سرگذشت پیچیده ی من (۱)

1400/01/22

سرگذشت پیچیده ی من(قسمت اول)

سلام به همه ی دوستان عزیز
من آریا هستم و سی و سه سالمه
خیلی وقت بود می خواستم خاطرات سکسی خودمو واستون بنویسم و امشب بالاخره تونستم عضو سایت بشم و نوشتن رو شروع کنم.
امیدوارم از نحوه نگارش من لذت ببرید و تمام انتقادات و پیشنهادات شما رو می خونم و سعی میکنم تو داستانهای بعدی اشتباهات رو تصحیح کنم.
همه چی از یه روز بارونی شروع شد.
من کلاس سوم دبستان بودم و از اون بچه های پر شر و شور که نصف مدرسه رو زیر بلیط خودم داشتم و یه جورایی ریاست میکردم که البته بیشترش بخاطر نفوذ زیاد داییام و بابام بود.
از همون بچگی قدم از بقیه همکلاسیام بلندتر بود همه چی خوب بود تا اینکه یه روز تو اوایل آبان ماه ناظم مدرسه مون یه پسر فوق العاده خوشگل رو آورد تو کلاس و معرفیش کرد …
ایشون آقای فرهود…هستن و از امروز همکلاسی جدیدتون شدن لطفا ادب رو رعایت کنید و سعی کنید باهاش دوست بشید…
تو اون سن من و البته بقیه خیلی با شهوت و این داستانا آشنایی نداشتیم ولی خب یه حس دوست داشتن عجیبی تو وجود من شکل گرفت و به اصطلاح قند سر کیرمون آب میشد واسه فرهود…
این آقا فرهود از اون بچه درس خونا بود و مام باهاش طرح رفاقت زدیم و بروبچ چون میدیدن که من با فرهود رفیقم دیگه خیلی اذیتش نمیکردن (مرامی بود نه اینکه از من بترسن)
گذشت و گذشت تا اینکه رفاقت ما صمیمی تر شد و به خونه هم رفت و آمد میکردیم و بابا مامانامونم راضی بودن و هیچ مشکلی نبود.
یه روز که من خونه فرهود اینا بودم آبجی بزرگش که از شاه کسای محل بود و تموم جوونای محل از جمله داییای خودم تو کفش بودن اومد پیش ما و یه کم باهامون حرف زد.
من که با دیدن ساق پاهای این دختر بی اختیار راست کرده بودم
بعد رفتنش به فرهود گفتم : یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟
گفت :نه بگو
گفتم : این آبجیت خیلی خوشگله
گفت : آره
بعد یهو چشمش افتاد به کیر من (کیر که نه هسته خرما بود بیشتر) گفت: عه توام وقتی پای دخترا رو میبینی اونجات بلند میشه؟
گفتم : آره
گفت: ببینم
گفتم:بیخیال فرهود
خلاصه از اون اصرار و از من انکار ما کیر همو دیدیم و یه کم دست زدیم که خوش گذشت.
از اون به بعد کارمون شده بود بازی با کیر همدیگه و یه مدت همینجوری گذشت تا اینکه من دایی دومم رو خیلی خیلی اتفاقی تو باغ بابابزرگم در حال جق زدن دیدم البته اون منو ندید.
خیلی سریع رفتم پیش فرهود و جریانو گفتم …
و از همونجا جق زدن ما شروع شد .
تو اون سن و سال اصلا نمیفهمیدیم داریم چیکار میکنیم آب کیر و این چیزام که خبری نبود.
فقط یه حس خوشایند داشت که تشویقمون میکرد بیشتر پیش بریم.
اون زمان خونه ها به این صورت ساخته میشد که حموم و دستشویی تو یه راهرو با سقف بلند بود و از فضای بالای حموم و دستشویی بعنوان انباری استفاده میشد.
(سقف حموم و دستشویی هم معمولا از آهن نبشی و موزاییک بود:)))) داستانی بود واسه خودش).
یه روز که خواهر فرهود داشت میرفت حموم ما دوتا که شق مرگ شده بودیم و کیرمون بجای مغزمون به کل بدن فرمانروایی میکرد،
رفتیم رو همون سقف انباری و از لابلای موزاییکای سقف، بدن لختشو دید میزدیم و وقتی بدنشو لیف میکشید ، مخصوصا وقتی لیف رو از پایین و کنار روناش میکشید به سمت بالا و رو شکمش رو کف مالی میکرد و خیلی اروم کنار سینه هاشو لیف میکشید و زیر سینه هاشو دست میکشید و اروم اروم میومد کنار گردنش واااای انگار دروازه بهشت رو از لای اون شیار تنگ میدیدیم .
و اروم با کیرامون بازی میکردیم .
و من برای اولین بار حسی خیلی خیلی خوشایندتر از همیشه رو تجربه کردم.
چند وقتی بود که اینکارو ادامه میدادیم که از شانس بد ما یه روز خواهر فرهود مچمونو گرفت و داستان شد .
جفتمون به غلط کردن و گریه افتادیم.
ولی خب خواهر دیوثش که سنش از ما خیلی بیشتر بود ، فقط به شرطی حاضر بود دهنشو بسته نگه داره که ما دوتا جلوی اون اینکارو بکنیم .
ما که از ترس ریده بودیم بخودمون ناچار بودیم و قبول کردیم
خواهره میخندید و ما می مالیدیم که بالاخره خسته شد و گفت : حالا واسه همدیگه بمالید .
مام شروع کردیم ، یه کم بعدش گفت : بیفتین رو هم که منو فرهود چشامون چهارتا شد ، با هم گفتیم چیییییی؟؟؟؟
گفت : یعنی تا حالا شماها رو هم نیفتادین؟
گفتیم‌: نه والا
اونم هیچی نگفت و رفت…
چند دقیقه من و فرهود به هم نگاه کردیم و گریه میکردیم‌ که خواهرش با یه قوطی وازلین برگشت تو اتاق…
جفتمون رو به شکم خوابوند و شروع کرد با وازلین با سوراخ کونمون ور رفتن.
من سمت چپ فرزانه(خواهر فرهود) بودم و فرهود سمت راستش و فرزانه دقیقا وسط ما دوتا بود.
رونا و باسنش کنار صورتامون بود و بوی تنش (که بعدها فهمیدم بیشتر بوی کسش بوده) داشت دیوونم میکرد و با اون دستای نرمش داشت کون منو فرهود رو ماساژ میداد.
دستور بعدی فرزانه این بود که ما تو همون حالت که داره کونمون رو میماله پاهاشو ببوسیم.
من از خدا خواسته شروع کردم از انگشتاش میبوسیدم تا کنار زانوش، با دیدن من فرهودم شروع کرد به بوسیدن و وقتی دیدیم که فرزانه از کار ما لذت میبره بیشتر اینکارو میکردیم که مثلا پاچه خواری کرده باشیم و دهنشو یه جورایی ببندیم.
اما زهی خیال باطل.
کار فرزانه تازه شروع شده بود.
با فرهود کاری نداشت ولی خیلی اروم انگشت اشاره اش رو فرو کرد تو سوراخ من .
درد شدیدی وجودمو گرفت ، اشکم در اومد و به غلط کردن افتادم
گفتم: آجی غلط کردم ببخشید بخدا دیگهههه ااااایییییی چشمام سیاهی میرفت و دهنم خشک شده بود.
بعد از اون همه حال فقط درد بود و درررد.
بعد از چند دقیقه حس بهتری داشتم و دردم کمتر شد.
بالاخره با چندتا نفس نفس سریع فرزانه کارش بامن تموم شد و بیخیال شد و رفت.
وقتی بخودم اومدم دیدم فرهود هاج و واج داره بمن نگاه میکنه
گفتم : چیه؟
گفت: دردش زیاد بود نه؟
گفتم : اره چطور؟
گفت: فرزانه هفته پیش همین کارو با منم کرد…
از اون ماجرا یک هفته گذشت …
منکه دیگه جرات نمیکردم خونه فرهود اینا برم ولی اون خونه ما میومد ولی دیگه ور رفتن و بازی با کیر تعطیل بود.
تا اینکه یه روز وقتی از مدرسه برمیگشتم مامان فرهود و خواهرش جلو در خونه با مادرم در حال حرف زدن بودن،
فرزانه تا منو دید لبخند مصنوعی زد و گفت: اریا جان فردا پنج شنبه اس بیا خونه ما تا با تو و فرهود ریاضی تمرین کنیم.
تموم دنیا خراب شد رو سرم.
فردا چه در انتظارم خواهد بود؟؟؟

ادامه دارد…

نوشته ی : آریا (آشنای شهوت)

نوشته: آشنای شهوت


👍 9
👎 2
6201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

803435
2021-04-12 07:06:35 +0430 +0430

😂😂بشین تهران تابو رو ببین ی تیکش دوتا پسره میرن همین کارو کنن یکیشون برمیگرده میگه " نزندیییید نزنید خواهرمههه دیوثاااا " 😂

1 ❤️

803474
2021-04-12 14:30:40 +0430 +0430

چه کصتان وحشتناکی

0 ❤️

803844
2021-04-14 01:31:18 +0430 +0430

من حال کردم منتظر قیمت بعدیشم 👍

0 ❤️