زن خوشگل همسایه

1391/07/29

سلام . من مدتیه که به این سایت میام و داستان های اون رو میخونم اما چند وقتی میشه که دیگه داستان ها اون جذابیت اول رو برام نداره برای همین تصمیم گرفتم بهترین داستان سکسی زندگیم رو براتون بزارم . من اسمم کوروشه و 18 سالمه ، از لحاظ ظاهری اگه تعریف از خود نباشه و بنا به گفته دیگران خیلی خوشگلم و هیکلم هم به دلیل ورزش کردن قشنگه و خلاصه هر چیزی که بتونه یه دختر یا شایدم زن رو به طرفم جذب کنه را دارم ما تا یکسال پیش تهران زندگی میکردیم اما به دلیل بیماری پدرم مجبور به ترک تهران شدیم و به کرج اومدیم که آب و هوای بهتری نسبت به تهران داره من اولش از اومدن به اینجا خیلی ناراحت بودم اما بعد از رفت و آمد با همسایه طبقه پایین خونمون و دیدن خانومش خیلی هم خر کیف شدم و از همون روز اول با خودم گفتم من باید اینو بکنم خلاصه بعد از یه مدتی ما فهمیدیم که این زن و شوهر همسایه ما که تازه عروس و داماد هم بودن (4 ماه از ازدواجشون گذشته بود) خیلی با هم سازگار نیستند و این از دعواهای هر شب اونا کاملا معلوم بود و این منو خیلی خوشحال کرد چون آدم راحت تر میتونه به زنی که شوهرشو دوست نداره نزدیک بشه .
یه روز که من از بیرون اومدم خونه و حسابی هم خسته بودم همین که شروع کردم به غذا خوردن متوجه صدای وحشتناک جیغ و دادی شدیم که از طبقه ی دوم آپارتمانمون میومد من و مادرم به راه پله رفتیم تا ببینیم جریان چیه که یهو دیدم همسایه پایینیمون هم اومد بعد از چند دقیقه که سر و صدا بیشتر شد مادرم رفت دم خونه ی طبقه دومیه در زد و رفت داخل تا میانجی گری کنی و آرومشون کنه و من و اون همسایه طبقه پایینیمون که اسمش سارا . با صدایی که از طبقه خودمون شنیدم فهمیدم که در بسته شده و منم موندم پشت در چون کلید هم دست مامانم بود . رفتم سمت پنجره تا بیرون رو نگاه کنم همین که داشتم بیرون رو نگاه میکردم فهمیدم که سارا هم میخواد بیرون رو نگاه کنه و چون عرض پنجره کم بود نمیشد بیشتر از یک نفر دم پنجره بایسته ولی با اینحال من فرصتو غنیمت شمردم و از جام تکون نخوردم وقتی اون اومد تا بیرون رو نگاه کنه پشتشو کرد به من و دولا شد منم آروم آروم خودم رو چسبوندم بهش اونم فهمید ولی حرکت خاصی نکرد فقط یه لحظه برگشت منو نگاه کرد و دوباره سرشو از پنجره برد بیرون و طوری وانمود کرد که انگار داره پایین رو نگاه میکنه منم جرأتم بیشتر شد و خودمو فشار دادم بهش طوریکه چاک کونش رو حس کردم و میخواستم شروع کنم به مالیدن کونش که مادرم از خونه همسایه مون اومد بیرون و ما هم سریع از هم جدا شدیم و خوشبختانه چون سرگرمه خداحافظی با همسایمون بود متوجه ما نشد . از این ماجرا دو هفته ای گذشت و من دیگه همسایمون رو ندیدم تا اینکه یه روز مادر و پدرم مجور شدن تا برای انجام کارهاشون برن تهران و گفتن که احتمالا شب هم همونجا میمونن برای اینکه خیالشون از بابت من راحت باشه مادرم شب رفت پیش همسایه پایینیمون و سفارش منو به سارا کرد و فرداش هم رفتن تهران من ساعت نه از خواب بیدار شدم و با خودم گفتم چجوری من امروز اینو بکنمش ولی یه کمی ترسیدم و به همین دلیل بیخیالش شدم ظهر شد و میخواستم غذامو داغ کنم بخورم که تلفن زنگ زد و وقتی جواب دادم دیدم سارا بهم گفت که اگه کاری دارم بگم تا برام انجام بده و منم یدفعه یه فکری زد به سرم و دوباره هوس کردن سارا رو کردم و بهش گفتم میخوام غذا داغ کنم بخورم ولی بلد نیستم اگه میشه بیاد و غذا رو برام گرم کنه اولش کمی تعجب کرد که چطوری یه پسر 18 ساله بلد نیست غذا گرم کنه ولی قبول کرد که اینکارو برام انجام بده و گفت تا ده دقیقه دیگه میاد بالا منم سریع رفتم کامپیوتر رو روشن کردم و چند تا از بهتربن فیلم سوپر هامو آماده کردم بعد ده دقیقه زنگمونو زدن وقتی در و باز کردم یه لحظه فکر کردم که یه فرشته جلوم واستاده تصورشو بکنین یه زنه 23 ساله با قد بلند ،پاهای کشیده ، موهای بور و چشمای سبز و اون لبای قرمز و قشنگش که با رژ لب قرمزش آتشین تر هم شده بود میخواستم همونجا بپرم بکنمش ولی خودمو به زور کنترل کردم و اونو به داخل و به طرفه آشپزخونه راهنمایی کردم و خودم اومدم تو اتاق و فیلم سوپرها رو گذاشتم و مشغول تماشا بودم که سارا گفت غذا رو گذاشتم داغ بشه و 10 دقیقه دیگه باید خاموشش کنی و همینطور که این جملات رو میگفت داشت به سمت اتاق میومد تا خداحافظی کنه ولی وقتی در باز کرد و چشمش به مانیتور افتاد خشکش زد منم مثلا خودمو زدم به خنگ بازی و سریع فیلمو قطع کردم و با تته پته گفتم ب ب بخشید تو رو خدا به مامان و بابام چیزی نگین و از این حرفا که خندید و گفت نگران نباش چیزی نمیگم ولی به یه شرط گفتم چی گفت که بزاری منم اون فیلم ها رو ببینم و تو هم به شوهر من چیزی نگی منم یه چشم کش دار گفتم و بهش گفتم بشین رو صندلی اونم نشست و منم براش فیلم ها رو گذاشتم . بعد 5 دقیقه دیدم هی تکون میخوره و دستشو میبره سمت کسش منم رفتم پشت صندلی وایستادم و کم کم شروع کردم به مالوندن شونه هاش اونم هیچ مخالفتی نکرد یعنی اینقدر محو فیلم بود که اصلا نفهمید منم همینجوری میمالوندمش تا دستم رسید به سینه اش که انگار یهو به خودش اومد و گفت چیکار میکنی اون از اون روز که تو راه پله کم مونده شلوارمو بکشی پایین اینم از حالا منم با پررویی گفتم تو هم که بدت نیومده بود اونم گفت تو هم اگه یه شوهر سرد مزاج داشتی که هفته ای یه بار هم سراغت نمیاد همینطوری میشدی من گفتم اشکال نداره هر چی اون کم کاری کرده من جبران میکنم سارا گفت خجالت بکش من 5 سال ازت بزرگترم منم گفتم سن فقط یه عدده و دیگه مجال صحبت بهش ندادم و یه لب توپ ازش گرفتم خیلی حال داد لبش طعم رژ لب میداد و خلاصه یه چهار پنج تا لب توپ ازش گرفتم و اونم خوشش اومده بود در حین لب گرفتن دکمه های مانتشو باز کردم و از تنش در آوردم ام اون هیچ اقدام برای در آوردن لباس من نکرد و فقط داشت لبامو میخورد من شلوارش و تاپش رو هم از تنش در آوردم و دیگه حالا فقط مونده بود شرت و سوتین قرمزش بعد بردمش تو اتاق مامانم اینا که تخت دو نفره دارن تا راحت بکنمش و بهش گفتم برو رو تخت دراز بکش تا من بیام بعدش سریع رفتم لباس های خودمو در آوردم و یخورده اسپری تأخیری هم به کیرم زدم و برگشتم تو اتاق تا منو دید زد زیر خنده گفتم چیه ؟ چرا میخندی ؟ گفت هیچی بابا زود تر مشغول بشیم منم رفتم رو تخت و شرت و سوتینش رو در آوردم وااااااااای الآنم که بهش فکر میکنم آبم میاد بالاخره بعد سه ماه تو کف بودن و یواشکی دید زدن و جق زدن حالا به هدفم رسیده بودم و بدون معطلی رفتم سراغ سینه هاش و با یه دستم یکی از سینه هاشو میمالوندم و با یه دستم هم کسشو و با دهنم هم داشتم سینه هاشو میخوردم اونم تو اوج لذت بود اینو از آه آهی که را انداخته بود میشد فهمید خلاصه اینقدر سینه هاشو خوردم که خودش با دستش منو به سمت کسش هل داد منم پاهاشو گذاشتم رو شونه هام و با انگشتم هی میمالیدم به کسش گاهی هم یه هل میدادم تو کسش و بعد شروع کردم به خوردن کسش اما هنوز خیلی نگذشته بود که یه آب لزج سفید ازش خارج شد و لرزید و یه آه طولانی گفت و بیحال شد من با خودم گفتم خاک تو سرت اینقدر بهش حال دادی دیگه نا نداره اونم به توحال بده ولی خوشبختانه اشتباه میکردم چون یدفعه از جاش پرید و گفت حالا نوبت منه تو رو شارژ کنم عزیزم میخوام اون کیر 18 سالتو همچین بخورم که تموم بشه من دراز کشیدم رو تخت او اومد شروع کرد به ور رفتن با کیرم اول یخورده باهاش بازی کرد بعد گذاشت تو دهنشو شروع کرد به خوردن اصلا فکر نمیکردم اینقدر ماهر باشه واقعا یه طوری میخورد انگار 20 ساله کارش اینه بعد چند دقیقه گفتم بیا حالت 69 بخواب روم تا منم یه کاری بکنم اونم اومد و در حین اینکه اون کیر منو میخورد منم کسشو لیس میزدم با اینکه ازدواج کرده ولی هیکل خوبی داشت و کسش هم هنوز تر تمیز بود فکر کنم تو این چند وقته زیاد با شوهرش سکس نداشته خلاصه دیگه از خوردن خسته شدم و بهش گفتم بخواب تا برم سر اصل مطلب اون گفت اطاعت قربان و دراز کشید منم کیرمو گذاشتم رو کسش و هی میمالیدم روش اونم اینقدر شهوتی شده بود که هی میگفت : جووووووون منو بکن من مال توام عزیزم کاش تو شوهر من بودی و منو بیشتر حشری میکرد منم آروم کیرمو کردم تو کسش که دیگه شرو کرد به آه آه کردن منم خیلی لذت بردم چون کسش هم داغ بود هم نسبتا تنگ و شروع کردم به تلنبه زدن و تا یه هفت هشت دقیه اینکارو کردم تا اینکه یادم افتاد اون اسپری تا 30 دقیقه تأخیر داره الانم که حدودا بیست دقیقه از سکس ما گذشته بود و من هنوز به اون چیزی که عاشقشم نرسیده بودم یعنی کردن کونش . کیرمو از تو کسش کشیدم بیرون و بهش گفتم به حالت سگی شو اونم انجام داد و من شروع کردم به لیسیدن کونش اما همین که فهمید میخوام از کون بکنمش گفت امکان نداره من تا حالا به روزبه (شوهرش) هم از کون ندادم منم گفتم ببین من اینهمه بهت حال دادم حالا اومدیو نسازی اونم با یه حالت معصومانه گفت آخه داره گفتم مگه تو تا حالا دادی که بدونی گفت نه ولی دوستام میگن خیلی درد داره منم گفتم همه که مثل من حرفه ای نیستند اگه دردت گرفت دیگه نمیکنم اونم با نا رضایتی قبول کرد منم رفتم یه کم واضلین آوردم زدم به سوراخ کونش و اول یکم با یه انگشت کردم تو کونش نگه داشتم بعد همین کارو با دو تا انگشت و سه تا انگشت انجام دادم بعد یه کم واضلین زدم به کیر خودم و خیلی آروم سر کیر مو کردم تو کونش و نگه داشتم اونم اینبار نه از روی لذت ولی آه آه میکرد منم کم کم کیرمو تا ته هل دادم تو و با اونهمه واضلین اینقدر چرب شده بود که اصلا دردش نگرفت و تازه خیلی هم لذت میبرد منم دیگه از خوشحالی اینکه دارم کون همسایمون رو میکنم میخواستم بمیرم بعد از حدود پنج شیش دقیقه دوباره لرزید و تند تر تلنبه زدم و دو سه دقیقه بعد آب منم اومد و هر دو ولو شدیم رو تخت و شروع کردیم به لب گرفتن و خندیدن من بهش گفتم خوشت اومد اونم گفت تا حالا سکس به این خوبی تداشتم بهش گفتم اصلا فکر میکردی یه روز با من سکس کنی گفت آره از همون اولین باری که دیدمت میخواستم بهت بدم که یه دفعه من بهش گفتم بوی سوختگی رو حس میکنی اونم داد زد واااااااااای ی ی غذا

نوشته: کوروش


👍 3
👎 1
110803 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

339257
2012-10-22 10:31:34 +0330 +0330
NA

2

احمق دری وری ننویس ملت نظر بدن!

0 ❤️

339258
2012-11-16 18:01:37 +0330 +0330
NA

عزیزم اینبارم جق زده بودی مثل همیشه
اشکال نداره آرزوبرجوانان عیب نیست!

0 ❤️

339260
2012-11-19 14:31:37 +0330 +0330

واضلین!!

0 ❤️

904289
2022-11-26 17:25:40 +0330 +0330

اول داستان خوب اومدی اخرش خیلی زود خاستی تمومش کنی دقیقا حس کردم که همچنان با تایپ جق میزدی و آبت اومد و سعی میکردی که فقط داستان رو تموم کنی

0 ❤️