سفر باکو با اعمال شاقه

1394/01/29

بعد از بحث زیاد قرار شد که به باکو بریم همراه خانواده دوست بابا که بابام با دوستش میجوشید مامانم با زن اون
دراین بین مشکل پسر اونا بود که نمیومد قرار شد برم راضیش کنم منم رفتم ولی هرچه اصرار کردم قبول نکرد یه چیزی گفت که منم تصمیم عوض شد نرم ولی اصلا بر مامان بابا اثر نداشت مجبور شدم برم بهم گفت دادا به اون منظوری که تو میری باکو اگه بابا مامانم برن همه ی اونا رو من تهران دارم راستم میگفت
بالاخره رقتیم باکو دوباره گیر دادن های مامانم از فردودگاه باکو شروع شد دید که با مهماندار همواپیما که صحبت میکنم اومد گفت ببین منو اگه پا از گلیمت دراز تر کنی با من طرفی اونجا متوجه شدم که این سفر برام جهنم خواهد بود.رسیدیم هتل همه رفتن اتاقاشون بعد 1 ساعت بابام با دوستش بهروز رفتن حال اونم با دخترای روسی که کم هم نبودن ولی هتل فقط یه بار داشت منم کلا تو کف مونده بودم منم فقط میرفتم بار هتل اونم با چه بدبختی کلا این مامانمون اگه همراهمون بود اون سفرو تبدیل به جهنم میکرد بالاخرا دوست مامانم راضیش کرد بریم ساحل رفتیم ساحل اونجا هم از همه دنیا بودن عرب فرانسوی و… ولی باز من چشام تو این کس های روسی بود بعد اینکه مامانم و دوستش رقتن لباساشونو عوض کنن منم منتظر بودم که مامانم با یه لباس شنایی که همه ی بدنشو پوشندو بود اومد سارا هم که چند بار رفته بودیم باهاشون سفر دفعه اولم نبود با شرت و کرست میدیدمشون ولی یه سالی بود ندیده بودم وقتی اومد کیرم بلند شد رفته بود ایروبیک از این چیزا
یه کُسی اومد که نگو نپرس وقتی راه میرفت سینه هاش بالا پایین میرفت حالمو خراب میکرد پاچه هاش هم معرکه بود با یه عینک آفتابی و رنگ موهاش بلوند کرده بود مثل زن25 ساله اولین بار بود از روی شهوت بهش نگاه میکردم بعد چند بار نگاه کردن فک کنم متوجه شد اونم شروع کرده بود شوخی میکرد باهام تو آب رو سر کله همدیگه میپردیم منم خیلی قشنگ دسمالیش میکردم اون شب به بد بختی خودم فک میکرد با این همه کس تو این شهر باید با بار بسازیم تو این فکرا بودم که خوابم برده بود که یکی بیدارم کرد دیدم ساراست گفتم هان چیه چرا اومدی اتاقم گفت مامانت خوابه بیا بریم بار یکمی مشروب بخوریم من از خدا خواسته رفتیم کس کش پدرمم هنوز نیومده بودن توی بار خوردیم اونم ودکا هایی که نپرس بعدا یه آهنگ ملایمی بود شروع کردیم رقصین هردومون اصلا هیچی حالیمون نبود دستمو میکشیدم به کونش ممه هاش اونم فقط میخندید بعد مدتی گفت بریم بالا خسته شدم اومدیم بالا توی آسانسور هم فقط شوخی میکرد لم داده بود بهم رسیدیم گفت منو ببر اتاقم رفتیم تو اتاق گفت بازم برقصیم آهنگ گزاشتیم باز رفصیدیم دیگه منم هیچ چیز حالیم نبود تو حین رقصیدن دیگه خیلی به هم نزدیک شده بودیم سینه هاشو فشار میداد منم دیگه قاطی کردم لبمو گزاشتم رو لبش همینطور داشتم میخوردم اول اصلا اون نمیخورد بعد چند لحظه اونم مثل دیوانه ها شروع کرد لبامو مک میزد لب رو لب دستم رو کونش و سینش رفتیم رو تخت مثل دیوانه ها لباساشو در آوردم اونم مال منو درآورد وقتی ممه هاشو دیدم حالم بدتر شد شروع کردم به خوردن ممه هاش دستمم رو کسش داشتم با کسش بازی میکردم اونم فقط ناله میکرد وقتی شرتشو در آوردم اصلا باورم نمیشد یه کس خیلی تمیز بعدا متوجه شدم عمل پلاستیک کرده بود سینشم پرتز.پاشدیم جاهامونو عوض کنیم از بس مست بودیم وول خوردیم افتادیم رو هم اومد رو من کسشو با کیرم هماهنگ کرد کیرمو فرستاد تو کسش یه لحظه یه داغیی حس کردم نزدیک بود آبم بیاد بعدا شروع کرد بالاپاینن کردن فقط خیلی آروم ناله میکرد من چون این روش دوس نداشتم عوض کردیم به شکل معمولی شروع کردم به تلمبه زدن دستم تو سینه هاش لبم رو لبش فقط داشتم میکردمش بغلش کردم میگفت جووون بکن آی بکن همش مال تو بعد چند دقیقه کوتاه دیدم آبم داره میاد اصلا در نیاوردم همین طور داشتم میکردمش آبم اومد ولی کیرم اصلا نمیخوابید ادامه دادم اونم لرزید منم بار دوم خالی کردم تو کسش بعد از چند دقیق تو بغلش بودم گفت برو اتاقت اومدم اتاقمون مامانم اگه بمب منفجر میشد اصلا متوجه نمیشد رفتم دستشویی اونجام تا میتونستم بالا آوردم بعد اومدم خوابیدم فرداش دیدم تی شرت و شرتم مونده بود اتاق اونا باباهم که از من بدتر اومده بود تا ظهر خوابید باز 3 تایی رفتیم جاهای دیدنیش انصافا شهر خیلی زیبایی بود و تاریخی موقع بازدید بهم نگاه میکرد میخندید منم از شرم فقط قرمز میشدم ولی خیلی حال داد.

نوشته: majid hot


👍 1
👎 0
38351 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

459242
2015-04-18 15:42:35 +0430 +0430
NA

اگر هم دروغ بود ولی خوب بود حال کردم

0 ❤️

459243
2015-04-18 16:14:36 +0430 +0430
NA

راست و دروغش بماند، تخمی بود

0 ❤️