سكس های خانوادگی فروغ چادری (۱)

1397/10/28

بعد از ازدواج ما با پدر شوهرم تو یه ساختمون زندگی می كردیم. من تازه عروس بودم و مورد توجه همه. در خانه من لباس های خیلی باز می پوشیدم و آرایش غلیظ می كردم و عطرهای تند به خودم می زدم. یه برادر شوهر دارم كه از شوهرم كوچكتر است و آن وقت مجرد بود. بعضی وقت ها كه شوهرم خانه نبود و به سر كار می رفت و خانواده شوهرم با من داشتند برادر شوهرم به در خانه ما می آمد من كه در آن فرصت كم نه می توانستم آرایشم را پاك كنم و نه لباسم را عوض كنم فقط چادرم را سرم می كردم و در را باز می كردم. چون چادر خانه ام نازك بود می فهمید كه چه لباسی زیر چادر تنم است و مبهوت بدنم می شد. من اوایل از نگاه های هیزش كه می خواست از لای چادر یك چیز هائی ببیند ناراحت می شدم ولی كم كم اذیت كردنش برایم تفریح شده بود یعنی وقتی تنهائی به در خانه می آمد به داخل خانه می آوردم و چادرم را خیلی محكم نمی گرفتم و موقع راه رفتن چادرم را باد می دادم تا پر و پاچه و سینه ام را تماشا كند و چ می دانستم جرات انجام كاری را نداشت بیشتر لذت می بردم كه تحریكش كنم. دیگر به هر بهانه ای سعی می كرد به در خانه ما بیاید تا دیدی بزند. خانه ما طبقه چهارم و آخر بود چند بار كه رخت ها را در بالكن پهن می كردم حس كردم كسی دارد نگاهم می كند بالا را كه نگاه كردم دیدم برادر شوهرم از بالا پشتبان آویزان شده است من هم چادرم را ول كردم تا یك لحظه از سرم لیز بخورد چون تاپ تنم بود و سینه های درشتی دارم می دانستم با دیدن سینه های من از بالا دیوانه می شود كه شد. یك شب لباس خواب پوشیدم و چراغ ها را خاموش كردم و آباژور را روشن چون از سكس در تاریكی اصلا خوشم نمی آید. طبق معمول شوهرم دیر و خسته از سر كار برگشته بود و حال سكس نداشت و روی تخت پشتش را به من كرده بود تا بخوابد ولی من كه از صبح به خودم رسیده بودم و حشری بودم دلم می خواست حجم كیرش را درون كسم حس كنم دلم آب كیر می خواست از پشت چسبیدم بهش و با دست شروع كردم به تحریكش كه یك صدائی از داخل بالكن شنیدم البته خیلی خفیف بود ولی چون یك سایه هم دیدم نظرم جلب شد چند لحظه بعد كه زیر چشمی بالكن را نگاه كردم دیدم برادر شوهرم از لای پرده دارد دید می زند این قضیه مرا حشری تر كرد. یك لباس خواب كوتاه صورتی رنگ حریر تنم بود كه یه كمی پائین تر از باسنم را می پوشاند با یك شورت توری قرمز لامبادائی سوتین هم نبسته بودم. شوهرم اصلا راه نمی داد برای همین رویش دولا شدم و سرم را بردم لای پایش و شرتش را پائین كشیدم و شروع به خوردن كیر و تخم هایش كردم برای این كار مجبور بودم پشت به بالكن و به حالت سگی دولا شوم و چون ران های توپر و باسن بزرگی دارم لباس خواب بالا رفته بود و پاهایم كاملا لخت شده بود. كم كم كیر شوهرم بلند شد و با بی رغبتی تمام رو به من برگشت و شروع كردیم به لب گرفتن. از پشت باسنم را می مالید و به خودش فشار می داد و از اینكه برادرش دارد ما را نگاه می كند بی خبر بود. می دانستم كه از دیدن اینكه با خودم ور می روم حشری می شود برای همین طاق باز خوابیدم تا سینه هایم را بخورد و با دست شروع كردم به ور رفتن با خودم. كمی كه سینه هایم را خورد افتاد روی كسم كه آنرا بخورد من هم رفتم سراغ كیرش و به حالت 69 كمی حال كردیم بعد طبق معمول كه حال تلنبه زدن نداره به پشت خوابید و من رویش خوابیدم سر كیرش را تنظیم كردم و با یك فشار تا ته كسم رفت. و شروع كردم به تلنبه زدن و با سینه هام ور رفتن زیر چشمی هم حواسم به بالكن بود سعی می كردم جهتم را طوری تنظیم كنم كه شوهرم حواسش به بالكن نره و برادر شوهرم هم صحنه های جالبی ببینه. ده دقیقه تلنبه می زدم و سعی می كردم هیكلم خیلی تكان بخورد مخصوصا سینه هایم و مثل جنده ها بیش از حد معمول آه و اوه می كردم و خودم را حشری نشان می دادم تا برادر شوهرم یك فیلم سكسی زنده و جذاب ببیند. تا آب شوهرم آمد و همه را داخل كسم خالی كرد من هم با هیجان بیشتری بالا پائن می رفتم ولی ارضا نشده بودم. شوهرم پاشد برود خودش را بشورد من هم چون ارضا نشده بودم پاهایم را تا جائی كه می توانستم باز كردم و البته رو به بالكن و شروع كردم ب د ارضائی بعد دمرو خوابیدم و دستم را از زیر شكمم بردم لای پایم و با شدت بالا پائین می رفتم تا ارضا شدم همانطور خوابیده بودم كه شوهرم آمد و كون گنده مرا دید كه دمرو خوابیده بودم همانطور با حوله و بدن خیس خوابید رویم و كمی كیرش را بین لپ های كونم مالید و بعد گرفت خوابید

از فردا شب كار برادر شوهرم این شوده بود كه قایمكی به روی تراس ما بیاید و سكس من و شوهرم را دید بزند. یك روز مادر شوهرم زنگ زد كه بیا پائین سبزی خریدم با هم پاك كنیم من هم رفتم. یك دامن قرمز گشاد و رو زانو تنم بود و یك تی شرت چسبان زرد رنگ. هر وقت می خواستم خانه مادر شوهرم بروم آرایشم را پاك می كردم چون به من گیر می داد كه من دو تا پسر مجرد در خانه دارم. اما آن روز آرایشم را كامل پاك نكردم و فقط كم رنگش كردم. حسابی خوش تیپ شده بودم. رفتم پائین برادر شوهرم در را باز كرد سلامی كردم با چشم داشت همه هیكلم را می خورد از كنارش رد می شدم دستم را زدم به كیرش گنده بود. كلا از شوهر من قد بلندتر و خوش تیپ تر بود. رفتم روبروی مادر شوهرم روی زمین نشستم و شروع كردم به كمك كردن برادر شوهرم هم در زاویه ای پشت من نشسته بود كه مادرش او را نمی دید و او پشت مرا می دید. كم كم چادرم را از روی ساق پام كنار زدم تا تماشا كند. به بهانه دستشوئی بلند شدم و به توالت رفتم و زیپ دامنم را باز گذاشتم شورتم را هم كمی پائین دادم تا موقع نشستن چاك كونم دیده شود و برگشتم باز روی زمین نشستم كم كم چادرم را ول دادم تا به دورم بیافتد چون روسری سرم بود مادر شوهرم هیچ نگفت و نمی دانست پشت من چه خبر است. زیر چشمی حواسم به برادر شوهرم بود كه دستش را تفی كرد و داخل پیژامه اش برد و با كیرش بازی می كرد. كار سبزی كه تمام شد مادر شوهرم آن را برد در آشپزخانه تا آن را بشوید . من رفتم به اتاق برادر شوهرم به هوای كامپیوتر و گفتم بیاید به اینترنت وصلش كند. من نشستم روی صندلی و باز چادرم را ول دادم و برادر شوهرم بالاسرم داشت از روی كارت اینترنت اطلاعات را وارد می كرد یك دستش را گذاشته بود پشت من روی صندلی كمی آمدم عقب طوری كه انگار نفهمیدم دست او است و با صندلی اشتباه گرفته ام او هم دستش را برنداشت و من شروع كردم به مالیدن پشتم به دست او. او هم از پشت زیپ باز شده دامنم را دید می زد. كمی كه حشری تر شد جرئاتش بیشتر شد و دستش را پشت من حركت داد كمی مالید بعد كم كم پائین رفت منم خودم را زده بود به نفهمی و با او حرف می زدم تا دستش را از زیپ باز دامنم كرد تو و داغی دستش را روی پوست بدنم حس كردم دیگر نفهمیدم چه شد لب هایم را روی لب هایش گذاشتم. او هم دستش را گذاشت روی پستانم صدای مادر شوهرم ما را به خودمان آورد سریع خودمان را جمع و جور كردیم و من پا شدم كه برم گفتم نیم ساعت دیگر منتظرت هستم و رفتم بالا. چون می دانستم دفعه اولش است و زود ارضا خواهد شد و من می مانم شروع كردم به ور رفتن با خودم و تا مرز ارضا خودم را رساندم. زنگ خانه كه به صدا درآمد با چادر به جلوی در رفتم تا دیدم خودش است در را باز كردم تا به داخل بیاید تا در را بستم شروع كرد. هی خودش را به من می مالید و با دستش روی بدنم می كشید داشتم ارضا می شدم و می دانستم او هم دارد منفجر می شود بردمش به اتاق خواب هلش دادم روی تخت با عجله شلوار و شرتش را درآوردم و كیر شق شده اش را هل دادم تو كسم از كیر شوهرم كلفت تر و بلند تر بود برای همین به بخش های بیشتری از كسم فشار می آورد و لذتم دو چندان می شد. حس كردم كیرش دارد نبض می زند منم بلا چهار پنج تلنبه اول ارضا شده بودم سریع از رویش بلند شدم چون دوست نداشتم غیر از آب شوهرم تو كسم خالی شود با اینكه قرص می خوردم ولی اینجوری راحت تر بودم. آبش فوران كرد و ریخت روی تخت و رو تختی خیلی عصبانی شدم و سرش داد زدم كه چرا كثافت كاری می كنی و بلند شو برو گم شو. بیچاره هنوز می خواست یه حالی بكنه كه ضد حالا خورده بود پا شد شورت و شلوارشو پوشید و رفت بیرون. من رو تخت دراز كشیدم و تازه فهمیدم چه كار زشتی تو عصبانیت انجام داده ام بوی آب كیرش رو تخت دیوانه ام می كرد و دلم نمی خواست لباسم را تنم كنم و از رو تخت بلند شوم.

نوشته: فروغ


👍 22
👎 15
149892 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

742278
2019-01-18 21:36:12 +0330 +0330

میگن کونی که خارش میکنه خودش سفارش میکنه همینه .

2 ❤️

742282
2019-01-18 21:38:46 +0330 +0330

چرا داستان جندگی خود را کتابی و رسمی نوشته ای؟
هههههه

6 ❤️

742300
2019-01-18 21:54:30 +0330 +0330

تکراری بود چندسال پیش خونده بودم

0 ❤️

742307
2019-01-18 22:00:21 +0330 +0330
  • برادر شوهرم به در خانه ما می آمد- تا همین جاش خوندم عنم گرفت…خواهشا ادامشو ننویس
2 ❤️

742309
2019-01-18 22:00:37 +0330 +0330

بعد از شغل شریف جنده گری روی اوردی به ازدواج و سپس به یاد ایام شریف کون شریف را در اختیار خانواده گذاشتی تا همه فیض ببرن

0 ❤️

742314
2019-01-18 22:04:40 +0330 +0330

از پشت بوم پریده تو بالکن بعد شوهرت نفهمیده رو کاری ندارم, خدایی تام کروزم اینجوری نمیتونست بدل کاری کنه. چخبره عمو سر یه کص ?

1 ❤️

742324
2019-01-18 22:13:53 +0330 +0330

خانم زهرا سه ساله از قم تبریک میگویم شما نشان افتخاری کصخلیت درجه سه را به خود اهدا کرده اید یا این نوشتار پیش دبستانی خود
آیا شما عقلتان در کصتان است؟

1 ❤️

742326
2019-01-18 22:17:13 +0330 +0330

برگرفته از داستان معلم خصوصی که دختری نوشته بود هی دیدم معلم حشری میشه هی لباسمو لختی تر میکرد

0 ❤️

742330
2019-01-18 22:28:27 +0330 +0330

کیرم به پستانت با این داستانت

0 ❤️

742336
2019-01-18 22:44:15 +0330 +0330

رفت لایه پا های من و کسم را بخورد خوارکسته مگه شاهنامه مینویسی

0 ❤️

742346
2019-01-19 01:25:07 +0330 +0330

چقدر شما ادبی کوس و کون میدین خدایی

0 ❤️

742348
2019-01-19 01:30:55 +0330 +0330

چنین خزعولی فقط از ذهن جقول برادرشوهر برمیاد که چشم هیز نکبتیش دنبال زن داداششه خاک تو سرش جمیعا

0 ❤️

742355
2019-01-19 04:24:33 +0330 +0330
NA

این داستان قدیمیه کلا چهار قسمت ازش اومده این دو قسمت سوم و چهارم بودش خیلی تحریک کننده و جذابه نویسنده های قدیمی خیلی داستان هاشون حرفه ای بود مثل مامان حمیرا یا مامان و خاله میترا یا آمپول زدن زندایی که واقعا کیر آدم رو شق میکرد امیدوارم کسی پیدا بشه بتونه این داستان رو به خوبی ادامه بده. آیدی تلگرام من هست poorya_jh هرکی بی غیرت و حشری مثل خودم بود بیاد تا حسابی حال کنیم.

1 ❤️

742362
2019-01-19 05:20:44 +0330 +0330

یجا خواستی لفظ قلم و کتابی بنویسی یجا عامیانه که در کل ریدی به جفتش
موضوع داستانم که کسشعر بود
مفهوم داستانم که چه عرض کنم ، تبریک میگم ،شما یک جنده بلفطره هستی

0 ❤️

742366
2019-01-19 06:35:41 +0330 +0330

نگفتی برادر زنت چه جوری تونسته بیاد تو بالکن خونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

742395
2019-01-19 10:22:13 +0330 +0330

افغانی هستی؟…؟؟ باور کن حافظ و سعدی هم بخوان از سکسشون داستان بنویسن انقد کتابی نمینویسن… بعدش جاکش جنده خانوم اون دیوث رو چجوری آوردی تو تراس؟؟

0 ❤️

742409
2019-01-19 11:44:45 +0330 +0330
NA

فقط میگم بهت متاسفم برات همین برات بسه

0 ❤️

742411
2019-01-19 11:54:24 +0330 +0330

جااااان چه زن داداش جنده ای
حیف که برادر ندارم

0 ❤️

742417
2019-01-19 12:21:33 +0330 +0330

saapoorya راست میگه داستان آمپول زدن زندایی تو آویزون عجب داستانی بود کلی کشته از من گرفت

0 ❤️

742482
2019-01-19 21:05:42 +0330 +0330

میگم کسی اینجا یه دوزاری داره بده به من ؟؟؟ میخوام این فروغ خانم جنده را بکنم

0 ❤️

742614
2019-01-20 11:11:26 +0330 +0330
NA

میگم فروغ!چطو به تو گیر ندادن؟!??

0 ❤️

742639
2019-01-20 14:16:16 +0330 +0330

دوستانی که خود میدانند در این سایت برای چه امده اند باز با فحش و بد بیراه خودشیرینی میکنند حالت تهوع به ادم میدهند

1 ❤️

742696
2019-01-20 21:37:22 +0330 +0330
NA

کیرم دهنت با این داستان نوشتنت .

0 ❤️

742740
2019-01-20 23:56:43 +0330 +0330
NA

این چه نگارشیه (dash) (dash)

0 ❤️

742845
2019-01-21 19:55:31 +0330 +0330

بنظرم شما دیگه داستان ننویس،بیشتر شبیح کص شعر بود تا داستان با این نگارش تخمیت دیس لایک

0 ❤️

743349
2019-01-24 05:31:18 +0330 +0330

نوشابه خانواده شندیه بودیم جنده خانواده نه

1 ❤️

745502
2019-02-02 22:56:10 +0330 +0330
NA

عزیزم اینطوری اگه پیش بری کم کم یه تنور درست میکنیا از کوست.من اگه بودم چنان از کون میکردمت که دیگه فکر جنده بازی و خیانت رو کلا فراموش کنی

0 ❤️

747008
2019-02-10 00:40:07 +0330 +0330

اینکه دوست نداری غیر شوهرت کس دیگه آبشو بریزه داخلت خیلی خوبه نشون میده آرمان های امام هنوز زنده هست

0 ❤️