دیگه واقعا انگار تو این دنیا نبودم همه چیز به طرز عجیبی برام غیر واقعی و غیر قابل اعتماد بنظر میومد.مونا همه چیزم بود و انگار همه چیزمو ازم گرفته بودن باورم نمیشد.
یاد حرف دوستم افتادم که بهم گفته بود یکی از همکارای مونا هم کردتش.دیگه واقعا داشتم میترسیدم و دست به کاری زدم که هنوز خودم باورم نمیشه.یه شب که با موتا تو رختخواب بودیم.(الان میان میگن واااای اینا سکس نمیکنن عزیزان متاهل خوب میدونن زن داشتن به این معنی نیست هر شب بپری رو زنت حیوون نیست که.)دلو زدم به دریا:
+مونا
-جان؟
+اون همکارت که بهت تجاوز میکنه کیه؟
مونا یهو نیم خیز شد و بهم نگاه کرد.من بهش نگاه نمیکردم و به سقف خیره شده بودم.مونا حرفی نمیزد.تو صورتش نگاه کردم و نیم خیز شدم صورتم روبروی صورتش بود.لبامو گذاشتم رو لباش.یهو مونا زد زیر گریه.صورتشو تو دستام گرفتم و گفتم نترس راستشو بهم بگو چند دقیقه فقط گریه کرد تا آروم که شد شروع کرد به حرف زدن با هق هق:
-سه ماه پیش بود.یه شب که شیفت بودم و خیلی خسته بودم و ساعت حدودای ۳ صبح بود و بیمارستان خلوت.همکارم بهم گفت خیلی خمیازه میکشی برو اتاق استراحت یه چرتی بزن فعلا که خبری نیست.من هستم دیگه.منم بعد از اصرارای اون بلند شدم رفتم.اونقد خسته بودم که سرمو گذاشتم رفتم.نمیدونم چقد گذشته بود که احساس کردم تو خواب و بیداری یکی تو اتاقه.چشمامو آروم آروم وا کردم دیدم یکی از همکارای مرده که واسه یه بخش دیگه بود.ولی اون اینجا چی میکرد تو اتاق استراحت بخش ما؟!!
تازه متوجه شدم که چیکار میکنه دیدم شلوار پاش نیست و داره پیرهنشم در میاره.متوجه چشم باز من شد.اومد سمتم گفت عه بیدار شدی خوشگل خانوم کیرشو آورد جلو صورتم تازه به خودم اومدم تا اومدم بلند شم دست گذاشت رو سرم گفت ببین بخش خلوته الان کسی هم نیست دور و بر اتاق یا میکنمت یا با زندگیت خداحافظی میکنی.من لال شده بودم و راستش تو شوک بودم.فکمو فشار داد دهنم باز شد کیرشو کرد دهنم هنوزم باورم نمیشد و فکر میکردم دارم خواب میبنم.ولی جدا داشت تو دهنم تلمبه میزد.دم گوشمم هی میگفت کسی تا حالا از دست من در نرفته و اسم همکارایی که بهشون تجاوز کرده بود و آورد و فهمیدم منم در حقیقت همکار بخشم با همدستی همین سپرده بود بهش چون مجبور بوده.خیلی از همکارای خانوم متاهلو کرده بود و میگفت فقط منو تو اون بیمارستان نکرده.دیگه روم نمیشه کامل بگم فقط اینو بگم اون شب از کون بهم تجاوز کرد.خرش خیلی تو بیمارستان میرفت و تازه فهمیدم نوه رئیس بیمارستانه.
مونا که حرفش تموم شد فقط بهش گفتم عکس و شماره و آدرس و هر چیزی ازش داریو بهم بده.مونا هم همه شونو بهم داد.ازش پرسیدم چند دفعه تابحال بهت تجاوز کرده سرشو انداخت پایین گفت:
-راستش زیاد.
+چند بار
-از همون موقع که شروع کرد هر وقت شیفت شب بودم باهام این کارو کرده.
+بیرون از بیمارستان چی
-دو بار منو برد خونه اش
+فقط از کون کردتت
-بیشتر از کون بود
+آبشو تو کصت نریخت که
-نههه اصلا
+از همین لحظه به بعد نه جوابشو میدی نه میذاری ازت سو استفاده کنه.خیلی زود نسخشو میپیچم.
-چشم
+چشمت بی بلا.الانم بخوابیم که حسابی خسته ایم.
چند دقیقه ای دراز کشیده بودیم که گفت:
-ایمان؟
+جانم
-تو چجوری فهمیدی
+بماند.مگه میشه من حواسم به زنم نباشه.
-باورم نمیشه اینقد منطقی بر خورد کردی.
+تو مقصر نبودی که ولی باید زودتر بهم میگفتی
-بهت افتخار میکنم.خوشحالم که مثل کوه پشتمی.
+تو همه زندگی منی.اتفاق مشابه اگه خواست تکرار بشه فقط بهم بگو راستشو پنهان نکن چیزیو ازم.
-چشم
دو هفته گذشت.رابطه من و مونا خیلی خوب شده بود دوباره یه بلایی هم دادم سر همکارش اوردن که نیازی نمیبینم بگم ولی همه اینا به کنار هنوز مشکل اساسی حل نشده بود.باید یجورایی دوستمم از سر راه بر میداشتم.
یه ماه بعدش اتفاقی افتاد که باعث شد من یه فکر اساسی بکنم واسه این موضوع.دوستم اومد شهرمون و این دفعه واسه زندگی کردن.همون هفته اولی که اومده بود بهم خبر داد که میخواد مونا رو ببره خونه اش. منم گفتم بیام که گفت با کمال میل.
خلاصه یه چهارشنبه بود که گفت با مونا برای امشب قرار گذاشته.
گفت قراره مثل سری پیش دوباره شیفت شبو بهونه کنه و شب خونه اش بمونه. من بازم حالم گرفته شد که مونا چرا بازم حاضر شده این کار رو بکنه با اینکه بهش گفته بودم چیزیو ازم پنهون نکنه.من بازم مثل سری پیش قبل از اومدن مونا رفتم خونه دوستم.
بازم مونا ساعت ۸ اومد.منم بازم از دوستم خواستم که قایم بشم با اینکه واسش عجیب بود ولی قبول کرد. مونا که وارد خونه شد.دوستم رفت استقبالش و من اینبار از اتاق خونه دوستم شاهد ماجرا بودم.مونا بازم چهره مغموم داشت و از حالت ها و رفتاراش همون اول وسط هال مونا رو لخت کرد و جورابای مچی سفید پای مونا موند.مونا رو به پشت خوابوند رو مبل و پاهاشو داد بالا و مچ پاهای مونا رو گرفت و نگه داشت رو هوا با کمک دستش کیرشو فرو کرد تو کون مونا که جیغ مونا رفت هوا.
-آااااخ آرومتر تو رو خدا یواش
+اووووف جووون چه تنگی.کیرم واسه کونت تنگ شده بود خخخخ.
مونا زد زیر گریه.
-آااااای تو رو خدا پاره شدم.
+آخ جووون قربونت کونت برم که پاره اش کردم
-تو رو خدا آرومتر.درد دارم.
+اوففف جووون
-آااای
دیگه کاملا چمبره زده بود رو مونا و پاهای مونا رو شونه اش بود.رفت و برگشت کیر دوستم تو کون مونا رو میدیدم.دست انداخت موی مونا رو گرفت و سرش آورد بالاتر و میگفت:
+ببین کیرمو داره کون خوشگلتو پر میکنه
-آاااه آییی آااه
+آفرین ناله کن جوووون دوست داری
-تمومش کن دلم درد میکنه دستشویی دارم.
+جوووون دوست داری کیرم تو روده هاته هان؟
-تو رو خدا در بیار من نمیتونم دیگه.
کیرشو کشید بیرون که مونا یه آه کشید.اینقد گریه کرده بود صورتش سرخ شده بود. صورتش خیس اشک بود و اتفاقی افتاد که من فقط تو فیلمای پورن دیده بودم.مونا رو رو زانو نشوند و معلوم بود مونا گیجه کلا کیرشو که تا چند لحظه پیش تو کون مونا بود و کرد تو دهنش و وحشیانه تلمبه میزد و آه و ناله و گریه مونا معلوم بود.از دهن منوا که کشید بیرون کیرشو مونا بالا اورد وسط هال.خم شده بود و دستاش رو زمین بود و نفس نفس میزد که دوستم رفت پشتش نشست و با یه دستش موهای مونا رو گرفت و سرشو آورد بالا و با اون یکی دستش کیرشو گرفت و با دو تا تقه محکم که با دو تا آخ گوش کر کن مونا همراه بود فرو کرد تو کونش. دیگه دوتا دستی موهای مونا رو گرفت و محکم تو کونش تلمبه میزد و مونا بدون حرف زدن گریه میکرد و جیغ و ناله میکرد.چند دقیقه بعد دوستم با دوتا ناله کیرشو تا ته فرو کرد تو کون مونا و آبشو تا ته خالی کرد تو کونش.مونا همونجوری رو زمین دراز کشید و دوستم روش.مونا رو بوس میکرد و قربون صدقش میرفت.بعدش مونا رو بلند کرد و برد حموم و من از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو بالکن که بعد از نیم ساعت اومدن بیرون و من به دوستم پیام دادم که تو بالکنم.مونا لخت بود که از حموم اومد بیرون و رفت تو اتاق و گفت میخواد بخوابه.دوستم اومد تو بالکن و سیگارشو روشن کرد.گفت ایمان اوفف نمیدونی چه حالی میده.الان بیشتر از بیست باره که کردمش سیر نمیشم اخ اگه متاهل نبود میگرفتمش هرچند الانم فرقی نمیکنه زن خودمه.خخخ.
بعد از یه صحبت کوتاه به من گفت تو نمیخوای بکنیش گفتم نه من دیگه برم.دوستم گفت چی بگم والا کصخلی میای فقط لخت منو ببینی خخخخ.
رفتم خونه و اون شب مونا نیومد و مثل سری قبل زنگ زد و گفت شیفته.صبح که اومد خیلی بهم ریخته بود و این دفعه نرفت حموم و یه راست رفت خوابید.
به دوستم زنگ زدم:
+الو سلام آقا ایمان گل.
-سلام.چخبر خوش میگذره؟
+اوففف نبودی جات خالی از دیشب تا همین سر صبحی ۴ دست از کون نازش گاییدم.
-خوش بحالت.میگم داداش تو نمیخوای یه شب مهمون ما بشی و دست پخت خانوممو بخوری.
+چرا من که از خدامه.بیام خانومتم ببینم و با هم آشنا بشیم.
-پس شام دعوتی
شب شد و مونا هم آماده پذیرایی از مهمونمون بود و به محض ورود دوستم به خونه هر دو تا خشکشون زد.شب عجیبی بود انگار هر سه تامون میدونستیم همه از همه چی خبر داریم ولی به روی هم نیاوردیم.اخرای شب که شد و موقع خداحافظی من به دوستم گفتم وایسا تا دم در باهات بیام.از آسانسور که اومدیم پایین تو ماشین نشستیم گفتم راه بیفت.راه افتادیم حرفی نمیزدیم و من فقط به روبروم خیره بودم.متوجه نگاه های زیر چشمی دوستم بودم.جاده منتهی شد به یه قسمت بیابونی که دو تا ماشین پیچید جلومون و دوستم وایستاد.
.
.
.
حدودای ساعت ۳ صبح رسیدم خونه و جالب این بود که مونا هنوز بیدار بود.وارد که شدم مونا اومد جلوم تو چشاش نگاه کردم و یه سیلی محکم زدم بهش که افتاد زمین.بعد رفتم جلو و دستمو دراز کردم سمتش بلندش کردم و سرشو بوسیدم.گفتم این آخرین باره که از پنهون کاریت چشم پوشی میکنم.دفعه بعد تو زندگیم جایی نداری.که مونا محکم بغلم کرد و سرشو گذاشت رو سینمو شروع کرد به گریه کردن.
.
صبح با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم:
+الو آقا ایمان داداش سلام جابرم
-جانم جابر جان
+آقا کار تموم شد ماشینش هم سر به نیست کردیم.خیالت تخت.
-دستت درد نکنه.فکر نکنم دیگه مزاحمت بشم.کارتم عالی بود.
+قربونت داداش.باز اگه موردی بود خبرم کن.
دوستم اسمش بابک بود.بابک دیگه گوشیش روشن نشد دیگه آنلاین نشد و این شد اشتباه آخر زندگی بابک.
پایان.
نوشته: ایمان
جنایی شد داستان خخخ نکشیمون یوقت تو برو کس زنتو پلمپ کن دیگه نکننش نه اینکه ملتو بگا بدی ایجوری باید نصف مملکتو به فنا بدی
خب شاید شارژ باطری گوشیش تمام شد با غیرت🤣🤣🤣🤣🤣
بی عرضه احمق زنی ک میدونسته کاریش نداری و پشتش هم هستی ولی بازم این موضوعو ازت پنهان کرده مطمان باش خودش هم قلبا میخواسته. باید اون زنو با لگد پرت میکردی بیرون از خونه
حالا گیریم همه چیت راسته و اصن حق باتو.خیلیم ادم حسابی هستی و اصن ی خری هستی واسه خودت…فقط یچی فک کنم زنت خیلی کوسه رفیق…
میخوای آدرس بیمارستان زنتو بده منم ی دوری باهاش بزنم بعد منم سربه نیست کن🤣🤣🤣🤣🤣
ین که چنین اتفاقی تنها توی خیابان تو افتاده جای خودش فقط بگو همکارش تجاوز میکرده دوست تو از کجا فهمیده . و اینکه ونمونه واقعی و البته با اندکی تفاوت این و چند وقت ربعذ میخونیدز
مونا بهت نگفته بچه هاتونو از من دارین؟برو تست دی ان ای بده کصکش اگه باورت نمیشه
یه شب تو همون بیمارستان بستری بودم خواب بودم زنت اومده بود کیرمو میخورد از اون به بعد تا الان هر هفته میاد میریزم توش
هم پسرت از منه هم دخترت اینم نشونه ش
حالا میتونی کیرمو بخور باغیرته کونی😄😎
یاد فیلم دیپ واتر افتادم. زنش به همه میداد و شوهرش هم میرفت هرکی زنشو کرده بود میکشت 😂😂😂
کوسخول گذاشتی طرف و زنت تکمیل حال خودشون رو بکنند و خودت هم از دیدنش فیض ببری بعد کشتیش؟
اون که بیشتر از تو که شوهرشی مونا رو گاییده😂
اگه خیلی مردی چرا همکارش رو هم اینطوری نکردی و فقط به یه گوشمالی بسنده کردی
وجدانن گوه هم میخورید از قاشق مرباخوری استفاده کنید نه کفگیر و ملاقه
داداش تو با این زنت فکر کنم با جابر زیاد کار داری
میذاشتی یه 30 یا 40 دست دیگه بکنه زنتو بعد حالشو میگرفتی کسکش کستان نویس جقی
با این روندی که در پیش گرفتی باید کل شهر رو بکشی . . .
بخاطر زن جندت قاتل شدی رفت
از شوخی گذشته چند تای دیگه رو کشتی زنت جندگیو یاد گرفته
این مونایی که من میبینم باید نصف شهر رو جابرجان سربه نیست کنه.ماشیناشون رو چیکار میکنید😂😂
کسکش دید تو دو قسمت قبل همه ریدن بهش یهو غبرتی شد و شد استیون سگال!!!زنت جنده س داداش دو روز دیگه از تو خونه یکی دیگه باید بکشیش بیرون…یه چک زدم در گوشششش!!!ریدی
تخیلی بود ولی قشنگ بود بعدشم ادم کشتن به همین راحتیها نیست و غیر ممکنه که گیر نیافتی . جسد سوخته را پلیس پیگیری میکنه تا بلاخره قاتلشو پیدا میکنه . میتونستی اخرشو جذابتر بنویسی ولی جنایش کردی .
خوشحالم این داستان سمی تموم شد.
کلاً به منطق داستانی گفتی زکی!
این داستان از اولش دروغ بود ، البته داستان از اسمش مشخصه زاده ذهنه
آخه کصکش یعنی میخوای بگی خیلی مردی و غیرت داری؟گذاشتی جلوی چشمات کص و کون زنتو یکی کنند بعد دادی بکن زنتو بکشن!خوبه خودتم یه دست به رفیقت کون میدادی بعد میکشتیش جاکش اوقلی!
با این زن پاکدامنی که داری فک کنم ۵ سال دیگه به جرم نسل کشی جزو فهرست تحریم سازمان ملل قرار میگیری
عالیه بود ولی
پایانش یکم از دور بود
خسته نباشی
اگه واقعیته که مردبودی اگه تخیلیم باشه بازم مردبوده مردداستان
امیدوارم قسمت اخر داستان سکسیت باشه نوشتی و دوباره همسرت داستان نسازه بایکی دیگه.که احتمالا این بار خودشوهم بگامیده هم به فنا.
البته اگر پنهون نکردوموردی بود وبهت راستش روگفت ورفت داد وباجابرتماس مجددداشتی حتمابنویس خوب مینویسی.
درکل از منطق و صبوری وکنترل خودت واینکه درک کردی وضعیت همسرتو خوشم اومد.خیلی از احساس ها و رفتارهارونمیشه بانوشتن به تصویرکشید و انتقال داد به خواننده وفقط خودت دراون لحظه احساس کردی که همسرت میل نداشته به این سکس ها و از روی حوس نرفته سکس كنه بلکه خیلی میترسیده و بخاطرحفظ آب ورو اشتباهاشوتکرارمیکرده.وواسه همین بخشیدی.اگر یک درصدهم احتمال میدادی خودش میخواسته خیانت کنه احتمالا اینطوری برخوردنمیکردی.
البته این حرفامو اون دوستان مجرد جغی درک نمیکنن دوستان متحل باتجربه میفهمن چی میگم
تم داستان سیلوستر جکی جان آرنولد اجی دیو گان و مونا دختری در بیمارستان
و مونا همچنان پاره میشد و اشک می ریخت از کسش و یکبار اجی
یکبار آرنولد و … میکشت و میبخشید و باز میگشت به سوی مونا و مونا هم پشیمان ولی چاره نبود او مدافع سلامت بود و باید چک زدن های همسرش را تحمل میکرد و پاره شدن های خفت گیران روزگار را
خب چه باید کرد فقط تحمل کن دادا
سلام فرمانده این کسکش رفیقت از نسل جامانده میزند فقط چک فرمانده فرمانده فرمانده کردی ملت درمانده فرمانده
تم داستان سیلوستر جکی چان اجی دیوگان آرنولد و مونا دختری در بیمارستان
و دخترک بی چاره همچنان پاره میشد و می چکید از کسش اشک ولی او نرفت و نداد و آنها آمدند و کردند و هر روز یک چک میخورد و یک قتل در راه بود یکروز آرنولد و یکی جکی و …ولی او باید صبر میکرد او مدافع سلامت بود
سلام فرمانده فرمانده فرمانده این کسکش از نسل جامانده فرمانده این طرف کسخول شده از دستت فرمانده کردی مردم درمانده فرمانده فرمانده فرمانده
کصشر خالی
مثلا آخرش خواسی بگی انتقام گرفتم
ولی شل کن لذت ببر ادا نیا :)
الان مونا رو بی کیر گذاشتی پس اگه با خیار خودارضایی کنه خیارهارو هم میکشی
همین فقط دو تا زدی تو گوش زنتو خلاص . اخه خداییش حیف آدم که بزارن روی تو . من که نمیفهم جلوی روت باشه دو دفعه بده آخه نمیگی طرف ایدز گرفته خودتو و خانواده ات و … رو به فنا دادی .
بچه هم اصلا فکرش رو نکن جون که بدبخت شده حتما ایدز گرفته .
تو اگ غیرت میداشتی ک زنتو میکشتی سامورایی جقی
نکشیمون جمونگ گمشو دیوز هرزگی زنشو داره میبینه هیچ گوهی نمیتونه بخوره اومده تو توهوماتش جمونگ شده
همه به جنایت و کصشر بودن داستان میپردازن اما یک نفر نمیگه عاقبت رابطه با زن شوهر دار!
این همون مونا تو داستان (مونا زندایی من) نیست؟
دلم میخاد دلگرمی بدم و تشویقت کنم ولی واقعا نمیشه. خوندهشدن این داستان فقط بهخاطر تابوبودن موضوعشه، اما ازنظر کیفیت ضعیفه. دیالوگها سطحی و روند داستان کاملا باورنکردنیه. متأسفم که رک گفتم. ولی نیاز به تلاش خیلی بیشتری داری
حاجی ماشین طرف چی بود ؟؟
شما که قراره اوراق کنی
ی سری قطعات لازم داریم زحمتت همینارو استوک کن بده به ما😂😂😂😂
زارت