س. اسم من شیماست خونمون نزدیکای کاشمره.
الان که داستانو مینویسم پشت کنکورم قد ۱۶۰ وزن نرمال سفید پوست با کون و سینه های خوش فرم .خیلی خیلی شهوتی
من برادر و خواهری ندارم و پدر و مادرم هم میرن سر کار کارمندن اکثرا خونه تنهام.خیلی شیطونم و عاشق فیلم و داستانهای سکسی.خانواده خیلی مذهبی و مقید واسه همین هیچوقت نمیشد با کسی دوست شم چون شهر ما کوچیکه و همه میدونن خانواده مذهبی و… نمیشد کاری کرد.
یه روز دل و زدم به دریا ۱۳ سالم بود تازه قد کشیده بودم و تمام وجودم شهوت و هیجان. تصمیم گرفتم برم شهر کاشمر که چند دقیقه فاصله است با شهرمون کسی ک نمیشناسه منو، فیلم سوپر ک میدیم خیلی عاشق ساک زدن بودم
صبح که همه رفتن حاضر شدم یکم ارایش کردمو رفتم کاشمر اولین تاکسی که سوار شدم یه مرد حدودا میان سال بود اینقد هیجان داشتم شهوتم زده بود بالا میلرزیدم. رو کردم به راننده گفتم اقا دوست داری با هم یه کاری کنیم، گفت چه کاری گفتم کار بد. از شانس من اقا مذهبی دو اتیشه ناراحت شد و کلی نصیحت داشت میکرد داشتم میمرد از ناراحتی خجالت گفتم نگهدار پیاده میشم.
اینقد ناراحت بودم دیدم یه پارک کنار خیابونه رفتم بشینم یکم بعد برگردم کلا بیخیال شده بودم پارک خلوت بود اخه ساعت هنوز ۹ نشده بود.
ساپورت پوشیده بودم با مانتو کوتاه چادرو در اورده بودم تو دستم هوا اینقد گرم بود ک دکمه های مانتو باز کردم هوا بخورم یکم.
داشتم تو پارک دنبال یه صندلی ک زیر سایه باشه میگشتم داشتم میرفتم که دیدم ۲ نفر پشت درختچه ها نشستن یه چیزی میکشن
توجه نکردم و رفتم نشستم چند لحظه بعد دیدم یکیشون اومد سمت من یکی رفت سمت دیگه فکر کنم رفت کلا.
نزدیک ک شد دیدم یه مرد حدودا ۳۵ ساله لاغر زشت و بد لباسه گفتم پیش خودم پارکا شده جای معتاده دیگه ۴ تا ادم حسابی ک نمیاد. امد جلو گفت سلام خانم جان سلام کردم گفت من منتظر کسی بودم قرار بود بیاد نیامد گوشیم خاموش شد میشه گوشی بدی زنگ بزنم.
دیدم لهجه داره صد در صد افغانیه معتادم هست گوشیو بدم میزنا به چاک، گفتم گوشی ندارم نگاش کردم دیدم زل زده به ران و هیکل من هواسم نبود دکمه مانتو بازه، خودمو یکم جمع و جور کردم گفت خوشکل خانم بخدا دزد نیستم حق داری تو پارک کسی نیست اعتماد نداری ولی بخدا کارم گیره .دیدم نشست کنارم گفت میشینم کنارت اصلا فک نکنی در میرم، میخوای دستمم بگیر، گفت تو خیلی خوشکل و نازی مثل فرشته میمونی حتما مهربونی. خندم گرفت گفتم افغانی هستی گفت اره عروس جون گفتم چه زبونی داری تو ،گفت من نوکر شمام ن بابا زبونم کجا بود گفتم چرا خیلی زبون بازی با این زبونت مارو از تو سوراخ میکشی بیرون، گفت اسمت چیه گفتم شیما گفت شیما خوشکله ن مارو از سوراخ نمیکشم بیرون من مارو میکنم تو سوراخ.
خندیدم دستشو گذاشت رو پاهام گفت بذار زنگ بزنم دیگه اگه بذاری جایزه میدم بهت گفتم چی میدی ؟ همین جور که پاهامو اروم میمالید گفت چه لبای قرمز و خوشکلی جایزت اینه که یه چی میذارم رو اون لبای خوشکلت، شهوتم بالا زده بود گفتم چی دیدم چیزی نگفت گفتم نکنه اون چیزتو میخوای بدی بخورم گفت چیو میگی گفتم همون دیگه خجالت میکشم گفت بگو جیگرم راحت باش گفتم میخوای کیرتو بدی ساک بزنم دیدم یه اهی کشید گفت من منظورم لب بود بعدش ساک میزنی برام خوشکله، گفتم اینجا که نمیشه دستمو گرفت برد پشت درختچه ها دراورد وایبیی داشتم دیوونه میشدم شروع کردم به ساک زدن دیدیم هی ادم میاد گفتم نمیشه اینجا جا نداری بریم اونجا واست میزنم گفت ن
ولی یه دوستم نگهبانه ساختمانه کوچه پشتی پارک بریم اونجا من که شهوتم زده بود اسمان گفتم دوستت تنهاست شلوغ نباشه گفت ن کار خوابیده تنهاست گفتم منو ببری میگه واسه اونم بخورم حتما گفت چی میشه مگه ۲ دقیقه میزنی تمام میشه میری.
منم بچه سن بی تجربه به این خیال میرم ساک میزنم میام منو بردن تو خانه خرابه حسابی مالیدن لب گرفتن ازم در اوردن ک ساک بزنم رو ابرا بودم واسه یکی زدم یهو گفت بسه نزن نزن اون یکی امد گذاشت دهنم. گفتم چرا نذاشتی ابت بیاد اذیت نمیشی گفت ابم بیاد الان ابمو وقتی تو کون گذاشتم میارم تو کون خوشکلتم میریزیم. گفتم چی من کون نمیدم فقط ساک.
گفت گوه نخور بکن بابا لختم کردن حسابی لاپایی زدن بعد خوابوندنم کونمو حسابی گاییدن خیلی درد داشت ۲ ساعت تمام زیر خوابیده بدم از پشت میدا م

نوشته: شیما