سفر سکسی به ماورا

1392/05/25

سلامی به بلندای کیر…به سفیدی کون…به عمیقی کس
پارسال عید بود تنهایی داشتم کنار نهر قدم میزدم که صدای ناله ای شنیدم هر طرف نگاه کردم چیزی نبود…لباسم خونی شده بود به سرعت لخت شدم…با وحشت دیدم شکمم دهن باز کرده و داره باهام حرف میزنه…از وحشت زبونم بند اومده بود…
شکمم فریاد زد:چرا هیچی نمیگی مردیکه با توام…
دستم نزدیک شکمم گرفتم ولی دهانی که باز شده بود انگشت هام یکی یکی قطع کرد…دوباره فریاد زد:جواب بده لعنتی…
با ترس گفتم:توووووووو کی هستی؟
گفت:من حس شکم پرستی تو هستم…امروز زبان باز کردم …
حس کردم ماری داره از توی شلوارم بالا میره سریعا شلوار و شورت در آوردم…دیدم کیرم اونقدر بزرگ شده که داره من محاصره میکنه مثل ماری که دور شکارش می پیچه من محکم پیچیده بود…داد زدم:خفه شدم…ولم کن…
کیر گفت:من حس شهوت تو هستم…امروز زبان باز کردم…
شکمم بدن کیر گاز گرفت و کیر ناله کنان من رها کرد…نمی تونستم حرکت کنم …روی زمین افتاده بودم…
با گریه و التماس از شکم و شهوت خواستم سر جای خودشون برگردند ولی اونها می گفتند سالهاست ارضا نشدن و امروز بر علیه من قیام کرده اند…
داشتم از هوش میرفتم…کم کم چشم هام داشت خواب میرفت…
صدای زن و مردی شنیدم که داشتن رد میشدن…به سختی پام دراز کردم …مرد پاش به من خورد و افتاد…زن هم افتاد روی مرد…
داد زدم کیر بیا خودت ارضا کن…بیا…
کیر اطراف زن و مرد چرخشی کرد و محکم فشارشون داد…لباس هاشون پاره شد…توی سوراخ کون مرد رفت و در اومد…خون فواره زد…
بعدش رفت توی سوراخ زن …زن ناله ای کرد و بی هوش شد…از اونجا در اومد و رفت توی کونش…
وقتی بیرون اومد دهنش باز کرد و مثل ماری که زهر می پاشه به سر و صورت زن و مرد منی پاشید…
زن و مرد در مایع منی پیچیده شدند…
ناگهان کیرم به سرعت کوچک شد و به حال اول برگشت…شکمم با حرکتی به جلو من به زمین انداخت افتادم روی بقچه ای که همراه زن بود …شکم شروع به خوردن کرد:یک شیشه مشروب…کباب بوقلمون…ریحان و سبزی…همه رو با ولع خورد…
ناگهان دهان شکمم بسته شد و به حال اول برگشت…
حس کردم داغ شدم…صدایی از پشت سرم می گفت:اخخخخخخخخخخخخ اووووووف…
به آرامی چشم باز کردم فهمیدم خواب می دیدم ولی اونکه می گفت:اخخخخخ اوووووف؟؟؟
برگشتم پشت سرم نگاه کردم:پسر دایی که پیش من خوابیده بود داشت من می کرد و زمانی بخودم اومدم که بدنم در مایع منی پسر دایی پیچیده شده بود…
از این داستان نتیجه می گیریم که:شب با معده سنگین کنار پسر دایی نخوابیم چون:
1-خواب با معده سنگین باعث دیدن کابوس میشه
2-پسر دایی توی خواب کونمون میذاره

نوشته:‌ آقای سکس


👍 0
👎 0
59777 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

395827
2013-08-16 08:14:23 +0430 +0430
NA

بي شعور

0 ❤️

395830
2013-08-16 15:12:06 +0430 +0430
NA

و این خیلی مهمه که معده رو با چی سنگین نکنیم. سنگینی معده تو با سنگینی های عادی فرق داشت جوان. از ما حصلش پیداست.

0 ❤️

395831
2013-08-16 15:38:20 +0430 +0430
NA

واقعا خدا مارو با کی کردی 80 میلیون

0 ❤️

395832
2013-08-16 19:46:06 +0430 +0430
NA

خوشكل بود :-D

0 ❤️

395833
2013-08-17 01:47:06 +0430 +0430
NA

خدایا مارا از شر کسخلان حفظ بفرما

0 ❤️

395834
2013-08-17 01:49:03 +0430 +0430
NA

تو کسخل گشتی و ما را چو خود پنداشتی
بذر تخم پسر دایی را در کونت کاشتی

0 ❤️

395836
2013-08-17 15:47:25 +0430 +0430
NA

Kiram to koonet .ajab kabusi

0 ❤️

395837
2013-08-18 06:19:15 +0430 +0430
NA

شفای عاجل… :|

0 ❤️