سعید و من (۲)

1400/08/03

...قسمت قبل

چیزی که ذهنم رو خیلی درگیر کرده بود این مطلب بود که حرفایی که تو خونه اش بهم گفت رو تو پارکینگ هم گفته بود پس چرا من و کشوند به خونه اش خوب از اونجایی که من آدم ترسویی هستم و به خصوص در مواجه با پسرهای جذاب دست و پام و گم میکنم پس همیشه سعی میکنم ازشون دور باشم و باز چون احتمال نمی‌دادم سعید دنبال رابطه با من باشه تمام سعی ام این بود که سریع تر از آپارتمانش بیام بیرون ولی چیزی که باعث شد درگیری ذهنیم بیشتر بشه چند ماه بعد اتفاق افتاد.
من و مصطفی از طریق اینستاگرام با هم آشنا شدیم رابطه کوتاه بود در حد چند ماه هنوز نمی دونم دلیل جداشدنش از من چی بود چند روزی گوشی موبایلش خاموش کرد و درست چند ساعت به سال تحویل تو تلگرام باهام بهم زد با این جمله که من به درد تو نمی‌خورم و جلوی تو رو نمیخوام بگیرم. نکته مثبت اینجاست که قبل عیدی دادنم کات کرد چون یه ست اصلاح شامل تیغ و کف اصلاح و افترشیو براش خریده بود که خدا رو شکر بهش نداده بود. در هر صورت نزدیک به یکسال از جدایی مون می گذشت که یه روز سر و کله ش پیدا شد. البته تو تلگرام پیام گذاشت.
"خوبی؟
+آره خوبم از کوری چشم تو
" هنوز دلخوری
+اره
"با کسی هستی؟
+نه
" باید ببینمت
+نمی خوام… کاری داری بگو
#حضوری
+نه
#میام در خونه اتون
مادرم از رابطه ما خبر نداشت ولی خوشحال بود که یه دوست پیدا کردم چون دوستی نداشتم و هنوزم ندارم بعد از جدایی مون مادرم میگفت دوستت چی شد پیداش نیست قبلا میومد دنبالت میرفتی بیرون گفتم رفته یه شهر دیگه گفت شانس تو پسر بدشانس من
آره شانس من بود و حالا دوباره اگر میومد جلو در خونه جمع کردن ماجرا سخت بود. مسلما دنبال دو تاچیز اومده یا پول یا کون و حدسم کاملا درست بود با این تفاوت که من فکر میکردم یکی رو بخواد ولی هردو رو میخواست.
پس باهم قرار گذاشتیم. سر بلوار امامت اومد دنبالم از زمانی که با من بود جذاب تر شده بود رفته بود بدن سازی
گفتم استخون ترکوند ی وقتی که با من بودی از این کارا نمیکردی
"پیش آمده عزیزم… از خودت بگو چکارا کردی؟
+به تو چه شوهرمی که سوال میپرسی
" شوهرتم میشم
+گوه خوردی… دنبال پول بودی گفتی یه لبم تر کنم
"چه خوب من و شناختی
+حوصله ندارم بیا این پول.پاکت و گرفتم سمتش
" چرا؟
+چون کمه
"تو پولدار نیستی… نکنه میخوای مخم و بزنی؟
بهش نگاه کردم یه لبخند موذیانه رو لباش بود یکدفعه با پشت دست محکم زدم تو دهنش اونقدر محکم بود که با دوتا دستاش دهنش گرفت و پاش و گذاشت روی ترمز ماشین ایستاد و یکی ام از پشت زد به ماشین تو حال خودم نبودم چیزی حس نمیکردم از ماشین پیاده شدم و حدس بزنین کی و دیدم… سعید اونجا ایستاده بود راننده ماشین خودش بود به من نگاه می‌کرد با تعجب ولی من بهت زده مصطفی از ماشین پیاده شد با فحاشی که کونی موس موس میکردی زیرم بیوفتی الان میزنی تو دهنم بچه اوبی دهنت پاره میکنم داشت ماشین و دور میزد که بیاد سمتم منم حاجوواج داشتم فقط نگاه میکردم یقم و گرفت و عقب عقب هلم داد سمت ماشین سعید چسبوندم به در که سعید گفت ولش کن
"ببخشید آقا این رفیق ما حواسم و پرت کرد
+خودم میشناسمش یقه اش رو ول کن
مصطفی بهم نگاه کرد من نه سرم رو انداخته بودم پایین صدای بوق چندتا ماشین که پشت ما گیر کرده بودن باعث شد مصطفی ولم کنه بره سمت ماشین گفت بیا بشین نمی خواستم برم سر جام ایستادم که سعید گفت با شما نمیاد با من میاد مصطفی برگشت و اول به اون و بعد به من نگاه کرد و گفت انگاری همچین تنهام نیستی پس دوست پسرت و آورده بودی و رفت
نشستم تو ماشین سعید داشتم خفه میشدم انگار یه مشت توی گلوم گیر کرده بود میخواست به زور بیاد بیرون ولی نمیتونستم اجازه بدم بیاد بیرون نمی تونستم اجازه بدم بیشتر از این حقارت من رو ببینه دستام و مشت کرده بودم اونقدر محکم که ناخونم تو دستم فرو رفته بود.
سعید گفت ناراحت نباش
ولی من ناراحت بودم بیشتراز خودم چون جوری رفتار کرده بودم که باعث تحقیرم شده بود مصطفی راست می‌گفت پول بهش دادم تا سکس داشته باشیم البته نمی خواستم مخشو بزنم میخواستم بخرمش قبلا هم اینکار رو کردم آدمای دیگه رو با پول خریدم برای سکس ولی چی باعث شده بود از کوره در برم حماقت خودم یا جسارت اون یا اینکه دستم براش رو شده بود در هر صورت با من مثله یه آشغال رفتار می‌کرد
تو نباید اینقدر خودت و کوچیک کنی
صدای سعید بود بهش نگاه کردم وای پروردگارا از خوشبختی یه مرد داشتن قد بلند و چهره یی که با ریش زیبا بشه و سعید اینطوری بود و یه صدای مردونه از پشت صورتش نور می تابید یه لحظه شکل یک منجی شد
و من گریه کردم…

ادامه...

نوشته: دیوان


👍 10
👎 4
11901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839130
2021-10-25 02:01:56 +0330 +0330

چقدرداستان گی زیادشده
هفت داستان ازبیست ویک داستان ،تو دسته بندی گی قرار میگیره
دقیقش میشه یک سوم(۳۳%)

1 ❤️

839300
2021-10-26 11:15:46 +0330 +0330

پس منجی شدم ؟

0 ❤️