ساک بیادماندنی

1401/02/13

سلام خدمت همه دوستان عزیز، من چندین ساله که عضو سایت هستم اما تا الان بغیر از سعی در دوست یابی در بقیه کارها مثل گذاشتن داستان و یا حتی کامنت خیلی فعال نبود، الان میخوام یکی از خاطرات کمی خنده دار م رو براتون بنویسم امیدوارم که خوشتون بیاد، فقط بگم که خیلی سکسی نیست بعدا گله نکنید
کلا تو این چند ساله از توی سایت فقط 4 مورد اونجور که یادم هست باهاشون با رابطه کشیده شده و فکر کنم این برای دومین ارتباطم با شخصی از درون سایت هست
اگه تاپیک های من رو دیده باشید البته قبل از اینکه سایت پاک کنه، میدونید که فانتزیام اینه که کسی برام تو ماشین ساک بزنه
رو همین حساب یه روز که یه تاپیک گذاشته بودم که یه مورد پیدا کنم واسه همین موضوع یکی بهم پیام داد و بعد از چت و تلگرام و اینحرفا قرار شد که برم دنبالش تو یکی از میدون های تهران و بریم برای شروع رابطه، خلاصه رفتم دنبالش و یه بارون خیلی قشنگی هم گرفته بود و سوارش کردم و کمی گپ زدیم و قرار شد بریم یه جای خلوت از اونجا که نزدیک محل اونها بودیم ازش پرسیدم جایی رو بلده که گفت بریم تا بگم مارو برد یه جایی پشت یه کارخونه یه گوشه پارک کردیم و آماده شدیم، من شلوار و شرت رو کمی دادم پایین و اون هم کم کم با دست ماساژ داد و شروع کرد به خوردن که متوجه شدیم یه ماشین گشت که واسه همون کارخونه بود داره نزدیک میشه عادی رفتار کردیم و ماشین گشت رفت جلوتر و یه پیچ بود داشت می‌پیچید ما هم کل حواسمون به اون بود که بره یهو تو آینه نگاه کردم دیدم گشت نیروی انتظامی نزدیک مون شد و ایستاد عادی نشسته بودیم فقط اینکه شلوار من پایین بود یه گروهبان و یه سرباز اومدن پایین و سمت پنجره راننده سربازه که متوجه شد شلوار من پایینه تعجب کرد و به گروهبان ه در گوشی چیزی گفت، گروهبان اومد سمت پنجره و سلام کرد و پرسید اینجا چیکار میکنید و کی هستید و منم گفتم همکاریم و تو یکی از کارخونه های اطراف کار می‌کنیم بعد پرسید چرا شلوارت پایینه، منم یهو به ذهنم زد گفتم میخواستم برم این بیرون دستشویی کنم که گشت کارخونه رو دیدم همونجوری برگشتم تو ماشین در همین حین اون دوستمون کله رو انداخته بود پایین و سرش تو گوشی بود و رنگش شده بود عین گچ، گروهبان گفت به من شلوارت بکش بالا و بیا پایین، خلاصه ش کنم رفتم پایین و بعد از کلی چک و چونه اینا گفتن زود از اینجا برید
منم زودی سوار ماشین شدم و دور زدم و رفتیم این دوستمون یه نفس راحت کشید، گفتم چرا سرت تو گوشی بود گفت کلی فیلم سوپر و چیزای دیگه داشتم همه رو پاک کردم از ترسم منم زدم زیر خنده، بعدش هر کاری کردم راضی نشد که بریم جای دیگه حتی گفتم بریم خونه خالی هست اما قبول نکر بنده خدا خیلی ترسیده بود منم رسوندم و ازش خداحافظی کردم
بعدا هم گفت یه پارتنر دائمی از سایت پیدا کرده منم براشون آرزوی خوشی کردم، ببخشید سرتون رو درد آوردم

نوشته: Lucifer63


👍 6
👎 7
21101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871836
2022-05-03 01:26:31 +0430 +0430

جالب بود
امان از دست جمهوری اسلامی

1 ❤️

871839
2022-05-03 01:29:58 +0430 +0430

این کسشرا، جاش تو تاپیکه. نه تو بخش داستان

0 ❤️

871846
2022-05-03 01:36:46 +0430 +0430

باید میزاشتی سربازه کونش بزارن😂😂

0 ❤️

872026
2022-05-04 01:07:22 +0430 +0430

اهواز که نداره ساکر

0 ❤️

872159
2022-05-04 15:25:44 +0430 +0430

امان از بی مکانی من خودم یبار با دوست دخترم تو لویزان گیر کردم.خدا پدر فرماندشون رو بیامرزه ولمون کرد

1 ❤️

877198
2022-06-02 00:20:45 +0430 +0430

زیبا بود بد نیست برای خودتم یکی انتحاب کنی عزیزم منتظرم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها