سلام دوستان اسم من سعید هست و۳۶سالمه اهل تبریز وساکن شهر جدید سهند من توی یک شرکتی ویزیتور بودم درضمن یک تاکسی هم داشتم بعد از ظهرها هم تو مسیر تبریز سهند مسافرکشی هم میکردم من و همسرم تازه یک واحد آپارتمان تو سهند خریده بودیم وبه اونجا نقل مکان کرده بودیم همسایه بغلی ما هم یک زن و شوهر جوان بودند شوهرش محمدتو آژانس کار میکرد خانمش زهره هم خونه دار بود محمد خیلی از اوضاع کار گله میکرد و میگفت کاش یه شغلی واسه خانمم پیدا شه اونم کار کنه از عهده اقساط خونه بر نمیام هزینه بالای اصطحلاک ماشین هم امانمو بریده من هم اون موقع تازه شده بودم سرپرست فروش وحقوقم کلی افزایش یافته بود گفتم بارییس شرکت صحبت میکنم یه شغل واسه خانمت جور میکنم من چون ۱۲سال تو اون شرکت بودم از رانندگی و توزیع کنندگی و ویزیتوری تا حالا که ۳ماه بود سرپرست فروش شده بودم حرفم خریدار داشت و زهره رو به عنوان ویزیتور بردم شرکت وچون سرپرست فروش خودم بودم مسیرهای تاپ رو دادم به اون که بتونه فروش خوبی بیاره صبح هم با خودم میبردمش شرکت تو راه هم کلی گپ میزدیم زهره و محمد بچه نداشتن تازه ازدواج کرده بودن و عاشق پسر من طاها بودند چون دو خانواده خیلی صمیمی بودیم نه خانم من مشکلی با این قضیه که زهره رو من میبرم ومیارم داشت نه محمد من هم اوایل به چشم خواهری به زهره نگاه میکردم خلاصه با اینکه مسیرهای خوب تبریز مثل بازارصفی وشهناز و جاهای خوب که ویزیتورا حسرتشو میکشیدن داده بودم به زهره ولی چون تازه کار بود فروش آنچنانی نمیتونست بیاره ولی من کمکش میکردم تو مسیر منو خوب میشناختن میرفتم خودم با اصناف صحبت میکردم و سفارشهای خوبی میگرفتم وپورسانتشو هم زهره میبرد کم کم خودش به کارش مسلط شد و هفته ای دو بار هم میفرستادمش مراغه و بناب که اونجا هم خوب ویزیت میکرد ظرف شش ماه شده بود نفر اول فروش شرکت وحقوق وپورسانت خوبی هم میگرفت همیشه هم از من تشکر میکرد واسه کاری که واسش جور کرده بودم تو این مدت تو راه همیشه از کار و شرکت حرف میزدیم و من چون هم زنمو دوست داشتم هم رفیق محمد بودم و نون و نمک خورده بودیم به خودم اجازه نمیدادم به زن محمد نگاه بد کنم یا تو فکر زدن مخش باشم تا اینکه واسه بستن قرارداد شلف باید خودمم میرفتم بناب تا با چهار تا از مغازه های وی آی پی قرارداد شلف ببندم تا بناب با زهره بودم و موقع برگشت گفتم موافقی بناب کبابی بخوریم گفت آقا سعید راضی به زحمت نیستم گفتم این چه حرفیه رفتیم کبابی سفارش دادیم سر میز نشستیم و از هر دری گفتیم زهره از علاقش به طاها گفت گفتم زهره خانم شما که اینقدر بچه دوست دارین چرا بچه نمیارین لبخند ملیحی زد و سرشو انداخت پایین و گفت شرایط مالیمون هنوز خوب نیس گفتم تو که حقوقت خوبه و از این حرفها زهره واقعا زن زیبایی بود ۲۶سالش بود چشمهایی درشت وپوستی صاف و سفید آرایش مختصری میکرد و واقعا زیباییش خیره کننده بود من اون روز تو بناب شیفتش شدم وشیطون رفت تو جلدم از کبابی که اومدیم بیرون تا سهند فقط لاس زدیم و دیگه حرفامون حرفهای کار و شرکت و این چیزا نبود شب همش به فکر اون بودم از طرفی هم فکر خیانت به زنم و از همه بدتر محمد عذابم میداد ولی زهره واقعا زیبا بود و من عاشقش شده بودم فردا صبحشم تو راه شرکت کلی حرف زدیم و بعد کار هم قبل از اینکه برش گردونم سهند رفتیم رستوران هتل پارس و باهم غذا خوردیم دیگه واسم مسجل شده بود زهره هم منو دوست داره همون روز رومون حسابی به هم باز شدو شروع کردیم به حرفهای سکسی دیگه تمام فکرم کردن زهره بود فقط مکانشو نداشتم اونم مطمئن بودم راضیه بهم بده تا سهند فقط لاس زدیم و از سکس با زنم و اونم با شوهرش گفت تا اینکه یک روز خود زهره گفت سعید امروز محمد سرویس تهران خورده بهش حالا مونده بود زن من چجوری میپیچوندمش رفتم خونه گفتم موافقی بریم خونه مامانت اونم موافقت کرد رفتیم تبریز خونه مامانشینا من هم بعد از یک ساعت یک کاری رو بهونه کردم و گفتم شب میام رفتم سهند با زهره تماس گرفتم و گفتم دارم میام عشقم رسیدم خونشونو تا درو وا کرد دیدم با یک آرایش غلیظ و لباسهای سکسی جلو م ظاهر شد همونجا بغلش کردم و کلی بوسیدمش و از هم لب گرفتیم رفتیم اطاق خواب و لباسامو در آوردم اونم تقریبا لخت شد وای چی بود این زهره شورتمو درآوردم و کیرمو کردم دهنش با ولع خاصی ساک میزد زن من از ساک زدن خوشش نمیآمد زهره حسابی واسم ساک زدو بعدشم شورتشو در آورد یک کس سفید ولی تپل و کلوچه ای نبود شروع کردم به لیس زدن چوچولش داشت دیوونه میشد به موهام چنگ انداخته بود و صدای نالش بلند شده بود گفت سعید کیرتو میخوام بکن توم عزیزم بکنم جرم بده منم همین کارو کردم و کیرمو کردم کسش و شروع به تلمبه زدن کردم زهره تو حال خودش نبود همینجور تلمبه میزدم که دیدم داره آبم میاد با اینکه شبش با خانمم سکس داشتم ولی نمیدونم چی شد زود آبم اومد خواستم در بیارم از کوسش پاهاشو دور کمرم قفل کرد و اجازه نداد گفت سعید بریز توم بریز توم عزیزم میخوام ازت حامله شم بریز تو کسم آبم با فشار تمام اومد و تا قطره آخرش ریختم تو کس زهره متاسفانه زهره هنوز ارضا نشده بود کیر من خوابید گفت سعید خیلی زود ریختی زنتم اینجور میکنی گفتم نه عزیزم از شدت هیجان بود کمی خوابیدم زهره هم با کیرم ور میرفت تا اینکه گرفت دهنشو حسابی واسم ساک زد کیرم شق شق شده بود که یک دفعه گوشی زهره زنگ زد محمد بود نزدیک پنج دقیقه باهم صحبت کردند کیرم دوباره خوابید کمی استرس داشتم زهره گفت وای این چرا خوابید باز گفتم همش تقصیر محمد بود الان وقت زنگ زدنه ترسیدم دوباره شروع کرد ساک زدن کیرم شق شد این دفعه گوشی من زنگ خورد یکی از ویزیتور ها بود رد تماس کردم و گذاشتم سایلنت ولی باز کیرم خوابید گفتم عزیزم بریم حموم گوشیتو هم بذار سایلنت خاموشش نکن رفتیم حموم و اونجا هم حسابی واسم ساک زد این دفعه دیگه تو راند دوم حسابی کردمشو ارضاش کردم نای بلند شدن از کف حمومو نداشت همدیگه رو شستم و اومدیم بیرون تا اینکه بعد سه ماه من تو شهرک اندیشه تبریز یک خونه اجاره کردم و هر چند وقت یه بار زهره رو میبردم اونجا میکردم همسایه ها هم فکر میکردن زن و شوهر هستیم تا اینکه بالاخره زهره جونم به آرزوش رسید و از من حامله شد الان هم دختر من نزدیک نه ماهشه وشدیدا دوستش دارم فقط امیدوارم این رابطه من و زهره لو نره درسته ما همدیگه رو دوست داریم ولی در عین حال خونوادمونو هم دوست داریم
نوشته: سعید
یعنی واقعا به دوستت که به تو اعتماد کرده و مشکلش رو مطرح کرده و زنش رو دست تو سپرده که براش شغلی پیدا کنی که شاید گره ای از زندگی سخت شون باز بشه و وقتی زنش هم با تو میرفته سر کار ، شوهرش از اعتماد زیادی که به تو داشته ، چیزی به زنش نمیگغته ، شما به این دوست خودتون خیانت کردید ؟ ضمنا تا این حد تو و زنش بی معرفت بودید که باهم دیگه خونه جدا گرفتید و اونجا شما به زنتون و اون به شوهرش ، مدتها خیانت آگاهانه کردید ؟ واقعا الان میتونید توی چشمهای دوست تون نگاه کنید ؟ واقعا این کار دیگه از خیانت هم گذشته و خیلی کار پست تر و وقیح تر از خیانت حساب میشه .
خوشم میاد خودت میگی که نون و نمک محمد رو کردی و بهت اعتماد کرده و بعد در کمال پررویی از نامردی و خیانتت میگی!!!
این قانون زندگیه شک نکن که یه روز از جایی که فکرش رو هم نمیکنی چنان میخوره پس گردنت که هیچوقت فراموش نکنی.دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره.
بچه زرنگ محمدزود تر مخ زنت رو زده بعد زنش رو فرستاده با شما سر کار مشکل خونه خالی هم حل شده براش
حین سکس نگفت مال تو بزرگتره؟؟
از عقب اصرار نکردی اون بگه وای نه دردممیا؟؟
اصن شربت داستانت کجاست؟؟
تازه عروس میاد ا تو جقی حامله بشه؟؟؟
یه ادمهایی پیدا میشه ا اسهالم بدترن ،مردک گوزوی ،شل ناموس،خیانت کار جقی
سعید ریدم تو نامت کیر بابام به کامت درو وا کن دارم میام بگامت چاقال زهره چوچول داشت بقولی لواشک داشت یعنی کم کم ده تا کیر خورده بوده تو اسگل هم قبول کردی بچه مال تو هستش بابا کم جق بزن مفلوک نمکی راستی الان ضایعات پلاستیک کیلو چند میخری ؟
به نظر واقعی بود ولی من با اینجور رابطه و خیانت در این حد مخالفم.بنظرم دیگه ادامه نده
یکم تلاش کن که بتونی فکر کنی و دروغای منطقی بگی
اینجوریه که دیگه آدم به گربه سر دیوارم اعتماد نداره
کس خل این داستان تو چه ربطی به زن همسایه داشت آخه چی میزنی تو
آها ببخشید کلا از جلوی خونه زن همسایه رد میشین حواسم نبود
از اینکه مردها فقط فکر کردن هستن شکی نیست اما اگه خانوم بهش پا نمداد و کرم نمیریخت این رابطه شکل میگرفت؟؟ کار هردوشون اشتباه بوده خانومه بیشتر
نگفتم ریا نشه …
منم با زنت همون شب تا صبح مشغول بودیم .
آخه حرومزاده , چقدرپستی ! خیانت میکنی اونهم به دوستت ؟!
بنظر واقعی میاد ولی آماری که دادی یه درصد احتمال بده شوهرش این داستانو بخونه، نمیفهمه بنظرت!؟
چقدر مرد شریفی هستی گل بیخار،نتیجه اخلاقی داستانت این بود که به هر گند،گاو، چاله ،دهان بی بته ای مثل توی عن لوله اعتماد نکنید بعد انتظار داری بچت مث ننه اش جنده هم نشه؟ ها؟ چایدی
سعید خان معرفی کن منم بکنمش ومنم سهندزیادکوس کردم. کوسهای خوبی داره انجا
این چه کاری بود ناموسا
دوستت بهت اعتماد کرده زنشو سپرده دست تو
بعدش تو بردی کردیش و حاملش کردی ؟!
واقعا اسم خودتم میزاری مرد؟!
واقعا با کیا شدیم ۸۰ میلیون خدایاااا…
دوست دارم این محمد که مسافر کش بودش یه بار زنتو به عنوان مسافر ببره تو بیابون کص و کونشو جر بده آخرشم حاملش کنه تا بفهمی چه حس بدی داره
بعد میخوای تو زندگدیتم مشکلی نباشه ؟؟؟؟