سادگی و بچگی من و دوستم و کیر اقای همسایه (۱)

1400/02/29

سلام . اسمهایی که تو داستان میگم مستعار هستش .
این ماجرایی که براتون تعریف میکنم .برای۲۵ سال پیشه . من الان ۳۸ سالمه و اون موقع دانش اموز دوم راهنمایی بودم .و امتحان ثلث سوم رو داده بودیم و کارنامه قبولی رو هم گرفته بودیم .
تابستون بود .یه دوست صمیمی داشتم .که هم همکلاسیم بود و هم همسایه دیوار به دیوار ما بود .اسمش حمید بود و اسم من هم ناصر است .
من و حمید همیشه باهم بودیم و خونه همدیگه میامدیم و بازی میکردیم . و یا میکرو بازی میکردیم .یا مرفتیم پشت بام و میپریدیم تو پشت بوم هم و بازی میکردیم . منچ بازی میکردیم . و یا دوز بازی میکردیم و همیشه سر گرم بودیم و بیشتر با هم بودیم و با بچه های محل زیاد دم خور نبودیم .
مثلا بعضی وقتها دول هامون رو بهم نشون میدادیم و به مال هم دست میزدیم و سیخ میشد . و از این قبیل کار ها .
یه روز که تو پشت بوم داشتیم منچ بازی میکردیم . حمید گفت :ناصر به نظرت کی ما پشم در میاریم . و روی دولمون پر پشم میشه . من اقام که رفته بود حموم . وقتی میخاست بیاد بیرون .
مامانم رو صدا کرد وحوله میخاست. مامانم تو اشپزخانه بود . به من گفت . که حوله رو به اقات بده .منم حوله رو بردم بهش بدم . در که زدم . درو رو کامل باز کرد و یه دفعه که منو دید در رو سریع بست و دو تا فحش هم به مامانم داد . و به منم گفت :که وقتی در میزنی ،. صدات در بیاد که بفهم تویی و بعد پشت در ایستاد و دستشو دراز کرد و من حوله رو دادم بهش و اومدم اینور .
بعد گفت ؛ناصر من یه لحظه مال بابامو دیدم . پر پشم سیاه بود …اونجاش.
بعد اومدیم پشت کولر و حمید شلوارشو کشید پایین . و گفت تو هم بکش پایین .منم کشیدم . و بعد به مال من نگاه کرد و گفت .واسه تو هنوز سفید و بی مو هست .
اما برای من یه کم داره در میاد .
اره ،، برای حمید عین پرز . روی پوستش یه چیزی در اومده بود .
بعد گفت ؛فکر کنم ما اگه هی تیغ بکشیم روی پوستنون . پشمامون در بیاد .تو همین گفتگو ها بودیم . که یه دفعه یکی سلام کرد . و منو حمید یه دفعه با هم شلوارامو نو کشید بالا و کمی حول شدیم . صدای اقا فرهاد همسایه سمت چپ ما بود .(اقا فرهاد همسایه دیواری ما از سمت چپ بود . اونم خونش مثل خونه ما و حمیدینا دو طبقه بود. ادم خوبی بود و تو محل با کسی کاری نداشت . تقریبا ۴۵ یا ۴۶ سالش بود . اما بچه نداشت و با زنش زندگی میکرد . از اون همسایه ها بود که رفت امد کمی داشت با فامیل و معمولا . انگار هیچ موقع مهمون نداشت .) خلاصه .،جواب سلامشو دادیم . و اومدیم سریع از در پشت بوم بریم بیرون . که صدامون زد . گفت ؛ناصر ،حمید . اگه کار ندارید یه دقیقه بیایید به من کمک کنید این کولر رو ردیف کنم . پمپش خراب شده .
حمید به من گفت ؛ناصر بیا بریم . این فکر کنم حرفای ما رو شنیده . ابرومون میره .
گفتم . نه بابا فکر نمیکنم شنیده باشه یا دیده باشه . نهایتا اگه گفت میگیم . که به اقا مون نگه .
خلاصه ؛پریدیم تو پشت بوم اقا فرهاد . و اقا فرهاد هم دریچه های کولر رو در اورد . و یکی شو داد دست حمید و یکی شو داد دست من و شروع کرد پمپ رو انگولک کردن . تا پمپ شروع کرد به کار و اب کولر رو چرخوند .بعد شبکه های کولر رو از ما گرفت و جا زد . و دستشو شست و ما هم دستمون رو شستیم .
خاستیم بپریم به پشت بام خودمون . که گفت بچه ها یه دقیقه بیان انبار .
در انباری پشت بومشون رو باز کرد و ما رفتیم تو .
و بعد گفت ؛راستش بچه ها من حرفتون رو شنیدم . شما اصلا حواستون نبود .
منم هم سن شما بودم دوست داشتم زودتر مرد بشم و پشمام در بیاد .
حالا اگه میخاید ،،کمکتون کنم و بهتون بگم چی کار کنید . تا زودتر پشماتون در بیاد .
منو حمید به هم نگاه کردیم و حمید گفت :باشه .
بعد شلوار شو یکم کشید پایین . طوری که کیرش معلوم نبود . گفت ؛ببینین من چقدر پشم دارم . .
راست میگفت . پشماش همه بلند بود و کلی بالای کیرش پشمالو بود .و بعد دست حمید رو گرفت و مالید به پشمش . و گفت :یه کاری میکنم . پشمات از برای منم بیشتر شه .
خلاصه :از تو انبار اومدیم بیرون .و پریدیم تو پشتبونامون و رفتیم خونه .
و دوسه روزی از این قضیه گذشت و من و حمید همش از این حرفها میزدیم .
یه روز که تو خرابه محل تیله بازی میکردیم . دیدیم اقا فرهاد داره میاد .سلام دادیم و .اونم گفت ؛بیایین پشت بوم بهتون بدم .
ماهم سریع اومدیم خونه و رفتیم پشت بوم .و بعد نیم ساعت ،،اونم اومد پشت بوم .
وپریدیم پشت بوم اقا فرهاد . و اون رفت تو انباری و ما هم رفتیم .
وبعد از تو جیبش،یه قوطی در اورد و داد به ما و گفت اینو هر روز بمالید به دولتون و دور و برش رو رو غنی کنید و بمالید .
روی قوطی نوشته بود گیلیسیرین و بوی ادکلن هم میداد .
و شلوار کردی پاش،بود و کشید کمر شلوارشو جلو و گفت نگاه کنید . ببینید . همه جام پر پشمه . و چقدر زیاده .
ما هم نگاه کردیم . و چون از بالا میدیدیم . کیرشم معلوم بود از بالا، و کیرشم اویزون بود .
خلاصه.:پریدیم اومدیم خونه . و من یه ظرف شربت اوردم . و نصفش کردیم . و هر روز میمالیدیم .
و صحبتمون هر روز در بحث این که ایا پشم تو در اومده یا نه بود .
دو روز بعدش که تو پشت بوم داشتیم منچ بازی میکردیم . اقا فرهاد اومد .
و گفت :چطورین . بچه ها . ،در اومده یا هنوز نه .
ما هم گفتیم نه . و گفت بیایین ببینم .
پریدیم پشت بونش و رفتین تو انبار .
شلوارمو نو کشید پایین و نگاه کرد . و بو کرد . بعد گفت :اره زدین .
بوی روغن میاد .
بعد گفت :یه ذره صبر داشته باشین . در میاد .
حالا من تو یه فرصت مناسب . که شهین خانم خونه نبود . بهتون میگم که بیایید . تا بهتون یاد بدم چجوری رو غن رو بمالید . که زودتر پشماتون در بیاد .
بعد دوباره شلوار کردیشو یکم کشید پایین . طوری که این سری . کیرشم معلوم شد . فقط سر کیرش تو شلوار بود و معلوم نشد .
قد کیرش کلا معلوم شد .
بعد به حمید گفت :بیا دست بزن . ببین از اون رو ز به بعد چقدر بلند تر شده . بعد دست حمید رو گرفت و دست من رو هم گرفت و مالید رو پشمش و دستمون هم میخورد به کیرش .
و ما هیچی نمیگفتیم .
و کیرش گنده تر شد و شلوارشو اورد جلو . اما سر کیرش هنوز تو شلوار بود و معلوم نبود .
بعد گفت :حمید در انباری رو ببند .
در نیمه باز بود .
تا حمید در رو ببنده . دست مو حلقه کرد دور کیرش .
کیرش حسابی گنده بود .
بعد . به من گفت فکر کنم یه صدایی اومد . برو بیرون رو ببین.
منم در رو باز کردم و اومدم بیرون .
. بعد مدت زمان کمی . اقا فرهاد و حمید هم اومدن بیرون .
بعد پریدیم تو پشت بومامون و رفتیم خونه .
من که همش،تو فکر اقا فرهاد بودم و گندگی کیرش رو خوشم اومده و خیلی برام باحال بود و بهش و به پشمالو بودنش فکر میکردم .
فردا حمید اومد دنبالم و رفتیم پارک محل . و کمی توپ بازی کردیم .
بعد که نشستیم . حمید گفت . راستش ناصر .یه چیزی بهت بگم .
گفتم بگو .
گفت :دیروز که رفتی بیرون . اقا فرهاد شلوارشو کشید پایین و کیرشو به من نشون داد . خیلی گنده بود . تخماشم بزرگ بود . و دست منو گرفت و مالید به کیرش . و گفت :حمید فقط به تو نشون دادم و به ناصر نشون ندادم . میخای دول تو هم عین مال من گنده بشه و زود تر مرد بشی .
بعدش من به حمید گفتم . :به من نشون نداد . اما ته کیرشو تو دستم فشار داد. راستی خیلی کلفت بود .
و خلاصه :حرفامون همش حول محور کیر اقا فرهاد و پشماش بود . و ارزوی داشتن پشم بلند و کیر گنده تو سر مون بود .

یه یک هفته ای گذشت . یه روز از بقالی میومدم . که اقا فرهاد رو دیدم
اقا فرهاد گفت :ناصر فردا جمعه است . ساعت ۱۱ و ۱۲ بیاین پشت بوم .
منم رفتم در خونه حمید و بهش گفتم .
فردا ساعت ۱۱ شد و رفتم پشت بوم و ناصر هم ۱۰ دقیقه بعد اومد .
بعد اقا فرهاد اومد و پریدیم پشت بوم اونا و رفتیم با اقا فرهاد پایین . توی خونشون .
بعد اقا فرهاد گفت :بچه ها ماماناتون نفهمیدند که میایید اینجا .
من که گفتم :جمعه ها اونا تا ظهر میخابن .
حمید هم گفت . نه نمیدونن . من اومدم اینجا .
بعد اقا فرهاد شلوارشو در اورد و با شرت دراز کشید و بعد زیر پیرهنشم در اورد .
گفت :شهین خانم نیست . رفته خونه باباش . خیالتون راحت باشه .
بهتون یاد بدم . که چجوری روغن بمالید . که زودتر به نتیجه برسید .
بعد گفت :ناصر تو بیا لای پام دراز بکش . و من لای پاش دراز کشیدم . و سرمو گذاشتم روی رون پاش و حمید هم سرشو گذاشت رو شکمش .
بعد . اونم شورتشو کشید پایین و منم شورتشو در اوردم ‌.
کیرش خابیده بود .و کل پشمای کیر و خایشو زده بود.و سفید وتمیز بود .
بعد روی کیر وخایش روغن ریخت . و گفت :حمید تو روغن روی کیرمو بمال و ناصر تو هم روغن روی تخمامو بمال . و دستامو نو گذاشت روی کیر و خایش .
و شروع کردیم مالیدن .
و کیرشم کم کم داشت کلفت میشد .
و کیرش،کلا سیخ شد و صاف واستاده بود و منو حمید به هم نگاه میکردیم و میمالیدیم .
بعد دست منو گرفت . دور کیرش از پایین حلقه کرد و دست حمید رو هم بالای دست من .،دور کیرش حلقه کرد .
با این حال باز سر کیرش بیرون مونده بود ، از دست حمید .
حسابی براش روغن زدیم . و همه جاشو روغنی کردیم . طوری که برق میزد .
و از کیرش اب سفید میامد بیرون .
بعد مدتی اقا فرهاد گفت ؛
میخایین دولتون هم اندازه برای من بشه .
با هم گفتیم . اره .
بعد گفت بلند بشید . منو حمید هم بلند شدیم .
بعد . شرتشو پوشید . و شلوارشم پوشید .
بعد گفت :بعدا بهتون میگم باید چی کار کنید .
حالا برید خونتون . و به هیچ کس چیزی از قضیه ما نگید .------
------کیر اقا فرهاد هنوز سیخ بود و از تو شلوار گندگیش معلوم بود .
خلاصه اومدیم خونه هامون .
من که همش به کیر اقا فرهاد فکر میکردم .
حتی بابامم توخونه میچرخید .
یواشکی به جلوی شلوارش نگاه میکردم .
اما چیزی معلوم نبود .


من و حمید تمام صحبتامون برسر مسایل مربوط به کیر اقا فرهاد بود . و نمیشد که اصلا در موردش حرف نزنیم .
و با خط کش هی دولامون رو اندازه میگرفتیم . برای من ۶ سانت بود و برای حمید هم ۷ سانت بود .( در حالت سیخ اندازه گرفتیم )
هر دو خیلی دوست داشتیم که دولمون زودتر گنده بشه و مثل برای اقا فرهاد بشه .
و اون روز که اقا فرهاد کیرشو داد دست من وحمید . به دوتاییمون هم خوش گذشته بود . و دوتاییمون هم کیف کردیم و همش در مورد کلفتی و بزرگیش و سر قرمزش با هم حرف میزدیم .
و تو خیابون که میرفتیم . خود من به جلوی مردا نگاه میکردم .
و یه بار یه مرده که از روبرو میامد . شلوارشو حسابی کشیده بود بالا . طوری که برجستگی کیر و خایش معلوم بود .
که حمید به من اشاره کرد . که ناصر اون مرد رو ببین . کیرش از زیر شلوار معلومه .
که من فهمیدم که اونم به جلوی مردا نگاه میکنه .
یه یک هفته ای از روزی که کیر اقا فرهاد رو مالیدیم میگذشت .یه روز…
که جلوی در خونمون نشسته بودیم . که دیدیم . اقا فرهاد در پنجره طبقه دومشون رو باز کرد. و به ما اشاره کرد که بیاییم پشت بوم .
و ما رفتیم پشت بوم و . اقا فرهاد توی انباری رفته بود . و ما پریدیم پشت بوم اونا . و رفتیم تو انباری .
بعد سلام و احوالپرسی اقا فرهاد از ما .
اقا فرهاد گفت :بچه ها پشمتون در اومده . که ما گفتیم نه .
بعد شلوارشو یکم کشید پایین . (تا بالای کیرش . و کیرشو ننداخت بیرون )
گفت :نگاه کنید . برای منو خوب روغن زدین و مالیدین . پشمام همه در اومده .
درست میگفت ؛پشماش در اومده بود و کوتاه بود .
گفت :برای شما هم در میاد . تا وقتی مدرسه ها باز شه حتما در میاد .
بعد گفت :میخاین دوباره کیرمو ببینید .
حمید سریع گفت اره .
بعد شلوارشو و شورتشو کشید پایین . و نشست روی یه چهار پایه .
و دست حمید رو گرفت :،گذاشت رو کیرش . و مالید .
وبا خودش روغن اورده بود . ریخت رو کیرش و گفت بمال حمید . بزا گنده شه .
و حمید هم شروع کرد مالیدن کیر اقا فرهاد رو .
و کیر ش سیخ شد و گنده .
و گفت ؛ناصر تو هم بیا دست بزن خجالت نکش . و به دست من روغن ریخت و گذاشت دور کیرش و منم شروع به مالیدن کردم .
)خیلی خوشم اومده بود و حس خوبی بهم میداد و انگار خیلی دوست داشتم . مالیدن کیر اقا فرهاد رو . )
بعد اقا فرهاد گفت ؛که اونم بچه بوده کیرش کوچیک بوده . و یه اب سفید . که از کیر در میاد رو خورده و کیرش،بزرگ شده .
من و حمید تعجب کردیم . من گفتم اه . یعنی شاش خورده .
گفت نه . از اون ابا که بچه هم باهاش درست میشه .
من از اون ابا دارم … میخاین براتون در بیارم .
حمید گفت اره .
بعد دست منو گذاشت پایین کیرش و دست حمید رو گذاشت سر کیرش . گفت :حمید تو فقط سرشو بمال الان اب سفیده میاد بیرون .
وحمید هم سر کیر اقا فرهاد رو میمالید . و منم پایین کیرش رو .
که یه دفعه . اقا فرهاد کیرشو از دست ما در اورد و خودش شروع کرد به مالیدن و یه دفعه از کیرش دو سه قطره اب پرت شد بیرون .
و بقعه ابش هم از سر کیرش سر میخورد و میامد پایین .(

منو حمید هم که تا حالا اب ندیده بودیم .)
اقا فرهاد گفت ؛این اون ابس که میگم .
حمید گفت . این که کثیفه .
اقا فرهاد گفت ؛نه . با این بچه تو شیکم مامانا درست میشه .
و تمیزه .
و انگشتشو زد سر کیرش و انگشتش رو زد به زبونش .
و گفت :اگه کثیف بود که من نمیخوردم .
به حمید گفت :اگه میخای دولت اندازه برای من بشه . این دواشه .
اگه میخای یه زره بدم ببین چجوره . حمید با کله گفت باشه .
و اقا فرها د کیرشو فشار داد و یه قطره اومد بیرون و با انگشت برداشت و زد به زبون حمید .
و به من گفت :تو هم دهنتو باز کن . و دوباره کیرشو از ته فشار داد و کشید بالا . و یه قطره دیگه اومد . و اونو با انگشت برداشت و زد به زبون من .
من تا زبونم بردم تو . از بوی ابش اوق زدم .
که دیدم اقا فرهاد از تو جیبش دو تا ابنبات در اورد و باز کرد و یکی گذاشت دهن من و یکی گذاشت دهن حمید .
که شیرینی و نعنایی بودن ابنبات . توی دهنم خوشمزه ا ومد و اصلا متوجه مزه اب کمر اقا فرهاد نشدم .
بعد اقا فرهاد گفت :
بچه ها اگه میخاید . کیرتون بزرگ بشه . باید این کار رو زود به زود
انجام بدیم . و از اب من بخورید تا زودتر نتیجه بگیرید .
و این راز فقط بین ما بمونه و نباید به کسی چیزی بگید . چون ابروی ۳ تایی مون هم میره .
و ما قول دادیم به کسی نگیم .
و اقا فرهاد شلوارشو کشید بالا و اومدیم بیرون و پریدیم . پشت بام خودمون و رفتیم خونمون .

دوستان اگه دوست داشتید . بقیه ماجرا رو هم براتون مینویسم .

ادامه...

نوشته: ناصر


👍 36
👎 8
67801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

810474
2021-05-19 00:28:20 +0430 +0430

کیرم تو ادمین یه چیز درستی بزار

0 ❤️

810477
2021-05-19 00:36:35 +0430 +0430

لامصب مگه میگه تقریبا برای من و دوست صمیمیم همین اتفاق افتاد با این تفاوت که روشن در کار نبود اوایلش کیرمارو می‌خورد بعدا دوتاییمون رو می‌خوابند و کونمون میزاشت
دهنت سرویس چرا یادم انداختی،واقعا لذت بخش بود

2 ❤️

810499
2021-05-19 01:23:46 +0430 +0430

باحال بود بزار .برای پشم کون دراوردن بهشون بگو باید پشتشون هم اب بخوره تا دربیاد. فقط زود بنویس

0 ❤️

810511
2021-05-19 02:03:26 +0430 +0430

چرا من از این همسایه ها ندارم 😭

0 ❤️

810512
2021-05-19 02:10:53 +0430 +0430

خخخخ چقد خندیدم دمت گرم 😂

1 ❤️

810520
2021-05-19 02:30:26 +0430 +0430

نگو که سر یه گوله پشم کونتونو به باد دادید 😐
۷ تا لایک؟!
گلدن دیسلایکم رو با احترام به ‌پشمای فرفری بابای حمید تقدیم می نمایم 😂🤮

1 ❤️

810529
2021-05-19 03:26:31 +0430 +0430

good
like
funny

0 ❤️

810568
2021-05-19 10:09:59 +0430 +0430

حتما بقیش رو بزار

0 ❤️

810599
2021-05-19 19:13:28 +0430 +0430

قسمت دوم چی شد پس

0 ❤️

810613
2021-05-19 23:35:56 +0430 +0430

چقدر طولانیه

0 ❤️

810757
2021-05-20 12:57:59 +0430 +0430

خوب نوشتی ولی با گفتن اخرین جمله که واقعا بی معنا و مسخره بود خرابش کردی، مرد. حسابی مگه برا نوشتن داستانت تا اینجا از ما اجازه گرفتی که برا نوشتن بقیش نظر مارو میپرسی؟!!!

0 ❤️

810760
2021-05-20 13:00:06 +0430 +0430

واقعا ک۵

0 ❤️

810805
2021-05-20 19:18:08 +0430 +0430

ادامشو بزار باحال بود 👍 👍 👍

0 ❤️

811299
2021-05-23 09:51:33 +0430 +0430

اون جريان كه ابشو بخوري ك يرت بزرگ میشه، حقیقت داره اون موقعها یکی از مخ زنی های بچه بازا همین بود ولی اونا میگفتند باید تحملش کنی ابو خالی کنیم تو عقب ، ی عده کسمشنگ به عشق کی ر بزرگ قبول میکردن و وقتی میدیدن تحمل اون ک یر سخته و راه حلی میخواستند طرف از خدا خواسته با انگشت بازشون میکرد و تا میومد بفهمه چی به چیه کیر خودش ی کوچولو بزرگ شده بود و از اون ور تا دسته ک یر یارو هم تو خودش جا کرده و اوبی شده بود، چندین نفرو به همین جرم گرفتند و یکی شون رو در دستشویی مسجد در حال کردن ی بچه ده ساله گرفتند خیلی ناجور بود اون دوره یادمه خانواده ها نگران پسراشون بیشتر از دخترا بودنند 😕

1 ❤️

812358
2021-05-29 13:59:49 +0430 +0430

منم بچگیهام خیلی منو میکردن البته منم میکردم و الان خیلی دوست دارم بدم فعلا که فقط با دیلدو حال میکنم

0 ❤️

813381
2021-06-03 14:30:26 +0430 +0430

اگه شومبولت گنده نشد الان وزیر ارتباطات شدی در عوضش😏

0 ❤️