ساک پر تف ترانه

1399/09/25

سلام دوستان این یه داستان و واقعی نیست ولی ارزش خوندن و وقت گزاشتن رو داره .
من ترانه هستم. من تو خانواده ای با سطح مالی متوسط رو به پایین به دنیا اومدم واسه همین پدرم من رو تو سن ۱۷ سالگی شوهر داد. شوهرم کی بود یه مرد۴۰ساله زن دار با دوتا بچه .
من دختر به اون خوشگلی که کل پسرای فامیل تو نخم بودن شدم زن دوم یه ادم چاق شکم گنده. مادر کم عقلم دلداریم میداد که : اره دخترم تو بری تو اون خونه میشی سوگلی اون خونه همه کاراتو میکنن. منم با شنیدن این حرفا خر شدم و رضایت دادم البته چاره ای جز رضایت دادن نداشتم . شب اول ازدواجمون زوق داشتم چون میدیم همه خوشحالن و میرقصن و منم لباس عروس تنم بود اخه خیلی بهم میومد . اما وقتی که همه رفتن و من و عباس (شوهرم) تنها موندیم ترس خاصی وجودمو فرا گرفت احساس میکردم اتفاق بدی قراره بیوفته من کونم نصبت به بقیه دخترا بزرگ تر بود ولی سینه های متوسطی داشتم تقریبا ۷۰ کصمم تپل و گوشتیه اما سفید نیست یکم تیره هستش که طبیعیه خلاصع ترس خاصی تو دلم بود که عباس اومد سمتم گفت لخت شو و مشقول پهن کردن تشک شد منم که نمیدونستم چیکار کنم فقط یه چیزایی راجب زندگی زن و شوهری شنیده بودم لخت شدم بهم گفت بشین نشستم لباسشو در اورد اون شکم گنده و پر پشمش زد بیرون شلوارشم در اورد یه کیر سیاه کلفت و کوتاه کلا از ۱۱ سانت بیشتر نبود بهم گفت بخورش حسی بدی نسبط بههش داشتم حالم داشتت به هم میخورد با اکراه خوردمش یکم که خوردم و کیرش قشنگ خیس شد گفت دراز بکش دراز کشیدم پاهامو داد بالا انداخت دور گردنش یه تف کرد سر کیرش یدفعه بدون هیچ حرف و مقدمه ای کیرشو کرد تو کصم یه جیغ زدم که دستشو گزاشت رو دهنم دلم غش رفت یدفعه کلا دو دقیقه جلو عقب کرد که کیرشو در اورد و کل ابشو ریخت رو شکمم
و بعدش مثلا جنازه کنارم افتاد و خوابید. منم خودمو تمیز کردم تا صبح بی صدا گریه کردم و اشک ریختم . از فردا صبحش شده بودم کلفت اختصاصی مرضیه خانم (زن اول عباس) و اون شیما جنده (دخترعباس) کلا ۷ سالش بودد ولی از دهه تا هوو برد من بد تر بود از زندگیم نا امید بود تنها دلخوشیم و تنها ادم مهربونی که تو زندگیم داشتم میتوننستم باهاش درد و دل کنم حسین بود پسر عباس تقریبا هم سن و سال خودم بود ۱۶ سالش بود اما سفید و قد بلند بود لاغر بود اما خوشگلیش و چشمهی سبزش عیب هاشو پوشونده بود من یکی که باورم نمیشد این بچه عباس باشه بعد از دوسال به نکبتی زندگی کردن مرضیه تو یه تصدافی مرد من موندم و دوتا بچه هاش خودم تازه زایمان کرده بودم خدا بهم یه پسر داده بود اسمشو گزاشته بودیم امید کع واقعا تنهها امید زندگی من بود فکرشو بکنین با ۱۹ سال سن یه بچه کوچیک‌خودم و دوتا بچه های هووم رو باید نگه میداشتم با اصرار های من عباس قبول کرد که شیما بره خونه خالش زندگی کنه تا ما هم راحت تر باشیم و عباس هر ماه یه مقدار پولی بر خاله شیما میریخت بابت نگه داری از اون . حسین دیگه برا خودش مردی شده بود و هیکلش یکم توپر شده بود راستشو بخواین خیلی تو کفش بودم دلم میخواست منو بکنه چون تو ااین چند سال زندگیم عباس حتی یک بارم منو و ارضا نکرده بود . واسه همین نقشه کشیدم که هر جور شده باید حسین رو به خودم جلب کنم صبحا که عباس میرفت سر کار لباسای تنگ و کوتاه میپوشیدم و حسابی دلبری میکرددم که دل حسین واسم اب بشه اما هر کار میکردم نمیدونستم چجوری باید خودمو کامل بهش نشون بدم تا که یه روز یه فکری به سرم زد رفتم تو حموم و با تیغ پای خودمو بریدم لخت لخت خودمو تو حموم دراز کردم و داد زدم حسین بیا که مردم اونم ترسون اومد داخل یدفعه بدن لخت منو دید چشاشو بست گفتم ول کن چشاتو به دادم برس گفت چی شده گفتم پامو بریدم هر کار میکرد که تو چشام نگاه کنه موقع صحبت کردن نمیتونست و ناخوداگاه چشمش میرفت سمت سینه هام و کصم گفتم منو ببر تو خونه از اونجایی که هیکلم زیاد درشت نیست حسین بقلم کرد و منو برد تو خونه و رو مبل درازم کرد بهش گفتم برو جعبه کمک های اولیه رو بیار پامو با باند بستم و دیدم حسین خشکش زده و داره به سینه هام نگاه میکنه گفتم‌کجا رو نگاه میکنی گفت نمیخوای لباس بپوشی گفتم عه اصلا ههواسم نبود ببیشعور تو چرا نگاه میکنی؟ گفت من که به تو چشمی ندارم دیونه تو مثل مامانمی یه نگاهی به شلوارش کردم دیدم کیرش یه جوری راست شده که داره شلوارشو میترکونه و خودشم انقدر که هواسش پرت سینه های منه که اصلا متوجه کیرش نشده منم با خنده گفتم بله از انتن بزرگت معلومه که مثل مامانتم بدبخت از خجالت اب شد و سرشو انداخت پایین بلند شدم و رفتم لباس پوشیدم دیگه خاطر جمع شدم که حسین بدجوری تو کف منه چند وقت گزشت و حسین به روش های مختلف منو دید میزد و منم انداممو تو معرض دیدش میزاشتم تا راحت باشه یه روز که از بیرون اومدم خونه دیدم حسین حمومه کنجکاویم گل کرد که کیر حسین رو ببینم حموم خونه ما یه درچه کوچیک واسه فن داره که تویه حیات خلوت باز میشه رفتم اونجا و یه چهار پایه گزاشتم زیر پاموو شروع به دید زدن حسین شدم یه بدن سفید و با اون چهره خوشگلش یه کیر راست که با دستش داشت میمایدش کیرش بزرگ بود تقریب۲۰ سانت میشد قشنگ مطمعن شدم که داره جق میزنه رفتم در حموم رو زدم حسین گفت بله گفتم جق نزن بیا بیرون کارت دارم تا ۱۰ میشمورم بیردن نباشی من میدونم با تو بدون اینکه چیزی بگه شیر ابو بست لباساشو پوشید و اومد پیشم کنارم رو مبل نشست و گفت ترانه گفتم هییس هیچی نگو تو نیاز جنسی داری؟ سکوت کرد گفتم حسین از این بعد هر موقع دوست داشتی ارضا بشی بیا پیش خودم گفت یعنی چی گبتم خفه شو شلوارتو در بیار از خدا خاسته شلوارشو کشید پایین یه کیر خواب کلفت و بلند بود یکم مالیدمش که مثل دکل نفت بلند شد اومدم بزارمش تو دهنم کلاد نصفش بیشترع جا نشد درش اوردم یه خیلی لیسش زدم سرشو گزاشتم دهنم و چف میزدم که حسین موهامو جمع کرد تو دستشو با کیرش تو حلقم تلمبه میزد داشتم بالا میاوردم که یدفعه کیرشو در اورد گفت بگیر دستت بجمب سریع کیرشو گرفتم تو دستم چند بار بالا پایینش کردم ابش پاشید رو صورتم و رو تن خودشو رو مبل بهش گفوم یکی طلب من گفت یعنی چی؟ گفتم بعدا میفهمی بلند شدم صورتمو شستم و مبل رو تمیز کردم . فرداش حسین رو صدا کردم اومد تو اتاقم شلوارمو در اوردم پاهامو از هم باز کردم گفتم بلیس گفت واا چرا گبتم چون من تو رو یه بار اب تو رو اوردم حالا نوبت توعه شروع کرد به خوردن کصم وایییی نمیدونین چه حسی داشت تو ابرا بودم تا به حال کسی اینکارو برام نکرده بود یه لیس کشید رو خط کسم بعد با زبونش چوچولمو قلقلک داد و یه گاز گوچولو گرفتش و زبونشو یه بار دیگه رو کصم کشید و زبونشو کرد داخل کصم و میچرخوند داشتم ارضا میشدم که چوچولمو گرفت و شروع کرد میک زدن بعدش سرشو بین پاهاام فشار دادمو موهاشو کشیدم و با یه جیغ بدنم منقبظ شد و ارضا شدم بهترین ارضا شدن عمرم بود دلم کیر میخواست که به حسین گفتم حسین منو بکن گفت چی؟ گفتم همین که شنیدی اون کیر لامصبتو بکن تو کصصم مادر جنده با این حرفم حسین حشری شد کیرش در اورد و با یه هل کرد تو کصم نفسم بند اومده بود کیرش خیلی بزرگ بود کل کصمو پر کرده بود گفتم حسین قلط کردم درش بیار گفت دیگه دیرع و شروع کرد تلمبه زدن و من اه و نالم کل خونه رو ورداشته بود تو ۱۰ دقیقه تلمبه زدنش دو بار ارضا شدم خیلی حس خوبی بود بعد از اون بیشتر روزا کار من و حسین همین بود دیگه الانم حسین رفته سربازی و منم دلتنگ کیرشم منتظرم یه مرخصی بیاد تا بازم ترتیبمو بده .
پایان.

ممنون از همه دوستان که داستانمو خوندین ببخشید یکم طولانی شد امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه دختری ماچ رو کلت اگه پسری ماچ رو کله کیرت 🍆

نوشته: Taranew_69


👍 15
👎 28
90501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

781783
2020-12-15 00:42:41 +0330 +0330

بزرگی کیر ژنتیکی است اگر پسر بیست سانتی باشه پدر دول موشی نمیشه مگه اینکه پسر مال مرد همسایه باشه!! به هر حال چون داستانه سخت نمیگیریم!!

6 ❤️

781801
2020-12-15 01:20:46 +0330 +0330

موندم این سایت موندیم داستان میخونیم که چی بشه
یه مشت جقی که دور هم جمع شدن؟

2 ❤️

781809
2020-12-15 02:11:42 +0330 +0330

نخوندم، اومدم پایین دیسلایک بدم، بند آخر به چشمم خورد، حس کردم نویسنده آشناس!

3 ❤️

781843
2020-12-15 10:50:04 +0330 +0330

کسخول😐

1 ❤️

781859
2020-12-15 14:57:11 +0330 +0330

قشنگ بود دمت گرم

0 ❤️

781860
2020-12-15 14:57:52 +0330 +0330

قشنگ معلومه یه پسر نوشته

0 ❤️

781880
2020-12-15 18:23:35 +0330 +0330

کسعشری بیش نبود

0 ❤️

781883
2020-12-15 19:25:59 +0330 +0330

کاری به راست و دروغش ندارم ولی قشنگ بود ممنون فدای کص و کونت

0 ❤️

781889
2020-12-15 20:22:39 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️