سالها پیش تازه رفته بودم دانشگاه ۲۰ ساله بودم ، خونه پدرم روستا بود و منم خوابگاه دانشجویی بودم ، خونه داییم توی شهری بود که من دانشگاه میرفتم و داییم هم که متاهل بود و ی دختر نوزاد داشت تازه کارشناسی آزاد مهندسی صنایع ی شهر دیگه قبول شده بود . از سه شنبه تا آخر هفته کلاس داشت و دانشگاهش هم از شهر محل زندگیش تقریبا ۵ ساعت فاصله داشت و همونجا خوابگاه گرفته بود ، منم وقتی دیدم زندایی تنهاست خوابگاه نمیموندم و میرفتم خونه دایی ، زندایی دقیقا هم سن خودم بود و خیلی خوشگل و خوش تیپ و ما با هم هم خیلی صمیمی بودیم ،روزهای اول و هفته های اول عادی گذشت تا اینکه هفته های سوم و چهارم من به زندایی حس و میل جنسی پیدا کردم ،آخه زندایی لباس راحت جلو من میپوشید . آستین حلقه ای و شلوار تنگ نازک . راستش من میترسیدم اقدامی بکنم تا اینکه ی شب خودش گفت کمرم درد میکنه میتونی برام ماساژ بدی ؟ گفتم بلد نیستم . گفت همینطوری بمالش و ورز بده کاری نداره . ب شکم خوابید و منم کنارش نشستم و شروع کردم مالش از سمت گردن و پشت کمرش ، کم کم گفت برو پایین تر ، تا رسیدم ب گودی کمرش ، ی کم جرات پیدا کرده بودم گفتم زندایی بلوزت رو در بیاری بهتر نیست ؟ گفت شاید بهتر باشه و درآوردش. ی سوتین تنش بود داشتم گودی کمرش مالش می دادم که گفت برو پایینتر دستم خورد به باسن گندش و کیرم یواش یواش شق شده بود . دوباره گفت برو پایین گفتم مگه شلوارت رو دربیاری گفت در بیار ولی چشمات رو درویش کن گفتم چشم . شلوارش رو درآوردم واییییییییییی که چی میدیدم ی کون سفید و گنده با ی شورت قرمز خطی که لای کونش رفته بود . شروع کردم مالیدن باسن که دیدم داشت ناله یواشکی میکرد، دستم رفت لای چاک کون زندایی چقدر داغ بود ی کم نگه داشتم چیزی نگفت بدون اینکه بهش بگم شورت رو کشیدم پایین به نشانه رضایت باسنش رو داد بالا تا شورت راحت دربیاد . دیگه کاملا چراغ سبز رو گرفته بودم و سوتین رو براش باز کردم و حسابی از نوک پا تا گردن مالش دادم و بعدش بهش گفتم زندایی برگرد تا از جلو هم ماساژ بدم . برگشت و ساعدش رو گذاشت جلو چشماش . به به چه کوس خوشگل و توپلی چه سینه های خوش فرمی . شروع کردم مالیدن سینه هاش و یواش دستم گذاشتم روی کوسش . خیلی داغ و کاملا خیس شده بود . لباس خودم هم درآوردم و دراز کشیدم کنارش و چسبیدم ب کنار پاهاش . کیرم کامل بغل کونش رو لمس میکرد. خلاصه دستم لای کوسش بود و براش ماساژ میدادم . بعدش پاهاش رو از هم باز کردم و کیرم رو گذاشتم روی کوسش و کمی با سر کیرم مالیدم ب کوسش . واقعیتش برای اولین بار بود که کوس میدیدم و برای کوس کردن لحظه شماری میکردم . کیرم رو آرام فشار دادم و کوس زندایی رو فتح کردم حالا کیرم تا ته توی کوسش بود و شروع کردم به تلمبه زدن زندایی پاهاش رو جمع کرد و انداخت روی کمرم و با چشمای بسته دستاش رو گذاشت روی شونه هام و خودش رو تکون تکون میداد سرم رو بردم پایین و لب ازش گرفتم و به دو یا سه دقیقه نکشید شایدم کمتر که آبم با فشار خالی شد توی کوسش . زندایی ارضا نشد و هنوز حشری بود و دوباره میخواست نیم ساعت گذشت تا دوباره کیرم راست شد و مجدد کوس زندایی رو فتح کردم اینبار به دو سه مدل زندایی رو کردم و اون هم ارضا شد و منم دوباره کوس زندایی رو آبیاری کردم . از اون روز ب بعد تا تقریبا ۵ سال ک من ازدواج کردم موقعیت پیش می اومد زندایی رو میکردم چند باری هم ب اصرار من و دلخوری زندایی کونش گذاشتم و خیی لذت می بردم . از اون داستان حدودا ۱۵ سال گذشته و همه چی مختومه شده بین ما .
نوشته: مهران
خیلی برام جالب توجه هست که این داستانای با سناریو مشابه رو کدوم انسان واژن جور کنی میاد مینویسه!!
این یکی دیگه از بقیه یه سر و گردن بیضوی تر بود
بازم تکرار داستانای ۱۰ سال پیش که همه یا زندایی رو ماساژ میدادن و یا آمپول میزدن و یا زندایی لباس باز میپوشید و یا کلا جنده بود؟؟؟
کیر سگ ولگرد تو کون پدر داستان نویس این مدلی که اون شب واسه حال بیشتر آبشو ریخت توش…
تبریک میگم زندایی جنده ایی داری منم زندایی جنده داشتم داییم با لگد از زندگیش پرتش کرد بیرون
ادمین بسه دیگه اخه اینهمه داستانهای کستان نویسی رو چرا میذاری
یعنی به عقل داییت نمیرسید بره سمت دانشگاهش خونه بگیره؟
منم یه زندایی دارم که بی نهایت زیبا بود و هست، با چشمای آبی و پوست سفید و بدن سکسی
ولی چون یه دایی دارم که مثل سگ ازش می ترسیدم هیچوقت خایه نکردم غیر از جق زدن کار دیگه ای بکنم!😄
خوش به حال خواهر زاده خودت ک ی زندایی داره و کارما هم… میدونی چی میگم ک
من سکس داشتم با زن داییم ولی کمتد از ۱۰ دقیقه آبم نمیومد میومدم اصلا نمیخوابید ، ۷،۸ راند کردمش باورش نمیشد فکر میکرد اسپری زدم
توی بزارس اینجوری کوس نمیکنن من نمیدونم اینا چطور مخ میزنن و میکنن جنده هم اینجوری نمیده والا
اینا همون هاس که با دایی خودشون مشکل دارند الانم هی عقده شو داستان میکنند
آخه کیر پسر داییت تو کون ابجیت تو مشکل داری با داییت چرا کسشعره تخیلات مغزه جلقیتو اینجا مینویسی
درکل ننویس کیرم تو کون مامان بد فرمت
ننویس کیرم پسر داییت با کیر من یه جا تو کون گشاد ابجیت
ننویس جلقیتو بزن
یعنی خارتوووو گایدم
کصشعر ترین داستان دروغی بود ک خوندم کیرم پس کله جغیت
خودت و و پایین دانشجو و زنش تنها تا مدت ها میکردیم😂😂
چیزی که مختومه شده اخلاقمندی و عقلانیت توه بیناموسه دیوثه که رابطه با زن شوهردار و منسوبین رو ترویج میکنی، خار کوس ده
س.ک.س تلف.نی 20 توم.ن 8 دقی.قه
0.9.3.7.8.4.3.6.8.3.0
این داستان زن دایی و زن عمو و خاله و عمه را ماساژ دادن و بعد بعله ، شده عین شربت آوردن و بعدش بعله ، جالبه که همشون هم شورتشان قرمز رنگ است . جالبتر اینکه بالاخره نویسنده خودش دایی یا عمو و یا شوهر عمه یک کسخل مشنگی هم خواهد شد .
تو رو به هر کی میپرستید بکشید بیرون از این ماساژ
حال آدم بهم میخوره
اینارو ولش کن مهران جون زنت چطوره؟
ماشاالله هرکی میاد میاد داستان مینویسه زنداییش جنده اس فکر کنم فقط زندایی من غیر طبیعی بود.
داداش گلم که داستان رو میخونی فردا خودت رو بگای سگ ندی فکر کنی این داستانها واقعیت داره و همه زندایی ها جنده هستن.