سلام دا

1400/08/05

هیچی مثل داشتن یک دوست خوب خوب نیست مخصوصا دختر باشه.

+سلام دا
-دا ؟؟؟
+من دوست دارم بگم دا 😂
-باشه ابجی
+😂😂😂

زیاد اهل فیلم و اینجور داستانا نبودم بیشتر تو خودم بودم , ولی از وقتی که با هلنا آشنا شدم احساس میکنم تغییر کردم نمیدونم این تغییر مثبته یا مشکل ایجاد میکنه ولی من فقط دارم حس خوب رو تجربه میکنم.

فاصله مون زیاد نزدیک نبود و یکم سخت میشد ببینمش این قضیه بیشتر باعث میشد احساس دلتنگی کنم دم به دقیقه براش ویدیو های عاشقانه میفرستادم اونم برام عکس های گربه های ناز رو 😂. هر چی بهش فکر میکردم بیشتر میخواستمش انگار دیدنش برای یک ثانیه هم برام یک دنیا بود.

دختر بامزه ایه قدش متوسط موهاش نیمه فر (من تشخیصم تو توضیح دادن مو خوب نیست ببخشید 😂) لباش برجسته خنده رو ساده بدنش هم
هم تو دل برو نه چاق نه لاغر ایده ال.

بعضی موقع ها به هم زنگ میزدیم نزدیک یک ربع صحبت میکردیم ولی مشکل بزرگمون با خداحافظی بود نه اون دلش میومد قطع کنه نه من آخر رو کال میموندیم تا آخر یکی به یک دلیل اجباری قطع کنه .

رفتارم با خانواده ام عجیب شده بود احساس میکنم از همون روز های اول شک کردن یک شب که داشتیم شام میخوردیم من همش سرم تو گوشی بود

+سلام دا
-دا ؟؟؟
+من دوست دارم بگم دا 😂
-باشه ابجی
+😂😂😂

بابام گفت چرا میخندی یکم هول کردم گفتم خوب خنده مگه چشه همون لحظه مامانم گفت چت شده چند روزه تغییر کردی عاشق شدی با خنده گفت منم گفتم برررو 😂.

چند ماه میشد که با همیم و یک بار رفتم خونشون خیلی خوب بود هم داشتم از استرس میمردم هم نمیتونستم چشم ازش بردارم , یکم صحبت کردیم و خندیدیم یکم یخم باز شده بود بهش گفتم بریم بیرون باهم ؟ گفت چرا گفتم والا بهتره اینجا میترسم هر لحظه بابا مامانت برسن گفت نگران نباش نمیان امروزو منم قرار بود خونه ی خاله ام باشم بهش زنگ زدم گفتم شب میام , یکم خیالم راحت شده بود. نمیدونم چرا همش دوست داشتم صورتشو ببوسم
دلم میخواست بخورمش (هر کیو خیلی خیلی دوست داشته باشم این حس رو دارم نسبت بهش 😂😐).
بالاخره این کارو کردم و پیشونی شو بوسیدم یکم جا خورد و گونه هاش سرخ شد , منم داشتم آب میشدم دلم خواست لباشو ببوسم نمیدونم چرا یهو جرعت پیدا کردم و رفتم سمت لباش اونم همراهیم کرد.

+هعی مردم شب جمعه دارن بعد ما باید باهام چت کنیم
-😂😔 هعییی
-دلم برات تنگه
+خیلی دوست داشتم گشادش کنم
-😂🙂 آروم باشه دیگه عزیزم
+دوست دارم تمام شیره ی وجودتو بکشم اون کوچولتو بخورم
-نگوو وایی

داداشم میدونست دوست دختر دارم و باهام شوخی هایی میکرد و زیاد براش چیز مهمی نبود حتی جلوی مامان بابام هم میگفت ولی چون یک حالتی میگفت فکر میکردن شوخی میکنه.

مثل اینکه خانواده هلنا هم بو هایی برده بودن و یکم اونو از فضای مجازی دور کرده بودن و این داشت منو دیوانه میکرد هر هفته شاید دوبار بتونیم زنگ بزنیم یا پیام بدیم. این رفتارا باعث شده خلق و خوی من جلوی خانواده ام زیاد خوب نباشه.

خداروشکر اعتماده پدر و مادرش برگشت و دوباره میتونستیم باهم باشیم البته اینکه خود هلنا هم گفت من باهاشم و وقتی بعد از چندین بار برخورد با خانواده اشون اعتمادشون به من هم جلب شد و راحت تر شده بودیم منم که داشتم بال در می آوردم ولی بدیش این بود خانواده ی من هنوز اصلا چیزی نمیدونه و این بده .

تقریبا یک ماهی میگذشت

-اشکان
+بله دا
-ابجی میتونی بیای پیشم ؟
+من که از خدامه ولی پدر مادرت چی؟
-اونا میخوان برن بیرون منم گفتم میرم خونه ی خالم
+کجا میخوان برن
-طول میکشه تا برسن
+باشه منم هماهنگ میکنم میام فردا پیشت عزیزم

دل تو دلم نبود با خودم میگفتم اینبار میرم برای سکس خسته شدم از بس زدم میخوام سکس و عشق رو با هم حس کنم

رسیده بودم در زدم در رو باز کرد یک لباس خوشگل پوشیده بود یک بوی خوشی هم میداد قشنگ به خودش رسیده بود اینبار بغلش کردم و بعد از خوش امد گویی و اینا یکم صحبت کردیم و رفت تا غذا اماده کنه. غذا رو خوردیم و تا شب داشتیم باهم فیلم میدیدیمو بحث میکردیم خیلی قلقلکی بود هی قلقلکش میدادم اونم بدبخت میمرد.

شب داغ کرده بودم دستم تو موهاش بود و نوازشش میدادم یکم پایین تر بردم دستمو و بغلش کردم و به خودم فشارش دادم اونم یک لبخند زد. فضا نیمه تاریک بود و فقط تلوزیون روشن بود که با فلش که قبلا توش فیلم ریخته بودم داشت پخش میشد توی یک صحنه فیلم یک لب حسابی گرفتن و منم یک نگاه به هلنا کردمو لبمو بردم سمتش اونم همینطور خنده کنان شروع کرد به لب گرفتن انتظار نداشتم طول بکشه ولی اصلا جدا نمیشدیم از هم معلوم بود خیلی داغ کرده همونطور دستشو برد سمت شلوارم و گذاشت رو کیرم قشنگ احساس کردم دارم خواب میبینم یا بازیگرمو این یک فیلمه
منم دست رو بردم سمت ممه هاش و داشتم میمالیدمشون نوک ممه اش سفت شده بود پیراهنشو در آوردم و ممه هاشو تو دستم گرفتم بعد یکم مالیدن شروع کردم به خوردنش بی امون میخوردم.
رفتم سمت کصش دست رو بردم سمت شلوارش خیس نبود یکم دستمو بردم جلو احساس کردم یک برجستگی حس کردم نرم بود شلوارشو در اوردم , تقریبا مردم هر نوع سکته ایی رو زدم اونم داشت همونطور نگام میکرد با هزار زور اومدم دست زدم بهش اومد کیرمو خورد حسی نداشتم هیچ کیرم داشت هر لحظه میخوابید بیشتر از قبل مجبور شدم ساک بزنم و اون شب بالاخره تموم شد

و دیگه هیچ خبری ازم نشد کلا بلاکش کردم از هم جا.

امیدوارم از این هر چیزی به غیر از داستان خوشتون اومده باشه یکم اماتورم ولی ذهنم هنوز مریضه 😂😂❤️

نوشته: User


👍 2
👎 5
8101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839374
2021-10-27 02:08:37 +0330 +0330

آخرشو که ریدی…
یعنی نکردی؟؟؟؟
یه بارم من اول شدم.هههههههه

بنظرم توهمات یه بچه جقی بود و بس

0 ❤️

839428
2021-10-27 11:09:49 +0330 +0330

اوکی همین که الان هزاران فحشی که تو عمرت نشنیدی و نخواهی شنید رو بهت نمیگم باید ازم ممنون باشی؛ ولی دیگه ننویس اومدی نیم ساعت وقت مارو گرفتی کصکش(فحشت نمیدادم خوابم نمیبرد)

1 ❤️

839471
2021-10-27 22:27:02 +0330 +0330

خدا ایشالله شفا عنایت کنم زیاد غصه نخور تنها تو دچار این بیماری نشدی هستند امثال تو . راحت باش بیشتر استراحت کن از نوشتن و داستان ساری فاصله بگیر و از هر گونه فضای مجازی مدتی دوری کن انشالله بزودی راه درمان شما هم پیدا بشه لطف کن او که دست زدی نرم بود و روزی سه وعده بخودت شیافت کن حتما دردت کمتر میشه بچه پررو

0 ❤️

839521
2021-10-28 07:10:28 +0330 +0330

عجبببببب عجبب

اینن بدههه این بده ها شدید بده =/ لواط کار دختر ۱۵ ساله کجاش ممه داره (ولی جدیدن دارن اونم زیاد )کون دادی درست بگو کون دادم چرا داستانو فضایی میکنی

0 ❤️