زهرا منو بازیچه قرار داد

1392/11/10

سلام به همه دوستان. من مراد هستم از شیراز. 27 سالمه و قدم 180 با یه هیکل معمولی. داستان من مربوط به آشنایی من با نامزدم زهراست . خانواده های ما با هم آشنایی چند ساله داشتند. کم و بیش با زهرا آشنا بودم و تو حریم خونواده و موقع مهمونیا با هم حرف میزدیم. اونم به حرف زدن مشتاق نشون میداد. لازمه بگم من اصلا اهل دوست دختر و رابطه تلفنی و … نبودم. مدتی بود که تنهایی داشت اذیتم میکرد و دلم یه رابطه جدی و رمانتیک و گرم میخواست. در اولین گزینه به یاد زهرا افتادم و خواستم باهاش مطرح کنم. اول با یه اس ام اس طنز شروع کردم و بعد بهش زنگ زدم و اونم تمایل نشون داد و رابطه ما به طور جدی با هدف ازدواج ولی بدون اطلاع خانواده ها شروع شد و زود هم باهم به توافق رسیدیم و به خونواده هامون اطلاع دادیم. نامزد کردیم و رابطه مون هم خیلی بیشتر شد و هم گرمتر. من دیگه کاملا بهش احساس نزدیکی میکردم و موضوع رو تموم شده میدونستم غافل از اینکه اون اصلا اینطوری فکر نمیکرد.
زهرا مسئول دفتر نمایندگی یکی از موءسسه های آموزشی بود و توی دفترشون هم غیر از خودش فقط یه دختر دیگه کار میکرد. من بعد از کار تقریبا هر روز میرفتم و بهش سر میزدم. یه روز که رفتم دیدنش، دیدم تنهاست و همکارش رفته مرخصی. اینم باید بگم که چون یه سره تا 7 شب کار میکردن، توی یکی از اتاقای دفترشون یه تخت که روش یه پتو و یه بالش بود داشتن که بعد از ناهار اونجا استراحت میکرد. خلاصه اونروز وقتی رفتم پیشش دیدم یه حال دیگه ست. یه جوریه. یکم سردرگمه. نشستم کنارشو گفتم چته؟ گفت نمیدونم خیلی احساس خلاء و تنهایی میکنم. خیلی دلم میخواد امروز بیشتر باهات باشم. پیشم بمون. منم چون این حالشو دیدم گفتم حتما عزیزم پیشت میمونم تا حالت بهتر شه. اینو که گفتم چشماش یه برق خاصی پیدا کرد و در دفتر و قفل کرد و مقنعه شو در آورد و اومد پیشم نشست و خودش محکم چسبوند بهم. حالا دیگه یه جور خاصی بهم نگاه میکرد. همون اول منظورشو فهمیدم ولی به روی خودم نیاوردم. کم کم شروع کرد به زدن حرفای سکسی و دیدم نفسش داره تندتر میشه منم گرفتمش تو بغلم و داشتم به چشماش نگاه میکردم که یهو دیدم لباش رو لبامه و داره با ولع میخوره. با اینکه اصلا موافق نبودم که اونجا و اون موقع اتفاق بیفته ولی نمیدونم چی شد که منم باهاش همراه شدم. تا به خودمون اومدیم دیدم دکمه های مانتوشو باز کردم و دارم از روی تاپش سینه هاشو میمالم. اونم دیگه حسابی شهوتش برانگیخته شده بود. پا شد و مانتوشو در آورد و من واسه اولین بار فرم بدنش و سینه هاشو میدیدم. با اینکه سینه هاش کوچیک بودن ولی یه حالت معصومانه ای داشتن که من خوشم اومد. بدن لاغر ولی توپری داشت. دیگه نتونستم مقاومت کنم. پاشدم بغلش کردمو بردمش تو همون اتاقه. خوابوندمش روی تخت و مشغول در آوردن لباسام شدم که دیدم اونم داره با ناز و عشوه همین کار و میکنه. دیگه داشتم میمردم. احساس میکردم نفسم داره بند میاد. حالا دیگه هر دوتایی کاملا لخت شده بودیم. واسه اولین بار بدن بدون پوشش همدیگر رو میدیدم و این بیشتر به شهوتمون کمک کرد. من رفتم بغلش کردمو خودمو چسبوندم بهش و کیرم و گذاشتم لا پاش. هنوز هیچی نشده شروع کرد به آه کشیدن. دوباره خوابوندمش رو تخت و شروع کردم به بوسیدنش. اول پیشونی بعد گونه ها و لباش و اومدم پایین به سمت گردن و به سینه هاش که رسیدم دیدم از اونی که فکر میکردم کوچیکتره ولی اهمیت ندادمو مشغول شدم. با دست یکی از سینه هاشو میمالیدم و اون یکی و میلیسیدم و میخوردم. چون تجربه اولم بود یکم استرس داشتم و هول بودم ولی خیلی برام لذتبخش بود. شکمش و لیسیدم و به بالای کسش که رسیدم یکم زبون زدمو گفتم برگرد رو شکم بخواب. میدونستم اینکار هر زنی رو حریصتر میکنه. پشت گردن و کمر و باسنش رو هم لیسیدم و حسابی ماچ کردم. دیدم دیگه کاملا در اختیار منه. برش گردوندم و رفتم سراغ کسش. اصلاح نکرده بود. با اینکه منظره خوبی نداشت ولی بوی مست کننده ای داشت.شروع کردم به زبون زدن به کشاله هاش، به لبه های کسش. بوی خوبش منو بیشتر تحریک میکرد. آه و ناله های زهرا هم که دیگه سر به فلک گذاشته بود.سریع در اتاف و بستم و دوباره مشغول خوردن کسش شدم. زبونم و که مالیدم روی کسش آهی کشید که تا اون موقع سابقه نداشت. دستش و کرد لای موهام و سرم چسبوند به کسش و گفت: محکمتر بخور، بیشتر بخور، تورو خدا بیشتر.منم همین کارو کردم. دیگه آبی از کسش جاری شده بود که هم زیاد بود هم شیرین هم خوشبو. قریب به ربع ساعت بود که داشتم کسش و میخوردم که دیدم یهو چنگ زد تو موهامو چندتا تکون خورد و بی حال شد. فهمیدم به ارگاسم رسیده. اومدم بالا و لباشو بوسیدمو یکم بهش مهلت دادم تا خودشو پیدا کنه. 2 دقیقه گذشت که دیدم پاشد اومد روم نشت و گفت تو چی؟! گفتم نگران نباش!! خوابوندمش و کیرم و گذاشتم روی کسش و شروع کردم به عقب و جلو کردن. چون خیلی تحریک شده بودم و بار اولمم بود زیاد طول نکشید. احساس کردم که کیرم داره میترکه. سریع از لای پاش کشیدم بیرون و آبم و روی شکمش خالی کردم. اونقد با شدت پاشید بیرون که تا زیر گردنش رفت. زهرام تعجب کرده بود آخه اونم اولین بار بود که این صحنه رو از نزدیک میدید. خیلی لذتبخش بود. اولین تجربه سکس با کسی که دوسش داشتم. زهرا هم وقتی حال منو دید یه لبخند ریز و شیطنت آمیز زد و اشاره کرد که بیا کنارم بخواب. پاشدم دستمال آوردم و اون و خودمو پاک کردم و بعد کنارش خوابیدم و بوسیدمش و گفتم که خیلی دوست دارم. اونم سرش و گذاشت رو سینه منو نیم ساعتی خوابیدیم و پاشدیم. یکی دوبار دیگه این قضیه سکس ما در همین حد اتفاق افتاد تا اینکه دیدم یواش یواش دیگه به سکس و معاشقه تمایلی نشون نمیده. سعی میکنه کمتر منو ببینه. ارتباطشو با من کمتر کرده بود و در پاسخ به اعتراض من انکار میکرد.تا بالاخره فهمیدم اصلا از اول شخص دیگه ای رو دوست داشته ولی پسره دوسش نداشته. زهرا هم واسه اینکه از فکر اون بیاد بیرون منو بازیچه قرار داده بود. وقتی دید که اینم راه خوبی واسه فراموش کردن پسره نیست با منم به هم زد. منم ضربه سختی خوردم. ولی چاره ای نبود باید میپذیرفتم. از همه دخترا خواهش میکنم که همیشه اگه از خودتون و هدفتون از رابطه مطمئن هستید پا به یک رابطه بذارید.
ببخشید که خاطره ام طولانی بود. میخواستم با جزئیات تعریف کرده باشم.
مرسی از وقتی که گذاشتید.

نوشته: مراد


👍 0
👎 0
29203 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411372
2014-01-31 01:48:52 +0330 +0330
NA

مراد جان ضربه که خوردی، اما ضربه هم زدی… ;) :D

0 ❤️

411373
2014-01-31 02:02:10 +0330 +0330
NA

=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))=))

0 ❤️

411374
2014-01-31 02:38:30 +0330 +0330
NA

اصلا فکرشم نمیکردم شیرازیا تو سکس انقد پویا باشن :دی
سخت نگیر کاکو باز خوبه به قول ‏shameless ‎‏ خودتم یه فیضی بردی

0 ❤️

411375
2014-01-31 04:03:15 +0330 +0330
NA

قشنگ بود مرسی داداش

0 ❤️

411376
2014-01-31 05:36:24 +0330 +0330
NA

كره بنيش درو چندبار قفل كردي؟ي اتاق بود يا دوتا؟

0 ❤️

411380
2014-01-31 07:31:07 +0330 +0330
NA

سینه هاش معمصوم بود

0 ❤️

411377
2014-01-31 09:23:02 +0330 +0330
NA

خودتو ناراحت نکن
بزرگ میشی یادت میره

0 ❤️

411378
2014-01-31 17:43:22 +0330 +0330
NA

خاطره بسیار دردناکی زنده شد . ای روزگار . هی می خوایم فراموش کنیم ، تو هی یادمون بنداز . شکر

0 ❤️

818223
2021-07-02 14:54:33 +0430 +0430

تا باشه از این ضربه ها…منم ضربه میخوام…از همینا

0 ❤️