زن عمو زهره

1392/12/06

سلام خدمت بچه های شهوانی. دیدم بعضی ها داستان های الکی مینویسن ولی داستان من دروغ نیست و واقعیته. امید وارم خوشتون بیاد.
یه زن عمو دارم به اسم زهره كه خيلي خوشگله سفيد با چشم آبي و قد و هيكل مناسب اين عموم و زنش حدود 18 سال از باباي من كوچيكتره من از بچگي تو كفش بودم يادمه يه بار بچه بودم شب خونه عموم اينا بوديم اونام تازه ازدواج كرده بودن شب موقع خواب از اتاق كه اومدم بيرون بروم دستشوئي زهره رو ديدم كه با لباس خواب داشت از تو آشپخونه با شيشه آب مي رفت تو اتاق خوابشون كه من تو اون بچگي آرزو مي كردم بتونم بدن اون رو دست بزنم اونشب گذشت و من دانشجو شدم تو اين مدت عموم اينا هم براي زندگي رفتن شيراز منم شانسي دانشگاه شيراز قبول شدم كلاسام از اواسط اسفند شروع مي شد تلفني بابام به عموم خبر داد و گفت چند ماهي مزاحم شما ميشه و بعد يه جا براش پيدا كنيد عمومم كه كلي تعارف تيكه پاره كرده بود خلاصه من راهي شدم شيراز اينم بگم كه رابطه من با عموم وزهره خوب بود و زهره جلوي من خيلي معذب نبود معمولا با يه تيشرت و يه دامن بلند ميگشت يه روسري هم سرش مي كرد كه اگه سرش نمي كرد سنگين تر بود روزاي شنبه ؛ دو شنبه ؛ سه شنبه ؛ پنجشنبه و جمعه كلاس داشتم دو روز صبح بقيه بعد از ظهر آخه ترم اول من تصميم گيرنده نبودم و دانشگاه خودش روزاي كلاس رو مشخص كرده بود عموم هم صبح ها مي رفت سر كار و شب ساعت 9 و 10 ميومد خونه پسرشونم كه كلاس دوم بود و يه بچه ديگه هم كه نوزاد بود يه روز كه بعد از ظهر كلاس داشتم از خواب بلند شدم ديدم زهره حمومه و بچه داره گريه ميكنه بغلش كردم ديدم خراب كاري كرده از پشت در به زهره گفتم اينجوريه گفت بي زحمت بچه رو بيار بده من تو حموم اونم بشورم رفتم پشت در حموم كه بچه رو بدم به زهره نميدونم از قصد بود يا نه كه زهره اومد جلوي در من بدن لخت و سفيدش رو ديدم كه فقط يه شرت پاش بود يه واي گفت و منم سرم رو انداختم پائين بچه رو بهش دادم و رفتم تو اتاق ولي همش بدن زهره جلو چشمم بود با اون پستوناي قشنگش بد جوري وسوسه شده بودم كه با زهره يه حالي بكنم ولي نميدونستم چه جوري زهره كه از حموم اومد بيرون يه جوري نشسته بودم كه به در حموم ديد داشته باشم دوباره ديدمش ولي اينبار يه دونه حوله از اينا كه حالت لباس تنش بود و من فقط تونستم ساق پاي خوش تراش زهره رو ببينم بعد از لباس پوشيدن اومد گفت ببخشيد من نمي دونستم تو روبروي در حموم ايستادي منم گفتم خواهش مي كنم من بد جايي ايستاده بودم خنديد و گفت هر چي بود گذشت فقط اگه رضا ( عموم ) بفهمه ناراحت ميشه منم گفتم نه بابا من كه چيزي نميگم تو هم چيزي نگو خنده اي كرد رفت چند روز گذشت و از اون به بعد ديگه روزا تو خونه جلوي من راحت ميگشت حتي ديگه جلوي من به بچه شير مي داد و من هر روز بيشتر براش كف مي كردم يه روز كه صبح كلاس داشتم ساعت چهار بود رسيدم خونه ديدم پسر عموم داره ميره بيرون گفتم كجا ميري گفت ميرم خونه دوستم با هم درس بخونيم رفتم تو اتاق زهره برام يه چاي آورد و نشست به حرف زدن يه مرتبه گفت تو دانشگاه دخترم هست گفتم آره پرسيد باهاشون دوست شدي گفتم نه بابا خنديد و گفت تو گفتي منم باور كردم گفتم به جون خودم كه گفت پسر آخه تو چقدر تنبلي گفتم دوست بشم كه چي بشه گفت يعني تو دلت نميخواد با يه دختر دوست بشي بعضي وقتا باهاش يه لاسي بزني يه لبي بگيري باورم نميشد زهره داره اين حرفارو به من مي زنه اين حرفش دوباره من رو هوائي كرد و گفتم آخه لاس زدن كه فايده نداره خنديد و گفت پس چي پررو مي خواي باهاش بخوابي احساس كردم كيرم داره بلند ميشه گفتم آره ديگه اين باز يه چيزي گفت اونم آخرش هيچيه منم ديگه زدم به سيم آخر و گفتم براي تو شايد چون ديگه عادت كردي ولي به نظر من آخرش اصل كاره خنديد و گفت اتفاقا اولش بهتره منم گفتم من كه كلش رو دوست دارم گفت پس تو خيلي حشري هستي ديگه چهار شاخ بريدم نميدونستم چي بگم گفتم نه بابا گفت از جلوي شلوارت معلومه نگاه كردم ديدم شلوارم باد كرده و كيرم داره از توي شلوار خود نمائي مي كنه دستم رو گذاشتم روش گفت ولش كن بدبخت رو بعد دست انداخت روش و يه فشار داد گفت درش بيار بزار يه نفس بكشه خفه بشه قتل عمد حساب ميشه ديگه تو حال خودم نبودم و گفتم آخه جلوي تو كه نميشه خودش دست انداخت زيپ من رو باز كرد و گفت مگه تو لخت من رو نديدي خوب منم ببينم چي ميشه مگه كم ميشه ازت گدا بعد دستش رو كرد تو شرتم كيرم رو گرفت و شروع كرد به ماليدن منم كه انگار شوكه شده بودم بهم گفت اون كمربندت رو باز كن چرا داري من رو نگاه ميكني اينجوري ميخواي از كلش لذت ببري مثل مجسمه موندي كمربندم رو باز كردم دكمه شلوارم رو باز كردم ديدم زهره افتاد رو پام و كيرم رو كرد تو دهنش معلوم بود بد جوري حشرش زده بالا شروع كرد به ساك زدن منم با دستم با موهاش بازي مي كرد يه دستمم رو رسوندم به پستونش و شروع كردم به ماليدن يه كم كه گذشت ديدم داره آبم مياد سرش رو كشيدم بالا فهميد سرش رو برد پائين چند تا ميك زد و آبم ريخت تو دهنش همش رو خورد بعد بلند شد رفت دهنش رو شست و اومد پاشو بريم تو اتاق خواب اونجا ازش چند تا لب گرفتم و لختش كردم شروع كردم به خوردن گردنش اومدم پائين رسيدم به پستوناش اونا رو هم خوردم رفتم سراغ كسش ديدم خيس خيس شروع كردم به ليس زدن كيرمم دوباره سفت شده بود يه كم كه كسش رو خوردم گفت بسه حالا بيا كيرت رو بكن تو كسم منم خوابندمش رو تخت و كيرم رو گذاشتم جلو كسش و با فشار تا ته كردم تو يه واييييييييييييييي گفت و من شروع كردم عقب و جلو كردن چون آبم اومده بود ميدونستم كه به اين زوديا نمياد زهره هم داشت ناله مي كرد و قربون صدقه من و كيرم مي رفت بهش گفتم ميذاري از پشت بكنم گفت خيلي درد داره گفتم من آروم مي كنم كه دردت نياد بلند شد و به حالت چهار دست و پا خوابيد رو تخت و پاهاش رو از هم باز كرد معلوم بود عموم با كونشم حال مي كنه چون وارد بود كسش از پشت قشنگ زده بود بيرون از آب كس خودش ماليدم به سوراخ كونش و كيرم رو گذاشتم رو سوراخ كونش يه كم كه فشار دادم تا نصفه رفت تو زهره هم همش مي گفت يواشتر من نميدونم شما مردا از اين كون چي ديديد كه كس رو ول مي كنيد كون زنا رو مي كنيد گفتم مگه عمو هم اينجوريه گفت آره بابا منم ديگه تموم كيرم تو كون زهره بود داشتم عقب جلو مي كردم با دستم پستوناش رو مي ماليدم و با يه دستم چوچولش رو مي ماليدم اونم خيلي داشت حال مي كرد از ناله هاش معلوم بود همش مي گفت جون جون بكن بكن جربده من رو از خوردن كونش به روناي پام خيلي حال مي كردم يه دفعه زهره دادش بلند شد و شروع كرد خودش رو تكون دادن منم تند تر براش چوچولش رو ماليدم و زهره اورگاسم شد بعد برگشت و گفت ديگه كون بسه بيا كسم رو بكن منم دوباره كيرم رو كردم تو كسش و شروع به حركت كردم با دستم پستوناي زهره رو مي ماليدم داشت آبم ميومد بهش گفتم كجا بريزم گفت تو كسم منم از خدا خواسته همه آبم رو ريختم تو كسش زهره همش ميگفت آخ سوختم چقدر داغه آبت كسم سوخت بعد يه لب ازش گرفتم و بلند شديم بهش گفتم حامله نشي خنديد و گفت بعد از زايمان دومم لوله رحمم رو بستم منم خيالم راحت شد بعدش چون بچه بيدار شده بود تك تك رفتيم حموم فقط زهره گفت يه وقت جولي عوت ضايع نكني گفتم نه از اون روز چند بار ديگه هم موقعي كه عموم و پسرش خونه نبودن با زهره حال كرديم ولي جلوي عموم هميشه عادي برخورد مي كرديم زهره هم پيش عموم جلوي من روسري سرش مي كرد .

نوشته: نویدس


👍 2
👎 1
201628 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413674
2014-02-25 01:10:11 +0330 +0330
NA

بازم بزن جلق خیلی خوبه بزن ولی جانتو بعداز اینکه ابت ریخت بیا داستان بنویس. بچه کونی خونه عموت به یاد پستون رنموت جلق میزنی لاشیه کونی.

0 ❤️

413676
2014-02-25 05:18:50 +0330 +0330
NA

قرومساق.خر خودتی مردکِ دروغگو.

0 ❤️

413677
2014-02-25 06:46:24 +0330 +0330

آخه دیوس من بهت چی بگم؟درسته سایت پر داستانای تخمی و کس شره،ولی داستان تو هم به دل نشین نبود،دفعه بعد اگه خواستی بنویسی،انتهای هر جمله 1نقطه بزاری بد نیست…

0 ❤️

413678
2014-02-25 07:23:25 +0330 +0330
NA

اصن از اسم زن عموت مشخصه واقعیه !

0 ❤️

413685
2014-02-25 07:34:23 +0330 +0330
NA

كيرم تو كوس زن عموت … دروووووووووووووغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ بووووووووووووووووووود

0 ❤️

413686
2014-02-25 08:34:24 +0330 +0330
NA

ﻛﺴﺖ ﺑﺰﺍﺭ ﺩﻫﻦ من

0 ❤️

413679
2014-02-25 12:25:13 +0330 +0330
NA

يكى بود يكى نبود يه جلقكچه ى هفت ساله بود كه زن عموشو خيييلى دوست داشت، روزها گذشتن و گذشتن تا بچه ى قصه ى ما بزرگ شد و سلولاى مغزش شناور شدن توى آب منى. يه روز جلقكچه كه ديگه جقلكى شده بود واسه خودش رفت خونه ى عموش اينا و شروع كرد از لباى زن عموش خوردن و گردنشو خورد و سينه شو خورد و همينطور خورد و خورد تا زن عموى بيچاره ش تموم شد. در همين موقع عموش سر رسيد و با شمشير خودش ك.نِ جلقكو پاره كرد و زنشو نجات دادو با زن و بچه هاش سالهاى سال بخوبى و خوشى زندگى كردن…
قصه ى ما به سر رسيد جقكه به روياش نرسيد…:D

0 ❤️

413680
2014-02-25 12:45:57 +0330 +0330
NA

شملس دمت گرم ،ایول .داستان خوبی بود!

0 ❤️

413687
2014-02-25 15:23:18 +0330 +0330
NA

جلق جلق تا مرگ زن عمو زهره

0 ❤️

413681
2014-02-25 16:03:26 +0330 +0330
NA

جناب شير جوان و ديانا خانم خيلى ممنون از ابراز لطفتون… :"> :">

0 ❤️

413682
2014-03-18 10:44:35 +0330 +0330
NA

آقا من نمیدونم داستان چیه ؟چرا این سیرابی ها هر جا میرن یارویی که قراره بده یا میره حموم یا رو تخت خوابیده
ملافه رفته کنار یا طرف میگه بیا پشتمو کیسه بکش.
بابا کیر آدم غار نشین تو اون تفکرات کیری و تکراریتون.خسته شدیم انقدر چرند خوندیم
دیگه نبینمتا وگرنه همچین… قار قار کنی.
جای خالی رو پر کن کونی.
.
.
.
گوزو

0 ❤️

413683
2014-05-23 22:43:47 +0430 +0430
NA

منم شهر شما دانشجوام جان تو اتفاقا قراره بیام خونه شما تو هم که خونه نیستی باباتم سر کاره میمونیم من و مامانت که داستانش رو برات مینویسم بعدا

0 ❤️

413684
2014-08-03 16:34:47 +0430 +0430
NA

چی بگم ما که نبودیم ولی بنا را میذاریم شده جنده هم منم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها