این فقط یک داستانه و برای سرگرمی شماست و چهار پارت داره پس لطفا دنبال سوژه جق نباشید و محترمانه نظر بدید
آخرای سال تحصیلی بود و من داشتم کم کم برای امتحانای آخر ترم خودمو آماده میکردم و خوب درسارو حفظ بودم و یاد داشتم،دخترعموم کلاس شیشم بود و به دلیل کرونا مدارسشون مجازی بود هیچی یاد نداشت و بعضی از امتحاناشون مثل ریاضی و علومو باید حضوری میدادن و چون هیچی بلد نبود از من خواستن برم بهش این آخرای ترم سریع ریاضی رو یاد بدم که حداقل بتونه نمره قبولی بگیره منم چون شب زنده دار بودم و شب تا ظهر بیدار بودم و بعد مدرسه میخوابیدم نمیخواستم قبول کنم که اصرار زیاد از طرف خونواده عموم و خونواده خودم منو مجبور کرد قبول کنم.
چون سه سال از من پایینتر بود و کتاباشون سبکتر و کمتر بود امتحاناشون زودتر برگذار میشد و من باید قبل امتحانای خودم میرفتم بهش درس میدادم.
برای درس دادن بهش باید از اندیشه میرفتم صفادشت،روز اول رفتم و چون راه دور بود نمیشد برگردم و شب همونجا میموندم ولی چون خیلی خونواده مذهبین خوشم نیومد بمونم و زن عموم همش به بهانههای مختلف میومد تو اتاق . مزاحم میشد و عموم هم پسرعمومو فرستاد تو اتاق که ازش خوشم نمیاد.
فرداش بازم یکم باهاش ریاضی کار کردم و وقتی که داشتم برمیگشتم همش میگفتن بمون چون میدونستن من اگه الان برم امشب برنمیگردم،منم درس و امتحانای خودمو بهونه کردم و جیم شدم.شب زنگ زدن و گفتن نمیای منم گفتم درسای خودمم مونده و باید به اوناهم برسم پس شما سارا رو بیارید اینجا،اوناهم اومدن و تو اون دوساعتی که بودن من فصل دوم رو تموم کردم ولی چون امتحانش سه روز بعد بود زیاد وقت نداشت و مجبور شد شب بمونه خونه ما منم تو همون شب تا نصف شب باهاش تا نصف کتاب رو کار کردم که دیدم گیج شده و داره از خواب تلو تلو میخوره و همه خواب بودن و نشد بره تو اتاق خواهرم منم گذاشتم رو تخت من بخوابه و خودم همونجا رو زمین خوابیدم.
چشام گرم گرفته بود که متوجه شدم پشت سرم یک نور کمی افتاده رو دیوار،یواش یواش جوری که سارا متوجه نشه برگشتم و دیدم سرش تو گوشیه و با لبخندی که مشخصه کنترلش کرده داره به یکی پیام میده.کنجکاو بودم که بدونم اینموقع شب که گیج خواب بود چرا بیدار شده و داره با کی چت میکنه،تو همین گیر و دار بودم که دیدم با عجله بلند شد رفت دستشویی و گوشیشو باز گذاشت گوشه تخت منم رفتم ببینم قضیه چیه که دیدم داره با دخترعمش که دخترعمه خودمم میشه پیام بازی میکنه و چتاشون راجب من بود که میگفت امشب تنها با من تو اتاق خوابیده و اینکه از هیکلم خوشش میاد تعریف کرد و خرکیف بود،صدای در دستشویی اومد منم سریع برگشتم سر جام و اومد یکم دیگه چت کرد و گوشیو خاموش کرد و کذاشت کنار
دو دقیقه از خاموش کردن گوشیش نگذشته بود که به فکرم زد پیرهنمو دربیارم و با تیشرت بخوابم که یواشکی بدنمو ببینه و حشری بشه(تقریبا شیش ماهه دارم میرم باشگاه و بدنم عضلهسازه و سریع عضله هام زده بالا ولی خیلی نیست)بلند شدم و پیرهنمو در آوردم اونم خودشو زده بود به خواب،جوری که عضلههای پشت بازوم و کمرم بهتر دیده شه پیرهنمو آویزون کردم و تیشرت برداشتم و پوشیدم اونم داشت یواشکی بهم نگاه میکرد و نمیفهمید که میدونم بیداره
تیشرتمو که عوض کردم برگشتم بخوابم و جفت دستامو گذاشتم زیر سرم که جلوبازوم مشخص باشه،بعد چند دقیقه دیدم نور فلش گوشی پخش شد او اتاق،ازم عکس گرفته و یادش رفته فلش دوربینو خاموش کنه،منم مثلا از خواب پریدم بلند شدم و خودمو زدم به اون راه که مثلا خواب بد دیدم اونم وانمود کرد که با صدای یهویی من از خواب بیدار شده و اومد کنارم نشست و شونمو تکون میداد و میگفت سام خوبی؟ سام! سام! سام!
پیشونیم خیس عرق شده بود انگار واقعا خواب ترسناک دیده بودم،به خودم اومدم و اونم با تعجب زیادی بهم خیره شده بود،بهش گفتم چیزی نیست خواب ترسناک دیدم پیشونیمو دست زد گفت یکم تب داری و عرق کردی پیشونیتو خشک کن بعد بخواب که سرما نخوری،منم همینکارو کردم
هرکاری میکردم خوابم نمیبرد اینقد که ذهنم درگیر بود،بلند شدم نشستم و به دیوار تکیه دادم که دیدم ساراهم اومد کنارم نشست
-چرا نخوابیدی؟
+خواب ترسناک دیدم نمیتونم بخوابم،تو چرا نخوابیدی؟
-منم ترسیدم دیگه نمیتونم بخوابم
+تو چرا ترسیدی؟
-سام،راستش من خیلی میترسم اینجاهم
تاریکه
+خب؟
-میشه امشب کنارت بخوابم؟ لطفا
+اوکی،بخواب مشکلی نیست
تو جای من دراز کشید منم گفت بخواب منم دراز کشیدم و بازومو بغل گرفت و گفت خیلی میترسم منم برگشتم سمتش و بغل گرفتمش و تو همون حالت خوابیدیم
تشنه بودم،از خواب بلند شدم برم آب بخورم که با تکون خوردنای من اونم بیدار شد
-کجا میری؟
+آب بخورم
رفتیم تو آشپزخونه من آب خوردم میخواستم لیوانمو آب بکشم بزارم خشک شه که از دستم گرفت و با لیوان من آب خورد
+خب یک لیوان تمیز برمیداشتی
-مگه دهن تو کثیفه بیب؟
+نه
-پس مشکلی نداره خب
برگشتیم و اینبار پشت به من خوابید منم بغلش کردم و خوابیدم
ادامه دارد…
نوشته: سام
اون شیشم بود یعنی ۱۱ ساله تو هم سه سال بزرگتر بودی یعنی ۱۴ ساله تو این سن بدنسازی میرفتی تازه هیکلت گنده هم شده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا فک کردی برای سرگرم کردن ما شروع به نویسندگی کنی؟
یکم تو این قسمت سینه هاشو میمالوندی و اون واست ساک میزد جذاب میشد ، امیدوارم دختر عموت رو تو ادامه داستان از کون بکنی وگرنه خودم شیرم رو میکنم تو کونت ،