سفیر شهوت (۱)

1396/03/16

قسمت نخست
**سلام و عرض ادب خدمت رفقای نازنین
اسم مستعار بنده سام هستش و ميخوام داستان سکسي رو با تم ضربدري براتون آپ کنم ولي همين اول کاري ازتون خواهشي دارم و اون اينه که اينجا هرکي که داستان ميذاره يعني وقت گذاشته و نوشته اي رو براي امثال بنده و شماها آپ کرده ، پس زيبنده نيس که بزنيم توي پرش و ايرادهاي بني اسرائيلي بگيريم . يه تشکر خشک و خالي چيزي از ماها کم نميکنه .

بريم سر داستانمون که زاييده تخيلات ذهن نويسنده س .
آي ناز اسم همسر خوشگل منه که بيست و هشت سالشه .
ما سه ساله که ازدواج کرديم . بنده اهل تهرانم و همسرم بچه اصفهانه که توي دوران دانشجوييش در تهران باهم اشنا شديم که اين آشنايي بعد از چهار ماه به ازدواجمون ختم شد . من بازاريم و تو کار لوستر و صنايع روشنايي هستم .
آناز دختر داغيه و تو سکس همه جوره پايه س . يه مدتي بود که ديگه موقع سکس هردومون احساس ميکرديم که داريم فقط انجام وظيفه ميکنيم ،يعني اون احساس سرخوشي و داغي اوايل رو نداشتيم و هردو به اين موضوع کاملا واقف بوديم . البته اينم بگم آناز از زيبايي ضاهر و هيکل چيزي کم نداشت و هردو واقعا عاشق و معشوق بوديم . به لطف خدا هميشه باهم خوب بوديم و هيچوقت باهم جرو بحث نداشتيم .
يه روز برا کاراي اضهارنامه مالياتي رفته بودم اداره دارايي که توي راهرو و بين کارمنداي اونجا کسيو ديدم که سالها قبل برام حکم برادر رو داشت . بله نريمان دوست و بچه محل قديميم .

نريمان خودتي ؟
ساااااام … حالت چطوره پسر ؟ واي چقدر عوض شدي ؟ اينجا چيکار ميکني ؟
اين حرفا بعد از دست دادن و روبوسي و بغل کردناي مردونه بود و نريمان منو کشيد برد تو اتاقش .
واي سام نميدوني چقدر دلم برات تنگ شده بود .

  • اي بي معرفت تو که هم مغازه رو ميشناسي و هم خونه پدرمو ، يه سر ميومدي ببينمت .
    -آره بخدا حق داري هرچي بگي .
    -نريمان چي شدي يهو ؟ کجا غيبت زد ؟ چرا يه دفعه گم و گور شدي ؟
    -والا چي بگم . پدرم ازم خواست .
    -چرا مگه چي شده . يه شبه بي سرصدا اسباب کشي کردين و رفتين و سالها همسايگي رو به باد فراموشي سپردين .
    نريمان يکم پکر شد و تو فکر فرو رفت و شروع کرد به تعريف قضايا .
    جريان از اين قرار بود که اون موقع ها خواهرش با پسري دوست ميشه و تريپ لاو برميدارن ولي اقا صادق پدر نريمان شديدا مخالفت ميکنه و دست اخر خواهرش با پسره فرار ميکنن و اقا صادق هم برا اينکه ابروش حفظ بشه جم ميکنن و از اون محل ميرن و به خانوادش هم ميگه با هيچکدوم از همسايه ها ديگه ارتباط برقرار نکنيد ، نريمان سر اين قضيه با پدرش جروبحث ميکنه و حتي ميگه سختگيرياي بي اندازه تو باعث شده که خواهرم به اين خفت تن بده و اون شب پدرش سکته ميکنه و متاسفانه فوت ميشه . به همين دليل نريمان خودش رو باعث مرگ پدرش ميدونسته .
    اينارو با جزئياتش برام تعريف کرد و هردو حالمون گرفته شد .
    -خب تو بگو کجايي چيکار ميکني کارو کاسبي چطوره ؟
    -اييييي شکر خدا . راضيم .
    -سام ازدواج کردي ؟
    -اره
    -عههههههه . مبارکه . طرف کي هست حالا ؟
    جريان ازدواجم رو براش گفتم و ازش پرسيدم تو در چه وضعيتي هستي ؟
    -والا منم ازدواج کردم . الان دو سه سالي ميشه
  • خيلي مبارکه . کيه ؟
    -حدس بزن
    کمي فکر کردم و با تعجب فراوان گفتم ؛ نهههههههههه؟
    -آره …ترلان يا طرلان . هموني که بخاطرش کلي با اينو اون کتک کاري کرديم
    ترلان همسايمون بود و از بچگي نريمان چشش دنبالش بود ولي رابطه اي بينشون نبود . اخه همسايه هاي محلمون منيريه خيلي اصيل و صميمي بودن و همچين ريسکي کسي نميکرد که جرات اينو داشته باشه به دختر محله پيشنهاد دوستي بده . خونواده ترلان تنها خونواده اي بودن که از جريان خواهر نريمان اطلاع داشتن و اونم به اين دليل بوده که نريمان گفته بوده يا ترلان يا هيچکس و هيچوقت .
    خلاصه کلي با هم گپ زديم و دعوتش کردم يه شب با خانومش بيان خونمون برا شام . نريمان بهم گفت تو برو من خودم کاراي اضهارنامتو انجام ميدم و خبرت ميکنم . هرچند دلمون نميخواست ولي بعد از تبادل آدرس و شماره تلفن از هم خداحافظي کرديم و براي چهارشنبه شب خونه ما قرار شام گذاشتيم .
    شبش ماجرارو تمام کمال برا آي ناز تعريف کردم . قبلا هم از نريمان و دوستيمون و حتي علاقش به ترلان خيلي گفته بودم و تقريبا دورادو با نريمان آشنا بود .
    بالاخره چهارشنبه رسيد و نريمان با خانومش تشريف آوردن .

به به …به به … خيلي خوش آمديد ، طرلان خانوم تبريک عرض ميکنم ، انشاله يه عمر با شادي و خوشي در کنار نريمان جان .
آي ناز؛ سلام طرلان جون ، خوش اومدي عزيزم . سلام آقا نريمان خوشوقتم .
نريمان ؛ سلام خانوم ممنونم . همچنين بنده . مشتاق زيارتتون بودم .
طرلان ؛ ممنونم آناز جون . مرسي . مزاحمتون شديم .

  • اختيار دارين ، اينجا خونه نريمانه . بفرمايين … بفرمايين بشينيد
    ط؛ آي ناز جون بشينيد يه شربت بيارم خستگيتون دربره
    ن؛ زحمت نکشين آي ناز خانوم
    س؛ اختيار داري . خوش اوندي نريمان جان . خيلي خوشحالمون کردين .
    تعارفات و اصول اوليه پذيرايي بجا اومد و آي ناز به طرلان گفت ؛ طرلان جان لباس راحت داري يا برات بيارم ؟ پاشو بيا اين اتاق عوض کن راحت بشيني
    طرلان هم پاشد و با آي ناز به طرف اتاق خواب رفت و داشت ميگفت که لباس با خودش آورده
    منو نريمان هم شروع به گپ زدن کرديم و از هر دري حرف زديم و هيچ حواسمون به خانوما نبود که با هم حالا تو اشپزخونه بودن و تدارک شام رو ميديدن و صداي خنده هاشون هرازگاهي ميومد .
    س؛ نريمان اين دوتا خوب با هم اخت شدنا
    ن؛ اره والا ، انگاري چندساله باهم دوستن
    موقع چيدن ميز شام تازه به تيپ و قيافه طرلان دقت کردم ديدم يه شلوار کتان به رنگ بدن پوشيده با يه تاپ نخي سبز لجني رنگ که يقه گرد سه سانتي بود و انصافا هم زيباش کرده بود و ضمن اون موهاش رو هم جم کرده بود از پشت بسته بود . اندام نازي داشت . قد بلند ابرو کشيده . چشم ابرو و مو مشکي . سينه هاي ايستاده و بالا . باسن حالت دار و کاملا متناسب با بدنش . رون هاي کشيده و ساق پاهاي بسيار سکسي .
    آي ناز هم يه پراهن سفيد پوشيده بود که مدلش تقريبا مردانه بود همراه با ساپورت مشکي و موهاش رو هم ريخته بود سمت چپ .

يه چيزيو خدمت خوانندگان عزيز عرض کنم و اون اينه که من هيچ اطلاعاتي در زمينه اسم مدل مو و لباس خانوما ندارم ، پس اگه نتونستم بدرسي توصيف ظاهر کنم پيشاپيش پوزش ميخوام .

در يک کلام هردو قد بلند و به معناي واقعي داف تمام عيار .
شام همراه با شوخي و خنده و خاطره سرو شد و در تمام مدت صرف شام منو نريمان از خاطرات مشترکمون تعريف مي کرديم .
بعد شام آي ناز مشغول تدارک ميوه بود و منو نريمان راجع به خونواده هامون ميحرفيديم و طرلان هم رو مبل روبروي من داشت با گوشيش ور ميرفت تا اينکه آي ناز با ميوه سر رسيد و نشست پيش آي ناز .
چهارتايي باهم از هر دري حرف ميزديم و حسابي داشت بهمون خوش ميگذشت و صميميت بين هممون بيشتر شده بود و ديگه هنگام خطاب کردن هم از کلمه آقا يا خانوم استفاده نميکرديم .

روزها ميگذشت و رابطه بين ماها هروز و هروز بيشتر ميشد . خانوما که کلا همه ي برنامه هاشون رو با هم مچ کرده بودن . از کلاس شنا گرفته تا ايروبيک و خريدو …
يه روز همه باهم رفته بوديم شمال و يه ويلا درست لب دريا اجاره کرده بوديم که هروقت دلمون خواست بيفتيم تو آب . منو نريمان که بالا تنمون لخت بود ولي شلوار ورزشي تنمون بود که اونم بخاطر احترام به هم و خانوما در نياورده بوديم و همونجور ميرفتيم تو آب . خانوما هم با لباس ميومدن تو آب و آب بازي ميکرديم با هم .
آي ناز يه شلوار راحتي تنش بود همراه با يه تيشرت قرمز که آستين کوتا بود . طرلان هم مثل اون يه شلوار راهتي پوشيده بود همراه با ي تاپ سفيد . وقتي تو آب بوديم نريمان همون اول که خانوما اومدن شروع کرد به آب پاشيدن روي خانوما و اونا هم جيغ و داد رو شروع کردن . بعد چند دقيقه نريمان از آب دراومد و به طرف ساحل رفت .
-نريماااااااان کجا ميري ؟

  • الان ميام . ميرم تيوب بيارم
    بعد چند دقيقه نريمان از طناب يه تيوب بزرگ چسبيده بود و کشان کشان داشت با خودش مياورد داخل آب . چون خانوما از دريا ميترسيدن و خودمونم دوس نداشتيم خدايي نکرده اتفاق بدي بيافته آخه اونجا که ما بوديم خلوت بود و نجات غريق هم نبود و ميشد گفت تقريبا جزئي ااز ملک ويلايي که توش بوديم بود .
    خلاصه چسبيده بوديم از تيوب و حسابي داشتيم خوش ميگزرونديم که نريمان رفت زير آب و يهو از زير تيوب بلندش کرد و منو طرلان و آي ناز تو آب چپه شديم . اونجا بود که براي چند ثانيه طرلان درسته افتاد تو بغلم .
    تا اونروز من به طرلان به چشم خواهري نگاه ميکردم ولي اون تن و بدن ظريف ، اون سينه هاي خوشگل و باسن زيباش حسابي فکر رو بهم ريخت و باعث شد تو آب راس کنم و وقتي ميزديم سرو کله ي هم کاملا ناخواسته چند بار کيرم با بدن طرلان تماس پيدا کنه و فکر ميکنم که طرلان هم تا حدودي متوجه کير راست من شده بود .
    خلاصه بعد از کلي خوش گذروني از آب دراومديم و رفتيم تو ويلامون و به نوبت دوش گرفتيم اما من نميتونستم از فکر طرلان بيرون بيام . از طرفي حالم از خودم بهم ميخورد که اينقدر راحت دارم در حق دوست خوبم خيانت ميکنم . با شناختي که از نريمان داشتم ميدونستم که اون چشم پاکي داره و هيچ نظري به زن من يا ديگري نداره و اين باعث ميشد که بيشتر از خودم متنفر بشم .
    شب منو آي ناز رفتيم تو اتاقمون برا خواب و نريمان و طرلان هم اتاق خودشون ، آخه ويلامون دوخوابه بود و بزرگ .
    همينکه مسواک زدم و آماده خواب شدم پريدم رو آي ناز و شروع کردم به لب گرفتن و چنگ زدن سينه هاش .
    -آخخخخخخ دارم ميميرم خانومم . امشب بايد يه حال اساسي بهم بدي !
    آ: چيه ؟ چي شده ؟ آقامون داغ کرده !
    س: داغ کرده بدجورم داغ کرده . اگه به دادش نرسي به صبح نميکشه دار فاني رو وداع ميگه
    آ: جدي چي شده که اينجوري حشري شدي ؟ تو اينجوري نبودي ! چيزي ديدي ؟
    وقتي آي ناز گفت چيزي ديدي بعدش کمي مکث کرد و با خودم گفتم حتما شک کرده که بخاطر اتفاقات امروز توي آب بوده که حشري شدم . آخه تو دريا که بوديم ما چهارتا حسابي ماليده ميشديم به هم البته ناخواسته .
    س : نه بابا بخاطر هواي شماله . رطوبت هميشه آدمو حشري ميکنه خانومي
    اينو گفتم و اجازه ندادم فکرش رو درگير کنه و زود لباساش رو کندم . الحق و والانصاف آي ناز بدنش بي عيب و نقص بود و خيلي هم سکسي اما ما مردا تنوع طلبيم و کاريش هم نميشه کرد .
    آ: آخخخخخ يواش سام . طرلان و نريمان بيدارن ميشنون .
    ولي من بي توجه به حرفاي آي ناز داشتم با سرصدا بدنش رو ميبوسيدم و ميليسيدم .
    س: بشنون ، دارم با خانومم حال ميکنم . بذار اصلا بفهمن که سام داغ کرده . جووووووون …قربون بدن سکسيت بشم .
    آ:اوففففففف . شورتمو در بيار . تو منم حشري کردي عزيزم .
    شورتش رو درآوردم و از زير نافش شروع کردم به ليسيدن تا رسيدم به کسش .
    با انگشت شصتم بالاي کسش رو ميماليدم و با زبونم تو کسش رو که باعث شده بود آي ناز هم صداش دربياد .
    آ: آخخخخخ سام بخور همه جاشو بليس . دوس دارم خوردنتو . بهم حال ميده آههههههه
    از روي آي ناز پاشدم که خودمو لخت کنم که اينجا بود شنيدم از اتاق نريمان هم يه صداهايي داره مياد . آي ناز هم متوجه شده بود و با لبخند يه چشمک بهم زد و دستاش رو باز کرد يعني اينکه بخواب روم . آخه خودش طاق باز رو تخت دراز کشيده بود . هر دو لخت لخت شده بوديم و من دراز کشيدم روش و مجددا لباش رو کشيدم لاي لبام و کيرم رو هم ميماليدم لاي پاش .
    آ: جاااااااان . اين کيرت منو کشته . جاش فقط تو کس خودمه . بکن کسمو .
    اينو گفت و به پهلو دراز کشيد و پاش رو حالت ضربدري انداخت رو اون يکي پاش و کسش رو داد عقب و گفت : رو زانو وايسا و کيرت رو بزن تو کسم .
    س: عروسکم حرکتاي جديد ميزني
    آ: آره طرلان ميگفت موقع ارضا شدنمون و براي خاتمه کار با نريمان اينجوري ميکنيم .
    واااي دوباره ياد طرلان و اتفاقات امروز افتادم . مخصوصا با حرف آي ناز . اي جانم يعني طرلان خانوم اينطوري به نريمان کس ميده ؟ يعني آي ناز هم از سکسمون به طرلان تعريف کرده ؟ خب معلومه که تعريف کرده . از کار زنا نميشه سر درآورد .
    خلاصه اينکه حرف آي ناز منو وحشي کرد و بدون معطلي زدم تو کسش و تلمبه هاي سگي ميزدم توش . آي ناز هم قشنگ متوجه قضيه شد که من با حرف طرلان حشري شدم و سعي ميکرد بيشتر حشريم کنه . اگه يادتون باشه اول داستان گفتم که سکسامون يه مدت بود سرد شده بود ولي الان يه سکس داغ رو بعد مدتها داشتيم تجربه ميکرديم و آي ناز و هم خودم دوست داشتيم بيشترين لذت رو ببريم .
    آ: جااااااان . خوشت اومد ؟ دوس داشتي ؟ محکمتر بزن تا بهت يه حالي بدم که آبتو بکشه بيرون . اينو گفت و برگشت و دوباره طاق باز خوابيد و يه پاشو بلند کرد و تو چشام نگاه ميکرد و سينش رو با يه دست ميماليد و گفت : طرلان ميگه يه پا که تو هوا باشه کست تنگ تر ميشه . سامي جوووون منو مدل طرلان ميکنيييييي؟
    آخرين جمله رو با شهوت و ناز گفت و منم در جوابش گفتم : معلومه که ميکنم . هرطور که نريمان طرلانو بکنه منم همونطور ميکنمت . مثل نريمان .
    خداي من من بي منظور اين حرفو زدم ولي در کمال تعجب ديدم که آي ناز هم مثل من از شنيدن اسم کس ديگه آمپر چسبوند و شروع کرد به جيغ و داد کردن .
    آ: بکن بکن بکن محکمتر . آه آه آه بزن . آيييييييييييييي دارم حال ميکنم .
    س: جر خوردي خانومم ؟ تو که همينجوري تنگ هستي و حالا تنگ تر شدي . کيرم بزور داره تو کست عقب جلو ميشه .
    ولي ديگه نتونستم جلو خودمو بگيرم و آب کيرم داشت ميومد .
    س: آينازم ؛ خانومم، آبم داره مياد .
    آ: جوووووونم بريز رو باسنم . ميخوام آتيشم بزنه .
    منم برا خالي نبودن عريضه بهش گفتم : نريمان هميشه تو اين حالت ميريزه رو باسن طرلان ؟
    تيرم خورد به هدف . آي ناز با شنيدن اين حرف لرزيد و ارضا شد و همزمان منم آبمو ريختم رو باسنش که به پهلو خوابيده بود .
    هر دو بيحال ولو شديم رو تخت
    سکس خيلي توپي کرده بوديم . بعد از مدتها اين سکس واقعا بهمون چسبيده بود . از اتاق نريمان و طرلان همچنان صداشون ميومد . اينکه ميگم صدا ميومد و يا صدامون ميرفت نه اينکه اونقدر بلند و واضح و رسا باشه ، نه ولي اگه سکوت ميکردي ميتونستي بشنوي .
    ديگه نتونستم بيدار بمونم و خوابم برد و صبح نزديک ساعت يازده بيدار شدم که ديدم نريمان هم تازه بيدار شده و صورت نشسته نشسته داره اخبار نگاه ميکنه . کم کم خانوما هم بيدار شدن و صبحانه خورديم . خانوما دائما داشتن پچ پچ ميکردن و ميخنديدن .
    همون روز عصر به طرف تهران حرکت کرديم و برگشتيم . **

نوشته: سام


👍 15
👎 2
12574 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

613511
2017-06-06 22:16:37 +0430 +0430

سفیر!!!
مغزم پوکید نوشتی سفیر شهوت همش اسم نوری المالکی تو ذهنم میاد (dash)

0 ❤️

613671
2017-06-07 04:10:42 +0430 +0430

چون گفتی تشکر کردن چیزی ازمون کم نمیکنه میگم؛

ممنون از اینکه با ادب بودی :)

من داستان رو دوست نداشتم اما قلمت خوبه!..به امید خوندن نوشته هات تو یه سبک دیگه. ?

1 ❤️

613721
2017-06-07 06:27:20 +0430 +0430

تقریبا همه داستانهای این سایت دروغ هستن ولی وقتی میای اولش میگی این داستان خیالیه تمام حس وحال داستان رومیگیری.
اصلا چه اصراریه که به این موضوع اشاره بشه. االبته شما هم حق داری ازبس دوستان گیر میدن شما همون اول میخوای تکلیف خودتو روشن کنی که ازت انتقاد نکنن.

0 ❤️

613891
2017-06-07 13:27:19 +0430 +0430

esamasho benevis hatamn moshtagham liiiike

0 ❤️

614566
2017-06-08 02:54:44 +0430 +0430

خوب مینویسی…
۱:موضوع رو نمیپسندم،اینهمه فانتزی ،چرا ضبدری؟!
۲:یجا نوشتی آیناز با میوه سر رسید و نشست کنار آیناز…
۳: ما نفهمیدیم آیناز بود یا آناز…
۴:غلط املایی هم داشتی که واس من مهم نی…
برای جذاب شدن نوشته،اصلا مهم نیس که ذکر کنین واقعیته یا تخیل…البته در این مورد بخاطر متهم شدنه بی دلیل در انتها ، من به شما حق میدم…
امیدوارم فانتزی های دیگه ای ازت بخونم

0 ❤️

614911
2017-06-08 11:23:54 +0430 +0430

غلط املایی داشتی ولی بد نبود
دستت درد نکنه

0 ❤️

614966
2017-06-08 12:09:59 +0430 +0430

داستانت جالب بود فقط یه خورده غلطهای املایی زیاد داشت که امیدوارم در قسمتهای بعدی اینطور نباشه

1 ❤️

649033
2017-09-01 12:38:52 +0430 +0430

ادامش کو پس

1 ❤️

670436
2018-01-21 18:38:19 +0330 +0330

ادامه چی شد؟

1 ❤️

868624
2022-04-13 15:43:07 +0430 +0430

ادامه بده دادا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها