سعید و من (۳)

1400/08/05

...قسمت قبل

نمی دونم چقدر گریه کردم کلافه شد یا دلش سوخت نمی دونم ماشین پارک کرد و رفت پایین بوی سیگار اومد بعد رفت و با بطری آب معدنی و دوتا بستنی برگشت.
"بیا
ممنونم
" بیا بستنی بخور بهش نگاه کردم دوباره میخواستم گریه کنم که گفت
ببین من بعد از فوت مادر تحملم خیلی کم شده نمی تونم گریه و اشک و آه و تحمل کنم حالم خیلی بد میشه بیا این بستنی رو بخور چیزی نشده
منم خودم و جمع کردم و بستنی و گرفتم و خوردیم نه اون چیزی گفت نه من
"میری خونه
منم با دهن پر گفتم آره… خنده ش گرفت و ماشین و روشن کرد
گفتم تو کاری نداری؟ من نمیخوام مزاحم بشم
" مزاحم نیستی
رفت سمت طرقبه
"چندسالته
:37
"اون کی بود؟
:دوست پسر قبلی م
"دوست قبلی! چکار داشتین با هم
:کار خاصی نداشتیم
" حق داری که نخوای بگی
:خیلی وقت بود رابطه یی نداشتم اونم پیام داد برای کاری گفتم یه کارایی هم بکنیم ولی دعوامون شد
" طرف شاکی بود گفت زدی تو دهنش بهت نمیاد دست بزن داشته باشی
:قصدی در کار نبود یکدفعه پیش اومد
"من و دوست داری؟
تا حالا داشتم به بیرون نگاه میکردم وقتی این و گفت برگشتم سمتش و گفتم نه
با تعجب گفت
"خودت گفتی نظرت به منه
:دقیقا گفتم نظرم به توست نگفتم دوست دارم به خودت نگاه کن به من نگاه کن
"مگه تو چته؟
:من چاقم و سنم داره میره بالا خوشگلم نیستم
" من خوشگلم؟
:اره
خندید ولی موذیانه نه صمیمی بود
" من تاحالا با پسری رابطه نداشتم ولی از وقتی این صحبت‌ها بین ما پیش اومد اعتراف میکنم ذهنم مشغولته
:ذهنت مشغول من نیست فقط کنجکاوی
" آره کنجکاو کلمه خوبیه… که چطور میشه اینجوری میشه
:نمی دونم نمیتونم بهت کمکی بکنم چون خودمم نمیدونم چرا
" ناراحت شدی؟
:از تو نه از خودم بیشتر
" از خودت ناراحت نباش
رسیدیم به مجموعه و رفتیم تو پارکینگ خواستم پیاده شم که دستم و گرفت بهش نگاه کردم داشت به جلو نگاه می‌کرد سرش و انداخت پایین و دستم و ول کرد پیاده شدم و رفتم تو آسانسور و باز لعنت میدادم به خودم که چرا اون روز لال نشدم و کار به اینجا رسید. در آسانسور باز شد و سعید اونجا بود اومد داخل و دکمه طبقه خودش و زد فاصله مون خیلی کم بود صدای نفسش رو می‌شنیدم نگاهمون خیره بهم رسیدیم دستم و گرفت و کشیدم بیرون رفتیم داخل سگ‌ش اومد سراغمون خودشو و می‌مالوند به ما بهش گفت نسکافه برو کنار با پو بازی کن باور نمی‌کنید سگ به او بزرگی با یه خرس عروسکی بازی می‌کرد. من و برد تو اتاق خواب و در و بست گفت نسکافه مزاحم میشه، ببین من نمی تونم قول رابطه خاصی رو بدم ممکنه فقط همین یکبار باشه ویا ممکنه بازم تکرار بشه به چشمام خیره شد و ادامه داد متوجه هستی چی میگم
گفتم چون دلت برای من میسوزه میخوای این کار و بکنی یا کنجکاوی؟
"نمی دونم شاید هر دوش
:پسرای کم سن و خوش قیافه هستن وترنس میتونی با اونا امتحان کنی
" با ترنس بودم زن رو ترجیح میدم الانم میخوام با تو انجام بدم ولی چون تا حالا انجام ندادم میخوام تو شروع کنی
:دوست داری چکار کنم؟
"سورپرایزم کن
:خط قرمزت چیه؟
" ندارم همه کار کردم
:با یه زن نه با من
" منظورت چیه؟
:لب
"این و بزاریم دفعه بعد
نشستم زیر پاش دستم گذاشتم رو کمربندش و سگک و شل کردم نگاش کردم بهم نگاه می‌کرد گفتم کاپشنت و در بیار درآورد بوی ادکلن و سیگارش مشامم رو پر کرد اما شرتش و که دیدم خندم گرفت
" به چی میخندی؟
:چه شرت مسخره یی
" تک شاخ دوست دارم
کشیدم پایین خوشبختانه کم مو بود سرش و گذاشتم تو دهنم و زبونم و چرخوندم بهش نگاه کردم بهم خیره شده بود تا ته بلعیدم و گفت اوف جانم
شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش منم میخوردم تخماشو لیسیدم و زبونم رسوندم به لای پاش گفت آخ هلش دادم روی تخت شلوارش و در آوردم دو پاهاش و با دستم باز کردم با کنجکاوی نگاهم می‌کرد که دآرم چکار میکنم شروع کردم به لیسیدن سوراخش و زبونم بین کیر و سوراخش حرکت میدادم گفت تو دیونه یی در بیار ببینم چی داری
گفتم من چاقم سینه و شکمم بی قواره س انتظار چیز زیادی نداشته باش
:ساک زدنت که حرف نداره بکن اونارو
تو یه چشم بهم زدن همه رو در آوردم گفت خیلی سفیدی بلند شد و دستش و انداخت دور کمرم بعد رو کونم انگشتش و رسوند به سوراخ کونم منم دستم انداختم دور گردنش سرم و گذاشتم رو سینه ش گفت جونم دوست داری؟
باسر تایید کردم انگشتشو فرو کرد یه کوچولو عقب جلو کرد منم حال میکردم گفت داگی شو رو تخت منم هفتی خوابیدم گفتم داگی
:من هفتی دوس دارم میخوام نگات کنم
آخ که نگم براتون با انگشتاش بازم کرد منم مچ دستش و گرفتم گفتم بیشتر بکن توش نگام می‌کرد و مشخص بود خودشم بدش نیومده دستش و پس زدم و نشستم صورتش و گرفتم و بوسیدمش البته گونه شو محکم چیزی نگفت منم تکرارش کردم گونه هاش و پیشونیش و گفتم من و ببوس انگار دو دل بود نبوسید گفتم بکن من و باز هفتی خوابوند وگذاشت رو سوراخ درد داشت فهمید درش آورد و دوباره کرد ایندفعه بهتر شد و دوباره تکرار کرد و حالا راحت رفت توش و مابقی به راحتی بلعیدن یک هلو بود.
روی تخت کنار هم دراز کشیده بودیم و هر دو ساکت من به اون فکر میکردم اون به چی نمیدونم
"به چی فکر میکنی؟
:به تو
" من که اینجام دیونه به چی فکر میکنی
:میشه بغلم کنی. من بغل دوست دارم
"بیا بغلم
بغلش گردم دستش و انداخت دورم منم سرم و گذاشتم روی سینه ش و صورتم و میمالوندم به بدنش
گفت دوست داری بغل؟
آره خیلی دوس دارم سرم و گرفتم بالا بهم نگاه کرد تو چشماش چیز بدی نبود لبش و بوسیدم خندید و من بازم بوسیدم و ادامه پیدا کرد زبونش و کرد تو دهنم و منم خواستم زبونش و بیاره بیرون و من زبونش و مکیدم خیلی طولانی دوباره کیرامون سفت شد جای وقت تلف کردن نبود پس مشغول شدیم گفت بریم زیر دوش قبول کردم ولی فقط سرپایی سکس داشتیم خواستم آبش و بریزه تو دهنم و ریخت خواست قورتش بدم با سر قبول نکردم گفت خواهش هر کاری بخوای میکنم برات منم قورت دادم چون فکر شیطانی به سرم زد😁

نوشته: دیوان


👍 10
👎 0
7301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839388
2021-10-27 03:22:22 +0330 +0330

نامه بدبختی ی گی
اونم سن بالا، فک نکنم چیزی بجز درد و تحقیر و بدبختی چیز دیگه داخلش باشه.
ادامه بده باقی داستانت رو لطفا

2 ❤️

839461
2021-10-27 20:35:20 +0330 +0330

عالی می‌نویسی. آفرین

0 ❤️

842993
2021-11-16 22:58:16 +0330 +0330

👍👍👍عالی نوشتی

0 ❤️

842996
2021-11-16 23:17:06 +0330 +0330

خدا وکیلی تو کتم نمیره!درک نمی کنم این کونی ها رو…که اسم گی می ذارن رو خودشون و کونی بودنشون رو توجیح می کنن.یه وقتی یه پسری به یه دختری میگه:شلوار لی مال پسراس چرا دخترا می پوشن؟دختره بر می گرده میگه به همون دلیل که کون دادن مال دختراس ولی پسرا میدن!کلمه گی رو که می شنوم مخم می گوزه و کونم درد می گیره نمیدونم چرا!!! 😀

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها