زن عمو و دختر عمو

1395/02/09

سلام،رضا هستم ، قبلا داستان خودمو با سونیا براتون نوشته بودم و این دفعه می خوام داستان سکس خودم با زن عمو و دختر عموم رو بنویسم .
من یه عمو دارم که فوتبالیس هستش و خیلی با من جوره و همیشه باهم فوتبال میریم . اسم زنش مژی هستش که خیلی خوشگل و خوش شاسی و یه کون همیشه قمبل داره که هر چی میپوشه بهش میچسبه و یه دختر داره که اسمش بهار هست که یه دختر با یه قد کشیده و هیکل مانکنی و یه کون نقلی که هر اندازه کیری توش بره جرش میده .
داستان بر میگرده به عروسی یکی دیگه از دختر عموهام که مراسم نامزدیش بود و خونه عمم برگذار میشد و همه خونه عموم بودیم و منتظره برگذاری مراسم و من جلوی در بودم که دیدم این زن عموم و دخترش و پسرش با آژانس اومدم و دیدم عموم همراهشون نیست که دختر عموم گفت عمو برای فوتبال پیشکسوتان رفته شهرستان،بعد همه رفتیم تو و مراسم شروع شد و همه زدیم و رقصیدیم و من اون شب بیشتر با زن عموم رقصیدم که تنها بود و خیلی باهاش حال کردم و یه چندبارم تو شلوغیا خودم بهش مالیدم و اونم متوجه میشد و دیگه آخراش به مالیدنام میخندید و تا 3،4 ساعت جشن طول کشید و شب که خواستن برن خونشون من با ماشین خودم اونا رو رسوندم تا بعدش خودم برم خونه،وقتی رسوندمشون زن عموم با اشاره گفت که امشب اینجا بمون (البته زن عموم ناشنواست) و خسته ای و بعدش دختر عموم پسرعموم اصرار کردن و منم متقاعد شدم که بمونم و به خنه خبردادم که من شب خونه عمو میمونم و ماشینو بردم تو پارکینگ و با آسانسور رفتم بالا و وقتی رفتم تو دیدم زن عمو منتظرمه و بهارم رفته تو اتاقش و لباس عوض کنه و پسر عموی بی حالمم لباس عوض کرده و داشت میرفت بخوابه که وقتی من رفتم یه من گفت که باید زود بخوابه که صبح ساعت 8 با دستاش بره فوتبال ، بعدش رفت تو اتاق و در رو هم قفل کرد و چون خوابش خیلی سنگین بود ، منم به شوخی بهش گفتم حتما بیدار میشی .

زن عموم برام لباس راحتی آورد و رفت و من منتظر بودم بره دستشویی که برم تو اتاق یه چند دقیقه بهار رو بمالونم که قبلا از این مالوندنا زیاد باهم داشتیم و از شانس من زن عموم اصلا سمت دستشویی نرفت و منم لباسمو عوض کردم و بعدش بهار اومد و گفت چیزی نمیخوای و منم گفتم نه و بعد رفت بخوابه به با چشمک گفت اگه چیزی خواستی در اتاق بازه و میدونستم که منظورش اینه که نصف شب برم بمال بمال و بعدش برق رو خاموش کردم و رفتم تو رختخواب و اون حالت مستی از مهمونی هنوز تو سرم بود و همش تو فکر زن عموم و بدنش بودم و هی با خودم کلنجار میرفتم که برم تو اتاقش و یه ذره بدنش و نگاه کنم و بلاخره ساعت 4 بود که از جام بلند شدم و وقتی مطمئن شدم بچه ها خوابن رفتم تو اتاقش و هوا چون گرم بود زن عموم بدون اینکه چیزی بندازه ، کونشو قنبل کرده بود و خواب بود.من رفتم بالا سرش و هی نگاش میکردم و هی از نزدیک بوش میکردم ، دیگه طاقت نیاوردم و یه ذره با کونش بازی کردم و هی کونشو میمالیدم و دیگه خیالم راحت شده بود که اگه بیدارم بشه نمیتونه سر و صدا کنه و نهایت فرار میکنم میرم تو جام و دیگه داشتم خودمو راحت بهش میمالیدم که یه دفعه تکون خورد و من سریع رفتم ت رختخاب دراز کشیدم و خودمو زدم به خواب و زیر چشمی به در اتاق خواب نگاه میکردم که میاد بیرون یا نه ، فکر نمیکردم که بیدار شده باشه و یه دفعه دیدم صدای فنرای تخت میاد و زیر چشمی نگاه کردم دیدم زن عموم از تو اتاق اومد بیرون و به اتاق بچه ها یه سر زد و اومد سمت من و منم چشمامو بسته بودمو و منتظر بودم ببینم چه کار میکنه ، یه لحظه حس کردم که داره با دستاش کیرمو میماله و یه مقدار موندم ببینم که چکار میکنه و دیدم که با اشتیاق داره به کارش ادامه میده و منم دستمو انداختم دور کمرشو و بغلش کردم و شروع کردم به لب گرفتن و دیگه رو آسمون بودم و انداختمش تو رختخوابو شروع کردم از نوک پاشو خوردن و تموم بدنشو خوردم و رسیدم به سینه هاش و سینه هاشو میمالوندم و اونم خیلی اروم ناله میکرد و منم سینه هاشو میخوردم و با اون یکی دستم کسشو میمالیدم و وقتی سینه هاشو خوب خوردم ، کیرمو بردم جلوی صورتشو با اشاره بهش گفتم که ساک بزنه و اونم یه ذره مکث کرد و بعد آروم برام ساک زد و خیلیم حرفه ای میزد و دیگه داشتم میترکیدم و لذت میبردم از ساک زدنش و کیرم شوده بود مثل موشک میخواست همه چیو جر بده ، کیرم درآوردمو و شرع کردم به خوردن کسش و دیگه داشت نالش میرفت هوا و خیالم از پسرعموم راحت بود که حالا حالاها بیدار نمیشه و ترسم از این بود که بهار بیدار بشه. بعد درازش کردم و خودم خوابیدم روش وشروع کردم ازش لب گرفتن و اونم با دستاش کیرمو میمالید و بعد خیلی آروم کیرمو کردم تو کسش و شروع به تلمبه کردم واونم با اشاره صحبت میکرد که بکن بکن و پاهاشم دور کمرم قفل کرده بود و منم با تمام وجود کیرمو تو کسش فرو میکردم و متوجه میشدم که کس تنگش داره جر میخوره و کیرم تو کسش جا نمیشه و همینجور که روش خوابیده بودم لباشو میخوردم و خیلی آروم تو کسش تلنبه میزدم تا اون حال کنه و نوبت کونش برسه ، از روش بلند شدم و پاهاش به حالت فرغونی گذاشتم رو شونه هام و دوباره کیرمو کردم تو کسش و اینبار محکمتر تلمبه زدن و صورتشو میدیدم که داشت از شهوت میمرد و با اشاره به من از خوب بودن سکس میکفت و منم چشمام به دو تا سینه هاش بود که از شدت تلمبه زدن من رو بدن مثل ژله و هی تلنبه زدن تندتر میشد وحواسمنبود که صداش خونه رو برداشته ودوتایی داشتیم لذت میبردیم و بعد از 5 دقیقه بهش اشاره کردم که برگرده تا از کون بکنمش و خیلی آروم وراخ کونشو مالیدم و سه تا از انگشتامو دونه دونه کردم تو کونش تا کونش یه مقدار باز بشه و کیر منم از آب کسش خیس شده بود و خالا راحتر تو کونش میرفت و آروم سر کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و اونم متوجه شده بود که کیرم بزرگه با دست تشکو گرفته بود که اگه دردش گرفت چنگ بگیره و همینطورم شد و وقتی سر کیرمو کردم تو کونش ، چنگ انداخت رو تشک و اومد در بره که من نذاشتمو و محکم بغلش کردم و هیچ کاری نکردم تا کیرم تو کونش جا باز کنه و وقتی کاملا دردش افتاد منم آروم آروم تلنبه هامو تندتر کردم تا جایی که اونقدر بهش حال داده بود که من بی حرکت مونده بودمو اون تلنبه میزد و دیگه نزدیک آین بود :ه آبم بیاد و من شروع به تلنبه زدن کردم که دیدم بدنش لرزید و ارضا شد و منم تو همون حالت سگیکه بود کیرمو درآوردم و کردم تو کسش و محکم تو کسش میکردم و وقتی آبم داشت میمد برگشت و سینه هاشو جمع کرد توهم ومنم تموم آبمو ریختم رو سینه هاش و بعد روش دراز کشیدم و یه چند دقیقه ای روش دراز کشیدم و یه چند تا لب ازش گرفتم ولباسامو پوشیدمو خوابیدم و اونم قبل از اینکهبره تو اتاق از زیر پتو یه ساک برا زد ونذاشت آبم بیاد و کیرم دوباره راست شد و به هر جون کندنی بوذ خوابیدم و اونم رفت تو اتاقش خوابید.

صبح دیدم که صدا میاد که بهار داره به پسر عموم حرف میزنه که برو یه نون بگیر وبعد برو فوتبال و اونم قبول کرد و رفت . نزدیکای ساعت 11 بود که از خوایب بیدار شدم و دیدم بهار تو آشپزخونه مشغول کاره و از سر و صدای اون بیدار شدم ، بهار اومد و گفت بیا برات صبحانه گذاشتم و منم رفتم صورتمو شستم و برگشتنی دیدم زن عمو مثل جنازه خوابه و منم رفتم تو آشپزخونه وبهارو دیدم که یه استرج کرم چسبون پوشیده و یه تیشرت چسبون مشکی رنگ که سینه هاش زده بیرون و منمشغول صبحونه خوردن بودمو و اونم داشت ظرف میشت و پشتش به من و منم تمام حواسم به کونش بود و صبحونه رو سریع خوردم و رفتم سمت اتاق و در اتاقو بستم و رفتم سمت بهار و از پشت بهار و بغل کردمو و کیرمو مالوندم به کونش و اون گفت الان مامان بیدار میشه و بهش گفتم مامانت خسته و کوفته خوابیده، حالا حالاها بیدار نمیشه و اونم برگشت و منو بغل کرد و گفت ، با اونبلایی که تو دیشب سرش آوردی معلمه بیدار نمیشه ، اینجا بود که فهمیدم بهار تموم جریان دیشبو دیده و شهوت از دیشب تو وجودشه ، بردمش تو اتاق و افتادیم رو تخت ومن با 95 کیلو وزن افتادم ر بهار 40 کیلویی و شروع به لب گرفتن و گفتم آماده ای و اون گفت من طاقت مامانمو ندارم و با من آرومتر باش و منم قبول کردم و شروع کردم به مالیدن کسش و اونم کیرمو میمالید و خیلی آروم شلوارشو درآوردمو و شروع کردم به خوردن کسش و بلندش کرذمو گذاشتمش رو میزتوالت و کسشو راحتر خوردم و اون موهامو چنگ میگرفت و میگفت بخوربخور،تو مال منی ، دیگه مال مامانم نیستی و باید کیرتو بخورم و از میز امود پایین و به حالت 69 خوابیدیم و من زیر اون بودم و اون کیرمو میخوردو و منم کسشو و یه چند دقیقه که شد خوابوندمشو و سینه هاشو خوردم و حسابی حشری شده بود و میگفت کیرتو میخوام و منم به حالت سگی خوابوندمش و کیرموگذاشتم دم کونش و یه مقدار کرم از بالای تخت برداشتم و به کیرم و سوراخ کونش مالیدم و آروم کیرمو کردم تو کونش و گفت در بیار جر خوردم و چون زورش به من نمیرسید ، نتونست فرار کنه و یه ذره موند و طاقت آوردو منم کیرمو آروم تا ته کردم تو و وقتی جا باز کرد شروع کردم به تلنبه زدن و تلنبه هامو تندتر میکردم و اونم با صدای بلندمیگفت تندتر بزن ،پارم کن ، همیشه منو بکن و منم تو فکر دیشب و امروز بودم که داشتم اوج سکس ر احساس میکردم ودیگهصدای جفتمون رو هوا بود و آبم داشت میومد و بدون اینکه بهش بگم تمومشو تو کونش خالی کردم و افتادم روش و دراز کشیدم و بعد از چند دقیقه بلند شدیم و خودمونو جمع و جور کردیم و رفتم تو پذیرایی و رو مبل نشستیم و تلویزیون نگاه کردیم و ساعت 1 بود که زن عموم از خواب بیدار شد و واسه ناهار خونشون موندم و بعد از ناهار لباس پوشیدم و خداحافظی کردم که زنعموم گفت میاد پارکینگ که بره انباری کار داره و تو آسانسورم یه چندتا لب ازش گرفتم و تو پارکینگم یه ساک برام زد و اینبار آبم که زیاد نبود رو خورد و سوار ماشین شدم و رفتم ، از اون به بعد که صبحها خونشون کسی نیست ، میرم زن عمومو میکنم و بهارم هر وقت خونشون خالی میشه زنگ میزنه و میرم یه حالی به اون میدم .
تا داستان بعدی خداحافظ
نوشته: رضا


👍 15
👎 13
238151 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

538964
2016-04-28 20:43:12 +0430 +0430

من فکر میکنم بچه بودی عموت چند دفعه ای یک حالی به کونت داده که اینقدر با خونوادش دشمنی داری جاکشا سکس محارم ننویسید به چه زبونی بگیم…

0 ❤️

538969
2016-04-28 20:59:55 +0430 +0430
NA

بازم خاطرات بچه جکی! !!

0 ❤️

538978
2016-04-28 21:14:29 +0430 +0430

نمیدونم چرا همه از خداشونه با شما سکس کنن؛ حتی یکیشونم نمیزنه زیر گوشتونو داستان به فاک بره o.O

1 ❤️

538986
2016-04-28 22:53:41 +0430 +0430
NA

کیر من حیفه کیر سگم تو کونت با این غیرتت کیر سگم تو کس بابات (dash)

0 ❤️

539000
2016-04-29 01:04:31 +0430 +0430
ss3

کلی زن عمو رو کردی همه مدل بعد آبت امد ولی دختر عمو رو از کون کردی با چندتا تلمبه آبتو ریختی داستانتو بخون ببین چقدر چاخان داری

0 ❤️

539003
2016-04-29 01:58:40 +0430 +0430

مطمئن هستم که منظورت از نوشتن داستان اینه که یه حالی به بر و بچ جقی بدی ولی گوساله خان!! خوب حالا که مینویسی یه کم به واقعیت نزدیک تر بنویس و از این چرندیات ننویس که فحش خورش ملسه… برو گمشو عوضی تاپاله

1 ❤️

539020
2016-04-29 08:35:11 +0430 +0430

کسکش جقی کمتر جق بزن تا این افکار کیری نره تو مفزت.کونیییییییییییی

0 ❤️

539031
2016-04-29 10:43:02 +0430 +0430

((از اون به بعد که صبحها خونشون کسی نیست ، میرم زن عمومو میکنم و بهارم هر وقت خونشون خالی میشه زنگ میزنه و میرم یه حالی به اون میدم ))
نه بابا؟

1 ❤️

539043
2016-04-29 16:19:37 +0430 +0430

خیلی کس کشی بی ناموس

0 ❤️

539052
2016-04-29 19:37:18 +0430 +0430

مزخرف ، جمعش کن لطفا…

0 ❤️

539137
2016-04-30 09:30:13 +0430 +0430

میگی زن عموت ناشنواست. اخه ادم جقی یه ناشنوا چطور با اهنگی که نمیشنوه میرقصه؟؟؟

2 ❤️

539173
2016-04-30 16:28:29 +0430 +0430

اتفاقا این داستان واسه پسر عموت بوده که خواهر و مادر تورو گاییده ولی تو برعکسش کردی.

1 ❤️

542768
2016-05-28 05:22:40 +0430 +0430

پسرجان سوژه ی جقتو از خانواده عموجان ک تحویلت میگیرن و عموجان ک بهت حال میده و آدم حسابت میکنه درنیار لااقل،بعدشم جق زیادش مختو میگوزاند بالام جان بالاغیرتا کم بزن همیشه بزن ولاغیر . .

0 ❤️

544689
2016-06-13 16:50:47 +0430 +0430

عمو جونت بعد کرده توروها معلومه چون همه رو کردی تو تخیلاتت.پسر عموتم میکردی دیگه نکنه گی نیستی جیگر

0 ❤️

672726
2018-02-08 04:25:02 +0330 +0330

نمی دونم چرا تو اینجور داستانها مرد خونه را میفرستن دنبال نخود سیاه بعد کار خودشون رو میکنن همه داستانها اینجوری هست الانم اینجا عمو رفته فوتبال پیشکسوتان شب عروسی این آقا رفته فوتبال بهتره اول داستان بنویسی این داستان حاصل تخیلات جقیته

0 ❤️

722611
2018-10-08 06:09:00 +0330 +0330

ی ناشنوا اضاف کرد به داستان که رنگ حقیقت بگیره.??
من که همه رو باور کردم کوچولو

0 ❤️

767775
2019-05-16 11:27:54 +0430 +0430

خدا خیرت بده به فکر همه هستی

0 ❤️