیا تو
داخل که رفتم ، موهاشو با حوله بسته بود و یه بلوز و یه ساپرت طرح جین پاش بود
یهو گفت (جمله هامون دقیق نیسن ولی منظور یکیه)در زدن نمیخواد که ؛ گفتم : فک کردم شاید ناجور باشه لباست ؛ گفت من که لباس ناجور نمیپوشم ؛گفتم منظورم اینه لخت باشی ؛ خیلی جدی گفت خب باشم ، زن داییتم ، چیزی نیست که ؛ گفتم میدونم ولی حس کردم خوشت نیاد ؛ این کصخل فکر میکرد زن دایی ، محرم آدمه … از حرفاش فهمیدم میخواد بفهمونه نباید بهش چشم داشته باشم چون محرممه ! یهو بهش گفتم نکنه میخوای بگی محرم منی؟ گفت مگه نیستم ؟ گفتم کلاس دوم یاد گرفتیم که زن دایی بعد طلاقش از دایی میتونه باهامون ازدواج کنه ، پس محرم نیست ! باور نکرد و منم با گوشی تو نت نشونش دادم که محرمم نیست� و یه لبخند جالبیو رو لباش دیدم
من همیشهههه تو کف کونش بودم و نمیگم بعد اون دیالوگمون چشمم کونشو گرفت و اون دیالوگ فقط داغ تـــرم کرد ؛)
باز هم طبق معمول ، شوخیامون سر جاش بود ولی تلاش میکردم شوخیارو یه کم به سمت انگشت کردنش ببرم ؛ مثلا بازوهاشو میگرفتم یا به پاهاش (منظورم مچ پا به پایینه) دست میزدم و در مورد لاکش حرف میزدم یا موهای پاهامو با موهای نداشته ی پاش مقایسه میکردم
دو سه روز گذشت و هنوز نصف عید هم نگذشته بود ؛ پس وقت داشتم
فکر کنم ۶-۷ عید بود که یه سایت خرید اینترنتی (اسمشو نمیگم تبلیغ نشه) سفارشمو آورد
بهش گفتم یه چاقو بیار ؛ آورد و اومد بالا سرم واستاد و کصش دقیقا جلو صورتم بود به فاصله ی ۳۰-۴۰ سانت ؛ بهش گفتم بشین دیگه (فک میکرد نمیخوام ببینه چی خریده) اون موقع تو یه رابطه بودم و براش ازون جعبه موزیکالا خریده بودم و یه سری چیزای دیگه
همرو با تعجب نگاه میکرد و میدونست بیشترش برا دختره
دیدم با حسرت نگاه میکنه ؛ پرسیدم زشتن ؟ گفت نه عالیه ! گفتم پس چرا دَمَقی ؟ گفت خیلی ازینا (جعبه موزیکال) دوست دارم ؛ گفتم خب میخوایش؟ مال تو ! فک کرد دارم مسخرش میکنم عین اغلب وقتا و جوابی نداد؛ بازم گفتم جدی میگم ! گفت خب داییت ببینه چی؟ گفتم چی چی ؟؟ گفت شک میکنه عا ! گفتم بگو هدیه ی دوستانس (البته داییم شکاک نبود) گفت اینو دوستا به هم هدیه نمیدن ! عصبی شدم گفتم بگو دوست پسرم بم داده ، یا بگیر یا نگیر دیگه ؛ گفت وای نزن ازین حرفا ! خندم گرفت و پرسیدم مگه چمه؟ گفت تو که چیزیت نیست و مشخصه با خیلیا دوستی ولی برای من بده ! گفتم خب بدون شوخی بگیرش ولی دورادور ، دو
ست دخترم باش (با حالت تقریبا جدی و خواهشانه گفتم) ؛ گفت حداقل قیمتشو بگو (چیزی در مورد دوست دختر و دوست پسر نگفت) گفتم گرون نیست ، بعدشم مگه دوست دخترم نیسی؟ گفت آروم تر یکی میشنوه (مطمئن بودم دلش همچین محبتی میخواد ، چون داییم خیلی کار میکنه و خیلی خونه نیست)

غروب شده بود و تازه از خواب بیدار شدم و هنوز خواب بود
یه پیام تو تلگرام آماده کردم براش بفرستم با این مضمون : امروز که از حرفام ناراحت نشدی ؟ اگر ناراحت شدی رک بگو تا از دلت در بیارم ، امیدوارم حرفامون بین خودمون بمونه
بیدار شد و پیامو واسش فرستادم (اولین چتمون بود)
خونه تقریبا خلوت بود و مادرمم خواب بود و دختر داییمم با بچه ی یکی دیگه از فامیلا تو حیاط بازی میکرد
پیامو خوند و گوشیو گذاشت کنار بدون جواب دادن و رفت به دخترش (کوچولو بود) برسه که غذا میخوره یا نه و این چیزا
بعدش گوشیو برداشت دیدم is typing… شده !
حسابی کُند بود تو نوشتن و هنوزم که هنوزه ، کنده
نوشت : نه عزیزدلم چرا ناراحت بشم ؟ چیزی نگفتیم که
نوشتم : عه چه خوب! فدای مهربونیات
نوشت : مرسی ؛ اگر ناراحت میشدم چطوری از دلم در میاوردی؟
نوشتم : خب موهاتو ناز میکردم ، بوست میکردم ، انگشتاتو میمالوندم و پشتتو پیش پیش میکردم (اون چیزی از سکس چت نمیدونست ولی خب من خِبره بودم توش:))
نوشت : خوبه که ناراحت نشدم (با ایموجی خنده)
نوشتم : چطور؟ نوشت : این کارارو کجا میخواستی انجام بدی؟
نوشتم : اتفاقا کاش ناراحت میشدی تا جاشو نشونت میدادم
نوشت : خب من ناراحت شدم (با ایموجی ناراحت)
نوشتم : پس من میرم تو اتاق و تو هم چند دقیقه بعد بیا
(دیگه چیزی نگفت و منم منتظر بودم تو اون اتاق و فک کنم ده دیقه یک ربع گذشت که اومد تو) گفتم دیر کردی چرا؟ گفت نمیشد دوتایی یهو بیایم که (دیگه اون حس شهوته میگفت میخاره)
اتاق تقریبا امن بود و اگر دختر داییم میخواست بیاد ، صداشون میومد و بعید هم بود بیاد
گوشیش دستش بود اومد تو صفحه چتمون ؛ نشست کنارم و به پشتی ، پشت داد
گفت خب من ناراحت شدم (با خنده) ! گفتم خب بیا سرتو بذار رو پام تا به موهات دسترسی پیدا کنم
با یه کم مِن و مِن قبول کرد و سرش به حدی به کیرم نزدیک بود که اگه سرشو بر میگردوند ، دماغش میخورد به تخمام :)))
موهای زبرشو میمالوندم و از عمد ولی محتاطانه صورتش و گردنش و تا بالای سینشو میمالوندم با پشت و جلوی دستم
دستای سفیدشو گرفتم و شروع کردم به مالوندن و چشماشو بسته بود و منم از نوک انگشت تا بازوهاشو میمالوندم و بقلای ممشو با انگشتم میمالوندم
هیچی نمیگفت و مشخص بود داره حال میکنه
دستشو گرفتم و بوسیدم و گفت الان میخوای پشتمو پیش پیش کنی؟؟ گفتم چرا که نه ؟؟ چن تا لباسشو قلمبه کرد و گذاشت زیر سرش و دمر خوابید و منم رو دست راستم ، کنارش دراز کشیدم و پشتشو آروم ضربه میزدم
حدود ده دیقه تو همین حالت بودیم و دیدم نفساش سنگین شده و مشخصه خوابش گرفته
دستمو کردم تو بلوزش و بردم پشتش و این دفعه از زیر لباسش ضربات آروم میزدم
بند سوتینشو باز کردم یه دستی و یهو به پشت خوابید و بازم چشماشو بست
بهش گفتم : کجاتو پیش پیش کنم حالا؟ چیزی نگفت
دست کشیدم رو شکمش و آوردم لای سینش دستمو و مشخص بود شل شده بند سوتینش و ممه هاش ریخته بودن بیرون ♥
میترسیدم ممه هاشو بگیرم پاشه بره و از همینم بیفتم ! ولی خب حشر که مراعات سرش نمیشه
کم کم دست میکشیدم رو شکمش و میاوردم پایین تا رسیدم به کص تپل مپلش
از رو شلوار ماساژ میدادم کصشو و پاهاشو نیمه باز کرده بود و مشخص بود چراغ سبزو داده بود تا دستمو بکنم تو
منم بی درنگ ، دستمو کردم تو شلوار و شرتش و کصشو گرفتم تو دستم ؛ یه کص تپل و نرم و با یه کم پشم تو دستم بود ؛ کاملا بزرگ بودن چوچولشو حس میکردم
با دست مخالف ، کیرمو دراوردم کنار صورتش ؛ گفت یه کم کوچیکه :| نمیگم خرکیرم ولی نباید میگفت کوچولو :/ چون حداقل ۱۸-۱۹ سانت هس :/ مشخصه داییم کیـــــــــــر داره هاااا
کیرمو میمالوندم به موهای تخمیش و صورتش و حس میکردم خیلی خوشش نمیاد
کصش خیس خیس شده بود و تند تند که میمالوندم ، صدای آب میومد از لای چوچولش
پا شدم رفتم لای پاش و کیرمو مالوندم به رون و کونش از رو شلوار
خیلی خشک و با لبخند نگام میکرد و انگار جندس و منتظر تموم شدن کارمه
نم نم دراوردم شلوار و شرتشو و یه کص با پشمای تقریبا ۲-۳ میلی متری و یه چوچول قرمز بزرگ که شبیه ساندویچ کالباس شده بود
شلوارمو در نیاوردم تا برا سریع پوشیدنش سخت نباشه
کیرمو بدون مکس و مالش کردم توش
به شدت گشاد ولی خیس ، به حدی که اگر روی کیرمو با انگشت میکشیدیم ، آبش قطره ای از رو کیرم میچکید
حدود ۲-۳ دقیقه کردم و آبم اومد (شدیدا حشری بودم) اومدم کنارش تا راهنماییش کنم مدل سگی شه ، یهو دیدم فکر کرد کارم تموم شده داشت شلوار و شرتشو با سرعت میپوشید
گفتم صبر کن شاید دیگه موقعیتش پیش نیاد ، حداقل بذار کونتو ببینم و با یه کم اصرار راضی شد
کون شدیدا درشت و سفیدش جلوم بود که ای کاش لاشو وا نمیکردم … سوراخ پر از چروک و کار کشیده و نسبتا تیره نمایان شد
حس شدیدا کیری ای بهم دست داد و میدونستم یه ساعت بعد که کمرم پر شه ، بازم میشه همون ناهیدِ سکسی من
کیرمو مالیدم رو چروک کونش و با یه کم مکث ، کردم داخلش ؛ به قیافش نمیخورد تنگ باشه ولی خب پوست کیرم سرخ سرخ شده بود و بوی مطلوبی هم نمیومد
بلخره صدای ناهیدو شنیدم و آه آه های خفیف و آرومش باعث شد حس غرور کنم و با قدرت بیشتر تلمبه میزدم
اونایی که کمرشون سفته میدونن یه پوزیشن سخت و تکراریه و یه کم بگذره حال نمیده (البته من چون بار دومم بود کمرم سفت شده بود) ولی به هر حال ، کردم و کردم و موقعی که داشت آبم میومد، خودمو روش انداختم و سینه هاشو با قدرت چنگ زدم و آبمو خالی کردم تو کونش و کیرم رنگش بنفش شده بود و خالی شدن شهوتم و اون بوی نامطلوب از کون ناهید و احساس گناه تاریخ انقضا دار بعد سکس ، باعث شد سریع از اتاق بیام بیرون …
دیگه حتی مالش هم تومون وجود نداشت و تا تابستون گذشته ، تو تلگرام تا میومدم حرفای سکسیو پیش بکشم ، میپیچوند و نمیذاشت جلو تر برم
داستان تابستون رو تو قسمت بعد تعریف میکنم
تشکر که تا اینجا خوندی هموطن :♥

نوشته: فــــــــربــــــــــد


👍 7
👎 10
37961 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

681414
2018-04-11 20:38:44 +0430 +0430

همش ی طرف هم وطن اخریش ی طرف نمک گیرمون کردی

0 ❤️

681449
2018-04-11 22:45:25 +0430 +0430

داستان نویسیت خوب بود اما با واقعیت خیلی فاصله داشت، اگه بخوای بازم بنویسی سعی کن داستان نویسیتو صادقانه تر بنویسی که مخاطب حس نکنه خر فرضش کردی، ولی سبک نوشتنت خوب بود

1 ❤️

681454
2018-04-11 23:12:32 +0430 +0430

با اورجینال بوی موافقــــــــــم

0 ❤️

681485
2018-04-12 06:33:55 +0430 +0430

کسخل عاجز
یعنی تو اون خونه ی لعنتی هیچ خری پیدا نشد و تو راحت تو یه اتاقش داشتی میکردی؟؟
کس نگو هم وطن…خر خودتی

0 ❤️

681636
2018-04-13 06:51:23 +0430 +0430

منو همسرم دنبال تنوع در سکسمون هستیم . همه چی رو هم امتحان کردیم اما اینبار دنبال سکس ۶ نفر به بالاییم اونایی که مایلن بیان خصوصی

0 ❤️

683552
2018-04-23 20:45:40 +0430 +0430

کاری ب داستانت ندارم پیش پیش چیه فقط

0 ❤️

773201
2019-06-12 22:46:42 +0430 +0430

۱۹ سانته؟
کمرتم که سفته؟البته دوستان هم میدونن
تو این مدت هم کارگردان برازرز در اتاق رو گرفته بود که کسی نیاد

0 ❤️