ساده، مهربان، پزشک

1400/11/22

کمی الکل گره گشای هر چیزی میتونه باشه ،ناراحتی ،دوری ، بی پولی یا حتی دکمه ی شلوار یکی از بهترین و نزدیک ترین دوست هات.
برف شدید و دورهمی های دوستانه بهترین فرصت برای کمی لب تر کردنه هرچند همه توان خوردن حجم زیاد الکل رو ندارن ، اما این ضعف باعث شد من به دست نیافتی و دورترین دختر دنیا برسم دختری که فرسنگ ها از هم دور بود و نگاه خواهرانه اش در مقابل نگاه های شهوت آلود من آزارم میداد.
مهلا پزشک دوست داشتنیه من که هیچگاه نمیتوانستم از تصوراتم بیرونش کنم حتی بعد از ازدواجش با مردی مهربان و دوست داشتنی .
موانع سر راه این تفکرات کم‌نبود‌ رابطه ی من گلنوش ،دوست دختر ناز و وفادارم،یا حتی اختلاف سنی ده ساله ی منو مهلا،اما اکسیر نجات بخش این تفکرات و رقم زدنش فقط یک چهار حرف بود «الکل».
مستی و سر خوشی جای خودش را به تهوع و بی حال و خواب سنگین داد گلنوش که در عالم دیگر خواب و فرهاد به دنبال دارو و سرم برای مهلا بهترین فرصت زندگی ام را ساخت ، یا عمل یا حسرت . مهلای نیمه بیهوش زیباترین فرصت برای جاودانگی تفکراتم بود آرام و با خونسردی لباس کانوایی اش را در اوردم و بهشت پدیدار شد.سینه های خوش فرم و زیبا زیر سوتین مشکی ساتن . از قطحی آزاد شدم و چند دقیقه ایی بی وقفه سینه هایش را مکیدم اما خب بی مایه فتیر است.فتح الفتوح‌ این صبر طولانی شصت سانت زیر سینه هایش بود دقیقا بین دو پا.
شلوار پارچه ایی و دکمه ی شلوار بیشترین همکاری رو برای کامروایی‌ من کردن‌ و من رو با بهترین صحنه ی زندگیم تنها گذاشتن،یک کس زیبا با کمی موی تازه رشد کرده،امانش ندادم لیس های پی در پی و ترشح‌ فراوان من رو از تشنه تر میکرد اما فرصت همیشه کم است باید از این لحظه نهایت استفاده را میکردم .کیرم که دیگر از این راست تر و کشیده تر نمیشد رو داخل زیبا ترین سوراخ جهان کردم،تلمبه زدم و بعد از شش دقیقه ارضا شدم.صحنه ی جرم مرتب شد و مجرم از اتاق خواب متواری ،فرهاد رسید و همه چیز بعد از چند ساعت مجدد نرمال شد.
فردای ان روز سرکار به شدت مشغول بودم و دیدم مهلا به مغازه اومد ،چه توپ پری داشت ،حقم داشت.
گفت بشین باهات حرف دارم عین یک برده اطاعت شد و نشستم
+دیشب در حق دو زن خیانت کردی
_من؟!چرا؟!
+خودتو به اون راه نزن همایون فهمیدم داشتی سوتینم رو باز میکردی فک کردم فرهاده ولی وقتی داشت بهم سرم میزد گفت رفتم بیرون خریده سرم رو ترو خدا بهم نگو که اون اتفاقی که فکر میکنم افتاده!
_ افتاده.
+وای تو دیگه چه حیوونی هستی چطور تونستی من جای بزرگترین خواهرتم شوهر دارم تو زن داری چرا این جهنمو ساختی آشغال پست؟فرهاد بفهمه چه غلطی بکنم؟‌! زندگی دوتامون رو نابود میکنه
_بهش چیزی گفتی؟
+دیونه ام مگه؟!
_راز دار هم باشیم؟
+چاره دیگه ایی هم دارم؟!
_آروم باش من لذتی بردم که تا حالا تجربه ش نکردم اگه قراره رازدار باشیم چرا فقط یک راز؟بازم راز
+اصلا پشیمون نیستی این کارت تجاوزه اسمش
_بیا تکرارش کنیم قول میدم هر دو لذت ببریم
+همایون فرهاد و گلنوش چی؟
_اگه عزصه داشته باشن اونا هم میکنن باهم
+فرهاد با گلنوش سکس کنه ناراحت نمیشی؟!
_اگه بذار آزادانه مال من باشی میتونه بیاد رو تخت خودم بکنتش
+مرده و حرفش؟
_مرده و حرفش
اروم شد خیلی زیاد میشد از چشاش خوند گفتم بریم بالا یک گفت که چی بشه گفتم بریم راز درست کنیم.
دختری که با ادعای تجاوز اومد حالا در حال وا دادن برای سکس دیگه بود. بردمش بالا از با اکراه لخت شد ولی شد همون موهای کس همون سوتین همون شرت معلوم بود حموم نرفته اما همچنان تنش بودی شهوت میداد شهوت من رو از پاهاش بوسیدم و لیسیدم تا چشماش کیرمو در اوردم براش بر خلاف تصورم ساک زن خیلی ماهری بود استادانه خوردنش برام کنترل نکردم تو دهنش ارضا شدم یکم لب و لوچه کج کرد اما تهش خورد ابمو گفت همین با خوردن؟گفتم واستا الان دوباره راست میشه بعد ده مین دوباره راست شد این بار بیست دقیقه سکس مفید کردیم و من براش پاهاش رو لیسیدم واقعا که جای اون پاهای ناز روی چشم من بود نه رو زمین . لبشو بوسیدم گفتم اصلا عذاب وجدان نداشته باش مهم اینه لذت بردیم گفت فرهاد بهم زیاد خیانت کرده اما هیچوقت زیر بار نمیره چندباری شنیدم با مریضاش یا منشیش سکس داره منم الان نجابت رو فدای انتقام کردم لطفا هم مجدد ازم نخواه سکس کنیم اگه حس کردم لازمه بهت میگم
منم تا امروز به تصمیمش احترام گذاشتم و انگار نه انگار که خانی اومده یا خانی رفته

نوشته: همایون


👍 7
👎 10
68501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

858546
2022-02-11 02:05:43 +0330 +0330

بی منطق‌.
بی سر و ته.
بدون ساختار روایی منسجم.
بی پرنسیب.
بی همه چیز 😂

2 ❤️

858566
2022-02-11 02:50:13 +0330 +0330

اولین لایک رو دادم ،خوب بود

0 ❤️

858572
2022-02-11 03:00:27 +0330 +0330

یعنی کثیف ترین و آشغال ترین تصوراتی که یک ذهن سادیسمی می تونه داشته باشه رو من در این داستان دیدم. به نویسنده اکید توصیه می کنم با یک روانپزشک ملاقات کنه چون وضعش خیلی خرابه.

0 ❤️

858597
2022-02-11 09:01:06 +0330 +0330

سلام… داستانت قشنگ بود ولی بزار چندتا نصیحت کنم تا بهتر بشه
قبل از اینکه ارسال داستان رو بزنی توی ورد کامپیوتر داستان رو بنویس که هم یه نسخه ازش داشته باشی هم مجبور نشی توی کامنت ادامه داستان بگی… آثار نویسنده ها بزرگ رو بخون و روی نحوه استعاره ها و تشبیه ها و نوع نگارششون دقیق شو
جای پیشرفت داری 🌹

1 ❤️

858600
2022-02-11 09:19:21 +0330 +0330

نمیشه بجای نوشتن شعر همون چرت و پرت بنویسی😁😁😅😅

0 ❤️

858634
2022-02-11 16:26:00 +0330 +0330

داستان خوبی بود دلیل ها خوب بیان شده بودن ولی ساختار داستان با منطق اروتیک خیلی هماهنگ نیست. تشبیهات رو باید یکم مناسب تر استفاده میکردی و کمی بیشتر آب و تاب میدادی. مثلا در آخرای داستان میفهمیم که چرا مهلا در حالت هشیاری هم سکس کرده اما این سوال در ابتدای ماجرا هم میتونست به عنوان سوال بیان بشه. با همین سوال و جوابها اما توضیحات اضافی کنار صحبت ها. من اگه بودم اون قسمت رو اینجوری تصحیح میکردم:
< +مرده و حرفش؟
_مرده و حرفش
دیگه اون خشم اولیه توی صورتش نبود و تقریبا اروم شده بود. از چشاش معلوم بود که تو ذهنش داره دنبال چیزهایی میگرده و شاید یک دلیل برای کارهای من یا لذت بردن از وضعیت موجود یا شاید دنبال راهی برای تغییر شرایط. وسط تفکراتش پریدم و پرسیدم بریم بالا؟ گفت که چی بشه؟ گفتم بریم راز درست کنیم.
دختری که با ادعای تجاوز و با عصبانیت اومده بود حالا داشت یه چیز دیگه ای رو میسنجید. چیزی که اون زمان نمیدونستم چیه اما برای من خیلی خوب بود چون در حال وا دادن برای یک سکس دیگه بود.>

1 ❤️

858648
2022-02-11 22:28:12 +0330 +0330

کاری به اینکه تو کسکشی از کسکشیت داری لذت میبری ندارم،خار کسه میگی راز دار هم باشیم؟بریم راز بسازیم جقی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها